محمدصابر جعفری – لیلا مختارزاده
ملأ و اشراف یا رانتهای قدرت و ثروت مانع فراروی پیامبران علیهم السلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
محمدصابر جعفری [1] لیلا مختارزاده [2]
چکیده
با بررسی آیات و روایات، در مییابیم که همیشه فراروی پیامبران و مصلحان، موانعی جدی بوده است. قرآن و روایات، از رفتارها و واکنشهای اصناف گوناگون مخالفان، در مقابل عملکرد انبیا و مصلحان ـ به ویژه حضرت مهدی علیه السلام – سخن میگوید. در این نوشتار، از میان موانع متعدد ـ همچون کفار، منافقان، مفسدان و متکبران و دنیا طلبان و… ـ به بررسی ملأ و اشراف میپردازیم.
همیشه در کنار طاغوتها، ملأ و اشراف، از موانع جدی فراروی مصلحان و انبیا علیهم السلام بودهاند. طبیعی است در مقابل حضرت مهدی علیه السلام نیز آنان قد علم خواهند کرد. ویژگیها و رفتار آنها و برخورد حضرت با آنان، وظیفه ما را نیز در برخورد با آنان روشن میکند. منتظران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در عرصههای اعتقادی، فرهنگی و سیاسی و اجتماعی در مقابل این جریان موضع گیری میکنند و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز، هم از ملأ و اشرافی گری پیشگیری میکند و هم به امتیازات، پایان میدهد و با زیاده خواهان برخورد میکند.
کلید واژهها: ملأ، اشراف، رانت، خواص، مهدویّت، پیامبران.
پیشدرآمد
آیات و روایات، بیانگر ویژگی ملأ و اشراف، شیوههای عملکرد آنان و عملکرد پیامبران و مصلحان است. روایات نیز بیانگر رفتار منتظران و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با این گروه است.
شناخت موانع فراروی مهدویت، ما را در جهت پیشگیری از آنها یا آمادگی و مبارزه با آن موانع آماده میکند. شناخت این امر و کوشش برای زدودن این موانع، از لحاظ فردی و اجتماعی، ما را به زمینهسازی بهتر ظهور، رهنمون میسازد. مطلب دیگر، اینکه تبیین این بحث، سره و ناسره محبان و منتظران واقعی و دروغین را جدا میکند. همچنین شناخت ویژگیها و تعامل ملأ و اشراف، جامعه منتظر را در برخورد مناسب با آنان مدد مینماید.
روش ما در این مقاله، بیان یکی از گروههای مانع و معاند، ویژگیها و دشمنیهای آنان، سپس شیوه برخورد مصلحان و مؤمنان با آنان، از منظر قرآن و روایات و بالأخره بیان راهکارهای حضرت مهدی علیه السلام و منتظران، در رویارویی با آن با رویکرد قرآنی و روایی است.
معنای لغوی و اصطلاحی «ملأ»
«ملأ» در لغت به معنای اشراف (رافعی، بیتا: ج۲، ص۵۸۰)، سران و پیشوایان مردم و افراد صاحب نفوذیاند که به دلیل هیبت، غنا، ثروت و موقعیت، ابهت آنها چشمها را میگیرد و مردم در تصمیم گیریهای خود، به آنها مینگرند و پیرو آنانند (رافعی: همان).
در اصطلاح قرآن، ملأ به معنای مطلق جماعت نیز آمده است (قرشی، بیتا: ج۷، ص۲۷۱). در قرآن، از ریشه (م ـ ل - ء) چهل واژه استفاده شده که ۲۹ مورد آن به ملأ مربوط است. از این تعداد ۲۱ مورد درباره سران و اشراف کفر و خواص طاغوت است و هشت مورد باقی مانده متفاوتند. منظور از برخی، سران و کارگزاران حق هستند[۳] و در برخی آیات، مطلق کارگزاران ـ بدون عنایت به حق یا باطل بودن آنان ـ مد نظر قرار گرفته است؛[۴] ولی بیشترین کاربرد این واژه برای اشراف و سران کفر و طاغوت است؛ بنابراین سخن ما نیز در این نوشتار، همین گروهند.
ویژ گیهای ملأ (اشراف)
۱- تکبر و خود پرستی
اشرافیت و بزرگی بر قوم، تأثیرگذاری بر دیگران و تنعّم از امکانات مختلف، سبب تکبر و خود برتر بینی آنها و در پی آن، تکذیب پیامبران و کفر میشود.
درباره ملأ قوم نوح آمده است که آنان مؤمنان را افرادی پست و حقیر به شمار میآوردند.[۵]
(فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ) (هود: ۲۷)
۲- ثروتمندی و دلبستگی
ملأ چون در زندگی دنیا هر طور خواستند رفتار کردند و زینتهای لذت بخش آن، کاملاً توجه ایشان را به خود جلب کرده است، نمیتوانند حق و حقیقت را بپذیرند؛ چرا که قبول مراقبت الهی و همچنین دادگاه بزرگ رستاخیز، به دنیای ایشان و افسار گسیختگی آنان ضرر میزند. بنا براین این گونه افراد، طوق عبودیت پروردگار را از گردن، برداشته، راه انکار مبدأ و معاد را پیش میگیرند. از این گذشته، فراهم کردن زندگی پر زرق و برق، معمولاً بدون غصب حقوق دیگران و ظلم و ستم ممکن نیست. پس تا رسالت پیامبران و قیامت را انکار نکنند، این راه برای آنها هموار نخواهد شد.
آیاتی از سوره مؤمنون به این مطلب اشاره دارد:
(وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَهِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ) (مؤمنون: ۳۳)
اشراف قوم او ] نوح[ که کافر بودند و لقای آخرت را تکذیب میکردند و ما در زندگی دنیا بهره مندشان کرده بودیم، به مردم گفتند: «این شخص، غیر از بشری مثل شما نیست. او هم، از آنچه شما میخورید، میخورد و از آن چه میآشامید، میآشامد»
۳- لجاجت
ویژگی دیگر سران متکبر و مترف این است که در عقیده غلط خویش، لجاجت میورزند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
اما الاغنیاء من مترفه الأمم فتعصبوا لآثار مواقع النعم (نهج البلاغه، خطبه۱۹۲)
ثروتمندان و توان گران که مترفان امتها بودهاند به دلیل نعمتهای مادی تعصب داشتند.
قرآن در این باره میفرماید:
(وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ) (ص: ۶)
و اشراف قوم ]قریش[ به راه افتادند و گفتند: «بروید بر حمایت از خدایان خود پایمردی کنید که این خود، روشی است مطلوب».
۴- کوردلی
چشم پوشی مستمر از حقایق و به کار نگرفتن عقل و خرد در فهم واقعیتها، تدریجاً چشم تیزبین عقل را ضعیف و سرانجام، آن را نابینا میکند. قرآن بیان میکند که اشراف در نتیجه لجاجتهای مستمر و اعمال شومشان کوردل شده اند:
(فَکَذَّبُوهُ فَأَنجَیْنَاهُ وَالَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُواْ قَوْماً عَمِینَ) (اعراف: ۶۴)
نوح را تکذیب کردند. ما هم او و پیروانش را در کشتی نجات نشاندیم و آنان که آیات الهی را تکذیب کردند به دریای هلاک غرق کردیم که مردمی بسیار نادان و کوردل بودند.
طبق حدیثی از حضرت امام صادق علیه السلام ، امیر المؤمنین علیه السلام طی نامهای به یکی از یارانش چنین سفارش کرد:
فارفض الدنیا فان حب الدنیا یعمی و یصم و یبکم (مجلسی، بیتا: ج۷۳، ص۷۵)
دنیا را رها کن که حب دنیا انسان را کور و کر و لال میکند.
۵- فسق و تبه کاری
خصوصیت دیگر این گروه، فسق و تبه کاری است. قرآن فرعون و کارگزاران او را مردمی فاسق و تبه کار معرفی میکند و میفرماید:
( …إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ) (قصص: ۳۲)
همچنین آیه ۸۸ سوره یونس نیز بیان میکند که بهره مندی این گروه از متاع دنیا [۶]سبب گمراهی خودشان و گمراه کردن دیگران از راه خدا میشود:
(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَهً وَأَمْوَالاً فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّى یَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیمَ) (یونس: ۸۸)
مقصود از این آیه و آیات دیگر، هشدار به صاحبان ثروت است که ثروت اندوزی را هدف اصلی خود قرار ندهند.
روشهای مبارزه ملأ و اشراف
۱- بهانه تراشی
(فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ) (هود: ۲۷)
اشراف و بزرگان قوم نوح در برابر دعوت او سه پاسخ دادند که تمام آنها به دور از منطق و عقل سلیم و برای فرار از واقعیت بود؛ نخست اینکه گفتند رسالت الهی را باید فرشتگان به دوش بکشند، نه انسانهایی همچون ما. [۷] دیگر اینکه به نوح گفتند: «کسانی که از تو پیروی کردهاند، از اراذل و جوانان کم سن و سال و ناآگاهند که هرگز مسائل را بررسی نکردهاند». و سومین ایراد آنها این بود که گفتند: «ما هیچ گونه برتریای برای شما نسبت به خودمان نمیبینیم، تا به سبب آن، از شما پیروی کنیم». یا میگفتند: «ما این مطالب را از پدران خود شنیدهایم» (ص: ۶ـ۸).
۲- تحقیر و تکذیب پیامبران الهی و مؤمنان و دادن نسبتهای ناروا به آنان
(قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ) (اعراف: ۶۰)
بزرگان قوم نوح گفتند: «ما تو را در ضلالتی آشکار میبینیم»
در آیهای دیگر میفرمایدL
(قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَهٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ)[۸] (اعراف: ۶۶)
بزرگان قوم هود که کافر بودند گفتند: «ما تو را دستخوش سفاهت میبینیم و از دروغ گویانت میپنداریم».
(قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ[۹]) (اعراف: ۱۰۹)
بزرگان قوم فرعون گفتند: «به راستی این جادو گری ماهر است»
و بالأخره در این آیه درباره اشراف قوم نوح میفرماید:
(فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَهً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ *إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّهٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ) (مؤمنون: ۲۴ و ۲۵)
اشراف قوم که کافر شدند، در پاسخ نوح به مردم گفتند: «این شخص، کسی نیست، جز آن که بشری است مانند شما که میخواهد بر شما برتری یابد. اگر خدا میخواست رسولی بر بشر بفرستد، حتماً از جنس فرشتگان میفرستاد و ما این سخنان را که این شخص میگوید، از نیاکان خود نشنیده ایم. او فقط مردی است که به نوعی از جنون مبتلا است. باید مدتی درباره او صبر کنید، تا مرگش فرا رسد یا از این بیماری رهایی یابد.
۳- تمسخر پیامبران
(وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ) (هود: ۳۸)
نوح به ساختن کشتی پرداخت. هر وقت دستهای از اشراف قوم از کنار او میگذشتند، مسخره اش میکردند. نوح میگفت: «امروز شما ما را مسخره میکنید؛ به زودی ما نیز شما را همین طور مسخره میکنیم»
مستکبران خودخواه، همیشه مسائل جدیای را که در مسیر هوسها و منافع آنها نیست، به بازی و شوخی میگیرند. آنها به گمان اینکه ثروت انبوه و حرام آنها، نشانه لیاقت و شخصیت و ارزش آنهاست، دیگران را نالایق و بیارزش و فاقد شخصیت میدانند.
۴- فتنه گری
این گروه که پیوسته به دنبال فتنه گری بودند، از راههای مختلف، مردم را گمراه میکردند؛ از جمله ایجاد وسوسه در دل مردم و تضعیف روحیه آنان:
(فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَهً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ * إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّهٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ) (مؤمنون: ۲۴ و ۲۵)
درباره این آیات، قبلاً سخن گفتیم.
( قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِیَ آمَنتُمْ بِهِ کَافِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَهَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ) (اعراف: ۷۵ ـ۷۷)
رؤسا و گردن کشان قوم صالح، به ضعفا و فقیرانی که به او ایمان آوردند به تمسخر گفتند: «آیا شما اعتقاد دارید که صالح را خدا به رسالت فرستاده؟» مؤمنان جواب میدادند: «بلی؛ بیهیچ شک، به آیینی که از طرف خدا بر او فرستاده شده، ایمان داریم». متکبران بیایمان گفتند: «ما بیهیچ شک، به آنچه شما ایمان دارید، کافریم»
آنگاه ناقه صالح را پی کردند و از امر خدا سرباز زدند و به پیغمبرشان صالح گفتند: «ای صالح ! اگر تو از رسولان خدایی، اکنون عذابی را که برای پی کردن ناقه و نافرمانی خدا به ما وعده دادی، بیاور».
در این آیات، اشراف برای تضعیف روحیه مؤمنان با حالت انکار و تمسخر، به آنان گفتند: «آیا به صالح ایمان آوردهاید؟» و پس از پی کردن ناقه، با گستاخی از صالح خواستند که عذابی را که میگفت، بیاورد، تا در دل مومنان، شک و تردید ایجاد کنند.
۵- ترساندن و ایجاد نا امنی برای مؤمنان
کار دیگر اشراف، ترساندن و تهدید و ایجاد ناامنی است. مردم از اینکه جان و مالشان از سوی صاحبان زر و زور، تهدید شود، در هراسند. در آیات زیر، این حقیقت به روشنی بیان شده است:
(فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّیَّهٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن یَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ) (یونس: ۸۳)
در آغاز، جز گروهی از فرزندان قوم موسی به او ایمان نیاوردند؛ آن هم با ترس از اینکه فرعون و درباریانش آنان را گرفتار کنند؛ چون فرعون در آن سرزمین، تسلطی عجیب داشت و ]در خون ریزی[ از اسراف کاران بود.
۶- فساد و گناه
یکی دیگر از رفتارهای اشراف، فساد است.
(ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدینَ) (اعراف: ۱۰۳)
سپس به دنبال آنها [پیامبران پیشین] موسى را با آیات خویش به سوى فرعون و اطرافیان او فرستادیم؛ اما آنها [با عدم پذیرش]، به آن [آیات] ظلم کردند. ببین عاقبت مفسدان چگونه بود.
۷- جنگ روانی و تبلیغات
کار دیگر ملأ، جنگ روانی و تبلیغاتی است. قرآن درباره اشراف و کافران قوم شعیب میگوید:
(وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ) (اعراف: ۹۰)
بزرگان قوم که کافر بودند گفتند: «اگر شعیب را پیروی کنید، زیان خواهید دید»
شاید منظور از خسران در این آیه، همان خسارتهای مادی بود که دامن گیر مؤمنان میشد. البته این احتمال نیز در تفسیر آیه هست که منظورشان علاوه بر زیانهای مادی، زیانهای معنوی بوده است؛ زیرا راه نجات را در آیین بتپرستی میدانستند، نه آیین شعیب.
نمونه دیگر را در آیه ۳۸ سوره قصص میبینیم که فرعون به ملأ [۱۰]و خواص خود میگوید: «من خدایی غیر از خود نمی شناسم»:
( وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَل لِّی صَرْحًا لَّعَلِّی أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ) (اعراف: ۱۰۹)
فرعون برای منحرف کردن افکار عمومی، چنین ادعا میکند که: چون من خودم را خدای شما میدانم، باور نمیکنم خدای دیگری وجود داشته باشد؛ چون دلیلی برای آن در دست نیست. او برای این که وانمود کند به دنبال دلیل و نشانه است و نیز برای تحمیق مردم به هامان دستور میدهد که برجی برای او بسازد تا شاید بتواند بر فراز آن برج، خدا را بیابد.
همچنین فرعونیان، موسی را متهم کردند که میخواهند شما را از شهر و دیارتان بیرون کنند و آن را تصاحب نمایند.[۱۱]
درباریان فرعون به او گفتند: «در کشتن موسی و هارون عجله نکن»؛ زیرا عجله در کشتن آن دو با توجه به دو معجزه عجیب موسی باعث گرایش عده زیادی به او میشد و چهره نبوت او با چهره مظلومیت و شهادت، آمیخته شده، جاذبه بیشتری به خود میگرفت؛ لذا نخست به این فکر افتادند که عمل او را با کار ساحران، خنثا کنند و آبرویش را بریزند؛ سپس او را به قتل برسانند، تا داستان موسی و هارون برای همیشه از نظرها فراموش شود.
۸- گمراهی
(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَهً وَأَمْوَالاً فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّى یَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیمَ) (یونس: ۸۸)
پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالى ]سرشار[ در زندگى دنیا دادهاى. پروردگارا! در نتیجه، آنان [بندگانت را] از راه تو گمراه مىکنند. پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دل هایشان را نیز سخت کن، تا ایمان نیاورند و در آخرت، عذابی دردناک بچشند.[۱۲]
۹- تهدید پیامبر خدا و مؤمنان به تبعید
(قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ) (اعراف: ۸۸)
بزرگان قوم شعیب که گردن کشی کردند، گفتند: «ای شعیب! ما تو را با کسانی که به تو ایمان آوردهاند، از آبادی خود بیرون میکنیم، مگر این که به آیین ما باز گردی». گفت: «] به آیین شما باز گردیم[ هرچند از آنان نفرت داشته باشیم؟»
۱۰- توطئه برای قتل پیامبران و مؤمنان
(وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُون) (اعراف: ۱۲۷)
بزرگان قوم فرعون گفتند: «چرا موسی و قوم او را میگذاری که در این سرزمین، فساد کنند و تو و خدایانت را واگذارند؟» گفت: «پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را نگه خواهیم داشت که ما بالا دست آن ها و نیرومندیم».
(وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ یَسْعَى قَالَ یَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ) (قصص: ۲۰)
و از آخر شهر که قصر فرعون در آن جا بود، مردی دوان دوان بیامد و گفت: «ای موسی! درباریان، مشورت میکردند که تو را بکشند. بیرون شو که من از خیرخواهان توامم.»
روشهای مبارزه پیامبران و مصلحان
در مقابل توطئهها و نیرنگهای اشراف و ملأ، پیامبران و مصلحان، رفتارهایی به شرح ذیل داشتند:
۱- روشنگری و تبیین و ابطال فرهنگ استکبار همراه با شفقت و دلسوزی
(قَالَ یَا قَوْمِ لَیْسَ بیضَلاَلَهٌ وَلَکِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ. أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) (اعراف: ۶۱ و ۶۲)
نوح گفت: «ای قوم من! در من ضلالت نیست؛ بلکه پیغمبری از جانب پروردگار جهانیانم که پیغام پروردگار خویش را به شما میرسانم. شما را نصیحت میکنم و از خدا چیزها میدانم که شما نمیدانید»
آیه فوق و آیاتی نظیر آن،[۱۳] پاسخ پیامبران به اشراف است که به دنبال تکذیبها و تمسخرهای آنان بیان شده و نشان میدهد که رفتار پیامبران با مردم، همواره با عطوفت و مهربانی بوده است. آنها هدفی جز هدایت خلق و رضای خدا نداشته و هیچ گاه برای ابلاغ رسالت خویش از آنان مزدی نخواستهاند. [۱۴] حتی در راه هدف خویش آزار و اذیتهای افراد جاهل را صبورانه تحمل کردهاند.
یکی از مهمترین راههای مبارزه با استکبار و جلوگیری از تسلط فرهنگ فرومایه اش شناسایی و ابطال آن فرهنگ است.
قرآن درباره فرعون میفرماید: (وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ) و فرمان فرعون به صواب نبود.
علامه طباطبایی منظور از «امر» در این آیه را اعم از کلام و عمل فرعون میداند؛ یعنی قول و فعل فرعون که از فرهنگ استکباری اش نشأت میگرفت، راه به صواب نمیبرد.[۱۵]
۲- دعوت به صبر، استعانت از خدا و نهراسیدن از تهدید
حضرت موسی علیه السلام بنی اسرائیل را به شکیبایی و پایداری واستعانت از خدا فرا میخواند:
(قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ) (اعراف: ۱۲۸)
موسی به قوم خود گفت: «از خدا کمک جویید و صبوری کنید که زمین متعلق به خداست. آن را به هرکس از بندگان خویش که بخواهد، وامیگذارد و سرانجام نیک از پرهیز کاران است».
همچنین حضرت شعیب، استعانت از خدا و توکل بر او را مطرح میکند.[۱۶]
در آیه دیگر، حضرت موسی علیه السلام به توکل به خدا دعوت مینماید:
(وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّسْلِمِینَ) (یونس: ۸۴)
موسی گفت: «اگر به راستی به خدا ایمان آورده اید و تسلیم او هستید، باید بر او توکل کنید».
البته این، نه بدین معنا است که انسان که دست از تلاش و کوشش بردارد و به گوشه انزوا بخزد و بگوید: تکیه گاه من خداست؛ بلکه هرگاه نهایت تلاش و کوشش خود را به کار برد و نتوانست مشکل را حل کند، وحشتی به خود راه ندهد و با اتکا به لطف پروردگار، ایستادگی کند و به جهاد پی گیر خود ادامه دهد.
۳- هشدار به پیامدهای ارتجاع و عقب گرد
یکی از کارهای انبیا و اولیای الهی برحذر داشتن جامعه از ارتجاع و برگشت به گذشته جاهلیت است؛ چنانکه حضرت زهرا۳ در خطبه موسوم به خطبه فدک، جامعه را از برگشت به جاهلیت برحذر میدارد.
قرآن سخن حضرت شعیب را این گونه بیان میفرماید:
(قَدِ افْتَرَیْنَا عَلَى اللّهِ کَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِی مِلَّتِکُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا یَکُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِیهَا إِلاَّ أَن یَشَاء اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا عَلَى اللّهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ) (اعراف: ۸۹)
اگر پس از آنکه خدا ما را از آیین شما رهایی داد، بدان بازگردیم، درباره خدا دروغی ساخته ایم. ما را نسزد که بدان باز گردیم، مگر اینکه خدا، پروردگارمان بخواهد که علم پروردگار ما به همه چیز رساست. و ما کار خویش به خدا وا گذاشتیم. ای پروردگار ما! میان ما و قوممان بحق داوری کن که تو بهترین داورانی.
۴- دعوت امت به حق گرایی، نه شخصیت زدگی و اطاعت کورکورانه
یکی از کارهای انبیا و اولیا این بوده که افراد، میزان و ملاک حق و باطل را به دست آورند و افراد را به سبب اسم و رسم و ثروت، معیار حق و باطل قرار ندهند؛ همان سخن معروف حضرت علی علیه السلام که حق را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت:
إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَهِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ (حرّ عاملی، ۱۴۰۹ق: ج۲۷، ص۱۳۵)
امیر مؤمنان علیه السلام میفرماید:
أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَهِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ الَّذِینَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِینَهَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُکَابَرَهً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَهً لِآلَائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیَّهِ وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَهِ… (نهج البلاغه، خطبه۱۹۲)
از پیروى بزرگان متکبر بپرهیزید زنهار! زنهار! از پیروى و اطاعت بزرگترها و رؤسایتان بر حذر باشید همان ها که بهواسطه موقعیتخود تکبر مىفروشند همانها که خویشتن را بالاتر از نسب خود مىشمارند و کارهاى نادرست را (از طریق اعتقاد به جبر همچون شیطان) به خدا نسبت مىدهند و به انکار نعمتهاى خدا برخاستند تا با قضایش ستیز کنند و نعمتهایش را نا دیده گیرند، آنها پى و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنهاند.
در آیه ۸۸ سوره یونس نیز قبلاً بیان شد که اشراف، مایه گمراهی دیگرانند.
۵- حمایت از مستضعفان و دمیدن روح خود باوری در آنان
(وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّیَ أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ) (هود: ۲۹)
و ای قوم من! من در برابر نبوت، از شما مالی در خواست نمیکنم؛ چون پاداش من جز به عهده خدا نیست. من هرگز افرادی را که ایمان آوردهاند (و شما آنان را اراذل میخوانید)، به سبب شما از خود طرد نمیکنم؛ چون آنان پروردگار خود را دیدار میکنند؛ ولی شما را قوم جاهلی میبینم.
امیرالمؤمنین علیه السلام از جلب اعتماد تودههای مردم از سوی دستگاه حاکم و بیاعتمادی گروههای اندکی که همواره خود را از دیگران برتر میپندارند، به عنوان یک اصل یاد کرده، میفرماید:
برای والی، هیچ کس پرخرجتر در هنگام آسایش، کم کمکتر در هنگام سختی، متنفرتر از عدالت و انصاف، پر توقعتر، ناسپاستر، عذر ناپذیرتر و کم طاقتتر در سختیها از خواص نیست. همانا استوانه دین و نقطه مرکزی جامعه مسلمانان و مایه پیروزی بر دشمن، عموم مردم هستند؛ پس توجهت همواره به این طبقه معطوف باشد (نهج البلاغه، نامه۵۳).
۶- فقر زدایی
ائمه علیهم السلام فرمودهاند: بر حاکم، فرض است که با اجرای مقرراتی که ثروت را تعدیل میکند، فقر و محرومیت را از چهره قشر وسیع جامعه بزداید، تا عناوین غنی و فقیر از جامعه رخت بر بندد، چرا که فلسفه عدالت در جامعه، آن است که فقیری در جامعه باقی نماند[۱۷] و زکات به قدری به فقیران پرداخت شود که دیگر نیازمندی نباشد.[۱۸]
اهل بیت علیهم السلام درباره حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام فرمودهاند:
او چنان مساواتی میان مردم بر قرار میکند که کسی به زکات نیازمند نمیشود (مجلسی، بیتا: ج۵۲، ص۳۹).
۷- اتمام حجت
یکی از رفتارهای پیامبران و اوصیای آنان، اتمام حجت حتی با معجزه بوده است:
خداوند به موسای کلیم علیه السلام چنین دستور میدهد:
(اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقین) (قصص: ۳۲)
دستت را در گریبان خود فرو بر؛ هنگامى که خارج مىشود، سفید و درخشنده است، بدون عیب و نقص. و دستهایت را بر سینهات بگذار، تا ترس و وحشت، از تو دور شود. این دو [معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون و اطرافیان اوست که آنان، قوم فاسقى هستند.
۸- روی گرداندن
از آن جا که همسویی پیامبران با طواغیت و سرمایه داران فسادانگیز، موجب از دست رفتن پایگاه رسالت الهی آنان میشد و حتی خودشان فرصت طلب به حساب میآمدند و در اصلاح جامعه و تحقق آرمانهای بلندشان موفق نمیگشتند. افزون بر آنها این حالت از توکل انبیا به خدا میکاست و آنان را از امدادهای الهی دور میساخت؛ به همین سبب، قرآن دستور میدهد که پیامبران، ثروت اندوزان و دنیا داران را ترک گویند:[۱۹]
(وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا) (انعام: ۷۰)
کسانی که دینشان را بازیچه و لهو گرفتهاند و زندگانی دنیا فریبشان داده است به خودشان واگذار.
جدای از اینها، روی گردانی پیامبر و مؤمنان از ملأ و اشراف، یعنی آنان را از ساحت هدایت و پند و اندرز محروم ساختن، و این، خود نشانگر عذاب الهی است و علامتی است از لاعلاجی آنان.
۹- مقابله به مثل
(وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ. فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ) (هود: ۳۸ و ۳۹)
او مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او میگذشتند او را مسخره میکردند، [ولی نوح] گفت اگر ما را مسخره میکنید ما نیز شما را همینگونه مسخره خواهیم کرد. به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوار کننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!
۱۰- نفرین
(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِینَهً وَأَمْوَالاً فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّى یَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیمَ) (یونس: ۸۸)
موسى گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالى (سرشار) در زندگى دنیا داده اى، پروردگارا! در نتیجه (آنها بندگانت را) از راه تو گمراه مى سازند. پروردگارا! اموالشان را نابود کن و (به جرم گناهانشان) دلهایشان را سخت و سنگین ساز، که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند».
۱۱- مبارزه و جهاد
یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تربیت یافتگان مکتب حضرت علی علیه السلام به خوبی درمییافتند که اسلام، فقر را برای اکثریت و ثروت کلان را برای طبقهای خاص، تجویز نمیکند. اگر ثروتمندان به حکم اسلام رفتار میکردند نه خود به این ثروت میرسیدند و نه اغلب مردم دچار و فلاکت میشدند.[۲۰]
از این رو برخی از یاران پیامبران در کنار حضرت علی علیه السلام به مبارزه با این گروه برخاستند و آنان را ثروت اندوزان غاصب معرفی کردند. ابوذر غفاری در پایگاه حکومت معاویه در محافل و میادین عمومی و در فرصتهای مناسب، آیه کنز را میخواند:
و کسانی را که زر و سیم میاندوزند و در راه خدا انفاق نمیکنند، به عذابی دردآور بشارت ده؛ روزی که در آتش جهنم گداخته شود و پیشانی و پهلو و پشتشان را با آن داغ کنند. این است آن چیزی که برای خود اندوخته بودید. حال طعم اندوخته خویش را بچشید (توبه: ۳۴ و ۳۵).
این آیه، بیش از هر آیه دیگری دلالت دارد که فقرا حقی (رکات و دیگر واجبات مالی) در اموال اغنیا دارند و نیز بر این دلالت میکند که بر مستمندان یا ولی شرعی آنان است که برای دریافت حقوق خود با اغنیا پیکار کنند.[۲۱]
۱۲- برگرداندن حق محرومان از اموال ثروتمندان و خواص
حضرت علی علیه السلام درباره بازگرداندن زمین هایی که عثمان از بیت المال به دیگران بخشیده بود، میفرماید:
به خدا سوگند! اگر آن املاک را بیابم که مهریه زنان شده یا با آن کنیز خریدهاند، آن را به بیت المال باز میگردانم؛ زیرا با عدالت، گشایش حاصل میشود و کسی که عدالت بر او دشوار آید، ستم برایش دشوارتر خواهد بود (نهجالبلاغه، خطبه۱۵).
مهدویت و ملأ و اشراف
این گروه از مانعان و مخالفان در طول تاریخ در مقابل انبیا و اولیا بودهاند. اینان در کنار طواغیت بنی امیه و بنی عباس، زمینه مهجوریت و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام را فراهم کرده و بالأخره باعث غیبت حضرت مهدی علیه السلام شدهاند. اینان پیوسته در مقابل علمای راستین و خواص یاری گر دین ایستادهاند. در دوران غیبت، ملأ چون دیگر مانعان، به تمسخر منتظران پرداخته، ضمن انکار مهدویت، آن را خرافه میپندارند. آنان با نفوذ و قدرت و ثروتی که دارند، دیگران را از دین داری و یاری دین بازداشته، مانع ظهور شدهاند. رفتاری که جبهه حق در مقابل اینان داشته، الگویی برای دوران غیبت و منتظران حضرت مهدی است، تا همراه با روشنگری و تبیین معارف مهدوی و صبر و استقامت، دیگران را نیز به صبر و استقامت توصیه کنند و مانع توفیق آنان شوند.
منتظران، کسانیاند که غیبت در نزد آنان نظیر مشاهده و حضور امام است. پنهان و آشکارا در مبارزهاند و دیگران را به دین خدا دعوت میکنند.[۲۲]
شیوههای مبارزه منتظران و زمینه سازان
از آنجا که اشراف و ملأ، باعث بی ایمانی و عقب افتادگی تودههای مردم و دور ماندن جامعه از ویژگیهای ایمانی میشوند، پیشگیری و مبارزه با این مسأله، امری اجتناب ناپذیر است.
البته این مبارزه، جنبههای مختلفی نظیر اخلاقی، اعتقادی، فرهنگی و سیاسی و.. را در بر میگیرد که به توضیح آنها میپردازیم:
۱- اعتقادی و فرهنگی
الف. تلاش در جهت نهادینه شدن اخلاق اسلامی و معنویت در جامعه
اگر جامعه در عین تلاش و کوشش، به اخلاق، معنویت و معارف الهی مزین باشد، اشرافی گری پدید نمی آید. درک بی قدر و منزلتی که دنیا در عبادت خدا و خدمت به بندگان خدا ممکن نیست؛ مهمترین عامل صیانت جامعه از اشرافی گری است.
امیر المؤمنین علیه السلام در حالی که کفش کهنه خود را وصله میکرد، از عبدالله بن عباس پرسید: «ارزش این کفش و پوشاننده پا چیست؟» عبدالله بن عباس گفت: «ارزشی ندارد». فرمود: «به خدا سوگند! این برای من ارزشمندتر از حکومت بر شماست مگر آنکه حقی را برپا کنم و باطلی را مانع شوم (مجلسی، بیتا: ج۳۲، ص۷۶).
حاصل درک بی قدری دنیا و مظاهر آن، تربیت عالمانی وارسته و زاهدانی بوده است که در عین توانایی و دارایی، چون محرومان زندگی کرده و در عین داشتن جایگاه مهم و نفوذ، امتیازی برای خود فراهم نکردهاند.
یکی از علتهای به وجود آمدن اشرافی گری، دلبستگی به دنیا و رقابتهای نادرست است. این معنا در پاسخ امتی دانشمند به یکی از پرسشهای ذو القرنین مشهود است:
فَمَا بَالُکُمْ لَیْسَ فِیکُمْ أَشْرَافٌ قَالُوا لِأَنَّا لَا نَتَنَافَسُ (صدوق، ۱۳۹۵ق: ج۲، ص۱۱۴)
برای چه اشراف در میان شما نیستند؟ گفتند: «به دلیل آنکه در بین ما، منافسه (حرص زدن) نیست»
ب. تغییر در ملاکها و ارزشها
منتظران، ملاک برتری را چنانکه قران بیان میکند،[۲۳] تقوا و ورع[۲۴] میدانند، نه قدرتهای مادی و غیره. این معیار و ضابطه، راه اشرافی گری و ملأ را سد میکند.
داستان قارون و برخورد شایستگان و مؤمنان با او و تبیین ملاکهای ارزشمندی، نمونه ای از برخورد در برابر ملأ است؛
اولین نکته، تذکر مؤمنان به اوست که: مغرورانه و بی مسؤولیت زندگی نکن، موقعیت خود را برای آخرت و در این هدف به کار بر، از دنیا بهره گیر و چنانکه خدا به تو احسان و محبت نموده، تو نیز احسان کن. در زمین ( با داشتن این موقعیت، سوء استفاده نکن و) فساد انجام مده که خدا فاسدان را دوست نمی دارد.
در ادامه، شاهد تذکر به مردمی هستیم که مسحور قدرت و نفود و مکنت قارون شدهاند؛ با این عبارات که:
واى بر شما! پاداش الهى براى کسانى که ایمان آورند و کار شایسته انجام دهند [از این مال و ثروت] بهتر است، و [البتّه] جز صابران، آن [پاداش] را دریافت نخواهند کرد (قصص: ۷۶).
۲- سیاسی و اجتماعی
۱- تدوین راهبرد رشد عادلانه
قدرت و اقتدار جامعه منتظر بدون طراحی راهبردی عادلانه، حفظ نخواهد شد و این اقتدار در همراهی تودههای مردم است. امتیاز ندادن به زیاده خواهان حکومتها را دچار چالشهای فراوان میکند ـ چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت او را دچار جنگهای فراوانی کرد ـ اما برای همیشه نظام را جاودانه و ارزشی باقی خواهد گذاشت.
عدم همراهی حضرت با معاویه و عدم ابقای او بر حکومت شامات، عدم اعطای مقام به طلحه و زبیر در حکومت و تلاش برای برگرداندن اموال بیت المال حتی اگر مهریه زنان باشد، حذف تمام امتیازات قبیلهای و نفوذهای دیگر و اعلان مساوات در بهرهبرداری از بیت المال و … نمونههاییاند که معرف حکومت ارزشمند حضرت علی علیه السلام هستند.
۲- تکیه بر تودههای مردم
نظامی خواهد ماند که به جای تکیه بر اشراف و قدرتمندان، بر مردم تکیه زند. امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه به مالک اشتر، منشور مدیریت و حکومت را در فرازهای مختلفی تبیین میکند. آن حضرت میفرماید:
برای والی هیچ کس پرخرجتر در هنگام آسایش، کم کمکتر در هنگام سختی، متنفرتر از عدالت و انصاف، پرتوقعتر، ناسپاستر، عذر ناپذیرتر و کم طاقتتر در سختیها از خواص نیست. همانا استوانه دین و نقطه مرکزی جامعه مسلمانان و مایه پیروزی بر دشمن، « عموم مردم»اند. پس توجهت همواره به این طبقه معطوف باشد (نهجالبلاغه، نامه۵۳).
۳- شایسته محوری
یکی دیگر از امور مهم در دوران انتظار و جامعه زمینه ساز عدالت، روی کار آوردن انسانهای شایسته و میدان ندادن به انسانهای غیر شایسته و منحرف به ویژه در مسؤولیتهای کلیدی و حساس است؛ چرا که مردمان بر دین و روش و راه حاکمان خویشند.[۲۵] بی تفاوتی و کنار بودن از صحنههای تصمیم گیری، اشراف و ملأ و رانتهای قدرت را پدید میآورد که با قدرت یافتن آنان، نمی توان با آنان مقابله کرد.
۴- نظارت مستمر مسؤولان و مردم
مسأله ای دیگر که مانع رانتها میشود، نظارت مستمر بر احزاب، افراد و اشخاص، و برخورد بدون اغماض با انحرافات است.
۵- خوار ساختن ظالمان عزیز شمردن مظلومان
امیر المؤمنین علیه السلام پس از ماجرای نهروان، شاخصهای حکومت و زمامداری خود را چنین بیان فرمود:
الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْه (نهجالبلاغه، خطبه۳۷).
ناتوان و خوار و محروم، نزد من عزیز و نیرومند و مهم است، تا اینکه حقش را از ظالم بستانم. و توانمند و عزیز، نزد من ناتوان و خوار و بی ارزش است، تا آنکه حق محرومان را از او بستانم.
تعامل حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با مَلَأ
مهمترین کار دین و اولیای دین، پیشگیری از بروز مشکلات اعتقادی و اجتماعی و سیاسی است. بنابراین امام اجازه تحقق رانت را به کسی نمی دهد. راهکار این مسأله به امور متعددی برمی گردد؛ از جمله:
۱- رفتار خود امام
امام خود چون بندگان زندگی میکند. لباس زیر و خشن و درشت بافت بر تن کرده، غذای غیر گوارا میل میکند.[۲۶]
حضرت اموال را به مساوات تقسیم میکند.[۲۷] مانند حکومت جد خود امیر المؤمنین علیه السلام خود و کارگزارانش با دیگران، یکسان از بیت المال سهمیه دارند و زیاده خواهی و امتیازی وجود ندارد.
۲- پیمان و عهد
امام علیه السلام در آغاز تشکیل حکومت با یاران خود عهد میبندد که مانند محرومان زندگی کنند و زر و سیم نیندوزند.[۲۸]
۳- میزان برتری؛ بندگی و خدمت
کسانی به امام علیه السلام نزدیکند که مؤمنتر و شایستهتر باشند. آنچه در نزد امام، باعث برتری و ارزش می شود، رانت ثروت و قدرت و وابستگی حزبی و فامیلی نیست؛ بلکه امام، بندگی و خدمت را میزان برتری قرار میدهد.
۴- نظارت دقیق
مردمی بودن و محبت فراوان به مردم و محرومان از سویی، و نظارت دقیق و سختگیری ایشان بر مدیران و کارگزاران، از سویی دیگر، خود عامل جدی بازدارندگی جامعه مهدوی از رانتها است.
امام صادق علیه السلام :
المهدی سمح بالمال، شدید علی العمال، رحیم بالمساکین (سید بن طاووس، بیتا: ص۱۳۷).
مهدی بخشنده ای است که مال را به وفور میبخشد، بر مسؤولان و کارگزاران سخت میگیرد و بر محرومان، بسیار رئوف و مهربان است.
۵- ایجاد روحیه بی نیازی و تبیین بی قدر و منزلتی دنیا
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:یَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَى فِی قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّه»؛ (مجلسی، بیتا: ج۵۱، ص۸۴)
با ظهورش خداوند بی نیازی را در قلبهای این امت حاکم میکند.
امام باقر علیه السلام فرمود:
یُجْمَعُ إِلَیْهِ أَمْوَالُ الدُّنْیَا مِنْ بَطْنِ الْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَیَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِیهِ الْأَرْحَامَ وَ سَفَکْتُمْ فِیهِ الدِّمَاءَ الْحَرَامَ وَ رَکِبْتُمْ فِیهِ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیُعْطِی شَیْئاً لَمْ یُعْطِهِ أَحَدٌ کَانَ قَبْلَ (مجلسی، بیتا: ج۵۲، ص۳۵۰)
تمام اموال دنیا از دل زمین، منابع و اموال زیرزمینی و گنجها و روی زمین، نزد امام جمع میشود. آنگاه حضرت خطاب به مردم میفرماید: «اینها همان چیزهایی هستند که به سبب آن، قطع رحم کردید، خون یکدیگر را به زمین ریختید، محرمات الهی را برای رسیدن به آن، مرتکب شدید. اینک بیایید و از این اموال آنچه میخواهید، بردارید». او به قدری به اشخاص عطا میکند که احدی پیش از او چنین بخششی انجام نداده است.
۶- پایان دادن به امتیازات و زیاده خواهی ها
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:إِذَا قَامَ قَائِمُنَا اضْمَحَلَّتِ الْقَطَائِعُ فَلَا قَطَائِعَ (حر عاملی، ۱۴۰۹: ج۱۷، ص۲۲۲)
وقتی قائم ما قیام کند، همه قطایع، مضمحل و نابود میگردد.
قطایع عبارتست از زمین هایی مرغوب که سلاطین و مستکبران و اشراف، به زور از صاحبانش گرفته، به تملک خویش در آوردهاند.
۷- برخورد با زیاده خواهان
با تمام برنامههایی که حضرت انجام میدهد، اگر کسی زیاده خواهی کرده، امام با او برخورد مینماید.
امام صادق علیه السلام فرمود:
فردی کنار قائم ایستاده، به امام امر و نهی میکند. حضرت میفرماید: «او را بیاورید». چون او را میآورند، دستور کشتن او را صادر میکند؛ لذا کسی نمی ماند جز آنکه از امام، حساب میبرد و میهراسد[۲۹] (نعمانی، ۱۳۹۷ق: ص۲۳۹).
نتیجه
شناخت موانع فراروی مهدویت، ما را در جهت پیشگیری یا آمادگی و مبارزه با آن موانع آماده میکند. شناخت این امر و کوشش برای زدودن این موانع، از لحاظ فردی و اجتماعی، ما را به زمینهسازی بهتر ظهور، رهنمون میسازد. جهت دیگر، اینکه تبیین این بحث، سره و ناسره محبان و منتظران واقعی و دروغین را جدا میکند. یکی از این موانع، ملأ و اشراف است.
ملأ در لغت به معنای اشراف، سران و پیشوایان مردم است که مردم در تصمیم گیریها به آنها مینگرند و پیرو آنانند.
تکبر و خود پرستی،ثروتمندی و دلبستگی، لجاجت،کوردلی، فسق و تبه کاری ؛ ویژگیهای ملأ و اشراف است. آنان با بهانه تراشی، تحقیر و تکذیب پیامبران الهی و مؤمنان، و دادن نسبتهای ناروا به آنان، تمسخر پیامبران، فتنهگری، ایجاد ناامنی برای مؤمنان، فساد و گناه، جنگ روانی و تبلیغات، گمراهی و ضلالت، تهدید پیامبر و مؤمنان به تبعید و حتی توطئه برای قتل، در مقابل پیامبران و مؤمنان میایستند.
پیامبران و مصلحان، ضمن روشنگری و تبیین و ابطال فرهنگ استکبار به وسیله امور مختلفی با ملأ و اشراف، به رویارویی میپردازند؛ از جمله: شفقت و دلسوزی، دعوت به صبر، استعانت از خدا و نهراسیدن از تهدید، هشدار به پیامدهای ارتجاع و عقب گرد، دعوت امت به حق گرایی نه شخصیت زدگی و اطاعت کورکورانه، حمایت از مستضعفان و دمیدن روح خود باوری در آنان، فقر زدایی، اتمام حجت، اعراض و روی گرداندن، مقابله به مثل، نفرین، مبارزه و جهاد، برگرداندن حق محرومان از اموال ثروتمندان و خواص.
از آنجا که اشراف و ملأ باعث بی ایمانی و عقب افتادگی تودههای مردم و دور ماندن جامعه از ویژگیهای ایمانی است، پیشگیری و مبارزه با این مسأله، امری اجتناب ناپذیر است. در دوران غیبت، منتظران حضرت در عرصههای مختلف اخلاقی، اعتقادی، فرهنگی و سیاسی در مقابل این جریان موضع گیری میکنند.
مهمترین فعالیتهای منتظران از لحاظ اعتقادی و فرهنگی، تلاش در جهت نهادینه شدن اخلاق اسلامی و معنویت در جامعه، تغییر در ملاکها و ارزشها است و از لحاظ سیاسی و اجتماعی، تدوین راهبرد رشد عادلانه، تکیه بر تودههای مردم و مردمی بودن، شایسته محوری، نظارت مستمر مسئولین و مردم، خوار ساختن ظالمان و منحرفان و عزیز شمردن مظلومان، از مهم ترین فعالیتهای منتظران است.
با ظهور حضرت مهدی علیه السلام حضرت با رفتار خود و با تبیین شاخصهای برتری در بندگی و خدمت، و ایجاد روحیه بی نیازی و تبیین بی قدر و منزلتی دنیا، و با نظارت دقیق، از اشرافی گری پیشگیری میفرماید. همچنین حضرت به امتیازات و زیاده خواهیها پایان داده، با آنان برخورد مینماید.
کتابنامه
۱- قران کریم
۲- نهج البلاغه، فیض الاسلام.
۳- ابن اثیر، النهایه، ج ۴، بیروت: المکتبه العلمیه، بیتا.
۴- الامام الفخر الرازی، التفسیر الکبیر، القاهره: المطبعه البهیه المصریّه، بیتا.
۵- راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، دمشق: دارالعلم، ۱۴۱۲ ق.
۶- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، ۱۴۰۹ق.
۷- حرانى، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
۸- حکیمی، محمدرضا و دیگران، الحیاه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ – ۱۴۱۰ ق.
۹- خلیل الجر، فرهنگ لاروس، ترجمه حمید طبیبیان، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۷ش.
۱۰- دیلمی، حسن بن ابى الحسن، ارشاد القلوب، بیجا، انتشارات شریف رضى، ۱۴۱۲ق.
۱۱- ــــ ، أعلام الدین، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، ۱۴۰۸ق.
۱۲- رافعی، المصباح المنیر، بیروت: دارالفکر، بی تا.
۱۳- شافعی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر، سوم، بیجا، بینا، ۱۴۲۸ق.
۱۴- شیخ صدوق، محمد بن بابویه، کمال الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۵ق.
۱۵- طباطبایی، محمدحسین، المیزان، قم: مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۲۱ ق.
۱۶- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، بیجا، کتاب فروشی مرتضوی، ۱۳۷۵ش.
۱۷- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بیجا، بینا، بیتا.
۱۸- جمعی از نویسندگان، فصلنامه علمی ـ تخصصی انتظار موعود، شمارههای ۱۹و ۲۵-
۱۹- قرشی، سید علی اکبر، قاموس القرآن، تهران: دار الکتب الإسلامیه، بیتا.
۲۰- کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۵ش.
۲۱- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیجا، بینا، بیتا.
۲۲- محدث نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، ۱۴۰۸ق.
۲۳- مغنیه، محمدجواد، تفسیر المبین، تهران، بنیاد بعثت، بیتا.
۲۴- نعمانى، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران: مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ق.
25- سید بن طاووس، الملاحم و الفتن، بیجا، بینا، بیتا.
[1]دانش آموخته سطح ۴ تخصصی کلام اسلامی حوزه علمیه قم.
[2] دانشپژوه تربیت مربی مرکز تخصصی مهدویت.
[۳]. مانند نمل: ۳۸ (کارگزاران حضرت سلیمان) و بقره: ۲۴۶ (خواص و سران بنی اسرائیل).
[۴]. نمل: ۲۹ و ۳۳ (کارگزاران بلقیس)؛ یوسف: ۴۳ (کارگزاران و خواص حکومت مصر).
[۵]. همچنین قصص: ۳۸و ۳۹؛ مؤمنون: ۴۵-۴۷؛ نیز به این ویژگی میپردازد و نیز درباره فرعون و اشراف قوم او و رؤسا وگردنکشان قوم صالح آمده که آنها متکبر و تبهکار بودند (اعراف: ۷۵ و ۷۶؛ یونس: ۷۵).
[۶]. درباره دنیا و مظاهر آن و دلبستگی به آن در فصلنامه انتظار، ش۲۵، سخن گفته شد.
[۷]. ر.ک: مؤمنون: ۳۳ و ۳۴-
[۸]. همچنین ر.ک: هود: ۲۷-
[۹]. همچنین ر.ک: یونس: ۷۶-
[۱۰].برخی از محققان، ملأ را در اینجا به معنای مطلق قوم گرفتهاند.
[۱۱]. اعراف: ۱۰۹ و ۱۱۰-
[۱۲]. البته ممکن است «لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَ» به این معنا هم باشد که نعمت الهی، سببی برای عذاب خودشان است.
[۱۳]. اعراف: ۶۷ و ۶۸؛ هود: ۲۸-
[۱۴]. هود: ۲۹-
[۱۵]. نک: المیزان، ج۱، ص۳۸۰-
[۱۶]. اعراف: ۸۹-
[۱۷]. کافی، ج۱، ص۵۴۲، روایتی از امام کاظم علیه السلام .
[۱۸]. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۷۹ و ۱۸۰، روایتی از امام ششم و هفتم۳-
[۱۹]. الحیاه (گزارشی از جلد۳ ـ ۶)، محمدرضا حکیمی، ص۶۳-
[۲۰]. المیزان، ج۹، ص۳۴۵-
[۲۱]. تفسیر المبین، ص۲۴۶-
[۲۲]. «الْمُنْتَظِرُونَ [الْمُنْتَظِرِینَ] لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِکْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَهِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَهُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَهِ الْمُشَاهَدَهِ وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّیْفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاهُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً» (کمال الدین، ج ۱، باب۳۱، ص ۳۱۹).
[۲۳]. حجرات: ۱۳-
[۲۴]. «فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِر» (الغیبه، نعمانی، باب ۱۱، ص۲۰۰).
[۲۵]. چنانکه معروف است: «الناس علی دین ملوکهم».
[۲۶]. الغیبه، نعمانی، ص۲۷۴-
[۲۷]. نک: بحارالأنوار، ج۵۱، ص ۸۴، باب ۱-
[۲۸]. نک: عقد الدرر ، ص ۹۶-
[۲۹]. بَیْنَا الرَّجُلُ عَلَى رَأْسِ الْقَائِمِ علیه السلام یَأْمُرُهُ وَ یَنْهَاهُ إِذْ قَالَ أَدِیرُوهُ فَیُدِیرُونَهُ إِلَى قُدَّامِهِ فَیَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِهِ فَلَا یَبْقَى فِی الْخَافِقَیْنِ شَیْءٌ إِلَّا خَافَهُ.