نگاهى از سر بصیرت و بینایى به حماسه سرخ حسینى، مایه توجه و تعجب انسان به واژه هایى چون ((ابن)) و ((بنت)) در گفت و گوهاى مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوى نبرد است. نخست حساسیت چشمگیرى براى بیننده به وجود نمىآید؛ اما با نگرشى دوباره و پرگستره، حقایقى رخ مى نماید؛ از جمله آن که بهره بردارى از عاشوراى دیروز، براى درسآموزى و عبرت پذیرى امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیه السلام آغاز مى کنیم. آن جا که مروان با اصرار به حاکم مدینه ، خواستار بیعت فورى و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: ((یا بن الزرقإ! انت تقتلنى ام هو؟ کذبت، والله و اثمت)).(1)
اى پسر زرقإ! (زن کبود چشم) آیا تو مرا مى کشى یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتى، به خدا سوگند گناه کردى.
امام، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزم هاى پشت خیمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنه اى، زشتى و پلیدى سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: اى حسین! عجله کردى به سوى آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
«یابن راعیه المعزى انت اولى بها صلیا».(2) اى پسر زن بزچران! تو سزاوارترى از من به ورود در آتش.
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام علیه السلام با اتمام حجت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیه روى یزید را از قتل و خون ریزى بر حذر مى داشت. اما تإثیرى در دل هاى ناپاکان نداشت؛ از این رو، با فریادى رعد آسا در برابر دل ها و دیده هاى دو سپاه فرمود:
«الا ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله و هیهات منا الذله)).(3)
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خوارى چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پى این سخن، حقیقتى ژرف و شگرف را براى تمامى انسان ها بازگو کرد و فرمود:
((یإبى الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه...)).(4)
خداوند و رسول و مومنان براى ما خوارى نپسندند و دامن هاى پاک که ما را پرورانده اند، شخصیت هاى با حمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را برکشته شدن شرافت مندانه ترجیح دهیم.
هنگامى که کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد شد، حضرت زینب(س) خطاب به عبیدالله، او را ((ابن مرجانه)) خواند و بنا به نقل دیگرى، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیدالله به لب هاى سیدالشهدإ علیه السلام پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
((شما اى جماعت عرب! پس از امروز همگى برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!))(5)
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتى سخن عبیدالله بن زیاد را شنید که مى گفت: خداى را شکر که امیر مومنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسین بن على و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد بر آورد: ((ان الکذاب ابن الکذاب انت و ابوک و الذى ولاک و ابوه، یابن مرجانه اتقتلون ابنإ النبیین و تتکلمون بکلام الصدیقین!))(6)
دروغ گو پسر دروغ گو، تویى و پدرت و آن کسى که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. اى پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را مى کشید و مانند راست گویان سخن مى گویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینه اى از تإثیر نسل
فرازهاى فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزه هاى زرین از تإثیر نسل در دو سوى سپاه کفر و حق است. در این عبارات به خوبى از عوامل تربیتى:
الف. خانواده؛ یعنى پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربى
ج. تإثیر محیط اجتماعى و فرهنگ عمومى
به عنوان زمینه ساز ساخت و پرداخت شخصیت افراد آگاه مى شویم و گستره این تعامل را نه در زندگى محدود چندین ساله، بلکه در افقى بى کران و نامحدود تا روز رستاخیز مى توان مشاهده کرد. حال با هم این عبارات عبرت آموز و پدیده هاى تلخ و شیرین هریک را از نظر مى گذرانیم.
نخست به جلوه هاى جاودان شخصیت امام حسین علیه السلام مى پردازیم:
1. السلام علیک یا ابا عبدالله
2.السلام علیک یابن رسول الله
3. السلام علیک یابن امیرالمومنین و ابن سید الوصیین
4. السلام علیک یابن فاطمه سیده نسإ العالمین
5.. السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره والوتر الموتور
در اولین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام مى کنیم، دومین سلام ما ((رایحه نبوت)) مى دهد؛ زیرا اتصال سیدالشهدإ علیه السلام را به نبوت و رسول خاتم بیان مى کند تا افزون بر بیان جمال توحیدى، کمال نبوى نیز بر سلسله صفات آسمانى آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به ((ارتباط با امامت)) حضرت اشاره مى کنیم که در آن امامت علوى، سلسله جنبان باورهاى ناب الهى است و در پى آن، سلام چهارم بیان مى شود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با ((شهادت در راه خدا)) و رسیدن به ((اوج عزت و عظمت مقام ثارالله)) یاد آور شده است.
در بخش هاى دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیه، عبیدالله پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابى وقاص را لعن مى کنیم و مى گوییم:
((لعن الله آل زیاد و آل مروان و لعن الله بن امیه قاطبه و لعن الله ابن مرجانه و لعن الله عمر بن سعد...)).
در فراز دیگر این زیارت مى خوانیم:
((اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکله الاکباد اللعین بن اللعین على لسانک و لسان نبیک صلى الله علیه و آله فى کل موطن و موقف وقف فیه نبیک صلى الله علیه و آله، اللهم العن اباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنه ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه، اللهم فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب)).
پروردگارا! همانا این روز، روزى است که تبرک جستند به این روز بنى امیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد. ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدى و جاوید و همیشگى. و این روزى است که آل زیاد و آل مروان شادى مى کنند در این روز به خاطر کشتن[ امام] حسین که درودهاى خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجه به واژه هاى ((بنو))، ((ابن)) و ((آل)) عامل نخست و بسیار مهم و تإثیر گذار شخصیت افراد، یعنى دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفى و منفور کربلا از این بعد شخصیتى نمایان گشته است.
همان گونه که پیشتر با ((ابن آکله الاکباد)) یعنى یزید و ((ابن راعیه المعزى)) یعنى شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنى، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین علیه السلام و زیارت عاشورا را با نگاهى محققانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
((میسون))، مادریزید، زنى ناشایست بود که طبق گواهى بسیارى از منابع تاریخى، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
افراد قبیله ((میسون)) مسیحى بودند و تمامى قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آن که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهرى بادیه نشین و صحراگزینى در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سوارى، تربیت حیوانات و بازى با سگ و میمون، از تربیت خاص مسیحیان تإثیر پذیرفت و از این رو شراب خوارى، رقص، غنا، سگ بازى و خوش گذرانى جزء طبیعت وجودى وى در آمد.
علاقه چشم گیر یزید به شعر و شعرسرایى و توصیف مى، مى گسارى و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیه اى به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاورى و رزم هاى مشهور قبیله اى بهره اى نداشت و از ویژگى هاى گذشتگان خود همچون ((عتبه)) و ((ولید)) و یا عموى خود ((شیبه)) به کلى دور بود؛ اما از نظر عیاشى، خوش گذرانى، لهو و لعب شیفتگى خاصى از خود نشان مى داد.
از اشعار او این شعر است که:
دع المساجد للعباد تسکنها
وإجلس على دکه الخمار و اسقینا
ان الذى شربا فى سکره طربا
و للمصلین لادینا ولادنیا
مساجد را براى عابدان بگذار تا در آن سکنى گزینند و خود بر دکان شراب فروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خمارى به طرب پردازد؛ در حالى که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیدالله بن زیاد کیست؟
عبیدالله در زمان حادثه عاشورا والى کوفه بود که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او به دستور وى انجام گرفت. ابن زیاد را ((ابن مرجانه)) هم مى گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزى زناکار و مجوسى به نام ((مرجانه)) بود. پس از عاشورا که اسراى اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب(س) خطاب به ابن زیاد، او را ((ابن مرجانه)) خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیدالله از سرداران مشهور اموى بود که در سال 54 هجرى از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانى بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.(7)
عبیدالله، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسى بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسى نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وى را ذکر کند. از این رو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) مى نامیدند. معاویه مى کوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابى سفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوى عموم آشنایان با تاریخ خانوادگى زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه مى نامیدند.
عمر بن سعد کیست؟
سعدبن ابى وقاص از صحابه رسول خدا(ص) و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب مى شد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورخان اقوالى وجود دارد. اما آنچه در باره سعد گفتنى است، آن است که با رحلت رسول خدا(ص) و امامت امیرمومنان على علیه السلام با اعتراف به حقانیت و برترى آن حضرت، از همراهى و یارى امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزى که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابى وقاص همراه او بود. وى با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمومنان على علیه السلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
((اگر در من یک خصلت از خصال على علیه السلام بود، محبوب تر بود براى من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد)).
سپس به دامادى على علیه السلام براى رسول خدا(ص)، فرزندانى چون حسن و حسین(علیهماالسلام)، سخن پیامبر در روز خیبر در باره على علیه السلام و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه على علیه السلام براى او همانند هارون براى موسى، اشاره کرد و آرزوى یکى از این صفات را مى کرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتى از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
((تاکنون لئیم تر از امروز نبودى. پس چرا على را یارى نکردى و از بیعت با او کوتاهى ورزیدى؟! اگر من از پیامبر همان را مى شنیدم که تو شنیده اى، همانا خادم على بودم تا زنده بودم!))(8)
به هر روى، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقى است. و ویژگى هاى روحى و روانى ناشایستى نسبت به خاندان رسول خدا(ص) از پدر به ارث برده بود؛ به گونه اى که جزء سرشت وى گردیده بود.
روایت شده است که روزى على علیه السلام به هنگام ایراد خطبه، فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى))؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید.
سعد بن ابى وقاص سوال کرد: یا على! به من خبر ده که تعداد موهاى سر و ریش من چقدر است؟
امام پاسخ داد: سوالى کردى که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من مى پرسى و نیست در سر و ریش تو مویى مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغاله اى است که فرزند من حسین را مى کشد!(9)
شمر کیست؟
براى شمربن ذى الجوشن اسم هاى دیگرى چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذى الجوشن، صاحب زره وجوشن مى گفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپرى بسته شده نشان مى داد. او نخست از یاران على علیه السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهى و اجتماعى چیره شد و سرانجام در لشکر عبیدالله بن زیاد قرار گرفت.
روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانى که از کنار او مى گذشت، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.(10) از این رو امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
((یابن راعیه المعزى))؛ اى پسر زن بزچران!
قوم ما در قتلگاه روزگار
مى شمارد شمرهاى بى شمار
شمر یعنى زخمه اى برچنگ ما
شمر یعنى تیغ در فرهنگ ما
شمر یعنى هجو شبنم تا سراب
شمر یعنى احتکار آفتاب
شمر یعنى درد قولنج زمین
شمر یعنى لعنه للعالمین(11)
تإثیر محبت اهل بیت در زندگى
زیارت ((جامعه کبیره))، دفتر معرفت امام شناسى است که آینه اى پرگستره از معارف نبوى و علوى در برابر دیده شیفتگان قرار مى دهد. در فرازى از این زیارت چهار ویژگى برتر براى صاحبان ولایت مى یابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم:
1 ـ طیبا لخلقنا
2 ـ و طهاره لانفسنا
3 ـ و تزکیه لنا
4 ـ و کفاره لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکى خلقت ما
2 ـ طهارت جان و دل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفاره گناهان ما قرار داد.
اهل بیت و معصومان علیهم السلام در اوج این طهارت و پاکى قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براین حقیقت مهر تإیید زده و فرموده است:
(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)(12)؛ همانا خداوند مى خواهد آلودگى را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت ((وارث))، بنیان خلقت اهل بیت علیهم السلام به گونه اى شفاف ترسیم شده است؛ زیرا خطاب به امام حسین علیه السلام چنین مى گوییم:
((اشهد انک کنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها ولم تلبسک من مدلهمات ثیابها...)).(13)
شهادت مى دهم که تو نورى بودى در پشت هاى با رفعت پدران و رحم هاى پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکى به پیکرجان شما نپوشانید...
در پى این شهادت، نگاهى پربصیرت و بینش به معصومان مى کنیم و با چنین نگرشى مى گوییم:
((صلوات الله علیکم و على ارواحکم و على اجسادکم و على اجسامکم و على شاهدکم و على غائبکم و على ظاهرکم و على باطنکم و رحمه الله و برکاته)).
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهى و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به ((حجور طابت و طهرت))؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. به یقین معرفتى این چنینى مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعاى ((ندبه)) است که به آخرین ذخیره الهى، حضرت مهدى(عج) رو مى کنند و او را برترین مخلوقات یا ((صدرالخلائق)) مى نامند و با واژه هاى پرمهر مى گویند:
((این صدرالخلائق ذوالبر والتقوى، این ابن النبى المصطفى و ابن على المرتضى و ابن خدیجه الغرإ و ابن فاطمه الکبرى))
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکى و پرهیزکارى است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهى و فرزند على مرتضى و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش مى رسیم، دعاى ندبه حالت خطاب و درود به خود مى گیرد و ما به طور مستقیم به حجت الهى، حضرت ولى عصر(عج) رو مى کنیم و مى گوییم:
((بإبى انت و امى و نفسى لک الوقإ و الحمى یابن الساده المقربین یابن النجبإ الاکرمین یابن الهداه المهدیین یابن الخیره المهذبین، یابن القطارفه الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمه المنتجبین یابن القماقمه الاکرمین))....
پدرم و مادرم و جانم فداى توباد و سپر بلاى وجودت اى پسر بزرگ مردان مقرب! اى پسر نجیبان مکرم! اى پسر راهنمایان راه یافته! اى پسر برگزیدگان پاکیزگان! اى پسر بزرگ مردان بانجابت! اى پسر پاکان پاکیزگان! اى پسر سروران برگزیدگان! اى پسر روساى باکرامت...
پى نوشت ها:
1 ـ مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.
2 ـ همان، ص 221.
3 و 4 ـ همان، ص 239.
5 ـ همان، ص 363.
6 ـ همان، ص 369 و لهوف، ص 188.
7 ـ ر.ک: سفینه البحار، ج 1، ص ؛580 معارف و معاریف، ج 4، ص ؛1530 دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.
8 ـ شفإ الصدور فى شرح زیاره العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودى.
9 ـ امالى، شیخ صدوق، مجلس 28، ش ؛6 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.
10 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و ؛336 کامل ابن اثیر، ج 4، ص 237 و شفإالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.
11 ـ کفشهاى مکاشفه، ص 205 و 206.
12 ـ احزاب / 33.
13 ـ در زیارت جامعه کبیره، اهل بیت(ع) را از زلل (لغزش)، فتنه (گمراهى)، دنس (ناپاکى) و رجس (پلیدى) دور مى دانیم و مى گوییم: ((عصمتکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا))
در زیارت ائمه در روز جمعه، امام را کریم از اولاد کرام مى خوانیم و در زیارت مخصوص امام حسین(ع) رو به حضرت کرده، او را صدیق، طیب و زکى (راست سخن، پاک و پاکیزه) مى خوانیم.
فرهنگ کوثر - شماره 51
نگاهى از سر بصیرت و بینایى به حماسه سرخ حسینى، مایه توجه و تعجب انسان به واژه هایى چون ((ابن)) و ((بنت)) در گفت و گوهاى مختلف بین فرماندهان و سپاهیان دو سوى نبرد است. نخست حساسیت چشمگیرى براى بیننده به وجود نمىآید؛ اما با نگرشى دوباره و پرگستره، حقایقى رخ مى نماید؛ از جمله آن که بهره بردارى از عاشوراى دیروز، براى درسآموزى و عبرت پذیرى امروز و فردا و فرداها خواهد بود.
این فراز از سخن را با گفتار امام حسین علیه السلام آغاز مى کنیم. آن جا که مروان با اصرار به حاکم مدینه، خواستار بیعت فورى و همراه تهدید به قتل آن حضرت شد که امام در پاسخ مروان رو به او کرد و فرمود: ((یا بن الزرقإ! انت تقتلنى ام هو؟ کذبت، والله و اثمت)).(1)
اى پسر زرقإ! (زن کبود چشم) آیا تو مرا مى کشى یا ولید خواهد کشت؟! دروغ گفتى، به خدا سوگند گناه کردى.
امام، صبح عاشورا خار و خاشاک و هیزم هاى پشت خیمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنین صحنه اى، زشتى و پلیدى سیرت خویش را آشکار و رو به حضرت کرد و گفت: اى حسین! عجله کردى به سوى آتش در دنیا پیش از روز رستاخیز.
امام پس از اطمینان نسبت به گوینده سخن، که شمر است، در پاسخ به او فرمود:
((یابن راعیه المعزى انت اولى بها صلیا)).(2) اى پسر زن بزچران! تو سزاوارترى از من به ورود در آتش.
روز عاشورا به نیمه رسیده بود که امام علیه السلام با اتمام حجت و ارایه شواهد بسیار در سخنان خود، سپاه سیه روى یزید را از قتل و خون ریزى بر حذر مى داشت. اما تإثیرى در دل هاى ناپاکان نداشت؛ از این رو، با فریادى رعد آسا در برابر دل ها و دیده هاى دو سپاه فرمود:
((الا ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله و هیهات منا الذله)).(3)
آگاه باشید که آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بین دو چیز مخیر ساخته است؛ شمشیر کشیدن یا خوارى چشیدن؛ هیهات که تن به ذلت دهیم.
در پى این سخن، حقیقتى ژرف و شگرف را براى تمامى انسان ها بازگو کرد و فرمود:
((یإبى الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه...)).(4)
خداوند و رسول و مومنان براى ما خوارى نپسندند و دامن هاى پاک که ما را پرورانده اند، شخصیت هاى با حمیت و مردان صاحب غیرت که هرگز به ما اجازه ندهند که طاعت فرومایگان را برکشته شدن شرافت مندانه ترجیح دهیم.
هنگامى که کاروان اسیران کربلا وارد دارالاماره، مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد شد، حضرت زینب(س) خطاب به عبیدالله، او را ((ابن مرجانه)) خواند و بنا به نقل دیگرى، زید بن ارقم با مشاهده اهانت عبیدالله به لب هاى سیدالشهدإ علیه السلام پس از خروش و فریاد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترک کرد و گفت:
((شما اى جماعت عرب! پس از امروز همگى برده گشتید؛ پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود نمودید!))(5)
عبدالله بن عفیف نیز همچون حضرت زینب و زید بن ارقم، وقتى سخن عبیدالله بن زیاد را شنید که مى گفت: خداى را شکر که امیر مومنان یزید بن معاویه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسین بن على و پیروان او را کشت. شتابان از جا بلند شد و فریاد بر آورد: ((ان الکذاب ابن الکذاب انت و ابوک و الذى ولاک و ابوه، یابن مرجانه اتقتلون ابنإ النبیین و تتکلمون بکلام الصدیقین!))(6)
دروغ گو پسر دروغ گو، تویى و پدرت و آن کسى که به تو حکم ولایت داد، یزید و پدر او. اى پسر مرجانه! آیا فرزندان پیغمبران را مى کشید و مانند راست گویان سخن مى گویید؟!
زیارت عاشورا؛ آیینه اى از تإثیر نسل
فرازهاى فروزان زیارت عاشورا نمایانگر آموزه هاى زرین از تإثیر نسل در دو سوى سپاه کفر و حق است. در این عبارات به خوبى از عوامل تربیتى:
الف. خانواده؛ یعنى پدر و مادر
ب. محیط تعلیم و تربیت و مربى
ج. تإثیر محیط اجتماعى و فرهنگ عمومى
به عنوان زمینه ساز ساخت و پرداخت شخصیت افراد آگاه مى شویم و گستره این تعامل را نه در زندگى محدود چندین ساله، بلکه در افقى بى کران و نامحدود تا روز رستاخیز مى توان مشاهده کرد. حال با هم این عبارات عبرت آموز و پدیده هاى تلخ و شیرین هریک را از نظر مى گذرانیم.
نخست به جلوه هاى جاودان شخصیت امام حسین علیه السلام مى پردازیم:
1. السلام علیک یا ابا عبدالله
2. السلام علیک یابن رسول الله
3. السلام علیک یابن امیرالمومنین و ابن سید الوصیین
4. السلام علیک یابن فاطمه سیده نسإ العالمین
5. السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره والوتر الموتور
در اولین جمله، حضرت را با کنیه مخاطب قرار داده، سلام مى کنیم، دومین سلام ما ((رایحه نبوت)) مى دهد؛ زیرا اتصال سیدالشهدإ علیه السلام را به نبوت و رسول خاتم بیان مى کند تا افزون بر بیان جمال توحیدى، کمال نبوى نیز بر سلسله صفات آسمانى آن حضرت افزوده شود.
در سومین سلام به ((ارتباط با امامت)) حضرت اشاره مى کنیم که در آن امامت علوى، سلسله جنبان باورهاى ناب الهى است و در پى آن، سلام چهارم بیان مى شود که اشاره به اتصال با ولایت کامل در ارتباط با برترین زنان آفرینش است.
پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرین و زیبا و دلنشین (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونین اما پرفروغ و جاودان آن عزیز را با ((شهادت در راه خدا)) و رسیدن به ((اوج عزت و عظمت مقام ثارالله)) یاد آور شده است.
در بخش هاى دیگر زیارت عاشورا، آل زیاد، آل مروان و همه فرزندان امیه، عبیدالله پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابى وقاص را لعن مى کنیم و مى گوییم:
((لعن الله آل زیاد و آل مروان و لعن الله بن امیه قاطبه و لعن الله ابن مرجانه و لعن الله عمر بن سعد...)).
در فراز دیگر این زیارت مى خوانیم:
((اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیه و ابن آکله الاکباد اللعین بن اللعین على لسانک و لسان نبیک صلى الله علیه و آله فى کل موطن و موقف وقف فیه نبیک صلى الله علیه و آله، اللهم العن اباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه علیهم منک اللعنه ابدالابدین و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه، اللهم فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب)).
پروردگارا! همانا این روز، روزى است که تبرک جستند به این روز بنى امیه و فرزند هند جگرخوار، آن یزید ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پیامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل که در آن، پیامبرت توقف داشت ـ که درود خدا بر او باد. ـ خدایا! لعنت فرست بر ابوسفیان و معاویه و یزید فرزند معاویه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدى و جاوید و همیشگى. و این روزى است که آل زیاد و آل مروان شادى مى کنند در این روز به خاطر کشتن[ امام]حسین که درودهاى خدا بر او باد؛ خدایا! لعن و نفرین و عذابت را بر آنان چند برابر کن.
در این دو بخش از زیارت با توجه به واژه هاى ((بنو))، ((ابن)) و ((آل)) عامل نخست و بسیار مهم و تإثیر گذار شخصیت افراد، یعنى دامان پدر و مادر و کانون خانه و خانواده ترسیم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفى و منفور کربلا از این بعد شخصیتى نمایان گشته است.
همان گونه که پیشتر با ((ابن آکله الاکباد)) یعنى یزید و ((ابن راعیه المعزى)) یعنى شمر آشنا شدیم؛ شایسته است پیش از هر سخنى، نسبت به گذشته شوم این افراد آشنا شویم و اشارات و کنایات سخنان امام حسین علیه السلام و زیارت عاشورا را با نگاهى محققانه به دست آوریم.
یزید کیست؟
((میسون))، مادریزید، زنى ناشایست بود که طبق گواهى بسیارى از منابع تاریخى، از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است.
افراد قبیله ((میسون)) مسیحى بودند و تمامى قبیله او مسلمان نشدند. بدین خاطر پس از آن که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهرى بادیه نشین و صحراگزینى در یزید همچون علاقه به شکار، اسب سوارى، تربیت حیوانات و بازى با سگ و میمون، از تربیت خاص مسیحیان تإثیر پذیرفت و از این رو شراب خوارى، رقص، غنا، سگ بازى و خوش گذرانى جزء طبیعت وجودى وى در آمد.
علاقه چشم گیر یزید به شعر و شعرسرایى و توصیف مى، مى گسارى و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیه اى به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاورى و رزم هاى مشهور قبیله اى بهره اى نداشت و از ویژگى هاى گذشتگان خود همچون ((عتبه)) و ((ولید)) و یا عموى خود ((شیبه)) به کلى دور بود؛ اما از نظر عیاشى، خوش گذرانى، لهو و لعب شیفتگى خاصى از خود نشان مى داد.
از اشعار او این شعر است که:
دع المساجد للعباد تسکنها
وإجلس على دکه الخمار و اسقینا
ان الذى شربا فى سکره طربا
و للمصلین لادینا ولادنیا
مساجد را براى عابدان بگذار تا در آن سکنى گزینند و خود بر دکان شراب فروش نشین و به ما شراب بده. آن کس که شراب نوشد، در حالت خمارى به طرب پردازد؛ در حالى که نمازگزاران نه دین دارند و نه دنیا.
عبیدالله بن زیاد کیست؟
عبیدالله در زمان حادثه عاشورا والى کوفه بود که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او به دستور وى انجام گرفت. ابن زیاد را ((ابن مرجانه)) هم مى گویند؛ زیرا نام مادر او کنیزى زناکار و مجوسى به نام ((مرجانه)) بود. پس از عاشورا که اسراى اهل بیت علیهم السلام را در کوفه وارد دارالاماره کردند، حضرت زینب(س) خطاب به ابن زیاد، او را ((ابن مرجانه)) خواند که این، اشاره به نسب ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.
عبیدالله از سرداران مشهور اموى بود که در سال 54 هجرى از طرف معاویه به حکومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حکمرانى بصره منصوب گردید. پس از مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید و با حرکت مسلم بن عقیل به سمت کوفه، با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد و اوضاع را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سید الشهدا علیه السلام و یاران او و اسارت اهل بیت علیهم السلام را به عمر بن سعد ـ که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود ـ داد.(7)
عبیدالله، فرزند زیاد بن ابیه است؛ زیاد کسى بود که به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، کسى نتوانست نسب او را مشخص کند و نام پدر وى را ذکر کند. از این رو، او را زیاد پسر پدرش (زیاد بن ابیه) مى نامیدند. معاویه مى کوشید این حلقه مفقوده را مشخص کند و زیاد را از این ننگ دور سازد. بدین خاطر، او را زیاد بن ابى سفیان خطاب کرد. اما اقبال و استقبال از سوى عموم آشنایان با تاریخ خانوادگى زیاد، صورت نگرفت و باز هم او را زیاد بن ابیه مى نامیدند.
عمر بن سعد کیست؟
سعدبن ابى وقاص از صحابه رسول خدا(ص) و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب مى شد. در این که نسب او چگونه بوده است، بین مورخان اقوالى وجود دارد. اما آنچه در باره سعد گفتنى است، آن است که با رحلت رسول خدا(ص) و امامت امیرمومنان على علیه السلام با اعتراف به حقانیت و برترى آن حضرت، از همراهى و یارى امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گردید.
روزى که معاویه طواف خود را پایان رسانید، سعد بن ابى وقاص همراه او بود. وى با سرعت بسیار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جایگاه خود نشاند و به توهین و لعن امیرمومنان على علیه السلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاویه دور کرد و گفت:
((اگر در من یک خصلت از خصال على علیه السلام بود، محبوب تر بود براى من از هرچه آفتاب بر او تابیده باشد)).
سپس به دامادى على علیه السلام براى رسول خدا(ص)، فرزندانى چون حسن و حسین(علیهماالسلام)، سخن پیامبر در روز خیبر در باره على علیه السلام و کلام رسول خدا در غزوه تبوک نسبت به جایگاه على علیه السلام براى او همانند هارون براى موسى، اشاره کرد و آرزوى یکى از این صفات را مى کرد.
معاویه با شنیدن سخنان سعد، حرکت زشتى از خود نشان داد و رو به او کرد و گفت:
((تاکنون لئیم تر از امروز نبودى. پس چرا على را یارى نکردى و از بیعت با او کوتاهى ورزیدى؟! اگر من از پیامبر همان را مى شنیدم که تو شنیده اى، همانا خادم على بودم تا زنده بودم!))(8)
به هر روى، عمر بن سعد فرزند چنین مرد منافقى است. و ویژگى هاى روحى و روانى ناشایستى نسبت به خاندان رسول خدا(ص) از پدر به ارث برده بود؛ به گونه اى که جزء سرشت وى گردیده بود.
روایت شده است که روزى على علیه السلام به هنگام ایراد خطبه، فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى))؛ بپرسید از من پیش از آن که مرا نیابید.
سعد بن ابى وقاص سوال کرد: یا على! به من خبر ده که تعداد موهاى سر و ریش من چقدر است؟
امام پاسخ داد: سوالى کردى که خلیل من رسول خدا خبر داده بود که تو از من مى پرسى و نیست در سر و ریش تو مویى مگر این که در ریشه آن، شیطان نشسته است و در خانه تو بزغاله اى است که فرزند من حسین را مى کشد!(9)
شمر کیست؟
براى شمربن ذى الجوشن اسم هاى دیگرى چون اوس یا شرحبیل نیز ذکر شده است. او را ذى الجوشن، صاحب زره وجوشن مى گفتند؛ زیرا سینه او برآمده بود و همانند سپرى بسته شده نشان مى داد. او نخست از یاران على علیه السلام در جنگ صفین و از فرماندهان شجاع و نامدار کوفه بود که در کنار حسن و حسین و در رکاب امام علیهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاک او به خاطر عمل زشت مادرش بر محیط و آداب الهى و اجتماعى چیره شد و سرانجام در لشکر عبیدالله بن زیاد قرار گرفت.
روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود، از چوپانى که از کنار او مى گذشت، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند. چوپان تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و او نیز پذیرفت و از این طریق، نطفه شمر منعقد شد.(10) از این رو امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:
((یابن راعیه المعزى))؛ اى پسر زن بزچران!
قوم ما در قتلگاه روزگار
مى شمارد شمرهاى بى شمار
شمر یعنى زخمه اى برچنگ ما
شمر یعنى تیغ در فرهنگ ما
شمر یعنى هجو شبنم تا سراب
شمر یعنى احتکار آفتاب
شمر یعنى درد قولنج زمین
شمر یعنى لعنه للعالمین(11)
تإثیر محبت اهل بیت در زندگى
زیارت ((جامعه کبیره))، دفتر معرفت امام شناسى است که آینه اى پرگستره از معارف نبوى و علوى در برابر دیده شیفتگان قرار مى دهد. در فرازى از این زیارت چهار ویژگى برتر براى صاحبان ولایت مى یابیم: و جعل صلاتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم:
1 ـ طیبا لخلقنا
2 ـ و طهاره لانفسنا
3 ـ و تزکیه لنا
4 ـ و کفاره لذنوبنا
(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولایت شما را بر ما مایه:
1 ـ پاکى خلقت ما
2 ـ طهارت جان و دل ما
3 ـ تزکیه و تهذیب ما
4 ـ کفاره گناهان ما قرار داد.
اهل بیت و معصومان علیهم السلام در اوج این طهارت و پاکى قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براین حقیقت مهر تإیید زده و فرموده است:
(انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)(12)؛ همانا خداوند مى خواهد آلودگى را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
در زیارت ((وارث))، بنیان خلقت اهل بیت علیهم السلام به گونه اى شفاف ترسیم شده است؛ زیرا خطاب به امام حسین علیه السلام چنین مى گوییم:
((اشهد انک کنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها ولم تلبسک من مدلهمات ثیابها...)).(13)
شهادت مى دهم که تو نورى بودى در پشت هاى با رفعت پدران و رحم هاى پاک مادران که جاهلیت، شما را نیالود و لباس تیره و تار ناپاکى به پیکرجان شما نپوشانید...
در پى این شهادت، نگاهى پربصیرت و بینش به معصومان مى کنیم و با چنین نگرشى مى گوییم:
((صلوات الله علیکم و على ارواحکم و على اجسادکم و على اجسامکم و على شاهدکم و على غائبکم و على ظاهرکم و على باطنکم و رحمه الله و برکاته)).
درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهى و برکات او بر شما باد.
این صفات تابناک سبب گردید که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به ((حجور طابت و طهرت))؛ دامان پاک و طاهر مادر خود اشاره کند. به یقین معرفتى این چنینى مایه و سرمایه پندار و گفتار شیعیان و شیفتگان در دعاى ((ندبه)) است که به آخرین ذخیره الهى، حضرت مهدى(عج) رو مى کنند و او را برترین مخلوقات یا ((صدرالخلائق)) مى نامند و با واژه هاى پرمهر مى گویند:
((این صدرالخلائق ذوالبر والتقوى، این ابن النبى المصطفى و ابن على المرتضى و ابن خدیجه الغرإ و ابن فاطمه الکبرى))
کجاست بهترین مخلوقات که صاحب نیکى و پرهیزکارى است؟ کجاست پسر پیامبر برگزیده الهى و فرزند على مرتضى و پور خدیجه سپیدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟
چون به این بخش مى رسیم، دعاى ندبه حالت خطاب و درود به خود مى گیرد و ما به طور مستقیم به حجت الهى، حضرت ولى عصر(عج) رو مى کنیم و مى گوییم:
((بإبى انت و امى و نفسى لک الوقإ و الحمى یابن الساده المقربین یابن النجبإ الاکرمین یابن الهداه المهدیین یابن الخیره المهذبین، یابن القطارفه الانجبین یابن الاطائب المطهرین یابن الخضارمه المنتجبین یابن القماقمه الاکرمین... )).
پدرم و مادرم و جانم فداى توباد و سپر بلاى وجودت اى پسر بزرگ مردان مقرب! اى پسر نجیبان مکرم! اى پسر راهنمایان راه یافته! اى پسر برگزیدگان پاکیزگان! اى پسر بزرگ مردان بانجابت! اى پسر پاکان پاکیزگان! اى پسر سروران برگزیدگان! اى پسر روساى باکرامت...
پى نوشت ها:
1 ـ مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.
2 ـ همان، ص 221.
3 و 4 ـ همان، ص 239.
5 ـ همان، ص 363.
6 ـ همان، ص 369 و لهوف، ص 188.
7 ـ ر.ک: سفینه البحار، ج 1، ص ؛580 معارف و معاریف، ج 4، ص ؛1530 دایره المعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.
8 ـ شفإ الصدور فى شرح زیاره العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودى.
9 ـ امالى، شیخ صدوق، مجلس 28، ش ؛6 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.
10 ـ بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و ؛336 کامل ابن اثیر، ج 4، ص 237 و شفإالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.
11 ـ کفشهاى مکاشفه، ص 205 و 206.
12 ـ احزاب / 33.
13 ـ در زیارت جامعه کبیره، اهل بیت(ع) را از زلل (لغزش)، فتنه (گمراهى)، دنس (ناپاکى) و رجس (پلیدى) دور مى دانیم و مى گوییم: ((عصمتکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا))
در زیارت ائمه در روز جمعه، امام را کریم از اولاد کرام مى خوانیم و در زیارت مخصوص امام حسین(ع) رو به حضرت کرده، او را صدیق، طیب و زکى (راست سخن، پاک و پاکیزه) مى خوانیم.
منابع (نشریه): فرهنگ کوثر 1380 شماره 51
تخصص
آثار نوشتاری