چرا باید دشمنان امام حسین علیهالسلام را لعن کرد؟ آیا واژه لعن و نفرین و به طور کلّى، فرهنگ تبرّى موجب «خشونتگرایى» و «دشمن تراشى» نمىشود؟ بهتر آن نیست شیوهاى شیرین پیش رو قرار دهیم و تنها با بیان سلامهاى زیارت عاشورا، به جاى «گلوله» از «گل» سخن بگوییم و استراتژى «صلح و سکوت و سلام» را برگزینیم؟!
آشنایى با این قبیل موضوعات، گسترش و نگرش دلنشینى به گفت و گوى ما مىبخشد و فضاى جدیدى از معارف ناب فرهنگى در برابر دیدگان اندیشههاى ما مىگشاید. از این رو شایسته است پیش از هر سخنى، بدانیم:
1. تعریف «خشونت» از نظر آیین اسلام چیست؟ و آیا فرهنگ «تبرّى» نوعى رویکرد به خشونت است؟!
2. بنیان آموزههاى دینى، بر خشونت و نفرین است یا محبّت و معرفت؟!
3. آیا فرهنگ «دوستى با دوستان» و «دشمنى با دشمنان» در اسلام وجود دارد یا در سایر فرهنگها و ادیان نیز به چشم مىخورد؟
4. لعن در زیارت عاشورا مخصوص زمان بنىامیه بوده است یا اکنون نیز، که هیچ اثرى از آنان نیست، بازهم باید قاتلان امام حسین علیهالسلام را نه یک بار و دوبار بلکه صدها بار لعن کرد؟!
خشونت و جایگاه تولّى و تبرّى
«خشونت» به معنى درشتى، سختى1 و هرگونه برخورد غیر منطقى، ستم آلود و غرضآمیز است که به دور از انصاف و استدلال صورت مىگیرد و باعث رواج کینه توزى، عصیانگرى و بىامنیتى در جامعه مىشود.
گاه این واژه به معناى برخورد قاطع و تمام عیار امّا منطقى و شایسته، قلمداد مىشود و از آنجا که به دور از تسامح و تساهل یا نرمى است، خشونت مىگویند. همانند سخن رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم درباره على علیهالسلام ، که در پاسخ به اعتراض اصحاب نسبت به قاطعیت و عدم گذشت او در تقسیم خودسرانه غنایم توسط برخى، فرمود:
«فانّه خشنٌ فى ذات اللّه غیر مداهن فىدینه2؛ على داراى صلابت و قاطعیّت نسبت به اجراى احکام الهى است»
لعن و نفرین به عنوان «برائت»، یکى از شروط «تقرّب» است؛ همان گونه که در زیارت امام حسین علیهالسلام مىگوییم:
«یا ابا عبداللّه! انّى اتقرّب الى اللّه و الى رسوله و الى امیرالمؤمنین و الى فاطمة و الى الحسن و الیک بموالاتک و بالبرائة ممّن قاتلک و نصب لک الحرب و بالبرائة ممّن اسّس اساس الظّلم ...»3
اى حسین! من تقرّب مىجویم به خدا و به رسول او و به امیرمؤمنان و به فاطمه زهرا و به حسن مجتبى و به تو، به وسیله موالات و دوستى تو و به وسیله برائت و بیزارى جستن از هرکس که با تو جنگید و جنگ را علیه تو برپا ساخت و به وسیله برائت جستن از هرکس که پایه ظلم و ستم را درباره شما نهاد....
برائت از امتیازهاى مکتب اسلام است؛ زیرا تأکید بر مرز دوستىها و دشمنىها مىشود تا پیروان این آیین با نمایان ساختن این مرزها، «حبّ» و «بغض» خود را آشکار سازند و هماره بین حقّ و باطل، خیر و شرّ، عدل و ظلم و حسین و یزید، یک طرف را برگزینند که:
«فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقى...»4
هرکس به طاغوت کفر ورزید و به خداوند ایمان آورد، همانا به دستگیره مستحکم الهى، که هرگز گسسته نخواهد شد، چنگ زده است.
با این نگرش، به خوبى درمىیابیم که «ایمان به خداوند» و قرار گرفتن در صراط هدایت و رستگارى، با انجام مقدمهاى که «کفر به طاغوت و نفى طاغوتیان» است، صورت مىپذیرد و هریک از خدا باوران باید در درون خود، «کفر نسبت به طاغوت» و «ایمان نسبت به اللّه» را داشته باشند؛ زیرا:
کفر و ایمان، قرین یکدگرند هر که را کفر نیست، ایمان نیست
این بینش ناب، تجلّىبخش حقیقتى است که در آن فرهنگ تولّى و تبرّى5، به معنى دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا، به عنوان «گرایش و گریز» در عرصه «اندیشههاى آسمانى» و در شیوههاى رفتارى ـ فردى و اجتماعى ـ نمود مىیابد تا هریک از دین باوران متعهد، مرزهاى دوستى و دشمنى را که باعث تقویت یا تضعیف آرمانهاى آسمانى مىشود، حفظ نمایند و در نگاه دوستان و دشمنان، برجسته سازند؛ همان گونه که این شیوه را در پاسدارى از اموال و دارایى خویش نسبت به دیدهها و دلهاى اطرافیان به کار مىگیرند.
بىتردید این بینش و شیوه بر اساس فطرت و خرد است و خدا جویان را افرادى آرمان گرا، صاحب نظر و ارزشى تجلّى مىدهد تا هرگز در سیاهى لشکر دشمن قرار نگیرند و زبونانه «تساهل و تسامح» و استراتژى «لبخند و صلح و سلام» را بهانه بى بهانگى خویش قرار ندهند.
آموزههاى دینى؛ خشونت یا محبّت؟!
با هم، نگاهى نو و معرفت آفرین به مجموعه معارف ناب محمدى مىکنیم و پاسخهاى خود را به دست مىآوریم:
1. لعن و نفرین، آغاز یا پایان راه؟
با گذرى بر جلوههاى اعتقادى و اخلاقى، به خوبى درمىیابیم که هرگز در مرحله نخست رویارویى با دشمنان، سخن از لعن و نفرین مطرح نمىشود بلکه تعامل، مفاهمه، گفت و گو و عرضه افکار و اندیشهها به گونهاى مستدل، منطقى و دلپذیر مورد نظر قرار مىگیرد. از این رو، خداوند به رسول سعادت آفرین خود مىفرماید:
«ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن»6
(اى رسول ما!) به سوى خداوند با سخن متقن و حکمتآمیز و موعظه پسندیده و نیکو و (در پایان) آنها را با مجادله و گفت و گوى پسندیده و بهتر، دعوت نما.
از آن سو پیروان پیامبر خود را، به اعتدال و سنجیده سخنى توصیه مىکند و آنان را از هر گونه زشتى گفتار برحذر مىدارد و مىفرماید:
«و لاتسبّوا الذّین یدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدواً بغیر علم»7
به کسانى که غیر خدا را پرسش مىکنند و (بتها را) مىخوانند، توهین نکنید؛ چرا که آنان نیز به خداى شما از روى دشمنى و به دور از آگاهى، اهانت مىکنند.
این بینش روشن نسبت به استحکام باورهاى دینى و استفاده از راهکارهاى اصولى و خردمندانه در برخورد با مخاطبان، موجب گردید که در جنگهاى مختلف ـ که فرمانده کلّ قوا شخص «معصوم»، یعنى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم یا امام علیهالسلام بوده است ـ هرگز اجازه شروع درگیرى و قتال صادر نشود و پیش از هرگونه جنگ و ستیزى، «اتمام حجّت» به معناى ارایه اندیشه و عرضه فکر و فرهنگ، در اولویت قرار گیرد.
و گاه زیانهاى قبلى از سوى دشمن نادیده گرفته مىشده است تا راه دعوت به سوى سعادت باز و پرنور بماند؛ همانند جنگ خیبر که پس از بارها ناکامى مسلمین، آنگاه که رسول خدا تصمیم گرفت امیرمؤمنان على علیهالسلام را فرمانده سپاه براى حمله به دشمن نماید، با چشم پوشى از صدمات و لطمات وارده از ساکنان خیبر، رو به فرمانده رشید و بصیر خود کرده و فرمود:
«یا على! فواللّه لاَن یهدى اللّه بک رجلاً واحداً خیرٌ لک ان تکون لک حُمُرالنّعم؛»8
على جان! به خداوند سوگند! اگر پروردگار به وسیله تو یک نفر ـ از یهودیان خیبر ـ را هدایت کند، براى تو از شتران ارزشمند سرخ موى بهتر خواهد بود.«
«استقبال» یا «مقابله» با خشونت؟!
نگرشى جامعه شناسانه، بیانگر این حقیقت ارزشمند است که آموزههاى اسلام، «استقبال» از لعن و نفرین یا سبّ و توهین را مردود و ناپسند مىشمرد و «مقابله» با آن را به عنوان عامل بازدارنده اجتماعى، حفظ ارزشها و هنجارهاى حقیقى جامعه و ارایه الگوهاى شایسته براى نسلها و عصرهاى آینده ضرورى مىداند.
به یقین این شیوه، نماد برجستهاى از «ارحمُ الراحمین»بودن خدا و «رحمةٌ للعالمین» بودن رسول خداست تا صالح و ناصالح، یکسان تلّقى نشوند و «پاکان» و «ناپاکان» پاداش و کیفر خود را در امروز و فرداى زندگى به خوبى بنگرند.
پروردگار حکیم با چنین نگاهى «قصاص» را ـ که گاه ظاهرى ناراحت کننده داردـ «مرگ و نیستى» نمىداند، بلکه «حیات و هستى» براى جامعه معرفى مىکند و مىفرماید:
«ولکم فى القصاص حیوةٌ یا اولى الابصار»9
و براى شما (دین باورانِ خداجو) قصاص، مایه حیات و زندگى است اى صاحبان عقل و اندیشه!
آنان که شناخت جامعى نسبت به حوادث تلخ و شیرین جامعه دارند، به خوبى از تأثیر قصاص ـ به عنوان جواب خشونت ـ آگاهى داشته و آن را باعث مصون ساختن خانوادهها از آثار زیانبار زشتىها و بدىها مىشمرند.
3. نمادها و نمودهاى عشق
هرگاه عشق و احساس انسان به فعلیّت برسد، دو نماد مىیابد:
الف) عشق و ارادت به آنچه متصل به محبوب است.
ب) تنفّر و بیزارى نسبت به تمامى بدىها و زشتىها از نظر محبوب.
تجلّى این دو در نگاه مریدان و علاقمندان موجب مىشود که در بخش نخست، احترام، قداستِ اجزاء و لوازم زندگى و محبّت دوستان در وجود ما نمایان شود و در بخش دیگر، نسبت به بدىها و دشمنىهایى که با دوستان مىشود، بىتفاوت و بىاحساس نباشیم؛ بلکه گاه با سکوت و گاهى با لعن و زمانى با فریاد و شیون، برائت و بیزارى خود را نشان دهیم؛ همان گونه که در برابر کینه توزان و مخالفان با ارزشها و آداب و رسوم برجسته فامیلى و خانوادگى، ناراحتى و خشم خود را نمایان مىکنیم.
4. تشویق و تکذیب؛ واکنشى فطرى
حسّ فطرى انسان و واکنش درونى افراد، تمجید و سپاس از کارهاى شایسته و تکذیب و پرخاش در برابر افعال ناشایست است. این، شیوه همیشگى افراد با هر مکتب و مرام و یا دین و آیین است که در حالت اعتدال، نوعى عکس العمل و واکنش درونى را نسبت به افعال بیرونى در خود احساس کنند.
به دیگر سخن، لعن و نفرین دینباوران به ظالمان، هرگز به عنوان «عمل» و «کنش» محسوب نمىشود، بلکه عکس العمل و واکنشى است که در اثر ستم ستمکاران در احساس و اندیشه خود مىیابند؛ همان گونه که قرآن کریم نقض عهد تبهکاران را نسبت به ارزشهاى الهى و انسانى باعث لعن خداوند، و سیهدلى آنان مىشمرد و مىفرماید:
«فبما نقضهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة»10
چنان که در سخنى دیگر انحراف دلهاى منحرفان را بازتاب چرخش اولیّه آنان از صراط مستقیم سعادت معرفى مىکند: «فلمّا زاغوا ازاغ اللّه»و فراموشى یاد خداوند ـ به عنوان عامل امید و اطمینان و ایمان ـ را علّت فراموشى خود بیان مىنماید: «نسوا اللّه فانساهم انفسهم»11
به عبارت دیگر، «هدایت» داراى سه نوع است:
تکوینى، تشریعى و پاداشى.
اما ضلالت و گمراهى تنها پاداش است. زیرا بازخورد گفتار، پندار و رفتار گمراهان و سیهروزان، ضلالت و گمراهى آنان است؛ همان گونه که نصرت خداوند براى برخى پاکان، به خاطر نصرت دین خداوند از سوى آنان است: «اِنْ تنصروا اللّه ینصرکم و یثبّت اقدامکم»12
5. لعن و نفرین؛ خشونت یا عدالت؟!
پارهاى گویندگان و نویسندگان، نگاهى یک سویه به احکام الهى دارند و هماره از روزنهاى مخصوص و محدود به وقایع مىنگرند. اینان جلوه ظاهرى لعن را دیده و به دور از کلاننگرى، آن را خشونت تلقى مىکنند، در حالى که فرهنگ برائت و اظهار لعن نه تنها «خشونت» نیست بلکه «عدالت» است.
در زیارت عاشورا، فرازى این چنینى به چشم مىخورد که در آن مىخوانیم:
«فلعن اللّه اُمَّةً اسّست اساس الظلم والجور علیکم اهلالبیت...»13
[ همه اهل اسلام و در آسمانها و بر جمیع اهل آسمانها سنگین بود.] پس خداوند لعنت کند گروهى را که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت، بنیان نهادند...
صاحب نظران، حرف « ف » در «فَلَعَنَ اللّهُ» را فاء تفریع مىنامند؛ یعنى چون چنان کردند، پس لعنت خداوند بر آنان باد.
به دیگر سخن، لعن ما خشونت نیست بلکه جواب خشونت آنان است.
در فرازهاى دیگر زیارت عاشورا به خوبى رهآورد اعمال خشونتبار آنان، لعن و نفرین پیروان معصومان علیهمالسلام دانسته شده است:
«لعن اللّه امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم الّتى رتّبکم اللّه فیها و لعن اللّه امة قتلتکم و لعن اللّه الممهّدین من قتالکم برئت الى اللّه و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم یا اباعبداللّه.»
همان گونه که در بخشى از این زیارت، به خوبى غیرت و خروش دینى شیعیان در برجسته سازى مرزهاى اندیشه و عشق آسمانى آشکار مىشود و لعن آنان نشان خاکسترى نبودن یعنى دورى از بىتفاوتى و بىاحساسى آنان محسوب مىگردد:
«لعن اللّه امة اَسْرَجَتْ و الجَمَتْ و تنَقَّبَتْ لقتالکم»
خداوند لعنت کند گروهى را که بر اسبان خود زین گذاشتند و بر آنان لجام نهادند و نقاب زدند [و آماده [جنگ با تو شدند.
بدون شک این شیوه روشنگر، برگرفته از آیات روحپرور قرآن مجید است؛ آنجا که لعن به کافران را به خاطر کفر آنان بیان مىکند: «لعنهم اللّه بکفرهم»14 و «اصحابُ السّبت» یعنى فرمان شکنان روز شنبه در بین یهودیان را براى دستیابى به درآمد ماهیگرى لعن مىکند و علت آن را، نافرمانى آنان مىشمرد: «کما لعنّا اصحاب السّبت»15 از این رو، اهل سنّت نیز لعن و نفرین به قاتلان و ظالمان کربلا را به خاطر جنایات فجیع آنان جایز مىشمرند.
ابن حجر حنبلى در کتاب «الصواعق» مىنویسد:
«از امام احمد حنبل در مورد لعن یزید سؤال شد، او در پاسخ گفت: چگونه لعنت نشود کسى که خداوند او را در قرآن لعن نموده است؛ آنجا که مىفرماید:
«فهل عسیتم ان تولّیتم ان تفسدوا فىالارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم اللّه»؛ و چه گناه و قطع رحمى بالاتر از آنچه که یزید انجام داد.»
علاّمه تفتازانى حنفى نیز با صراحت به یزید لعن مىفرستد و در کتاب «شرح العقاید» مىنویسد: «حقیقت این است که رضایت یزید به قتل حسین علیهالسلام و شاد شدن او بدان خبر و اهانت کردن وى به اهل بیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از اخبارى است که در معنا متواتر است؛ هرچند که تفاصیل آنها تک تک است، ولى توافقى درباره مقام یزید بلکه درباره ایمان او ـ که لعنت خدا بر او و یارانش بادـ نداریم».
امام شوکانى، دانشمند سنّى مذهب، صریحتر از علاّمه تفتازانى به تشریح فجایع خونبار عاشورا مىپردازد و در کتاب «نیل الاوطار» مىگوید:
«به تحقیق عدهاى از اهل علم افراط کردند و حکم نمودند که حسین، نوه پیامبر، نافرمانى یک آدم شرابخوار و دائم الخمر را نموده است و حرمت شریعت یزید بن معاویه را هتک کرده است. خدا لعنتشان کند، چه سخنان عجیبى که از شنیدن آنها مو بر بدن انسان راست مىشود»
جالب توجه آنکه ابن خلدون ـ اندیشمند بزرگ اهل سنّت ـ در کتاب «مقدمه» و ابن عماد، فقیه حنبلى در «شذرات الذهب» و ابن جوزى حنبلى، با نگاهى شایسته به شخصیّت امام حسین علیهالسلام نگریستهاند و با شفافیّت بسیار، یزید را فردى دائم الخمر و قمارباز و قاتل فرزند رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم دانستهاند که سزاوار لعن و نفرین است.
امام شافعى که در «دوستى اهل بیت» زبانزد است، با سروده زیباى خود، بینش خویش را آشکار مىکند و مىگوید:
«حسین کشتهاى است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شد؛ اگر گناه من دوستى اهل بیت پیامبر است، پس گناهى است که من از آن توبه نمىکنم. اهل بیت پیامبر در روز محشر شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضى داشته باشم، گناه نابخشودنى است.»
این نگرش منصفانه در بین برخى از عالمان اهل سنّت، موجب شده است مفسّرى برجسته چون آلوسى در تفسیر «روح المعانى»، ضمن اشاره به دیدگاه امام محمد غزالى نسبت به لعن و نفرین قاتلان امام حسین علیهالسلام ، بگوید:
«تا زمانى که چشمى براى مصائب حسین علیهالسلام مىگرید، باید به قاتلان او لعن کرد که چنین جنایت عظیمى را در کربلا مرتکب شدند».
علاّمه اقبال لاهورى نیز در شعرى شعورآفرین، قیام امام حسین علیهالسلام را ترسیم مىکند و مىگوید:
رمز قرآن از حسین آموختم ز آتش او شعلهها افروختم
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز
اى صبا، اى پیک دور افتادگان اشک ما برخاک پاک او رسان
حکیم سنایى، شاعر و عارف معروف ایرانى، علت لعن شیعیان شیفته را با ظرافت بسیارى به نظم کشانده است و مىسراید:
داستان پسر هند مگر نشنیدى که از او و ز سه کس او به پیمبر چه رسید؟!
پدر او دُر دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید
او به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم، تو لعنت نکنى، شرمت باد لَعَنَ اللّهُ یزیداً و عَلى آلِ یزید
6. تأثیر تربیتى لعن و برائت
«عشق به خوبى و تنفّر از بدىها» در ذات و سرشت انسانها نهفته است و هر فردى را با هر نوع گرایش فکرى ـ فرهنگى به سوى آرمانى والا هدایت مىکند.
این ویژگى برجسته موجب مىشود که همیشه و هر حال روحیه الگوپذیرى و اسوه یابى در ما تجلّى نماید و براى ماندگار کردن خویش همانند محبوبان عمل کنیم و نیازهاى گوناگون روحى و جسمى خود را به طور شایسته و بایستهاى پاسخ دهیم.
فرهنگ برائت و سنّت لعنت در بین دین باورانِ صاحب بصیرت، زمینه ساز نعمتى ناپیدا مىشود که از آغاز تا فرجام زندگى خویش را به خوبىها آراسته سازند تا سلام و درود نسلها و عصرهاى بعدى را نصیب خود سازند و با دورى از هرگونه زشتى و ناپاکى، خویش را از لعنت و نفرین همگان رها نمایند. و این، بزرگترین تأثیر جاودان و ماندگار براى لعن به ظالمان تاریخ محسوب مىشود.
7. سلامهاى آغازین؛ بیان معیارهاى بنیادین
از آنجا که سخن از بنیان آموزههاى آسمانى اسلام بر خشونت و لعنت یا مهربانى و رحمت است، بار دیگر «زیارت عاشورا» را مىگشاییم تا پاسخ خود را از فرازهاى فروزان این زیارت برگیریم. در آغاز این زیارت، هفت سلام مىخوانیم و مىگوییم:
السّلام علیک یا اباعبداللّه
السّلام علیک یابن رسول اللّه
السّلام علیک یا خیرة اللّه و ابن خیرته
السّلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیّد الوصیّین
السّلام علیک یابن فاطمة الزّهراء سیّدة نساء العالمین
السّلام علیک یا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور
السّلام علیک و على الارواح الّتى حلّت بفنائک
پس از آن، سلام دیگرى مىدهیم و مىگوییم:
«علیکم منّى جمیعاً سلامٌ اللّه ابداً ما بقیتُ و بقى اللیل و النّهار»
در پى آن، سخن از مصائب جانسوز و سختىهاى سهمگین روز عاشورا به میان مىآوریم و به خاطر آنها، به ظالمان و غاصبان لعن و نفرین مىکنیم.
با مرور این چنینى بر زیارت و فرازهاى درسآموز آن درمىیابیم که بنیان بینشها ونگرشهاى اعتقادى، فکرى و فرهنگى در اسلام پیش از لعنت و ذلّت، رحمت و مغفرت است که در سلامهاى پىدرپى تأکید شده است؛ همان گونه که در سخنان معرفت آفرین پیشوایان معصوم بدین نکته ارزنده اشارات فراوانى به چشم مىخورد.
پیام آور رحمت، حضرت ختمى مرتبت، به پیروان روشن بین خود مىفرمود:
«لا ینبغى للمؤمن ان یکون لعّانا16... ان استطعت الاتلعن شیئاً فافعل؛17 سزاوار نیست براى فرد مؤمن که پى در پى دیگران را لعن نماید... اگر (پدیدهها و حوادث به گونهاى است که) مىتوانى هیچگاه لعن و نفرین نکنى، این گونه عمل کن.»
اما در سخن دیگر، بندگان درهم و دینار و جاه و جیفه دنیا همانند پیمان شکنان عاشورا را، دو بار لعنت کرد و فرمود:
«ملعونٌ معلونٌ مَنْ عبد الدّینار و الدّرهم؛18 لعنت باد، لعنت باد بر کسى که (ارزشها و آرمانهاى الهى را زیر پا بگذارد و براى رسیدن به هدفهاى شیطانى و ناپایدار دنیوى) بنده دینار و درهم شود»
آرى نگاه و نگرش زیبا و مهرآفرین به تمامى هستى و پدیدههاى خلقت، رسالت نخست هریک از ماست، اما مرز و معیار آن، بایدها و نبایدهاى الهى در عرصههاى مختلف اجتماعى و اعتقادى است.
شیوهاى عقلائى و فطرى
فرهنگ نفرین و نفرت نسبت به دشمنان و مهر و محبّت به دوستان و خوبان، در همه زمانها و در بین تمامى ملّتها ـ با توجه به آداب و رسوم هریک از آنان ـ وجود داشته است. بر افراشته نگاهداشتن بیرقها و پرچمها، زنده نگاهداشتن نام قهرمانان، افروخته ساختن مشعلهاى یاد بود و نامگذارى خیابانها و میدانها، همه و همه، نمادى از بیدارى و بالندگى یک کشور و ارایه الگوهاى درسآموز به نسلهاى مختلف نسبت به دفاع از ارزشها، مقدّسات و دلبستگىهاى یک مرز و بوم است.
بدون شک در کشورى که اعتقادات قدسى و آسمانى وجود ندارد و براى یاد بود مظلومان و قهرمانان خویش دقیقهاى را به «سکوت» و یا لحظاتى را به «مارش مخصوص» و نواختن «آهنگى حماسى و پرخروش» اختصاص مىدهند؟ بلندترین فریاد را بر سر ستم پیشگان و خونخواران فرود مىآورند و بزرگترین پیام حق خواهى و عدالتطلبى را به تمامى مخاطبان خود مىدهند.
به راستى چنین آداب و رسومى که با توجه به فرهنگ عمومى هر کشورى انجام مىشود، ترجمان «دوستى با دوستان» و «دشمنى با دشمنان» یک ملّت تلقّى نمىشود؟ و روشنتر از آن، نوعى عزم و انتخاب و بیدارى و پویایى ملّى براى حفظ و حراست از ارزشهاى مورد قبول هر جامعه به حساب نمىآید؟
و آیا آنان که مخالف لعن دشمنان هستند و براى این نظر خود دلایل مختلفى ارایه مىکنند، با کسانى که قصد ربودن دارایى یا در پى ضربه زدن به شخصیت اجتماعى آنها هستند، تنها و تنها با گُل و لبخند و شربت و شیرینى رو به رو مىشوند؟! آیا در نگاه آنها هیچ تفاوتى بین بهترین دلسوزان و بدترین دشمنان آنان وجود ندارد؟! یا اینکه «برائت» و «محبّت»، دو روش عقلانى و برتر از آن، فطرى است که در نهاد یکایک افراد به ودیعت نهاد شده است؛ چنانکه هرگاه این گزینش عقلانى و فطرى در فردى از خانواده یا اجتماع وجود نداشته باشد، همگان به راه و رسم زندگى او انتقاد مىکنند و نسبت به دلایل وى، روى خوش نشان نمىدهند.
پىنوشتها:
1. مجمع البحرین، ج 1، ص 650؛ کتاب العین، ج 4، ص 170.
2. الارشاد، ج 1، ص 172.
3. زیارت عاشورا ،ر.ک: بحارالانوار، ج 98، ص 293.
4. بقره/ 256.
5. ر.ک: الکافى، ج 1، ص 185 و 210.
6. نحل/ 125.
7. انعام / 108، ر.ک: تفسیر المنار، ج 7، ص 697.
8. العمده، ص 149 و 157.
9. بقره/ 179.
10. مائده/ 13.
11. حشر/ 19، ر.ک: توبه/ 67؛ انعام/ 44؛ اعراف/ 51.
12. محمد/ 7.
13. بحارالانوار، ج 98، ص 237.
14. بقره/88.
15. نساء/ 46.
16. کنز العمّال، خ 8185، ر.ک: الکافى، ج 2، ص 326.
17. همان، خ 8192، ر.ک: کشف الغمّه، ج 2، ص 189.
18. وسایل الشیعه، ج 20، ص 350؛ بحارالانوار، ج 70، ص 319.
منابع: فرهنگ کوثر 1381 شماره 53