پلورالیزم(1) یا کثرت گرایی از جمله مباحث مطرح در حوزهی دین پژوهی و از مسایل جدید کلامی است. پلورالیزم دارای ابعاد و ساحتهای مختلفی از قبیل: واقعشناختی، معرفت شناختی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، نجات و...میباشد. از بین این ابعاد، آنچه که مربوط به این نوشتار است پلورالیزم فرهنگی است، بدین معنا که کثرت و تعدّد مذاهب و افکار در زندگی جمعی و اجتماعی رسمیت داشته و معتبر شناخته شود. یعنی در حیطهی زندگی اجتماعی بر نقاط مشترک تکیه گردد و از انگشت گذاشتن بر روی نقاط اختلافی و تشنجزا دوری شود. صاحبان آراء و اندیشههای متفاوت یکدیگر را تحمّل کنند و به حفظ حقوق دیگری همت گمارند.
در فرهنگ آکسفورد در بیان معنای پلورالیزم آمده است:
«زندگی در جامعهای که از گروههای نژادی مختلف تشکیل یافته، یا گروههایی که دارای زندگی سیاسی و دینی مختلف باشند. پذیرش این اصل که گروههای مختل یاد
_______________________________
1. Pluralism: تکثر، کثرت، کثرت گرایی، چندگانگی، کثرت مداری(به نقل از: فرهنگ هزاره).
_______________________________
شده میتوانند در یک جامعه به صورت صلح آمیز زندگی کنند».(2)
از آنجا که لازمهی پذیرش تعدد و تکثر افکار، اغماض از نقاط اختلافی و تحمل یکدیگر است، گاه از واژهی «تُلرانس»(2) به معنای تسامح و تساهل و اغماض، به عنوان واژه معادل پلورالیزم فرهنگی استفاده میشود. در این نوشتار، واژههای پلورالیزم فرهنگی و تلرانس، واژههایی مترادف و به یک معنا استعمال میشوند.
پیش از ورود به اصل بحث و بررسی منابع اسلامی، پیرامون موضوع، اشارهای اجمالی به دو مطلب ضروری است: 1. سیر تاریخی تلرانس، 2. مبانی نظری تلرانس.
1. سیر تاریخی
«در مغرب زمین تلرانس ابتدا رنگ و بوی دینی داشت. مثلاً در یونان باستان به دلیل وجود خدایان و مراسم گوناگون، هر آیین نسبت به رفتار غیر مقبول آیین دیگر چندان اعتراضی نمیکرد. البته در همان زمان رفتار سیاسی رومیان متغیّر بود. گاهی تساهل را اعمال میکردند و گاه بسیار نامتساهل بودند.
در دورهی قرون وسطا هنگامی که دین یک نهاد دولتی بود، خشونت و عدم تساهل سایهی سنگینی بر رفتار آدمیان انداخته بود. استقبال شدید و مشتاقانهی جوامع غربی از مفاهیمی چون آزادی، تساهل، جدایی دین از سیاست، کوچک کردن حوزهی دین و دولت و تقدّم حق بر تکلیف و...، انعکاس دهندهی میزان خشونتهای کلیسایی است. فشار و مداخله و تفتیش از عقاید
_______________________________
2. The existence in one society of anumber of groups that belong to different races or have different political or religious beliefs.
The principle that these different groups can live together peacefully in one society.
3. Tolerance:رواداری، مدارا، تساهل، نرمش، تحمّل، شکیبایی، بردباری، طاقت.
_______________________________
[انگیزاسیون] از آن دوران به پایهای رسیده بود که امروزه هنوز پس از گذشت قرنها، مفاهیمی مثل باید و نباید، امر و نهی، و تکلیف اجتماعی دینی و... از امور مطرود به حساب میآیند. از جمله شخصیتهای بارز در این دوره قدّیس آگوستین را میتوان نام برد که مجازات اعدام را برای مخالفان جایز میشمرد. تفسیر دینی آنها این بود که مدارا در قبال بدعت گذاران نوعی ظلم به ایشان و به جامعهی دینی است.
دورهی دیگر، اواخر قرون وسطی است که خود چهار مرحله را شامل است: نخست، مسیحیّت خود را تنها دین نجات بخش میدانست. در مرحلهی دوم کلیسای مقدّس رم به سال 1446 اعلام کرد که هیچ کس بیرون از کلیسا باقی نمیماند؛ که این عقیده بر فراگیر بودن دین مسیحیّت دلالت دارد. مرحله سوم همهی ادیان را به یک اندازه مورد احترام میدانستند،مشروط به این که با بداهت عقل ناسازگار نیفتد. در مرحلهی چهارم شورای واتیکان حتّی عقاید غیر دینی را هم محترم شمرد.
بنابر آنچه گفته شد، مفهوم تساهل در غرب، خیزشگاه دینی داشت و بیشتر به یک گرایش و موج عمومی شباهت داشت تا یک نظریّه امّا بعدها خصوصاً در دورهی روشنگری با مبانی انسان گرایی (اومانیسم)(3)، عقل گرایی(راسیونالیسم)(4) و فردگرایی(5)[اندی ویدمی آلیسم [تئوریزه شد؛ و به حوزههای غیر دینی نیز سرایت کرد. از آن پس تاکنون تساهل به عنوان یک اصل و به مفهوم «به رسمیت شناختن مطلق تنوّع و گوناگونی» در هر عرضهی معرفتی و رفتاری اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و... تبدیل شده است».(6)
آنچه بیان شد تاریخچهای کوتاه و اجمالی از موضوع تولرانس در غرب بود. در
_______________________________
4. humanism.
5. rationalism.
6. individualism.
7. عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، صص 217 216.
_______________________________
مورد تاریخچهی آن در فرهنگ اسلامی، از آنجا که این نوشتار با هدف تبیین آموزههای اسلامی در این زمینه است و مشروحاً بدان خواهیم پرداخت، این اشاره کافی است که تولرانس مورد قبول اسلام، ابتداءً در کتاب آسمانی اسلام، قرآن مجید مطرح شد، آنگاه پیامبر گرامی اسلام در طول حیات مبارک و با سنت و سیرهی خود، به تبیین آیات الهی پرداختند. ائمهی معصومینعلیهم السلام نیز هر کدام با توجه به شرایط زمانی و مکانی مختلفی که در آن قرار گرفتند با گفتار و کردار خود آموزههای قرآنی و نبوی را تبیین نمودند. از آن پس علمای دین نیز با بهرهگیری از منابع کتاب و سنت و عقل، به استنباط آموزههای دینی در زمینهی نحوهی رفتار با دولتها، ملتها و شهروندان غیر مسلمان پرداختند و دریافتهای خود را در قالب تفسیر آیات قرآن، بیان پیام سنت و سیرت معصومینعلیهم السلام و صدور فتاوای فقهی، به جامعهی اسلامی ارایه دادند.
2. مبانی نظری تلرانس
پلورالیزم فرهنگی، میتواند از مبانی فلسفی متفاوتی حاصل آید. اعتقاد به زیر ساختهایی همچون پلورالیزم معرفت شناختی، پلورالیزم هستی شناختی، انسان مداری و خردگرایی از جملهی این مبانی است. شرح و توضیح هر یک از این مبانی و نحوهی استنتاج پلورالیزم فرهنگی از آنها خارج از حوصلهی این مقاله است.(7)
آنچه که مربوط به این نوشتار است، دستیابی به مبنای نظری تولرانس در فضای اندیشهی اسلامی است.
از بین مبانی فوق پلورالیزم معرفت شناختی از موقعیت برجستهای برخوردار است و به طور خلاصه بدین معنا است که: حقیقت نسبی است و دستیابی به حقیقت مطلق برای افراد بشر ممکن نیست. هر اندیشهای، سهمی از حقیقت را داراست نه تمام آن را. به همین دلیل باید هر مذهب و آیینی را برحق دانست و سخنی از بطلان و ناصوابی اندیشهای به میان نیاورد.
_______________________________
8. برای توضیح بیشتر ر.ک: فرهنگ واژهها، عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، صص 217 تا 220.
_______________________________
درست است که پلورالیزم معرفتی، پلورالیزم فرهنگی را نتیجه میدهد و پذیرش تکثر حقیقت، پذیرش تکثر حضور آرای فرهنگی و سیاسی را موجب میشود، امّا سوءال اینجاست که آیا بدون اعتقاد به پلورالیزم معرفتی، نمیتوان به پلورالیزم فرهنگی تن داد؟ آیا پلورالیزم فرهنگی فرزند انحصاری پلورالیزم معرفتی است یا میتواند مولود سایر مبانی فلسفی نیز باشد؟
حق این است که تلازم بین پلورالیزم معرفتی و پلورالیزم فرهنگی یک سویه است. یعنی اعتقاد به پلورالیزم معرفتی مستلزم اعتقاد به پلورالیزم فرهنگی هست، امّا پذیرش پلورالیزم فرهنگی در گرو تن دادن به پلورالیزم معرفتی نیست. میتوان بسیاری از مذاهب، آیینها و اندیشهها را باطل دانست و آنها را بهناحق شمرد، امّا در فضای تعاملات فرهنگی و همزیستی بین آدمیان، وجود صاحبان اندیشههای باطل را پذیرفت و حضور آنان را به رسمیت شناخت. روابط اجتماعی پیرو ضوابط و قوانین مربوط به خود است و بطلان اندیشهای در صفحهی ذهن و تعقل، مستلزم بطلان وجود معتقدان به آن اندیشه در صحنهی اجتماع نیست.
اکنون در این مجال فارغ از بگو مگوهای معرفت شناختی و با پشت سر نهادن این گونه بحثها و با پذیرش این باور که دین کامل و آخرین، دین اسلام است و پیمودن راه این دین، سعادت این جهانی و آن جهانی را موجب خواهد شد؛ این بحث مطرح است که:
آیا اسلام به عنوان دینی برحق، جهانی و جاودانی، در صحنهی زندگی اجتماعی به دنبال تنگ کردن عرصه بر پیروان سایر ادیان الهی و غیر الهی است و میخواهد خود، یکه تاز میدان باشد، یا نه؛ وجود سایر ادیان را به رسمیت میشناسد و برای پیروان آنها حرمت قایل است و طرح ویژهای برای برقراری روابط سالم اجتماعی با آنان ریخته است.
هدف این نوشتار آن است که چگونگی رابطهی اجتماعی مسلمانان را با غیر مسلمانان در صحنههای گوناگون زندگی اجتماعی، از دیدگاه اسلام جویا شود و بداند اسلام چه طرحی برای همزیستی اجتماعی مسلمانان با غیر مسلمانان، در صحنههای گوناگون دارد و چه حد و مرزی برای این تعاملها تعیین کرده است.
آیا اسلام طرفدار تسامح و تساهل مطلق و بدون قید و شرط است یا طرفدار نوع خاصی از تسامح و تساهل در زندگی اجتماعی است اگر چنین است قیود و شرایط آن چیست؟
کیفیت رابطهی جامعهی اسلامی با جوامع غیر اسلامی در صحنهی بینالمللی، چگونگی رابطهی دولت اسلامی با شهروندان غیر مسلمان و نیز چگونگی رابطهی شهروندان مسلمان با غیر مسلمان؛ ابعاد مختلف این بحث است. پس از این خواهیم دید که اصول اساسی حاکم بر کلیهی روابط اجتماعی از نظر اسلام چیست که در هیچ شرایطی نمیتوان آنها را نادیده گرفت و رعایت آنها در شرایط گوناگون الزامی است. پس به طور خلاصه مباحث این نوشتار در محورهای ذیل طرح خواهد شد:
الف) رابطهی جامعهی اسلامی با سایر جوامع در صحنهی بینالمللی.
ب) رابطهی دولت اسلامی با شهروندان غیر مسلمان در صحنهی داخلی.
ج) رابطهی فردی شهروندان مسلمان با شهروندان غیر مسلمان.
د) اصول حاکم بر تعامل اجتماعی مسلمانان با غیر مسلمانان.
در مقالهی حاضر، تنها به بخش نخست یعنی چگونگی رابطهی جامعهی اسلامی با سایر جوامع در صحنهی بینالمللی خواهیم پرداخت.
تذکر این نکته ضروری است که رویکرد ما در این بحث، رویکردی کلامی (علم کلام) در بُعد جامعه شناختی دینی است، نه رویکرد فقهی و حقوقی. بدین لحاظ انتظار بیان و تبیین قوانین حقوقی و فقهی اسلامی را از این نوشتار نباید داشت.
الف) رابطهی جامعهی اسلامی با سایر جوامع.
این رابطه بر اساس محورهای ذیل شکل میگیرد:
1. عمل به پیمانها و قراردادها
قاعدهی «عمل به قرارداد» با استفاده از آیاتی مانند:
«یا اگیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اگوفُوا بِالعُقُود».(8)
«ای اهل ایمان به پیمانهای خود وفادار باشید».
و آیات و روایات مشابه آن پذیرفته شده است.
این قاعده به عنوان اصلی اساسی در کلیهی روابط فردی، اجتماعی و بینالمللی جریان دارد و مبنای بسیاری از آموزههای اسلامی است. آیات ابتدایی سورهی توبه که بدون بسم الله و با لحنی شدید آغاز شده است، در مورد مشرکینی است که به جنگ با رسول خدا پرداختهاند. درهمین فضا و در ضمن این آیات، آنجا که سخن از مشرکین رفته است که با مسلمانان پیمان بستهاند، قرآن مسلمانان را به رعایت پیمان با مشرکین فرا میخواند، البته تا زمانی که مشرکین نیز بر پیمان خود وفادار باشند:
«کَیْفَ یَکُون لِلْمُشْرِکینَ عَهْد عِنْدَ الله وَرَسُولهِ اِلاّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجدِ الحَرام فَما اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ اِنَّ اللهَ یُحبُّ الْمُتَّقین».(8)
«چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و
_______________________________
9. مائده/1. و نیز آیات دیگری مانند: موءمنین/8، نحل/91، اسراء/34، توبه/4و7.
10. توبه/7.
_______________________________
رسول او خواهد بود (در حالی که آنها آمادهی شکستن پیمان هستند)؟!مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید؛(و پیمان خود را محترم شمردند؛) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد!».
سیرهی پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم نیز سراسر مبتنی بر عمل به همین قاعده است. وقتی پیامبر اسلام در سال ششم هجرت برای انجام مراسم عمره همراه با جمعی از مسلمانان آهنگ مکه کردند، مشرکین راه را بر آن جناب بستند و مانع ورود ایشان و مسلمانان به مکه شدند. پس از رخ داد حوادثی، پیامبر پذیرفتند که صلحنامهای با مشرکین امضا کنند. این صلحنامه که در منطقهی «حدیبیه» و با خط امام علیعلیه السلام به رشتهی تحریر درآمد، «صلح حدیبیه» نام گرفت. یکی از بندهای قرارداد آن بود که اگر چنانچه مسلمانی از مکه گریخت و به مدینه درآمد، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم او را به مکه بازگردانند. مدتی بعد، مسلمانی مکّی با نام ابابصیر، در اثر فشار و زحمتی که در مکه بر او روا داشتند، از مکه گریخت و به مدینه پناه آورد. مشرکین مکه طی نامهای و بر اساس صلحنامهی حدیبیه خواستار استرداد وی شدند. پیامبر ابابصیر را خواست و به او فرمود:
یا أبابصیر! انّا قد أعطینا لهوءلاء القوم ما قد علمتَ ولا یصلح لنا فی دیننا الغدر وانّ الله جاعل لک ولمن معک من المستضعفین فَرَجاً ومخرجاً فانطلق إلی قومک.
ای ابابصیر! همچنان که میدانی ما [با مشرکین مکه پیمانی بستهایم و بر اساس آن] حقوقی برای آنها قایل شدهاید و در دین ما نیرنگ و عمل بر خلاف پیمان روا نیست. خداوند برای تو و مستضعفین همراهت، چاره و گشایشی قرار خواهد داد. پس به سوی قوم خود بازگرد.
ابابصیر که از این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شگفت آمده بود پرسید:یا رسول الله! أتردّنی إلی المشرکین یفتنوننی فی دینی؟
ای رسول خدا! آیا مرا به سوی مشرکین که دینداری مرا ناخوش دارند بر میگردانی؟
و پیامبر در جواب او همان جمله را تکرار کردند و وعده دادند که خداوند راه چارهای برای آنان قرار خواهد داد.(9)
شگفتتر آن که، در همان جلسهی عقد صلح حدیبیه، در حالی که مذاکرات بین پیامبر و نمایندهی مشرکین به پایان رسیده بود، امّا متن قرارداد هنوز به امضاء طرفین نرسیده بود، مسلمانی گرفتار در غل و زنجیر مشرکین مکه به نام ابوجندل، با اطلاع از حضور پیامبر در منطقهی حدیبیه، از چنگ مشرکین فرار کرد، و با همان پای در زنجیر وارد جلسه مذاکره شد و خواستار پناهندگی به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و خروج از مکه گردید.
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم گرچه هنوز صلح نامه را امضا نکرده بودند، امّا چون مفاد آن را پذیرفته بودند، باز هم از پذیرش این مسلمان تحت فشار خودداری کردند.(10)
گرچه در آن روزگار تعداد مسلمانان اندک بود و فرد فرد آنان نیرویی کارآمد و بس ارزشمند برای دفاع از اسلام به شمار میرفتند، امّا آن عزیز با این عمل خود، اوج روحیهی تعهد به قول و قرارداد را به نمایش گذاشتند.
در مورد این که چرا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم چنین کردند و دلیل وحیانی آن حضرت چه بود، باید گفت: آموزههای اسلامی، مسلمانان را دعوت میکند تا در یاری و مدد رسانی به یکدیگر بکوشند و در این زمینه مرزهای جغرافیایی نمیتواند مانعی ایجاد کند به ویژه آن که عدهای از مسلمانان از لحاظ دینی و عقیدتی مورد هجوم قرار گرفته باشند که یاری آنان در این هنگام، یاری دین خدا به حساب میآید.
امّا نکتهی جالب توجه و بس ارزشمند اینجا است که مددرسانی به مسلمانان مظلوم و ستمدیده تا آن جا رواست که تعارضی با عقد و پیمان موجود بین جامعه اسلامی و سران قومی که به مسلمانان ستم
_______________________________
11. سیرهی ابن هشام:2/323.
12. همان، ص 321.
_______________________________
میکنند نداشته باشد. امّا اگر بین جامعهی اسلامی با حاکمان دیار غیر مسلمان و کفر پیشه تعهدی دو جانبه بود که یاری مسلمانان آن دیار خلاف آن تعهد به شمار میرفت، اسلام صراحتاً از این مددرسانی نهی میکند.
قرآن مجید میفرماید:
«وانِ استْنَصروکُمْ فی الدِّین فعَلَیْکُم النَّصر اِلاّ علی قومٍ بَیْنکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثاق».(11)
(«تنها) اگر در «حفظ» دین (خود) از شما یاری طلبند، بر شماست که آنها را یاری کنید جز بر ضد گروهی که میان شما و آنها پیمان(ترک مخاصمه) است».
اینجا است که مبنای قرآنی ووحیانی عمل پیامبر را، در مورد عمل به مفاد صلح حدیبیه درمییابیم و از راز کار او آگاه میشویم. حسّاسیّت اسلام نسبت به قراردادهای بینالمللی و اجتماعی تا آنجا است که حاضر است رعایت تعهد به دولت غیر اسلامی و کفر پیشه را، بر رعایت حال مسلمانان و جانبداری از آنان ترجیح دهد.
سرانجام صلح حدیبیّه، به دلیل نقض عهد مشرکین مکّه و شرکت در حمله و قتل عام قبیلهی هم پیمان پیامبر، خزاعه، شکسته شد. به همین دلیل پیامبر در سال هشتم هجرت به قصد فتح مکه از مدینه خارج شدند. مکه فتح شد و وعدهای که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به افرادی مانند ابابصیر و ابوجندل داده بود تحقق یافت. در هنگامه آن رخ داد عظیم، مسلمانان با شور و نشاطی زایدالوصف گام به مکه نهادند، بی تردید ذهن و خاطر آنان، مملو از خاطرات تلخ دوران زندگی در مکه و رفتار خصمانه مشرکین با آنان بود. پرچمدار سپاه اسلام،سعد بن عباده، هنگام فتح مکه، احساسات خود را در قالب این شعار بیان میکرد:
الیوم یوم الملحمة، الیوم تستحلّ الحرمة، الیوم أذلّ الله قریشاً
«امروز روز خونریزی است، روزی است که حرامها (زنان مشرکین) حلال شدهاند، و روزی است که خداوند قریش را ذلیل کرد»
_______________________________
13. انفال/72.
_______________________________
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با اطلاع از این شعار که بوی انتقامگیری میداد و میتوانست نقطهی شروعی بر کینهورزیها و تعصبهای جاهلی باشد، فوراً پرچم سپاه اسلام را به پسر سعد واگذار کردند و دستور دادند این شعار را سر دهد:
الیوم یوم المرحمة، الیوم أعزّ الله قریشاً.(12)
«امروز روز رحمت است، روزی است که خداوند قریش را عزیز کرد».
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با این عمل خود، شعاری همیشگی را به مسلمین آموختند تا سرلوحهی رفتارشان در برخورد با موارد مشابه باشد.
ناگفته پیداست که قرارداد، پیمانی دو جانبه است که رعایت مفاد آن از سوی طرفین الزامی است، بر طبق آموزههای اسلامی، نقض پیمان، عملی خلاف و نکوهیده است امّا اگر طرف مقابل به نقض پیمان پرداخت، بدین معنا است که عملاً به لغو و الغاء آن مبادرت کرده است در این هنگام است که رعایت قرارداد، از جانب مسلمانان نیز الزامی نیست و میتوانند بر خلاف آن رفتار کنند.
امّا به راستی تا کی میتوان شاهد شکسته شدن پی در پی قراردادها و تعهدات طرفینی بود؟ اگر چندین بار پیمانی بسته و پس از چندی به کمترین بهانهای شکسته شد، آیا میتوان بر وجود صلح و امنیت در چنین جامعهای خشنود بود و به دوام عمر آسایش و امنیت، امیدوار؟
تحقیقاً نه! تار وپود نظم و نظام و امنیت و آسایش در کلیهی روابط اجتماعی «تعهد به پیمانها و وفاداری به آن است، سلامت رابطهی افراد با یکدیگر، دولتمردان با شهروندان و بالعکس و رابطهی دولتها با یکدیگر در وفاداری به پیمانها و قراردادها است، اگر در این بین کسانی یافت شدند که کارشان عهدشکنی است و به هیچ روی نمیتوانند نظم اجتماعی وجهانی را برتابند و به تعهدات خود پایبند بمانند، آیا برای ایجاد صلح و امنیت و برخورداری مردم جامعه و جهان از آسایش و امنیت، چارهای جز حذف این افراد از صحنهی اجتماع وجود دارد؟ حفظ حقوق
_______________________________
14. مغازی واقدی:2/22.و 821؛ اعلام الوری، طبرسی، ص 197.
_______________________________
جامعه و صلح و امنیت جهانی ایجاب میکند، برای ایجاد و گسترش صلحی پایدار، مزاحمین قانون شکن وحرمت نشناس را از سر راه برداریم به راستی امروزه، با چه زبان و منطقی میتوان با سران رژیم نژادپرست اسرائیل سخن گفت؟ کدام منشور و قرارداد بین المللی میتواند جلوی جنایات و فجایع ضد بشری آن رژیم نامشروع را سدّ کند؟ برای ایجاد و استقرار صلح و امنیّت در منطقه و جهان، آیا چارهای جز نابودی این رژیم وجود دارد؟
اینجا است که حکمت این آیه الهی رخ مینماید که فرمود:
«وَاِنْ نَکَثُوا اگیمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدهِمْ وَطَعَنُوا فی دِینکُمْ فَقاتِلُوا اگئِمَة الکُفْر انّهُمْ لا اگیْمان لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُون* اگلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا اگیمانهُمْ وَهَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُول وَهُمْ بَدوءکُمْ اگوّلَ مَرّة...».(13)
«و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید (با شدت عمل) دست بردارند! آیا با کسانی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمیکنید؟! در حالی که آنها نخستین بار آغاز کردند؛...».
نکتهی قابل دقت در آیه شریفه، این است که دستور به قتل پیشوایان کفرپیشه، نه به دلیل «بی ایمانی» آنها صادر شده است، بلکه به دلیل «بی اَیمانی» آنها است. اَیمان جمع یمین به معنای قَسَم و تعهد است، یعنی میتوان با افراد بیایمان و غیر مسلمان، بر اساس اَیْمان و قرارداد، همزیستی مسالمت آمیز داشت، امّا نمیتوان با افراد بی اَیْمان و پیمان شکنی زندگی کرد. نه تنها مسلمانان نمیتوانند، بلکه هیچ مذهب و آیینی و هیچ جامعهای نمیتواند با چنین افرادی به تفاهم برسد و در تعاملات اجتماعی با آنان موفق باشد. پیمان شکنانی که به قراردادهای اجتماعی تن نمیدهند، برای «جامعهی جهانی و بشریّت» خطرساز و خطرناکند، و باید از
_______________________________
15. توبه/13و12.
_______________________________
صحنهی اجتماع حذف شوند. البته این دستور، مربوط به پیشوایان و رهبران آنها است که هدایتگر فتنهها و بینظمیها هستند. از همینرو در آیهی شریفه کشتن «رهبران کفر» مطرح شده است نه کشتن «کافران».
با استفاده از این آیه، میتوان گفت که محور تعاملات اجتماعی از نظر قرآن اَیمان است نه اِیمان. یعنی شرط اساسی در برقراری صلح و امنیت، وفاداری به پیمانها است، گرچه یک طرف پیمان یا هر دو طرف آن افرادی بیایمان و غیر مسلمان باشند. امّا لازمهی این ادعا دو چیز است:
1.با کافران و ناهمکیشان صلح جو،باید رفتاری مسالمت آمیز داشت.
2. با مسلمانان و همکیشان جنگ طلب، باید رفتاری شدید داشت.
اکنون باید دید آیا در بین آیات قرآن، میتوان شواهدی در تأیید این ادعا پیدا کرد یا نه.
1. کافران صلح طلب
قرآن در مورد کافران و ناهمکیشانی که سر جنگ با مسلمانان ندارند و آنان را از خانه و کاشانهی خود آواره نکردهاند، نه تنها دستور به رعایت مسالمت و عدم ستیز میدهد، بلکه به مسلمانان توصیه میکند با آنان به نیکی و عدالت رفتار کنند:
«لا یَنْهاکُمُ الله عَنِ الَّذِینَ لَم یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّین وَلَمْ یَخرجُوکُمْ مِنْ دِیارکُمْ اگنْ تَبرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین».(15)
«خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمیکند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد».
پیش از این آیه، قرآن آرزوی پیدایش مودّت و دوستی بین مسلمانان با دشمنان
_______________________________
16. ممتحنه/8. در شأن نزول این آیه آمده است: اسماء دختر ابیبکر روایت کرده که گفت: مادرم که زنی مشرک بود و در عهد مشرکین قریش و پیمان ایشان با رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داشت، به دیدنم آمده بود. من از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم آیا اجازه هست به دیدنش بروم و صله رحم کنم؟ در پاسخ من بود که آیهی شریفه «لا ینهاکم الله» نازل شد و حضرت فرمود: بله، به دیدنش برو و صلهی رحم کن.(ترجمه و تفسیر المیزان:19/406).
_______________________________
آنان را مطرح میکند: «عَسَی الله اگنْ یَجْعَل بَیْنکُمْ وبَیْنَ الَّذینَ عادیْتُمْ مِنْهُمْ مودّةً واللهُ قَدیر والله غفور رَحیم».16)
«امید است خداوند میان شما و کسانی از مشرکین که با شما دشمنی کردند [از راه اسلام] پیوند و محبت برقرار کند، خداوند توانا است و آمرزنده و مهربان است».
بدیهی است مودّت و دوستی مطرح در این آیه، در بُعد اجتماعی و تعاملات مربوط به آن است، نه دوستی که به معنای گرایش قلبی به افکار، اندیشهها و خط مشی دشمنان اسلام باشد. از جملهی پایانی آیه «والله قَدیر والله رَحیم غفور» نیز میتوان این نکتهی لطیف را برداشت کرد که در تعامل با دیگران «رحمت» باید همراه «قدرت» باشد، تا دوستی و مودّت با آنان رنگ ضعف و زبونی و تسلیم را به خود نگیرد.
در آیهی دیگری فرمان میدهد که در صورت نرمش و تمایل کافران به پذیرش صلح، شما هم تمایل خود را به صلح، ابراز کنید.
«وَاِنْ جَنَحُوا لِلسّلم فَاجْنَح لَها وَتَوَکَّل عَلی الله اِنّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم».(17)
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از درِ صلح درآی، و برخدا توکل کن، که او شنوا و داناست!».
این آیه نیز به همین مضمون است:
«فَاِنْ اعْتَزلُوکُمْ فَلم یُقاتِلوکُمْ وَاگلقوا اِلیکُمُ السَّلَم فَما جَعَلَ الله لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً».(18)
«پس اگر از شما کنارهگیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد که متعرض آنان شوید».
بر اساس جملهی «فما جَعل الله لکم علیهم سَبیلاً» موءمنان نمیتوانند بر کافران صلح پیشه سلطه و برتری داشته باشند و به اِعمال زور بپردازند.
_______________________________
17.ممتحنه/7.
18. انفال/61.
19. نساء/90.
_______________________________
در تعبیری مشابه در آیه دیگری آمده است:
«لَنْ یَجْعَل الله لِلْکافِرینَ عَلی الْمُوءْمِنینَ سَبیلاً».(19) بدین معنی که کافران نیز نباید بر موءمنان سلطهای داشته باشند، در فقه ما از این مطلب به عنوان قاعدهی «نفی سبیل کفّار» یاد میشود.
نتیجه میگیریم که در شرایط صلحآمیز و رعایت حقوق دو جانبه، هر دو قاعده «نفی سبیل کفار» و «نفی سبیل موءمنان» جاری است وهیچ یک نباید بر دیگری سلطه و برتری پیدا کنند و هر دو گروه در کننار هم باید با مسالمت و بر اساس عدالت زیست نمایند.
امّا آنجا که کافران حرمت حقوق موءمنان را پاس ندارند و به جان آنان دست درازی کنند، موءمنان نیز باید با شدّت پاسخگو باشند. درست پس از آیهی قبل، ادامه میدهد:
«فَاِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیلقوا اِلیکُمُ السَّلم ویکفّوا اگیدیهم فَخُذُوهم واقتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَاُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبیناً».(20)
«اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند، آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و (یا) به قتل برسانید! آنها کسانی هستند که ما برای شما، تسلط آشکاری نسبت به آنان قرار دادهایم».
اینجا است که باید موازنه قدرت به نفع موءمنان چرخش کند و متعدیان و تجاوزگران را سر جای خود بنشاند. در این حالت قاعدهی «سلطه آشکار»«سلطاناً مبیناً» حاکم است. پس در حالت صلح، قاعدهی «نفی سلطه»، و در حالت جنگ، قاعدهی «سلطهی آشکار» حاکم است.
2. مسلمانان جنگ طلب
از این سوی نیز آنجا که گروهی مسلمان و موءمن، گردنفرازی کنند و تن به صلح و رعایت حقوق دیگران ندهند، باید
_______________________________
20. نساء/141.
21. نساء/91.
_______________________________
با آنان نیز جنگید تا سر جای خود نشینند و از گردنفرازی و صلح گریزی دست بشویند:
«وَاِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُوءْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَاگصلِحُوا بَیْنَهُما فاِنْ بَغَتْ اِحداهُما عَلی الاُخْری فَقاتِلُوا الّتی تَبْغی حتّی تَفییء اِلی اگمْرِ الله فَاِنْ فَاءت فاصلِحُوا بَیْنهُما بِالعَدْل وَاگقْسِطُوااِنّ الله یُحبُّ المُقْسِطین».(21)
«و هرگاه دو گروه از موءمنان با هم به نزاع وجنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمینهی صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست میدارد».
پس در نگاه قرآن همچنان که باید با کافر گردن فراز و صلح گریز جنگید، باید با موءمن گردن کش صلح گریز نیز جنگید، و همچنان که در برخورد با موءمن صلح طلب مأمور به قسط وعدلیم «اقسطوا اِنّ الله یُحبُّ المُقْسِطین»، در برخورد با کافران صلح طلب نیز مأموریم به نیکی و قسط رفتار کنیم:
«لا یَنهاکم... انْ تبرّوهُمْ وَتقسطُوا اِلیهِم اِنّ الله یُحبُّ المُقْسِطین».
با توجه به آیات گذشته، میتوان گفت که در منطق اسلام، کشتن ائمهی کفر و جنگ با گردن کشان و تجاوزگران ، برای احیاء و «زنده کردن صلح» و امنیت است، یعنی در منطق اسلام جنگ، برای جنگ نیست، بلکه «جنگ برای صلح» و برای از بین بردن سپاهیان ضد صلح است. اگر جهان سراسر صلح و دوستی باشد، جنگی هم بر پا نخواهد شد.
همینجا است که دستور اکید قرآن در جمعآوری سلاح و مهمات و تنومندی جامعه اسلامی معنا مییابد. در این آیه دقت کنیم:
«وَاگعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَیْل تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوّ الله
_______________________________
22. حجرات/9.
_______________________________
وَعَدوّکُمْ وَآخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونهُمْ وَالله یَعْلَمهم».(22)
«هر نیرویی در توان دارید، برای مقابله با آنها آماده سازید؛ و اسبهای ورزیده، تا به وسیلهی آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و گروه دیگری غیر از اینها را ، که شما نمیشناسید و خدا آنها را میشناسد!».
بر اساس این آیه، جمعآوری سلاح توسط مسلمانان، با هدف جنگ افروزی و به کار بردن آن بر ضد دیگران نیست، بلکه هدف از آن «بازدارنگی» و ترساندن دشمنان است تا از فکر شوم جنگ و تجاوز دست بردارند. بر اساس این منطق باید قوی بود، امّا نه برای زورگویی، بلکه برای باز داشتن زورمندان از تجاوز و زورگویی. «قدرت» در خدمت جنگ و تجاوز نیست، بلکه در خدمت صلح و برقراری آرامش است، به تعبیر دیگر «قدرت» پشتوانهی اجرای تعهدات و ضمانت اجرایی قراردادها و پیمانهای متقابل است.
2. قبول پناهندگی علمی و سیاسی
از دیگر محورهای تعامل بین جامعهی اسلامی و غیر اسلامی، قبول پناهندگی غیر مسلمانان در جامعهی اسلامی است.
غیر مسلمانانی که خواهان زندگی موقت یا دایم در جامعهی اسلامی هستند به دو گروه تقسیم میشوند:
گروه اوّل: کافران اهل کتاب (یهودی مسیحی و زردشتی) که در مقابل پرداخت مالیاتی به عنوان «جزیه» با دولت اسلامی پیمان میبندند، و دولت اسلامی امنیت جانی و مالی آنها را عهدهدار میشود. به این پیمان، قرارداد ذمّه و به این دسته از کافران، «کفّار ذمّی» گفته میشود(23) کیفیت تعامل دولت اسلامی با این کفار، در شمار آینده مقاله مورد بررسی قرار میگیرد.
گروه دوم: کفّار غیر ذمّی، که یا اهل کتاب نیستند، و یا اگر اهل کتاباند، قرارداد ذمّه با دولت اسلامی امضا
_______________________________
23. انفال/60.
24. رجوع شود به کتاب اسلام آیین زندگی ، علی حجّتی کرمانی، کانون انتشار، ص 178.
_______________________________
نکردهاند، به این دسته از کافران، «کفّار حربی» گفته میشود.(24) بر طبق مقررات اسلامی غیرمسلمانان اجازه داشتند، به موجب معاهده و یا کسب امان (پناهندگی) در کشور اسلامی مقیم شوند. این دسته که در اصطلاح فقه اسلامی «مستأمن» و یا «معاهد» نامیده میشدند کسانی بودند که با مسلمانان در حال جنگ بودند ولی بعداً اسلحه را کنار گذاشته و قبل از این که اسیر گردند(25) با مسلمانان پیمان عدم تعرض میبستند.
«فاِن اعتزلوکُمْ فلَم یُقاتلوکُمْ وَاگلقوا اِلیکُمُ السَّلَم فَما جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً».(26)
«و چنان که از شما کناره گیری کردند و جنگ را متوقف کرده و صلح عرضه داشتند در این هنگام خداوند برای شما بر ضد آنها راهی قرار نداده».
«وَاِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَتَوَکَّلْ عَلی الله».(27)
«هنگامی که برای صلح تمایل نشان دادند پس تو هم موافقت کن و بر خدای توکل کن».
این عده از دو طریق مورد عفو قرار میگرفتند:
الف: با انعقاد معاهدهی صلح و یا ترک مخاصمه با حکومت اسلامی امان رسمی دریافت کنند که تا یک سال میتوانند در کشور اسلامی بدون هیچ ناراحتی و اضطرابی زندگی کنند(28) و بعد از یک سال «مستأمن» تبدیل به ذمی میشود و میبایست جزیه بدهد.
ب: هر مسلمان عاقل بالغ میتواند به غیر مسلمان امان غیر رسمی بدهد، شیوهی امان دادن هم خیلی ساده است مثلاً کافی است مسلمانی خطاب به چنین کافری بگوید به شما امان میدهیم و یا در ذمهی اسلام هستید و حتّی کنایه و اشاره هم
_______________________________
25. اسلام و حقوق ملل ، عمید زنجانی، ص 201.
26. شرایع، کتاب جهاد، ص 89.
27. نساء/90.
28. انفال/61.
29. البدایة والنهایة، ابن اثیر:5/55 امان نامهی پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم به اسقف «ابوالحارث».
_______________________________
کافی است.(29)
در هر دو صورت فوق نامسلمان یا صرفاً پناهنده سیاسی میشود و یا این که به خاطر تحقیق و قبول دین اسلام، در زمرهی مسلمانان قرار میگیرد.
جویندگان پناهندگی علمی به اصطلاح امروز، مستشرقین ، میخواهند از فرهنگ و آموزههای اسلام آگاه شوند و در این باره تحقیق کنند و دولت اسلامی در مورد این افراد، موظف است از ابتدا تا انتهای مدت تحقیق، امنیت آنها را تضمین کند و سرانجام آنها را به محل امن خود برساند. آیه زیر، در همین مورد است:
«وَاِنْ اگحد مِنَ الْمُشْرِکینَ استَجارَکَ فَاگجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلام الله ثُمَّ ابلغْهُ مَاْمَنه».(30)
«و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود(و در آن بیندیشد) سپس او را به محل امنش برسان».
3. امنیّت سُفرا
فرستادگان اشخاص غیر مسلمان یا دولتهای غیر اسلامی، دارای شخصیت حقوقیاند و حفظ جان و مال آنان از وظایف حکومت اسلامی است. مسیلمهی کذّاب که در ابتدا مسلمان بود و سپس به دروغ ادعای پیامبری کرد و مرتّد شد، فرستادگانی به سوی پیامبر اسلام فرستاد تا از آن حضرت درخواست همکاری کند. این سفیران مرتد بودند(31) و حکم مرتد قتل است، امّا از آنجا که سفیر محسوب
_______________________________
30. شرائع ، کتاب جهاد، ص 89؛ الخرایج، ابو یوسف، ص 117؛ جواهر، کتاب جهاد، الطرف الثالث: به عنوان مثال:علیعلیه السلام در یکی از جنگها هنگامی که لشگریانش قلعهای را محاصره کرده بودند شنید بردهی مسلمانی به جمیع اهالی آن قلعه امان داد. تعهد وی را تنفیذ کرد و از محاصرهی قلعه دست کشید. اسلام و حقوق ملل، عمید زنجانی، ص 203 به نقل از جواهر کتاب جهاد.
31. توبه/6؛ روایتی در ذیل همین آیه از امام صادقعلیه السلام در کتاب جواهر، کتاب جهاد، الطرف الثالث آمده است.
32. چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آنها دربارهی عقیدهشان اعتراف گرفت و آنها نیز حقانیت گفتار مسلیمه را تأیید کردند. سیرهی ابن هشام:4/247.
_______________________________
میشدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن آنها صرف نظر کردند و خطاب به آنها فرمودند:
أما والله لولا الرسل لا تقتل، لضربت اعناقکما.(32)
«به خدا سوگند، اگر نبود که سفیران کشته نمیشوند، گردن شما را میزدم».
در جملهای دیگر نیز، کشتن سفیر و اسیر (زندانی) را ممنوع اعلام کردند:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «لا یُقتل الرسل ولا الرهن».(33)
«سفیران و اسیران، نباید کشته شوند».
بنابراین، نمایندگان سیاسی دولتهای غیر اسلامی در کشور اسلامی از مصونیت دیپلماسی برخوردارند.
***
در شمارهی آینده به بحث پیرامون کیفیت تعامل دولت اسلامی با شهروندان غیر مسلمان و نیز چگونگی برخورد شهروندان مسلمان با افراد غیر مسلمان خواهیم پرداخت.
_______________________________
33. سنن ابی داود:2/76، کتاب الجهاد، باب فی الرسل.
34. وسائل الشیعه، کتاب جهاد، ابواب جهاد عدوّ، باب 44، حدیث2.
تخصص
آثار نوشتاری