مقدمه:
با غيبت امام دوازدهم عجل الله تعالي فرجه الشريف،شيعيان،مسلمانان و همه جهانيان دچار محروميتي جانکاه و عميق شدند. شيعه در اين عصر با پذيرش مسئوليت تاريخي خود براي خروج از اين محروميت ،چشم به راه موعود و عصر ظهور ،به انتظار ايستاد؛انتظاري که بار سنگين رسالت زمينه سازي براي ظهور را با خود به همراه داشت؛چرا که انتظار عمل است و برترين عمل ها(افضل الاعمال انتظار الفرج)(1)،جهاد است و بهترين جهادها (افضل جهاد امتي انتظار الفرج)(2).
انتظار آمادگي است و زمينه سازي (من انتظر امراً تهيّأ له) (3)؛ آمادگي و زمينه سازي براي همه خوبي ها و زيبايي ها و رهايي از همه حرمان ها و محروميت ها . انتظار تعهد است و مسئوليت (المنتظر لامرنا کالمتشحّط بدمه في سبيل الله )(4)و اين همه يعني رسالت بزرگ شيعه و ميثاق تاريخي او در غيبت امام در هر صبح و شام (و انتظر الفرج صباحاً و مساءاً)(5). رسالت منتظران در عصر غيبت ،زمنيه سازي براي ظهور است ؛«يخرج ناسٌ من المشرق فيوطّئون للمهدي يعني سلطانه»(6)، «لِيُعدنّ احدُکم لخروج القائم و لو سهماً»(7)،«من ارتبط دابه متوقعاً به امرنا....»(8)
زمينه سازي کلمه نيست، روح است و معنا ،حرکت است و پويايي ،شور است و نشاط.
زمينه سازي همراهي با امام و هم افق شدن با اهداف بلند و ميثاق با آرمان هاي بالنده اوست.
مفهوم زمينه سازي ظهور
همان گونه که گذشت،حقيقت انتظار،همان آمادگي و زمينه سازي است و براي زمينه سازي، به چيزي بيش از روايات انتظار که به برخي از آنها اشاره شد،نيازي نيست. علاوه بر اينها در روايتي از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم(يخرج ناسٌ من المشرق فيوطّئون للمهدي يعني سلطانه )از واژه «يوطّئون » از مصدر «وطأ»به معناي زمينه سازي استفاده شده است. زمينه سازي در لغت فارسي ،به معناي مقدمه چيني ،آماده ساختن ،تهيه مقدمات براي منظوري است(9). اما در لغت عرب با توجه به ويژگي لغوي«وَطَأ»نه هر زمينه سازي بلکه زمينه هاي چيزي را کاملا فراهم کردن و راه را از هر جهت هموار کردن و بر آن تسلط داشتن است.(10)
ظهور در اين جا در برابر غيبت به معناي آشکار شدن امام( عليه السلام) است. زمينه سازي ظهور يعني فراهم ساختن و ايجاد مقدمات و اسباب و علل ظهور به گونه اي که شرايط براي تحقق ظهور و خارج شدن امام از پرده غيبت،مهيا و هموار باشد تا امام بتواند حرکت خود را آغاز و حاکميت جهاني اش را تحقق بخشد. اين معنا از آن جا که شرح الاسمي و بسيار کلي است ،نمي تواند راه گشا و کاربردي باشد. از اين رو،بايد به تبيين و توضيح بيشترآن پرداخت تا ابعاد و محورهاي آن شناخته شود.
توضيح بيشتر اين که با توجه به تقابل ظهور و غيبت، تحقق ظهور نيازمند برطرف کردن علل غيبت است. بايد ديد علل و عوامل غيبت چيست و چرا امام غيبت کرده است. علت غيبت امام هر چه باشد،بي ترديد به ما باز مي گردد و علل و عوامل آن را بايد در خود جستجو کنيم (عدمه منّا)(12)
وجود ضعف هايي در شيعيان و جامعه شيعي و کوتاهي و ناتواني آنان را از حمايت امام ،کار را به آن جا رساند که امام براي حفظ جان خود مجبور شد از صحنه غايب شود و به صورت پنهان ،نقش آفريند(13).
از اين رو ،با تغيير و تحول شرايط و ايجاد بايد ها و نبايدهايي در شيعيان و جامعه شيعي مي توان زمينه هاي ظهور را فراهم کرد. تا آن گاه که تحولي در بينش و معرفت ،گرايش و ايمان ،کنش و رفتار «فرد» و اهداف و روابط و ساختار «جامعه»صورت نگيرد و فرد و جامعه شيعي بر وظايف و عهد و پيمان هاي خود با امام وفا نکند و به سطحي از رفتار با يکديگر که در روايات به آن امر شده ،دست نيابد ،انتظار ظهور بي معناست(14) و خود را منتظر دانستن،بيهوده است؛چرا که انتظار عمل است و بهترين عمل ها.
ـ امکان زمينه سازي(نقش انسان ها در زمينه سازي ظهور)
آيا اصولا زمينه سازي براي ظهور و تسريع در آن و جلو انداختن فرج امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف امکان دارد،يا اين که فرج حضرت هم چون پديده قيامت ،امري است که تلاش انسان ها و اراده و اختيار آنان در تسريع و تأخير آن تأثير ندارد؟
مباني کلامي و بسياري از آيات و روايات (که به برخي ازآنها اشاره خواهد شد )به وضوح بر تأثير انسان ها در تحول وضعيت خود و تغيير جوامع دلالت دارند. از اين رو ،مي توان ادعا کرد ظهور امري است تحصيلي و نه حصولي . به عبارت روشن تر ،تلاش انسان ها و اراده و اختيار آنها در تحقق ظهور تنها مسئله اي تأثير گذار است و هر چه تلاشش بيشتر و آمادگي زودتري به دست آيد ،ظهور نيز زودتر رخ مي دهد،نه آن که تلاش و عدم تلاش انسان ها در ظهور هرگز تأثيرگذار نباشد و ظهور،مثل قيامت باشد که در زماني معين و بدون دخالت و تلاش انسان ها اتفاق خواهد افتاد . از اين رو،نه تنها زمينه سازي ظهور امکان دارد،بلکه شيعيان در تعجيل و تحقق آن تأثيري اساسي و بي بديل دارند و به آن مکلفند:
1ـ «إنَّ اللهَ لَا يُغيِّرُ مَا بِقومٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم»(15)
همانا خداوند سرنوشت هيچ قومي (و ملتي )را تغيير نمي دهد مگر آنان آن چه را در خودشان است تغييردهند.
2ـ «وَلَو أَنَّ أَهلَ القُُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ»(16)
و اگر اهل شهرها و آبادي ها ايمان مي آوردند و تقوا پيشه مي کردند،برکات آسمان و زمين را بر آنها مي گشوديم.
3ـ «يَا أَيُّهَا الَّذيِنَ امَنُوا إِن تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرکُم وَ يُثبِّت أَقدامَکُم»(17)
اي کساني که ايمان آورديد ،اگر خدا را ياري کنيد،شما را ياري مي کند و گام هاي شما را استوار مي گرداند .
4ـ امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
هنگامي که شکنجه ها و فشارها بر بني اسرائيل طول کشيد،چهل صباح به درگاه خداوند ضجه و گريه کردند. خداوند به موسي و هارون وحي فرمود که آنها را از دست فرعون خلاص کنند. پس 170سال (از چهارصد سال رنج و زحمت مقدّر)را از آنها برداشت. سپس حضرت فرمودند:
هکذا انتم لو فعلتم لفرّج الله عنّا فأما اذ لم تکونوا فانّ الامر ينتهي إلي منتهاه(18)؛
هم چنين شما اگر اين گونه عمل مي کرديد،هر آينه خداوند بر ما گشايش مي داد،ولي اگر چنين نباشيد،همانا اين امر تا آخرين مرحله را طي خواهد کرد.
5ـ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد:
يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدي يعني سلطانه(19)؛
گروهي از مشرق زمين (ايران)بپاخاسته و زمينه ساز حکومت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مي شوند.
زمينه هاي ظهور
با نگاه به تعريف و توضيح زمينه سازي ظهور ،روشن است که براي تحول در افراد و جامعه و ايجاد ويژگي ها و رفتارهايي در فرد و اجتماع ،لازم است «عوامل غيبت»و «شرايط ظهور»را در روايات بررسي و واکاوي کرد. اين مقاله به بررسي شرايط ظهور و رواياتي مي پردازد که به صراحت از شرايط ظهور ياد مي کنند. اين روايات گاهي به صورت جملات شرطيه و گاهي به شکل جملات غير شرطي است و بررسي عوامل و دلايل غيبت امام عجل الله تعالي فرجه الشريف در مقالي ديگر خواهد آمد.
ناگفته نماند به غير از اين دو طريق،از راه هاي ديگري هم مي توان براي شناسايي زمينه هاي ظهور بهره گرفت که در ذيل به آنها اشاره مي شود-شايسته است به آنها هم در مجالي ديگر پرداخته شود. اين راه ها مي توانند مکمل کار ما و يکديگر باشند:
-دلايل غيبت برخي از انبياي الهي؛
-وظايف منتظران و شاخص هاي جامعه منتظر ؛
-ويژگي هاي عصر ظهور و حکومت حضرت؛
-مباني،اهداف و ويژگي هاي حکومت ديني و سيره امامان عليه السلام در ايجاد آن ؛
-روايات احياي امر و ايجاد تحمّل پذيرش ولايت معصوم در مردم؛
-روايات نصرت اهل بيت عليهم السلام و چگونگي و شکل هاي ياري آنان؛
-روايات روابط شيعيان و تکافل و عهده داري آنان نسبت به يکديگر.
روايات شرايط ظهور
1ـ روايات به صورت جمله شرطيه
الف)روايات دسته يکم
در اين دسته،تنها يک روايت وجود دارد .آن هم توقيع به شيخ مفيد است که شرايط ظهور را به صورت ادات شرط (لو شرطيه )بيان مي کند . امام عجل الله تعالي فرجه الشريف در بخشي از نامه دوم خود به شيخ مفيد که در اول شوال سال 412قمري شرف صدور يافته ،به نقل صاحب احتجاج مي نويسد:
و لو انّ اشياعنا- وفّقهم الله لطاعته -علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السّعاده بمشاهدتنا علي حق المعرفه و صدقها منهم بنا،فما يحبسنا عنهم الّا ما يتصل بنا ممّا نکرهه و لا نؤثره منهم(20) ؛
اگر شيعيان ما -که خداوند توفيق طاعتشان دهد-در وفاي به عهدي که بر عهده دارند ،هم دل بودند ،مبارکي ديدار ما از آنها به تأخير نمي افتاد و سعادت ديدار (ظهور)ما زودتر نصيب آنان مي گشت. ديداري بر مبناي شناختي راستين و صداقتي از آنان درباره ما. پس ما را چيزي جز اعمال ناشايست آنها که انتظارش را از آنها نداشتيم،محبوس نکرده است (ظهور را به تأخير نينداخته است).
سند و دلالت اين توقيع بايد بررسي شود.
يک -سند توقيع
اين توقيع شريف در کتاب احتجاج شيخ طبرسي به صورت مرسله آورده شده و با توجه به مبناي مشهور در پذيرش صحت اخبار(وثاقت خبر)،در برابر مبناي غير مشهور (وثاقت راوي)(21)،قراين متعددي بر صحت اين توقيع و صدور آن از جانب امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف مي توان يافت. از جمله شواهد اين است که شيخ طبرسي علت ارسال را در اسناد کتاب احتجاج چنين بيان مي کند:«ما اسناد بيشتر روايات را نياورديم به دليل اجماع يا موافقت عقل،يا شهرت در کتاب هاي سيره و غيره آن بين موافق و مخالف.»(22)
شهيد محمد صدر در اعتبار توقيعات شيخ مفيد مي گويد:
طبرسي اعتبار آنها را از مسلّمات مي دانسته و به صورت ترديد نقل نکرده است .گويا صحت آنها را پذيرفته و چه بسا به دليل شهرت و وضوح آنها ،هم چون بسياري ديگر از رواياتش ،سند آنها را ذکر نکرده است ،گرچه اين اسناد در قرون بعدي از بين رفته باشد.بدين جهت ،مي توان نسبت به صحت سند ،گمان کافي داشت.(23(
از ديگر شواهد ،عمل فقها به مراسيل هم چون عمل آنها به مسانيد است ،البته مادامي که دليل قوي تر با آن معارض نباشد . شيخ طوسي در عدّه بر اين سخن تصريح مي کند :«بانّ الطائفه عملت بالمراسيل عند سلامتها عن المعارض کما عملت بالمسانيد»(24)و پرواضح است که توقيعات شيخ مفيد معارضي ندارند
شاهد ديگر اين که اين توقيعات در قرن ششم بنابر اتفاق علماي شيعه و اجماع آنها پذيرفته بوده است.
دليل بر اين ادعا کلام ابن بطريق صاحب کتاب العمده متوفاي سال ششصد قمري است . صاحب حدائق در کتاب لؤلؤ به نقل از ابن بطريق در کتاب نهج العلوم الي نفي المعدوم مي نويسد:
طريق دوم در تأييد شيخ مفيد چيزي است که همه شيعيان آن را نقل کرده و مورد پذيرش قرار داده اند و آن سه نامه امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به شيخ مفيد است . (سپس مي افزايد)و اين بالاترين مدح و تأييد و بهترين ستايش و تعريف از جانب امام است.(25)
شيخ بحراني بعد از ذکر ابيات نوشته شده بر قبر شيخ مفيد مي گويد:
و ليس هذا ببعيد بعد ما خرج عنه عليه السلام من التوقيعات للشيخ المذکورالمشتمله علي مزيد التعظيم و الاجلال.(26)
صاحب مقابس الانوار نيز در مدح شيخ مفيد مي گويد:
...صاحب التوقيعات المعروفه المهدويه المنقول عليها الاجماع الاماميه...(27)
ممکن است به صحت اين توقيعات اشکال کنند که چرا سيد مرتضي،شيخ طوسي و نجاشي از بزرگان علماي آن زمان و شاگردان شيخ مفيد و حتي خود شيخ مفيد در کتاب غيبت و ارشاد و يا ديگر کتاب هاي خود به اين توقيعات نپرداخته اند. در جواب مي توان گفت در نامه اول ،شيخ از افشاي محتواي نامه نهي شده:«و لا تظهر علي خطّنا الذي بما سطرناه بماله ضمّناه احداً»و ديگران هم احتمالاً به همين دليل از افشاي آن خودداري کرده اند؛چون به رغم اين که خطاب به شيخ مفيد است،اما خصوص مورد از عموم حکم باز نمي دارد(28). البته در توقيع دوم آمده که مي تواند نامه را به برخي از افراد مورد اعتماد نشان دهد،اما به دليل امکان سوء استفاده ديگران و باز شدن باب ادعا و يا نهي در توقيع حضرت (أ لا فمن ادعي المشاهده فهو کاذب مفترٍ)(29)چه بسا فقط در سينه برخي خواص حفظ مي شد تا بالاخره در قرن ششم شيخ طبرسي و ابن بطريق آن را در کتاب هايشان نوشتند و بدين وسيله آن را حفظ کردند .
دو -دلالت توقيع
اول-حرف «لو»در توقيع ،شرطيه امتناعيه است(30) و تعريف آن بنابر گفته سيبويه از بزرگ ترين علماي نحو که دقيق ترين و صحيح ترين تعريف هاست، چنين است:
حرف يدلّ علي ما کان سيقع لو قوع غيره(31) ؛
حرفي است که دلالت مي کند بر آن چه واقع شده (جزا)،به علت واقع شدن غيرش (شرط)[چنان چه غيرش واقع شده بود.]
با توجه به اين تعريف و تأمل در نمونه هاي متعدد که به برخي از آنها اشاره خواهد شد،مي توان گفت «لو»شرطيه دلالت مي کند بر اين که جزا در گذشته محقق نشده است؛زيرا شرط آن در گذشته واقع نشده و علت امتناع و عدم تحقق جزا چيزي جز عدم وقوع شرط در زمان گذشته نيست و بر امتناع ذاتي شرط هيچ دلالتي ندارد و يا اگر در گذشته واقع نشده ،در آينده هم هر گز نمي تواند واقع شود، بلکه آنها را مي توان از قراين داخلي و خارجي به دست آورد. چه بسا با توجه به برخي قراين ،ايجاد شرط نه تنها دست نيافتني نباشد که مطلوبيت هم داشته باشد ،مانند آيه :«وَ لَو أَنَّ أَهلَ القُرَي آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَکَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ»(32) که در اين آيه تحقق شرط در آينده نه تنها محال نيست ،مطلوب هم هست. با وجود اين ،در آيه« وَ لَو تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعضَ الأَقَاوِيلِ لَأَخَذنَا مِنهُ بِليَمِينِ ثمَّ لَقَطَعنَا مِنهُ الوَتِينَ»(33) کلمه «لو»شرطيه به بيش از اين دلالت ندارد که اگر در گذشته پيامبر سخناني را به دروغ به ما نسبت مي داد،يقيناً رگ گردن او را قطع مي کرديم،اما اين که در آينده هم چنين کاري را نمي کند،آيه نسبت به آن ساکت است-البته به قرينه عصمت پيامبر مي توان ادّعا کرد که چنين چيزي در آينده هم واقع نخواهد شد.
به نظر مي رسد آن چه باعث اين توهم در «لو»شرطيه شده ،استفاده از کلمه «امتناعيه »در نام گذاري اين نوع از «لو»به شرطيه امتناعيه و يا به کار بردن کلمه «امتناع»در تعريف شايع آن (حرفِ امتناعٍ لامتناع)باشد که هم چنان که اشاره شد تعريفي غلط يا نيازمند توجيه است.
با توجه به آن چه آورده شد،گرچه حرف «لو»در اين توقيع شريف شرطيه امتناعيه است،اما اينهرگز بدين معنا نيست که شرط هم دل شدن شيعيان در وفاي به عهدي که بر عهده دارند،امري محال و دست نيافتني است؛زيرا قراين و شواهد متعددي بر آن دلالت دارد که نه تنها تحقق شرط محال نيست،بلکه مطلوب هم هست؛زيرا بنابر ادله فراوان ،هم دلي و وفاي به عهد مطلوبيت نفسي دارد. از همين رو ،حضرت براي آن دعا مي کند :«وفّقهم الله لطاعته»و آن را از شيعيان مي خواهد. عبارت بعدي در توقيع که با فاء تفريع آغاز مي شود (فما يحبسنا عنهم الّا ما يتّصل بنا مما نکرهه و لا نؤثره منهم )نيز نشان مي دهد که اين امر نه تنها دست نيافتني نيست که از هرجهت مطلوب امام عليه السلام است.(34)
دوم-جمله شرطيه «لو أن اشياعنا...»منطوقي دارد و مفهومي . منطوق اين توقيع،دلالت بر اين دارد که يکي از شرايط ظهور،هم دلي و وحدت شيعيان در وفاي آنها به عهد و پيمان هايشان با امام است و آن چه ما در بحث شرايط ظهور بدان نيازمنديم ،همين است ،اما به جاست که همين جا درباره مفهوم اين توقيع هم گفت و گو کنيم. نخست به دليل اين که در بحث از دلايل غيبت ،از مفهوم آن توقيع به عنوان يکي از ادله غيبت سخن خواهيم گفت. دوم اين که با توجه به ديگر رواياتي که شرايط ظهور را به صورت جمله شرطيه بيان مي کند ،منطوق آنها با مفهوم توقيع ،در تعارض خواهد بود و اين تعارض را بايد حل کرد. از اين رو براي بحث درباره مفهوم شرط در اين توقيع ،در دو موضوع ذيل به تأمل بيشتري خواهيم پرداخت.
1ـ تفاوت مفهوم شرط در مباحث اصول فقه که ناظر به احکام و انشائيات است با توقيع که اخبار است؛
2ـ تفاوت تعدد شرط با جزاي واحد(اذا تعددّ الشرط و اتّحد الجزاء) در اصول با توقيع.
دلالت جمله شرطيه بر مفهوم در اصول فقه بر سه امر متوقف است:
الف)ارتباط و ملازمه بين شرط(مقدم )و جزا(تالي)؛
ب)شرط سبب براي جزا باشد (رابطه سبيّت بين شرط و جزا)؛
ج)شرط سبب منحصره براي جزا باشد.(انحصار شرط براي جزا).
دلالت جمله شرطيه بر دو مورد نخست به وضع هيئت جمله شرطيه است و دليل آن هم تبادر است ،اما دلالت بر انحصار شرط به دليل اطلاق است؛زيرا براي حکيمي که در مقام بيان است،واجب است چنان چه شرط ديگري بديل و يا عدل آن شرط باشد (به گونه اي که هر دو با هم شرط آن جزا باشند )،آن را به صورت عطف به «او»(در صورت بديل)يا عطف به «واو»(در صورت عدل)بيان کند. (35)
گفتني است که مفهوم شرط در اصول با مفهوم شرط در توقيع از دو جهت با يکديگر تفاوت دارند:يکي اين که مفهوم شرط در اصول ناظر به حوزه تکليف و انشاست و در توقيع اخبار است و ديگر اين که در اصول غالباً از ادات شرط حال وآينده مثل «اِن»و«اذا»استفاده مي شود و چنان چه از «لو»استفاده شود (36)،به قرينه اين که مولا در مقام بيان حکم است،از آن حکم تکليفي استفاده مي شود ،بر خلاف توقيع که از حرف شرط ماضي استفاده شده است.
گفتني است در مفهوم شرط در حوزه انشا و تکليف ،شرط به دليل اطلاق و در مقام بيان بودن مولا،سبب منحصره است،اما در امثال توقيع اگر قرينه اي بود که دلالت بر اين مقام بکند ،مي توان شرط را سبب منحصره دانست و گر نه چه بسا مولاي حکيم مجموعه شرايطي را در نظر گيرد و از ميان آنها به برخي اشاره کند. البته به قرينه اهميت موضوع،ادعاي اين که حضرت در مقام بيان باشد،چندان بعيد نيست.
از ديگر مباحث مطرح شده در مفهوم شرط در اصول ،بحث تعدّد شرط با جزاي واحد است:«اذا تعددّ الشرط و اتّحد الجزاء؛چنان چه شرط متعدد اما جزا واحد و تکرار ناپذير باشد »مانند«اذا خفي الاذان فقصّر»و «اذا خفي (خفيت)الجدران فقصّر»،آيا خفاي اذان و جدران هر دو شرط براي قصر نماز است و يا هر يک از دو شرط به تنهايي کفايت مي کند؟از اولي عطف به «واو»و از دومي عطف به «أو»تعبير مي کنند. در اين نظر بيشتر اصوليان (امام راحل،محقق خويي،مظفر،روحاني و....)عطف به «أو»است ،گر چه برخي هم چون نائيني قائل به عطف به «واو»هستند .(37)
چنان که اشاره شد،نظر اصوليان در مباحث فقهي ناظر به حوزه تکاليف و انشا که عطف به «أو»است،نبايد تصور کرد که همين قاعده در حوزه اخبار و روايات ظهور هم به کار مي رود؛زيرا به شهادت فهم عرفي،مجموع شرط ها به صورت عطف به «واو»علت تحقق جزاست و هر شرط به صورت جزء العله در تحقق تأثير خواهد داشت و به عبارت ديگر ،در حوزه اخبار و از جمله در توقيع شريف قاعده صحيح و پذيرفته ،عطف به «واو»خواهد بود . از اين رو،اگر در رواياتي ديگر نيز به صورت «لو»شرطيه به برخي ديگر از عوامل اشاره شده بود،مجموع آنها بايد لحاظ شود.
نکته آخر اين که روايات مهدويت -که بر اساس کتاب معجم احاديث الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در هشت مجلد جمع آوري شده و حدود دو هزار روايت است -و به طور کلي روايت غير فقهي هم چون روايات اعتقادي ،تفسيري و اخلاقي نيازمند به اصل و خاص خود است که به نمونه اي از آن اشاره شد. البته ممکن است مشترکاتي با هم داشته باشند،اما تفاوت هاي اساسي هم دارند. هم چنين است پرداختن به مباحث رجالي در اين روايات.
با توجه به همه آن چه در دلالت توقيع آورده شد،مي توان چنين نتيجه گرفت که جمله شرطيه و «ولو انّ اشياعنا...»مثل همه جملات شرطيه ،در رابطه سببي و مسبّبي بين جمله شرط و جزا ظهور دارد ،يعني تحقق جزا (تالي )در گرو تحقق شرط (مقدم )است و از آن جا که به علت اهميت موضوع و اين که امام عليه السلام در مقام بيان همه شرايط ظهور است ،چنان چه در روايت ديگري شرط ديگري آورده نشود ،شرط براي جزا علت منحصره و تنها شرط است و اگر شرط هاي ديگري آورده شود،مثل «لو کملت العده...»مجموع آنها به صورت عطف به «واو»علت تحقق جزا خواهند بود و هر شرط به صورت جزء العله خواهد بود.
منبع: فصلنامه مشرق شماره 10