رابطه جامعه و معرفت از دیدگاه نهج البلاغه

رابطه جامعه و معرفت از دیدگاه نهج البلاغه

چکیده: از موضوعات مهم حوزه معرفتى، مساله «رابطه ذهن و واقعیتهاى خارج از ذهن مى‏باشد» زیرا دامنه تاثیرگذارى و حوزه‏هاى نفوذ آن فراوان است . به عنوان نمونه; وقتى کانت مدعى مى‏شود که همیشه ذهن مؤثر و فعال است و در نتیجه مى‏گوید عالم شناخت; همان مشاهده خارج با عینک مختص به ذهن است، به تبع این نظریه، دیدگاههایى در دیگر حوزه‏هاى معرفتى نظیر; «تفسیر» ، «تاویل‏» و . . . شکل مى‏گیرد . و در مقابل او مارکس، چنان ذهن را عاجز مى‏داند که تمام روابط اجتماعى را متاثر از واقعیتهاى اقتصادى و ذهن را تابلوى آن مى‏داند .
اما نظر صحیح کدام است؟ براى رسیدن به یک نظر جامع و همه‏جانبه‏نگر، خود را تسلیم امیر بیان و کتاب او که پس از قرآن، امام کتابها است، یعنى نهج البلاغه نمودیم .
لکن براى درک هر چه بیشتر بحث ابتدا به مباحث و مفاهیم کلیدى و تاریخچه جامعه‏شناسى معرفت پرداختیم، زیرا یکى از متولیان این نوع موضوعات مى‏باشد، سپس رابطه عین و ذهن از منظر نهج البلاغه را پى گرفته و در نهایت نتیجه بحث را آورده‏ایم .
مقدمه
آثار قلمى و بیانى نخبه‏گان و فرهیخته‏گان همیشه مورد توجه پژوهشگران و محققان بوده است; از این رو تلاشگران عرصه تحقیق در پى کنکاش و جستجو در آثار شفاهى، کتبى و حتى رفتارى آنان بوده و هستند . از جمله این آثار، سخنان گوهربار بجاى مانده از امام بیان و اندیشه، یعنى امیر مؤمنان على بن ابى طالب‏علیه السلام مى‏باشد . به دلیل همین اهتمام عالمان، تاکنون با نگاه‏هاى متفاوت ادبى، فقهى، کلامى، عرفانى، تربیتى، فلسفى، سیاسى و . . . مورد تحلیل و بهره‏ورى علمى قرار گرفته است . و در این جستار کوتاه تلاش شده است تا یکى از آثار برجسته آن حضرت از نگاه اجتماعى مورد مطالعه قرار گیرد، بنابراین، از بین آثار به جاى مانده از آن امام همام، کتاب شریف نهج البلاغة را برگزیده‏ایم و از میان حوزه‏هاى علوم اجتماعى، حوزه جامعه‏شناسى معرفت را انتخاب نموده و در پى درک و فهم رابطه عین و ذهن، و رابطه واقعیات خارجى اجتماعى و غیراجتماعى با ذهن، اندیشه و معرفت، مى‏باشیم; این که آیا خارج بر معرفت تاثیر دارد؟ آیا ذهن و معرفت‏بر خارج تاثیر دارد؟ آیا تاثیر دو سویه است؟ آیا تاثیر از نوع على است‏یا از نوع اعدادى و اقتضایى مى‏باشد؟ سطح تاثیر کدام است، آیا فرد است‏یا کل افراد جامعه متاثر مى‏شوند؟ و پرسشهایى از این دست .
1) توضیحى کوتاه پیرامون جامعه‏شناسى معرفت
قبل از ورود به نگاه نهج البلاغة در مورد رابطه معرفت و جامعه، ضرورى است پیرامون مفاهیم کلیدى و مؤثر جامعه‏شناسى معرفت، مطالبى هر چند کوتاه داشته باشیم .
1 - 1) پیشینه تاریخى جامعه‏شناسى معرفت
جامعه‏شناسى معرفت، تقریبا از اواخر دهه 1920 به عنوان یک رشته علمى خاص به رسمیت‏شناخته شده است . با وجود عمر کوتاه، این حوزه از معرفت، به دلیل اهمیتى که دارد مورد توجه محققان دقیق علوم انسانى، بخصوص پژوهشگران علوم اجتماعى قرار گرفته است . (2) البته از نظرغیر کلاسیک این حوزه از معرفت دیرینه تاریخى طولانى دارد، و حتى به صورت مکتوب در آثار دانشمندان غربى، شاید بتوان ریشه آن را، در مکتوبات فرانسیس بیکن، نیز پیدا نمود . (3) و بنظر مى‏رسد در میان دانشمندان شرقى، بخصوص اندیشمندان اسلامى، سابقه طولانى‏ترى دارد و حتى از سطح عالمان شرقى دینى عبور نموده است و تا عمق کلام رهبران درجه اول دینى مى‏توان نشانى از آن را یافت; از این رو ما مدعى هستیم حتى آن را در کلام اولین پیشوا و رهبر دینى بلکه در کتاب دینى مى‏شود جستجو نمود، به همین جهت ما در تحقیق خویش متوجه یکى از قدیمى‏ترین متون دینى، یعنى نهج البلاغه شده‏ایم . و در میان کلام این دو گروه شرقى و غربى - اصل وجود رابطه را - مى‏توان، استخراج نمود .
در مقابل، برخى فیلسوفان کوشیده‏اند تا این رابطه را غیر ممکن جلوه دهند، البته تاثیرپذیرى ذهن از خارج را در سطح «قالب و صورت‏» پذیرفته‏اند، شاید یکى از انگیزه‏هاى مخالفت، پیامدهاى منفى قبول افراطى تاثیرپذیرى است که منتهى به «نسبیت‏» در معرفت مى‏گردد، به همین دلیل سعى دارند بگویند که همه معارف مبتنى بر اصول ثابت مى‏باشند . (4)
2 - 1) نخبه‏گان حوزه جامعه‏شناسى معرفت
کارل مارکس، فیلسوف آلمانى (1883 - 1818)، بیشترین تاثیرپذیرى را به ذهن نسبت مى‏دهد و بیشترین تاثیرگذارى را براى خارج آن هم مربوط به روابط تولید مى‏داند . «لو کاج‏» فیلسوف مجارستانى را مى‏توان پیرو او دانست . (5)
بعد از او مى‏توان، نام «دورکایم‏» جامعه‏شناس فرانسوى (1917 - 1858) را ذکر کرد، که مانند مارکس تاثیر خارج بر ذهن را بیشتر از تاثیر ذهن بر خارج مى‏دانست، البته در میان عناصر خارجى، به ساختار اهمیت مى‏داد . در این نگاه - اثربخشى ساختار به جاى اقتصاد - «موس‏» جامعه شناس و انسان شناس فرانسوى (1950 - 1872) و «لوى برول‏» ، انسان شناس و فیلسوف فرانسوى (1939 - 1857) با دورکایم هم‏عقیده بوده‏اند . (6)
سومین اندیشمندى که مى‏توان وى را از طرفداران نظریه تاثیرگذارى عین بر ذهن به شمار آورد، «ماکس شلر» فیلسوف آلمانى (1928 - 1874) است، کسى که در مصادیق عوامل خارجى توسعه داد، اگر چه مفهوم «زیرساخت‏» مارکس را نیز پذیرفت، ولى آن را حتى شامل نیروهاى غریزى نهادینه شده نیز مى‏داند . (7)
«مانهایم‏» ، جامعه شناس آلمانى - انگلیسى (1947 - 1893)، دقیقترین و بلند پروازانه‏ترین شالوده منظم را براى تحلیل جامعه‏شناسى معرفت، فراهم آورده است، او نیز مفهوم «زیرساخت‏» را پذیرفت و شلر، در مصداق آن توسعه داد و در نتیجه شامل عوامل زیستى و عناصر روانى و حتى پدیده‏هاى معنوى نیز دانست . (8)
3 - 1) تعریف جامعه‏شناسى معرفت
اکثر کسانى که در این باره مطلبى نوشته‏اند به جاى ارائه قواعد کلى تحلیلى، که مطلوب پیشینیان بود، به طور فزاینده‏اى به مطالعات موردى (Casestudies) متمرکر شدند و لذا محصول و نتیجه این تلاش، بیشتر به صورت کاربردى است تا یک بحث تحلیلى، نظرى و کلان . حتى این روند مانع شکل‏گیرى یک تعریف جامع در مورد «معرفت‏» و «جامعه‏شناسى معرفت‏» شده است و کمتر کسى به خود جرات داده است تا یک تعریف کامل ارائه دهد، مگر افرادى محدود، که آن هم مبهم و غیر جامع مى‏باشد، مرتون در مورد «جامعه‏شناسى معرفت‏» چنین نوشته است: «جامعه‏شناسى معرفت‏بدوا به ارتباط دانش با دیگر عوامل و در مورد تعریف «معرفت‏» از تاوکل (Tavakol) مطالبى نقل شده است که بیشتر به ذکر مصداق شبیه هست تا به تعریف منطقى; و آن عبارت است از این که: «در فلسفه به انحاى گوناگون، معرفت را تعریف کرده‏اند، اما از دیدگاه جامعه‏شناسى معرفت، مفاهیمى چون تفکر، آگاهى، ایدئولوژى، جهان‏بینى، باور، عناصر فرهنگى، هنجارهاى ارزشى، احساس‏هاى روانى، نگرش‏ها و ویژگیهاى شخصى را شامل مى‏شود .» (10) البته این معناى گسترده بیشتر با واژه آلمانى " " Wissen سازگار است تا با معادل انگلیسى آن " " Knowlege و حتى نظریه پردازانى مانند مارکس و مانهایم به این مصادیق متعدد توجه نداشتند . (11)
اما تعریف مورد نظر در این مقاله عبارت است: «مطالعه و تحقیق درباره رابطه بین تفکر، آگاهى، دانش، ایدئولوژى، جهان‏بینى، باور، هنجارهاى ارزشى، احساس‏هاى روانى ونگرش‏ها و ویژگیهاى شخصى با عوامل خارجى و بیرونى، از نگاه نهج البلاغه .«
4 - 1) مؤلفه‏هاى تعین
عمده سخن در تاثیر خارج عین و جامعه بر ذهن است و الا در باره تاثیرگذارى معرفت و ذهن بر خارج اتفاق نظر وجود دارد، اگر چه در میزان تاثیر آن اختلاف است، از کمترین تاثیر در نگاه مارکسیست‏ها گرفته تا انکار خارج و تشخص بخشى به ذهن از دیدگاه ایده آلیست‏هاى افراطى، در این باره اظهار نظر شده است .
حال با توجه به تاکید کلام بر تاثیر پذیرى ذهن، در میزان، نحوه و سطح تاثیرپذیرى و در این که عامل مؤثر خارجى کدام است و نوع معرفت اثرپذیر، بین صاحب نظران اختلاف وجود دارد . از این رو، براى درک دقیق محل بحث از نگاه نهج البلاغه ناچاریم ابتدا به مقوله‏هاى فوق بپردازیم .
1 - 4 - 1) عمق تعین
در بحث از عمق تعین، پژوهشگر به دنبال درک دو چیز است:
الف: آیا جامعه و خاستگاه اجتماعى و سایر عوامل بیرون ذهنى در خلق محتواى معرفت نقش دارد؟
ب: آیا عوامل خارجى و اجتماعى در شکل دادن و قالب بخشیدن محتوا تاثیر دارد؟
افرادى نظیر مارکس و دورکایم عمده توجه‏شان به تاثیرپذیرى محتوا جلب شده است ولى دیگران مثل شلر معتقدند که عمده تاثیر عوامل خارجى در قالب و شکل معرفت است و در ایجاد و خلق محتوا چندان اثر بخش نیستند . (12)
2 - 4 - 1) درجه تعین
علاوه بر این که لازم است‏بدانیم محتوا متاثر است‏یا قالب و شکل، ضرورى است‏بدانیم میزان شدت تاثیرپذیرى چقدر است؟ آیا عوامل بیرونى به صورت ایجاد و علیت در محتوا و شکل معرفت اثر دارند؟ یا عوامل خارجى در حد اقتضاء و یا شرایط، ایفاى نقش مى‏کنند؟ برخى على‏نگر هستند و عده‏اى عوامل خارجى را در حد بسترساز و یا شرایط مؤثر مى‏دانند . (13)
3 - 4 - 1) سطح تعین
سخن در این است که آیا اذهان افراد جامعه به صورت فردى تاثیر مى‏پذیرد یا از عوامل خارج از ذهن، ذهنهاى افراد جامعه و معرفتشان، بصورت جمعى و گروهى و یا حتى بصورت نسلى تاثیر مى‏پذیرد؟ نظریه پردازانى نظیر «ماکس وبر» تاثیرپذیرى را در سطح فردى مى‏دانند ولى افراد دیگر مانند «استیرنر» آن را در سطح نسلى مى‏دانند و مارکسیستها آن را در سطح طبقه . (14)
4 - 4 - 1) عامل مسلط در تعین
از جمله مسائل مهم در جامعه‏شناسى معرفت عبارت است از این که; عامل مسلط چیست؟ کدامین عنصر از عناصر خارجى تاثیرگذار است و در بین تاثیرکننده‏ها کدامین عامل، عامل مسلط بوده و یا بیشترین تاثیر را دارد؟ در مورد عامل تعین، نه تنها بین نظریه پردازان اختلاف است‏بلکه این اختلاف خود را به صورت مکتب‏هاى متعدد و متفاوت نشان داده است و مکتب هایى نظیر: «مکتب جغرافیایى، مکتب تکنولوژیک، مکتب روان‏شناختى، مکتب معنویون، مکتب چند عاملى، حلقه مارکسیستها و دیگر مکاتب‏» هر یک در میان عوامل متعدد، یکى را عامل مسلط دانسته‏اند . (15)
5 - 4 - 1) آماج تعین
در مقابل عامل مسلط، آماج قرار دارد، یعنى در مورد قبلى سخن در عنصر خاص تاثیرگذار بود، ولى در آماج به دنبال شناسایى عنصر یا عناصر خاص تاثیرپذیر مى‏باشند . مبنى بر این که عوامل خارجى چه معرفتى از معارف را ایجاد مى‏کند و یا در شکل‏گیرى آن نقش دارد؟ آیا معرفت تجربى بیشترین اثر را مى‏پذیرند یا معرفت ایدئولوژیکى؟ یا هر دو دسته از معرفت تاثیرپذیرند؟ نسبى گرایان مطلق، معتقدند همه معارف و اندیشه حتى معرفت غیر تجربى متاثر از خارج ذهن و جامعه مى‏باشند . (16)
2) رابطه جامعه با معرفت از نظرگاه نهج‏البلاغه
بعد از بحث مختصر از مفاهیم کلیدى جامعه‏شناسى معرفت، به عنوان طلیعه و مقدمه مقاله، به رابطه عین و ذهن از منظر نهج‏البلاغه مى‏پردازیم . ابتدا، سؤالهاى اساسى را طرح نموده، سپس در پى یافتن پاسخ آن از نهج‏البلاغه به تفحص در این کتاب شریف مى‏پردازیم .
الف) از دیدگاه نهج‏البلاغه: آیا ذهن متاثر از خارج است‏یا خارج متاثر از ذهن و یا رابطه دو سویه است؟ عامل مسلط چیست؟ آماج تعین چگونه؟ سطح تاثیر را کدام مى‏داند؟ و عمق تعین را چطور؟
براى تحصیل جامعه‏اى آرمانى، یا هر دو رویکرد را با توجه به شرایط متفاوت، قبول دارد؟
ج) جایگاه و نقش اراده انسان در این تعامل جامعه با معرفت کجاست؟
براى یافتن پاسخ مناسب، تحقیق پیرامون موضوع را پى مى‏گیریم .
1 - 2) رابطه عین با ذهن و ذهن با عین
با مراجعه به نهج البلاغه به تحلیل و تبیین دیدگاه آن در مورد تاثیرپذیرى و تاثیرگذارى معرفت و دانش از خارج و بر خارج، مى‏پردازیم، لکن ابتدا به تاثیرپذیرى ذهن اشاره خواهیم نمود . سپس تاثیرگذارى آن را بررسى خواهیم کرد .
1 - 1 - 2) تاثیر جامعه بر ذهن
با تفحص و تحقیق در محتواى نهج‏البلاغه به دست مى‏آید که پدیده‏هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و تاریخى داراى هستى مى‏باشند و حتى داراى توان تاثیرگذارى بر روى ذهن هستند، حال با توجه به این اصل به بررسى هر یک مى‏پردازیم .
1 - 1 - 1 - 2) تاثیر پدیده‏هاى سیاسى و اجتماعى بر ذهن
حضرت على‏علیه السلام در توصیف و شرح ماجراى قتل عثمان، خلیفه سوم، به مسائلى اشاره مى‏کند که در بحث ما مفید واقع مى‏شود، ایشان عامل قتل عثمان را رفتار خود او مى‏داند و چنین تبیین مى‏فرمایند:
«او سیادت بدى برگزید که خودکامگى و انحصارطلبى را پیشه کرد .» (17)
آنگاه در تحلیل و نقد رفتار مردم مدینه و واکنش آنها به این خودکامگى و انحصارطلبى، آنان را، افرادى که سریع متاثر شده و بر مبناى آن تصمیم مى‏گیرند معرفى مى‏کند، در نتیجه، واکنشهاى احساسى، پیامدى جز تولید ناهنجارى جدید، نخواهد داشت که به صورت شورش اجتماعى و حرکت‏هاى توده‏اى، بدون برنامه صحیح، بروز و ظهور خواهد کرد و لذا در این خصوص در نهج‏البلاغه چنین آمده است:
«شما نیز در برخورد با جریان واقعه، با بى تابى و ناشکیبایى رو به رو شدید، که نیکو نبود و خدا خود، خودکامگى و ناشکیبایى را حکمى داده که تحقق مى‏یابد .» (18)
البته شاید خواننده محترم بعد از خواندن جملات فوق، در نقد ادعاى مقاله حاضر بگوید; از این کلام امام على‏علیه السلام در ارتباط با رابطه بین جامعه و معرفت، نمى‏شود استنباطى داشت، زیرا تمام کلام در اطراف رفتار سیاسى است، یکى از سوى حاکم، دیگرى از سوى مردم .
در جواب باید گفت: بعد از صدور رفتارهاى خودسرانه حاکم، بازخور و بازتاب آن یک رفتار فردى و روانى نبوده است، بلکه براى مردم بعد از مشاهده رفتارهاى انحصارطلبانه و اقتدارگرایانه مبتنى بر خودمحورى حاکم، این اندیشه و فکر تولید شد و یا از آن رفتارها این استنباط را نمودند که، حاکم و هیات حاکمه تلاش براى حفظ منافع مردمى نمى‏کند، و نه تنها حافظ منافع مادى معیشتى آنها نیست‏بلکه در پى تغییر منافع اساسى و ریشه‏اى و بنیادین آنها مى‏باشد که همان تغییر ارزشها و هنجارهاى مبتنى بر ارزش باشد . و از طرفى عموم مردم مدینه و برخى شهرهاى اطراف تحت‏حکومت عثمانى، مسلمان بودند و با آموزه‏ها و گزاره‏هاى دینى آشنا بودند و حتى برخى عامل به آن بودند و یا لا اقل انتظار داشتند که هیات حاکمه که مدعى خلافت رسول خداست، به اصول و ارزشها از همه پاى بندتر باشد . مشاهده این تعارض بین رفتار حاکم و اندیشه‏هاى دینى موجب گردید تا در ذهن مردم گزاره‏هاى دینى که مردم مسلمان و امت اسلامى را به نهى از منکر و امر به معروف و نظارت اجتماعى دعوت مى‏کند تقویت‏شود و آن را عملى سازند و نهایت‏بعد از مخالفت‏هاى مکرر با رفتار هیات حاکمه، در نهایت اندیشه تعویض و تغییر حاکم در آنها تقویت‏شد و این جمع‏بندى اندیشه‏اى، یک رفتار عملى که همان ترور حاکم بود را در پى داشت . پس این مناسبات اجتماعى موجود در مدینه ایده شورش انقلابى و رفتار دست جمعى مردم مدینه را رقم زد و عقیده به انقلاب و تغییر ساختار حکومتى و حتى تغییر صاحبان قدرت، متاثر از روابط سیاسى اجتماعى حاکم بر جامعه مدینه بود . و لذا خود حضرت على‏علیه السلام نیز بر این که این رفتار عثمان یک رفتار تغییر دهنده بافت ارزشى و فرهنگى جامعه بود تصریح مى‏فرمایند و لذا مردم براى مقابله با این ناهنجاریهاى سیاسى، اجتماعى و حتى فرهنگى با توجه به معتقدات و باورها و معرفت پیشین خود مرتکب آن حرکت ترور شدند، در این راستا در نهج البلاغه چنین آمده است:
«داستان بر این بود [در جریان عثمان] که مردم ما، به زمامدارى گرفتار آمدند که بدعت‏ها نهاد و خلق را به فریاد آورد . مردم اعتراض کردند سپس به خشم آمدند و سرانجام سر به شورش برداشتند و واژگونش کردند .» (19)
در جمله فوق، حضرت روند را به صورت فرایند نگاه مى‏کند نه به صورت یک حادثه دفعى و مقطعى، بلکه آن را یک امرى تدریجى که در فراز و نشیب کنش و واکنش با توجه به معتقدات خود شکل گرفته است، مى‏بیند
.
آرى آن حضرت، هم‏زمان با تحلیل و تبیین واقعیت‏هاى اجتماعى، سیاسى مدینه، یک داورى هم انجام مى‏دهد مبنى بر این که نه رفتار و واکنش حاکم عاقلانه و مبتنى بر شریعت اسلام بود و نه واکنش مردم خردمندانه و مبتنى بر شریعت‏بوده است که در قطعه اول کلام ایشان در ابتدا همین موضوع تصریح گردیده است .
2 - 1 - 1 - 2) تاثیر پدیده‏هاى تاریخى بر ذهن
امام على بن ابى طالب‏علیه السلام در ضرورت تاثیرپذیرى و درس‏آموزى و عبرت‏گیرى از تاریخ و پدیده‏هاى تاریخى مى‏فرماید:
«آرى در حوادثى که حتى از سختیهاى آینده و رخدادهاى عظیم گذشته شما، اهمیتى بسیار کمتر داشته است، مایه‏هاى عبرت فراوانى وجود دارد . اما دریغ که نه هر صاحب قلبى، داناست و نه هر خداوند گوشى، شنواست و نه هر چشم دارنده‏اى، بیناست . . . اى فرزند عزیزم، هر چند که من به اندازه تمامى نسلهاى گذشته عمر نکرده‏ام، اما در کار و کردارشان نیک نگریسته‏ام، در اخبارشان اندیشیده‏ام، در میان آثار به جاى مانده‏شان گردیده‏ام، آنچنان که خود یکى از آنان شده‏ام .» (20)
در جمله فوق شاهدیم که تاثیرگذارى پدیده‏هاى تاریخى بر ذهن را کاملا تصدیق مى‏کند، البته از بحث اراده انسان نباید غافل شد، زیرا این تاثیرپذیرى را مشروط به توجه و درس آموزى انسان نیز نموده است . شرح و بسط مربوط به دخالت اراده، درآینده خواهد آمد .
نکته دیگرى که مى‏بایست‏به آن توجه نمود، مساله نگاه غایت‏انگارى و نگاه وجودى به معرفت است، که در جملات فوق هر دو نگاه مد نظر قرار گرفت، زیرا از یک سو مى‏گوید از معرفت‏براى ساختن آینده زندگى بشرى بهره بجویید، از سوى دیگر، مى‏فرماید چنان این معرفت تاریخى در من عجین شده است که جزء وجودى‏ام گردیده است .
3 - 1 - 3 - 2) تاثیر پدیده‏هاى اقتصادى بر معرفت و ذهن
آیا نهج البلاغه سهمى براى مسائل اقتصادى در تاثیرگذارى آن، بر اندیشه‏ها قائل است؟ آیا گروه‏هاى متفاوت اقتصادى را، به سبب تفاوت طبقاتى، داراى اندیشه متفاوت مى‏داند یا هیچ تاثیرى براى اقتصاد در شکل‏گیرى و یا محتواى معرفت قائل نیست؟
از برخى جملات نهج البلاغه استفاده مى‏شود که اقتصاد و معیشت را، هر چند بصورت جزء العله یا لا اقل به صورت بستر ساز و زمینه ساز، مؤثر در اندیشه و معرفت مى‏داند و از این رو، بین رفتارهاى مبتنى بر هنجارها و ارزش‏هاى مقبول دینى یا حتى اجتماعى و توان اقتصادى رابطه قائل است‏خواه، رابطه مثبت، یا رابطه منفى، خواه رفاه عامل منفى باشد خواه فقر، هر کدام مى‏توانند تاثیرگذار باشند از این جهت، حضرت فرمودند:
«چون امکانات فزونى یابد، شهوت فروکش کند .» (21)
با توجه به معناى وسیع «شهوت‏» در ادبیات دین اسلام، که شامل، بسیارى از نابهنجارى‏ها و ضد ارزشهاى فکرى و رفتارى مى‏گردد، آن گاه این رابطه بین امکانات و کنترل شهوت، حرص، آز، تنگ نظرى و . . . را مى‏توان درک کرد، این رفتارها هم، ناشى از تحلیل، اندیشه و جهان بینى خاص مى‏گردد، و اندیشه و جهان‏بینى فرد نیز متشکل از دانش و معرفت فرد از اطراف، از جمله رابطه اقتصادى بیرون مى‏تواند باشد یا لا اقل مى‏تواند از آن متاثر باشد چنان که حضرت بین امکانات و فروکش کردن شهوت رابطه قائل هستند و شهوت زمانى فروکش مى‏کند که فرد اراده کنترل کند و اراده در صورتى حاصل مى‏شود که داراى معرفت، شناخت و شوق بر کنترل حاصل گردد و . . . ، پس بین پدیده‏هاى اقتصادى با معرفت و اندیشه رابطه مثبت و تاثیرپذیر وجود دارد . و حتى حضرت در یک گفتگو با دیگران مى‏گوید:
«از فقر بر تو سخت نگرانم پس، از آن به خداى پناه ببر . . . چرا که فقر، دین را کاستى و خرد را هراس، و خود از انگیزه‏هاى خشم است .» (22)
در این میان سخن از فقر و مشکلات، کمبودها و رابطه انسان با اندیشه و حتى باورهاى عقیدتى و تاثیرپذیرى این عناصر از پدیده اقتصادى مى‏باشد، و این تاثیرپذیرى همیشه فقط در فرض نقصان نیست، بلکه در فرض فزونى قدرت اقتصادى و توانمندى‏هاى مالى، اندیشه و باورهاى دینى را متاثر از خود مى‏داند، از این جهت، در توصیف ناکثین، قاسطین و مارقین، هنگامى که مى‏خواهد علت نقض عهد و بیعت توسط این گروه‏ها را برشمارد، از جمله به رفاه‏زدگى و برخوردارى از رفاه و امکانات زندگى اشاره مى‏کند که بهره‏مندى از ابزار تولید، ثروت و امکانات سرمایه‏اى نظیر غلامان، کنیزکان، زمین‏هاى کشاورزى و شتران، آنها را در یک بینش و جهان‏بینى دیگر و متفاوت از گذشته قرار داده است، و نگاه و اندیشه آنها را در تعیین ارزش‏ها و ضد ارزشها، هنجارها و ناهنجارى‏ها تغییر داده است، عناصر ارزشى نظیر; عفو، فداکارى، ایثار، انفاق، جاى خویش را به سودجویى، مال اندوزى، عقلانیت اقتصادى و محاسبه‏گرى داده است . یعنى رفاه و برخوردارى به آنها یک ایده، معرفت، بینش و جهان‏بینى دیگرى اعطا کرده است . در نهج البلاغه در این باره مى‏خوانیم:
«تو گویى این سخن خداى را نشنیده بودند، که این سراى آخرت را ویژه کسانى قرار داده‏ایم که در زمین آهنگ برترى جویى و فساد نکنند، و پیروزى نهایى از آن تقوا پیشگان است! ! چرا، به خدا سوگند که همگى آنها این سخن را شنیده بودند و دریافته بودند، اما دنیا در برابر چشمانشان زیور یافته بود و زرق و برقش خیره‏شان کرده بود .» (23)
2 - 1 - 2) تاثیر طبیعت‏بر معرفت
شاید خوانندگان محترم، این شبهه را طرح نمایند که عمده مطالب و شواهدى که ذکر گردید مرتبط با مسائل روانى یا تاثیر رفتار بر رفتار مى‏باشد . در پاسخ ضمن استمداد و طلب یارى از اندیشوران در جهت رفع نقایص مربوط به موضوع حاضر که تا اندازه‏اى نو و جدید مى‏باشد، مى‏توان گفت عمده رفتارهاى انسانى، ناشى از اراده و تصمیم مى‏باشد که خود برخاسته از اندیشه و تفکر است، هر چند تفکر سطحى و بدون پشتوانه نظرى و علمى باشد . به علاوه شواهد دیگرى را مى‏توان یافت که نشان دهنده تاثیر عین بر ذهن و معرفت است که به عنوان نمونه دو مورد را ذکر مى‏کنیم:
1 - 2 - 1 - 2) تاثیر نمادهاى مادى بر ذهن
روزى حضرت على‏علیه السلام در میان برخى از مردم مسلمان مدینه به تحلیل و بررسى حوادث گذشته پرداخت و به همین منظور نمونه‏هایى از رفتار نبى مکرم اسلام‏صلى الله علیه وآله را نقل مى‏نمود از جمله چنین فرمود:
«پیغمبرصلى الله علیه وآله - بر روى زمین طعام مى‏خورد . . . و بر در خانه‏اش پرده‏اى که در آن صورتها نقش آویخته بود، پس به یکى از زنهایش فرمود، اى زن این پرده را از نظر من پنهان کن زیرا وقتى من به آن چشم مى‏اندازم، دنیا و آرایش‏هاى آن را به یاد مى‏آورم، پس از روى دل [صادقانه] از دنیا دورى گزیده، یاد آن را از خود دور ساخت و دوست داشت که آرایش آن از جلو چشمش پنهان باشد تا از آن جامه زیبا فرا نگرفته و باور نکند که آنجا، جاى ماندن است و امیدوارى درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد .» (24)
در این گفتار تحلیلى، به طور مشخص رابطه بین نمادهاى عینى مادى در تولید یا پرورش اندیشه خاص تصریح شده است، همانگونه که یک پرده زیبا با نقشه‏هاى خاص توجه ما را در اشیاى خاصى متمرکز مى‏کند و نیز تمرکز در یک سرى ارزشها توجه ما را به سوى ارزشهاى دیگر جلب مى‏کند . آیا فضاى شهر سازى، زیباسازى شهر، مهندسى کوچه‏ها، مهندسى خانه، محل درس، دانشگاه‏ها، پارک و غیره نمى‏تواند در ایجاد توجه به ارزش‏هاى خاص نقش ایفا کند، آیا دکوراسیون محل کار، خانه، ماشین، صحنه‏هاى سینما و سیما نمى‏تواند تاثیرگذار باشد، آیا رنگ اتومبیل و مدل صندلیهاى آن نمى‏تواند تاثیر گذار باشد؟ این موضوع را در سطح کلان اجتماعى در مدارس و دانشگاه‏ها تعمیم دهید و در نحوه توسعه تکنولوژى و میزان آن و نقاشیهاى دیوار شهرها و دیگر مسائل دقت کنید و بر میزان تاثیرگذارى آنها در شکل‏گیرى اذهان و معرفت‏شهروندان دقت نمایید .
به عنوان مثال کوچه‏هاى پهن و خانه‏هاى وسیع در منطقه شمال شهر تهران را در نظر بگیرید آن گاه روابط انسانى را مطالعه کنید و در کنار آن خانه‏هاى متوسط و کوچه‏هاى عادى در کنار مسجد و تردد مکرر انسانها و روابط آنان را در جنوب شهر و یا مرکز شهر، مورد مطالعه قرار دهید، جهان تنهایى در کوچه‏هاى کم رفت و آمد و درون خانه‏هاى بزرگ، ولى بسیار کم جمعیتى که یک شهروند شمال شهر براى خود خلق مى‏کند را در کنار دنیاى انسانى که یک شهروند مرکز شهر براى خود خلق مى‏کند و دنیاى خود را کنار دنیاى دیگران ایجاد مى‏کند در نظر بگیرید . البته در این تحلیل نگاه جبرگرایانه نداریم و بنا نداریم آن عوامل محیطى را عامل انحصارى بدانیم، بلکه به عنوان شرط تاثیرگذار مورد مطالعه قرار مى‏دهیم .
2 - 2 - 1 - 2) رابطه محیط جغرافیایى و معرفت
در توضیح و سرزنش سربازان جنگ جمل و مردمان اهل بصره، نهج البلاغه به عواملى اشاره مى‏کند که مى‏تواند شاهدى بر مدعاى این مقاله باشد و حتى برخى از دانشمندان در شرح آن به مباحث مورد نظر در این بحث اشاراتى نمودند، از این رو، براى فهم صحیح‏تر مطالب مورد نظر، ابتدا به نقل سخن نهج‏البلاغه، و سپس نقل کلام مترجم و شارح معاصر پرداخته و در نهایت نتیجه‏گیرى از این بحث را ارائه مى‏دهیم:
«شما اهل بصره لشکر زن و پیروان ناآگاه چهار پا [شتر] گشتید . . . اخلاقتان پست، پیمانتان سست و شکسته و دینتان نفاق و آبى که مى‏آشامید شور است . . . چنین مى‏بینم که مسجد شما مانند سینه کشتى روى دریا است . . . سوگند به خدا شهر شما غرق مى‏شود . . . شهرهاى شما داراى کثیف‏ترین زمین در شهرهاى خداوندى است، نزدیک‏ترین شهر به آب و دورترین آنها از آسمان است، نه دهم [10/9] شر در شهر شما است، کسى که در این سرزمین مانده است زندانى گناه خویش است . و آن که از این سرزمین بیرون رود، عفو الهى نصیبش گشته است، آبادى شما را چنین مى‏بینم که آب از همه سو آن را فرا گرفته است، جز سر دیوارهاى مسجد شما که مانند سینه پرنده‏اى در دریا دیده مى‏شود، از شهر شما نمانده است .» (25)
در خطبه کوتاه دیگر در مورد اهل بصره فرموده است:
«زمین شما نزدیک به آب و دور از آسمان، عقول شما سبک و رؤیاها و آرزوهایتان بى‏اصل است، پس شما نشانگاه هر تیرانداز و لقمه هر خورنده و شکار هر حمله‏کننده‏اى هستید .» (26)
قبل از نقل کلام یکى از اندیشمندان معاصر توجه‏تان را به نکته‏اى جلب مى‏کنم; در خصوص دورى و نزدیکى شهر بصره به آب و آسمان; ابن ابى الحدید دانشمند معتزلى و از شرح‏کننده‏هاى قرن ششم نهج البلاغه چنین نوشته است:
«هیئت‏شناسان معتقدند از نظر جغرافیایى، بصره پائین‏ترین نقطه زمین و پست‏ترین آن نسبت‏به دریاست، در نتیجه نزدیکترین نقطه زمین به سطح دریا و دورترین سطح و نقطه زمین از اجرام آسمانى و جو آسمانى، در مقایسه با دیگر نقاط زمین است .» (27)
علامه محمدتقى جعفرى‏رحمه الله از مترجمین و شرح کننده‏هاى معاصر، در شرح این فراز از نهج‏البلاغه چنین نوشته است:
«مساله سوم; بیان مشخصات محیط طبیعى بصره که جنگ جمل در آن به راه افتاده است; این مشخصات به قرار زیر است: 1 . آب شور . 2 . نزدیکى به آب . 3 . کثافت و بدبویى زمین که مجاور آب است . 4 . گودى زمین . این مساله یکى از جالب‏ترین مسائل علمى در جامعه‏شناسى است که محیط، تاثیر طبیعى را در وضع روانى مردم با وضوح کامل مطرح کرده است . این یکى از دلایل روشن است، واقع نگرى اسلام را اثبات مى‏کند و تفسیر طبیعى موجودیت انسانى را به طور رسمى از معارف ضرورى قلمداد مى‏کند . این مساله در قرون بعدى به وسیله ابن خلدون در مقدمه‏اش و منتسیکو در کتاب روح القوانین مشروحا مورد بررسى و پذیرش قرار گرفته است، امروز هم مانند یک اصل کاملا علمى مورد توجه مردم شناسان و جامعه‏شناسان قرار گرفته است .» (28)
آن گاه نویسنده محترم، پرسشى را در مورد جبرگرایى طرح نمود و سپس به پاسخ آن پرداخته است:
«مطلبى که بایستى در این مبحث مورد دقت قرار بگیرد این است که تاثیرات محیط طبیعى اگر چه اصول بنیادین طبیعت انسان - مانند اندیشه و اراده - را دگرگون نمى‏سازد [آن را از اساس و به طور جبرى واژگون نمى‏کند]، ولى آداب و رسوم و قوانینى را به وجود مى‏آورد که مى‏توانند شؤون حیات مردم را رنگ‏آمیزى و توجیه نمایند، با نظر به این قاعده است که مى‏گوییم; امیرالمؤمنین‏علیه السلام مردم بصره را محکوم مطلق ننموده‏اند، بلکه نمود طبیعى ارتباط آنان را با چنان محیط طبیعى بیان فرموده‏اند و از نظر علمى محکومیت اهل بصره که ناشى از وضع محیطشان بوده است، مى‏تواند موقت‏بوده باشد، به این معنى که با کوشش و تکاپو مى‏توانستند تا حدودى اثر آن محیط را خنثى نمایند . . . این امکان در جمله‏اى پس از این گوشزد شده است; . . . ادامه حیات در چنین محیطى گناه است در آن محیط که طبیعت و انسانهایش دست‏به هم داده، مشغول متلاشى کردن روح آدمى مى‏باشند، تحمل معصیت است . . .» (29)
یکى از دو تفسیر و دو برداشت از متن نهج‏البلاغه مفید مدعاى مقاله است که در شرح نهج‏البلاغه چنین آمده است; همانگونه که زمین‏ها و درختان و سبزه‏ها و خزه‏هاى کنار محیط مرطوب، سست و سریع الزوال هستند، انسان‏هاى کنار چنین محیط مرطوب نیز سریع الزوال سست اندیشه و سست عنصر مى‏باشند و داراى مغزى مرطوب، یعنى این انسان‏ها نظیر گیاهان از محیط طبیعى خود تاثیر مى‏پذیرند . (30) و این تحلیل مؤید مدعاى ماست .
3 - 1 - 2) تاثیر ذهن بر عین
در این که اندیشه، معرفت، ایده و جهان‏بینى بر رفتار، کردار و محیط اطراف و جامعه اثر دارد مورد اتفاق بیشتر دانشمندان مى‏باشد و حتى برخى چنان افراطى شده‏اند که سخن را فراتر از تاثیرگذارى مطرح نموده و گفته‏اند هر آنچه هست‏ساخته و پرداخته ذهن است و خارج از ذهن چیزى نیست . طرفداران این عقیده به ایده آلیست‏شهرت یافته‏اند . از این رو ما از شرح و بسط مفصل این بخش از مباحث صرف نظر نموده و به ذکر یک نمونه و توضیح آن اکتفا خواهیم کرد .
1 - 3 - 3 - 2) تاثیر جهان‏بینى بر رفتار و کردار
یکى از عناصر معرفتى، جهان‏بینى و نگاه انسان‏هاست‏به جهان اطراف و نوع نگاه افراد جامعه به بیرون از خود و به جهان . و زیرشاخه‏هاى تشکیل دهنده جهان‏بینى نیز شامل; خداشناسى، جهان‏شناسى معادشناسى و رهبرشناسى مى‏گردد . در مورد تاثیرگذارى این عناصر و معرفت مربوط به این شاخه‏ها بر جهان خارج و جامعه، نهج البلاغه نظر مثبت دارد و از آن به دست مى‏آید که از صاحبان جهان‏بینى متفاوت رفتارهاى متفاوت، صادر مى‏گردد .
در نگاه نهج‏البلاغه; انسانى که معتقد به وجود خدا و قرار داشتن او در راس هرم خلقت، قدرت و اثرگذارى مى‏باشد رفتار او با توجه به رعایت‏سلسله مراتب قدرت، اثرگذارى، تحول و تغییر، متفاوت است‏با رفتار کسى که خدا را در راس قدرت و ایجاد، نمى‏داند و یا براى او شریک قائل است چنان که رفتار جوامع معتقد به عقاید خداگرایى متفاوت از جوامع منکر مى‏باشد، به همین دلیل میزان برترى در نگاه جوامع توحیدى، نزدیکى و دورى افراد و گروهها به خدا مى‏باشد لکن در نگاه جوامع غیر توحیدى; براى برخى، عامل برترى نژاد، براى دیگرى قدرت و یا ثروت مى‏باشد . براى جامعه موحد، میزان مشروعیت مطابقت‏با اوامر الهى است و براى غیرموحد گاهى ملاک مطابقت‏با سلطان، گاهى، نخبه‏گان قدرت، گاهى بهره‏مندان ثروت و گاهى نخبه‏گان فرهنگى و غیره . براى تایید مطالب فوق فرازهایى از نهج‏البلاغه را نقل مى‏کنیم:
«اى مردم، هر آن که نصایح خداوندى را پذیرا باشد موفق است . . . چرا که کسى در امنیت است که در پناه خدا باشد و ترس و بیم از آن کسى است که خداى را دشمن مى‏دارد، بى گمان کسى که عظمت‏خداى را دریابد نبایدش که بزرگى بفروشد، چرا که بزرگى بزرگانى که معناى بزرگى خدا را دریافته‏اند، جز کرنش در برابر او نباشد .» (31)
در فرازى دیگر آمده است:
«هرگاه شکوه ویژه فرمانروایى، به نخوت و خودبزرگ بینى دچارت ساخت، با دقت در بزرگى ملک خدا و نیرویش، بنگر که چگونه بر تو تسلط دارد و بند بند وجودت در اختیار اوست، که این بى تردید نافرمانیت را رام مى‏کند و بر تندرویهایت مهار مى‏زند و آنچه را که از خردت گریخته است، به سویت‏باز مى‏گرداند » (32)
در فرازى دیگر در توصیف نگاه نبى مکرم اسلام‏صلى الله علیه وآله در مورد دنیا چنین آمده است:
«او بى گمان دنیا را خوار و خرد شمرد، ساده‏اش انگاشت . . .» (33)
مشاهده مى‏شود که از منظر نهج البلاغه، نگاه حاکم خداباور به حکومت و قدرت غیر از نگاه کسى است که منکر حضور و نظارت خداست و بر مردم حکومت مى‏کند و خود را در راس قدرت مى‏داند از این رو، تصمیماتى که آن دو اتخاذ مى‏کنند، دستوراتى که صادر مى‏کنند و یا رفتارهایى که از آنها سر مى‏زند، متفاوت است . گروه‏هاى اجتماعى که براى خدا در کارها اثر واقعى قائلند، در فعالیت‏هاى اجتماعى خویش همیشه فعال عمل مى‏کنند و در عین حالى که داراى برنامه‏ریزى و محاسبات هستند، اما تمام محاسبات را مبتنى بر امکانات مادى نمى‏کنند بلکه براى امدادها و نصرت‏هاى الهى نیز سهمى در پیروزى خود قائلند و لذا با وجود این که پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله اهل برنامه‏ریزى و نظم بودند، اما همه تصمیمات را مبتنى بر امکانات خویش در برابر دشمن قرار نمى‏دادند و به همین دلیل با وجود برترى نیروى دشمن از نظر نفرات و امکانات، تصمیم بر مقابله با مشرکین گرفتند، و در نتیجه با امداد الهى پیروز شدند و بر عکس آنجایى که مشرکین در سلسله مراتب قدرت، سهمى براى خدا قائل نبودند یا سهم او را اندک مى‏دانستند و براى خداوند جایگاهى شایسته و بایسته قائل نبودند; از این رو، هنگامى که مى‏دیدند نفرات و امکانات آنها بر مسلمانان پیشى گرفته و پیروزى را از آن خود مى‏دانستند و سهم نصرت و امداد الهى را براى رقیب خود نادیده گرفتند به همین دلیل از همان زاویه‏اى که محاسبه‏اى نداشتند آسیب‏پذیر شدند .
4 - 2) نقش اراده انسان
براى این که سهم عوامل و نحوه تاثیرگذارى مشخص گردد لازم است نظر نهج‏البلاغه را در مورد نقش اراده انسان بدانیم که به اختصار بدان اشاره مى‏کنیم . به عنوان نمونه در کلمات قصار چنین آمده است:
«اى واى! تو گویى پنداشته‏اى که قضا و قدر الهى جبرى و انعطاف‏ناپذیر است و سرنوشت انسانها محکوم به جبر است، اگر چنین باشد بر نظام پاداش و کیفر مهر بطلان مى‏خورد و وعده و وعید بکلى ساقط مى‏شود . . . ما [ائمه و اولیاى الهى] آن تکیه گاه میانه‏ایم که کندروان به آن مى‏پیوندند و تندروان نیز به ناگزیر به سویش باز مى‏آیند .» (34)
و در یکى از خطبه‏هایش چنین نوشته شده است:
“اى مردمان، اگر شما در یارى حق بى اعتنا نمى‏ماندید و در کوبیدن باطل سستى نمى‏کردید، کسانى که به هیچ صورتى در حد شما نبودند در شما طمع نمى‏کردند . . .» (35)
از جملات فوق به دست مى‏آید که انسان در برابر عوامل طبیعى و اجتماعى و حتى متافیزیکى مجبور و متاثر تام نبوده و عوامل فوق عامل مسلط نیستند . و حتى بحث ائمه و اولیا را که مطرح نموده‏اند سخن از واقعیت نقش ائمه است نه مجبور بودن انسانها و به همین جهت در طول تاریخ بسیار چنین اتفاق افتاد و هر کس هر آنچه خواست عمل نمود، آرى امام‏علیه السلام مى‏خواهد یک راه صحیح را گزارش دهد که راه صحیح این است: «همه بر مدار اولیا باشید و در غیر این صورت یا قبل از راه صحیح قرار دارید یا پیشى گرفته و بدون راهنما به پیش رفته‏اید که این هر دو، نتیجه‏اش گمراهى است .» خلاصه کلام این که، امام‏علیه السلام براى اراده انسان سهم مهمى قائل است .
3 - نتیجه‏گیرى
از مجموع مباحث مطرح شده مى‏توان به این نتیجه دست‏یافت که در بررسى رابطه عین و ذهن، در نگاه نهج‏البلاغه، با توجه به مؤلفه‏هاى پنج گانه و با توجه به دو رویکرد وجودى و غایت انگارانه; حضرت على‏علیه السلام ضمن جملات و کلمات خویش، اشاره مى‏فرمایند که نه تنها به گذشته تاریخ علم دارد بلکه علم او به گذشته چنان داراى عمق و ریشه است که معرفت جزء هستى و وجود او گردیده است و مانند اعضاى جامعه گذشته با آن زندگى مى‏کند . ولى وقتى به عوامل و درجه تعین مى‏پردازد، هیچ عاملى را مسلط نمى‏داند و لذا در بحث او از مردم بصره در کنار کلام او در مورد قضا و قدر الهى و دیگر مباحث کاملا هویداست که اگر چه اصل تاثیرپذیرى معرفت از خارج را قبول دارد ولى آن را به عنوان عامل مسلط معرفى نمى‏کند .
اما از نظر سطح تاثیرپذیرى، ایشان در جریان بصره، مردم آن شهر را متاثر از محیط دانسته‏اند و نگاه او، نگاه جمعى و به جامعه مردم بصره است . در نهایت امر، نگاه ایشان به این عوامل از نظر آماج تعین، در ضمن نقل مطالب در بحث تاثیرپذیرى ذهن از جامعه روشن گردید که حداقل باورها و عقاید، را متاثر مى‏داند .
از نظر رویکرد غایت انگارى، در کنار قبول رویکرد وجودگرایى در برخى موارد، در هنگام خطاب به فرزندش فرمودند آموختن تاریخ براى ادامه زندگى مفید است‏یعنى در این خصوص نگاهى غایت انگارانه دارند .
پى‏نوشت‏ها:
1) مدرس حوزه، کارشناس ارشد جامعه شناسى، محقق و نویسنده .
2 و 3) فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال سوم، فصل تابستان و پاییز، شماره‏هاى 11 و 12، ص 4 .
4) مایکل مولکى، علم و جامعه‏شناسى، ترجمه حسین کچوئیان، نشر نى، ص 12 .
5) فصلنامه حوزه و دانشگاه، پیشین، ص 5 و 4 .
6) همان .
7) همان .
8) همان .
9) مایکل مولکى، پیشین، ص 13 - 12 .
10) همان، ص 11; فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال سوم، تابستان و پاییز، شماره‏هاى 11 و 12، ص 4 .
11) همان .
12) همان، صص 17 و 48 - 47 .
13) همان .
14) همان .
15) همان .
16) همان .
17) عبد المجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب «فرهنگ تفصیلى نهج البلاغه‏» ، چاپ نشر ذره، سال 1373، ج 7، ص 3597 و 3598 .
18) همان .
19) همان .
20) عبد المجید معادیخواه، پیشین، ج 6، ص 3431 و 3432 .
21) همان، ج 1، ص 134 .
22) همان .
23) همان، ج 5، ص 2510 .
24) سید على نقى فیض الاسلام، نهج البلاغه، 1351ش . ، ص 511 .
25) محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1364ش . ، ج 3، ص 165 .
26) همان، ص 172 .
27) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة‏الله العظمى المرعشى، قم، 1373ش . ، ج 1، ص 268 – 251
28) محمدتقى جعفرى، پیشین، ص 171 - 169 .
29) همان .
30) همان
31) عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ج 6، ص 3427 .
32) همان، ص 3429 .
33) همان، ص 3430 .
34) همان، صص 1857 - 1856 .
35) عبد المجید معادیخواه، پیشین، ج 3، ص 1181 .
منابع (نشریه):رواق اندیشه 1382شماره 17

 

آثار نوشتاری

ارسال پیام