کرامت انسان در قرآن

 کرامت انسان در قرآن

مقدمه
به صراحت قرآن حکیم، انسان سرافرازترین و زیباترین آفریده خداى جهان آفرین است: ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ. اگر به جست و جوى علّت یا حکمت این سرافرازى بپردازیم، در این میان، کرامت، رخ نمایی می‌کند. از این رو بـایسته است در این زمینه، قلم ـ این کلک خیال‏انگیز و معرفت اندوز ـ را به گردش درآوریم و سطورى چند را بنگاریم.
دارایى‏هاى انسانى
با نیم نگاهى به خودمان، آشکارا درمى‏یابیم که دست کم داراى دو چهره هستیم؛ یعنى سکّه‏اى که دو رو دارد. لایۀ سطحى و ظاهرى ما را تن مى‏نامند که اندام‏هایش ابزاری است براى خودنمایى در عرصۀ تکوین و پدیدار سازى اعمال و رفتار. این بخش از وجود آدمى، ریشه در خاک و آب دارد که از آن به «طبیعت» نیز یاد مى‏شود.
لایه درونى و باطن او همان «روح الهى» است که پس از قالب‏گیرى و استواى مادّى، در پیکرش دمیده شد تا به تسویۀ معنوى نیز آراسته گردد: وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِنْ طِینٍ‏ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ؛ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمْ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونََ، وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ؛ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ.
از این بُعد آدمى گاهی به عنوان «فطرت» یاد مى‏شود: فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ.
پژوهشگران عرصة روان‏شناسى نیز بدین امر مهم پاى مى‏فشرند که انسان، موجودی دو سویه است و به لحاظ مادى و جسمانى، چهار بعدى است: طول، عرض، عمق و زمان؛ چنان که به اعتبار روحى و روانى نیز چهار لایه است:
1. حس راستى و کنجکاوى: نوعى حقیقت‏گرایی و حق‏پویى در نهان آدمى هست که سرچشمه پیدایش انواع دانش‏ها و انگیزه پدیدار شدن اقسام کاوش‏هاى بشرى در شناخت جهان هستى و پدیده‏هاى پیرامون خودش و تسخیر آن‏ها مى‏گردد.
2. حس نیکی: این رویکرد ارجمند، خاستگاه همة خوبى‏ها در انسان است. از این رو نوعى کشش درونى، به نوع دوستى و مفاهیم ارزشى و اخلاقى، همچون عدالت و غیرت و شهامت پدید آورده است، که در ژرفاى جان آدمى ریشه دارد. بدین جهت، مستکبران فتنه‏انگیز ستمگرى‏هاى خود را با انواع لباس‏هاى زیبا و شعارهاى فریبا، مانند دفاع از حقوق بشر و آزادى و عدالت و اصلاح‏طلبى مى‏پوشانند.
3. حس کمال جویى و زیبایی‌گرایى: بشر، از گونه‏اى گرایش درونى به سوى زیبا و زیبایى‏ها و کمالات برخوردار است و قهراً از هر نوع زشتى و پلیدى بیزار و گریزان می‌باشد.
این دلدادگى به آراستگى و آراسته‏ها، سرآغاز تولید هنرهاى اصیل و زیبایى‏هاى پایا و پویا است؛ هر چند، گاه در تشخیص مصداق راستین کمال و زیبایی به خطا مى‏رود و به سراب و نه آب، دل مى‏بندد! و با عشق موهوم مى‏زید.
4. حس مذهبى: اعتقاد و دلبستگى به خدا و آفریدگار جهان، در ژرفاى روان آدمى ریشه دارد و تراوشى است از درون به برون، نه آن که ره‌آورد زندگى اجتماعى و اقتصادى او باشد.
آرى یکى از ابعاد روح انسان و احساسات اصیل او، خداگرایى، پرستش و نیایش است. این حقیقت، نه تنها برآمده از نیازهاى مادّى و زندگى دنیایى او نیست، بلکه بسا افرادى که لذّت‏هاى فردى و کامیابى‏هاى اجتماعى را به پاى آن قربانى مى‏کنند؛ پس حسّ مذهبى امرى درونى و فطرى است.
انسان زیباترین آفریده
پیش از خلقت انسان، آفریده‏هاى خدا دو گونه بودند:
1. آسمانىِ ناب؛ مانند فرشتگان که قرآن مجید کارشان را این سه چیز مى‏داند: تسبیح، تقدیس و تحمید. تسبیح، شناخت ژرف و بنیادین خدا و اقرار به پیراستگى او از هر گونه کاستی و عیب است. تقدیس، معرفت عمیق خدا و اعتراف به نبود هر گونه نقص و کاستى در کمالات اوست. تحمید، شناخت بنیادین خدا و ستودن او در برابر همة زیبایى و تمامى کمالاتش است.
آنان هماره در حال عبادت بوده و هستند و هیچ گونه نیاز مادّى ندارند و موجوداتی ایستا و بدون تکلیفند و به اذن الهی به اداره امور جهان هستى مى‏پردازند.
2. زمینىِ خالص؛ مانند انواع حیوانات که پیوسته در حال خوردن و خوابیدن و خرامیدن (سرگرمى و تفریح و لذّت‏جویى) هستند و به چیزى جز نیازهاى طبیعى نمى‏گرایند.
ارجمندى انسان
خداى حکیم براى تکمیل نظام هستى، پدیدة دیگرى آفرید که از هر دو ویژگى پیش گفته برخوردار گردد. بدین جهت به انسان، هستى بخشید تا در عین زمینى بودن، به آسمانى شدن بیندیشد و ابزار را دارا باشد و چنان اوج بگیرد که شاگرد مستقیم آفریدگار در آسمان و نماینده او در زمین شود: وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بأسماء هَؤُلَاء إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ.
بدین جهت دو گونه تسویه را به او هدیه کرد: در بخش بدنى به عکس دیگر پدیده‏ها که بر روی چهار دست و پا راه مى‏روند یا روى شکم مى‏خزند: واللّهُ خَلَقَ کُلَّ دابَّةٍ مِن ماءٍ فَمِنهُم مَن یَمشى عَلى بَطنِهِ و مِنهُم مَن یَمشى عَلى رِجلَینِ و مِنهُم مَن یَمشى عَلى اَربَعٍ یَخلُقُ اللّهُ ما یَشاءُ اِنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَى‏ءٍ قَدیرٌ او را راست قامت و زیبا اندام آفرید فَاِذا سَوَّیتُهُ و نَفَختُ فیهِ مِن رُوحى.
در بعد معنوى نیز الهام و آموزه‏هاى درونى فجور شناسى (شناخت زشتى‏ها، و پلیدى‏ها و آلودگى‏ها) و تقوا مدارى (آسیب‏شناسى، آفت گریزى و خطر ستیزى) را به او ارزانى داشت: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.
از این رو آدمى را زیباترین آفریده نامید؛ زیرا فقط در گزارش آفرینش او، خویش را به وصف «أحسن الخالقین» ستود: ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ.
آرى آفریدگار مهربان، این ارمغان ارزشمند آسمانى را به او بخشید تا کشش و کوشش و گرایش درونى‏اش را به سوى زیبایی خواهى، سعادت‏طلبى و حق‌مدارى؛ پلیدى گریزى، شقاوت ستیزى و باطل سوزى، افزون‌تر سازد و از رویکرد به دنائت و آلودگى بکاهد و به سرعت حرکتش در مسیر کرامت و ارجمندى بیفزاید.
پس خدا زیباترین آفریدگار، و انسان برترین آفریدة هستى است ـ خواه یوسف کنعان باشد خواه بلال حبشى ـ زیرا روح الهى که کانون کرامت است، در او دمیده شده و با دو دست پر برکت خدا آفریده شده است: قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَىَّ َاسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنتَ مِنْ الْعَالِینَ.
بدین جهت است که او را کون جامع(پدیده فراگستر) مى‏نامند. چون هستى او ملک و ملکوت را مى‏تواند در بر گیرد و افزون بر چهره ملکى تکوینى و ناانتخابى، از سیماى ملکوتى اختیارى برخوردار باشد و روح خدادادى‏اش را چنان به پرواز در آورد که خداى مهربان، او را مهمان سفره خود بنامد و پندار مرگ آنان را به شدّت بکوبد:وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ؛ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. نیز به آنان که رجوع الى اللّه را باور دارند، درود تحسین‏انگیز نثار مى‏کند چون اگرچه بدنش ماندگار نیست؛ اما روان او ماندگار است: أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُهْتَدُونَ.
تذکر: گفتمان فرازمندى منزلت انسان، هم به لحاظ تکوینى و حقیقى است، هم به لحاظ اخلاقى و ارزشى. یعنی او را، هم به لحاظ پدیده‏اى که لباس هستى بر تن کرده و با دیگر موجودات متفاوت است و از آن‏ها کامل‏تر می‌باشد، موضوع تحقیق قرار می‌دهیم، هم به اعتبار برون رفت‏ها و برآیندهایش که از دیگر آفریده‏ها کمال افزون‏ترى دارد. چنانکه ستایش‏ها و نکوهش‏هاى قرآنى به جنبه تکوینى او نیز نظر دارد: یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفاً؛ وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ‏ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ؛ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً.
اهداف آفرینش آدمیان
خداى حکیم و حکمت بخش، هرگز کارى بى هدف انجام نمى‏دهد. از این رو بایسته است چرایى آفرینش آدمیان را به بررسی بنشینیم. در نگاهى کلّى به آیات الهی، مى‏توان این سه عنصر را غایت خلقت انسان نامید:
1. هدف مقدماتى: آزمایش
راه گزینش خوب از بد و سره از ناسره، آزمون است. بدین‏سان، هم خوبى خوبان و بدى بدان برای خودشان و دیگران آشکار مى‏شود، هم بسترها و زمینه‏هاى رشد براى همگان نمایان مى‏گردد تا پاکان و نابان به مرحله دوم، باریابند و در راه بندگى گام بگذارند: وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ؛ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ.
2. هدف میانى: عبودیت و بندگى
او باید بنده باشد تا به اوج کمال و عظمت برسد: إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. «عبودیّت» همان گوهر گران‌سنگى است که حقیقتش «ربوبیّت» نام دارد: «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة».
3. هدف پایانى: یقین‌مندى و پرواز به سوى کریم کرامت بخش
او باید پیوسته راه بندگى را بپیماید تا به گوهر گرانقدر یقین دست یابد: وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏، آن‌گاه در پرتو یقین، در صف دارندگان نفس مطمئن در آید و فرمان رجوع؛ یعنی پرواز به سوى ربّ و دخول در زمره بندگان ویژه و بهشت ویژه را دریابد: یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئنَّةُ * اِرجِعى اِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرضیَّة * فَادْخُلِى فِى عِبَادِی* وَادْخُلِى جَنَّتِى.
پس او مسافر ابدیّت و دوستدار آب حیات و جاودانگى است و فقط پیوستن به خداى جاوید، او را جاویدان مى‏سازد: مَا عِنْدَکُمْ‏ یَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ؛ قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدا؛ وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. هرچند، گاه به خطا، طبیعت را ماندگار مى‏پندارد یا دچار نسیان و غفلت و جهل مرکّب مى‏شود: فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَا یَبْلَى؛ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ؛ الَّذِی جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ * یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ؛ آرى او مسافر: یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ؛ ولى تهیدست است: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ.
خاستگاه سفر آدمی گسستن از دنائت طبیعت، و مسیرش گام نهادن در راه عبودیّت و بندگى، و مرکب راهبرش تقوا و محبّت راستین و فرودگاهش رسیدن به دار الکرامة و بهشت برین و دیدار دلدار اکرم است. در این سفر آسمانى، همسفرانى کریم و پستى ستیز ـ که همان پیامبران و امامان ‏هستند ـ اسوه‏هاى راه اویند تا با سرعت و سهولت گام بردارد. شاید بتوان این سه هدف را، در تکامل پایانى پروازِ عمل و عامل به ملکوت اعلا جمع‏بندى کرد: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ.
سرمایه‏هاى هدف‌یابى آدمیان
بر پایه آیات قرآن مجید، آفرینش آدمیان ویژگى خود را داراست؛ یعنى فطرتى دارد الهام‏اندود به فجور و تقوا، کمال‏جو و سعادت طلب، کرامت خواه و دنائت ستیز. همچنین اراده‏اى که خاستگاه تصمیمات و حرکات اوست که بر اساس فرمان نیروى خدادادى دیگرى به نام عقل و اندیشه، وظایفش را انجام مى‏دهد. پس اگر قوّه تفکّرش اسیر شهوت و غضب او باشد، فرمان‏هاى نادرست و آلوده‏ساز مى‏دهد و چنانچه امیر آن دو باشد، دستورهاى سازنده و مثبت مى‏دهد تا آدمى را در پیمایش راه راست مدد رساند.
در این میان، برترین سرمایه همان کرامت خدادادى است که انسان در سایه
آن مى‏تواند بر فراز قله‌هاى برافراشته آدمیّت به پرواز درآید: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی
آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً.
کرامت، سرمایه سرافرازى آدمى
کرامت در برابر دنائت (پستى و فرومایگى) است؛ چنانکه عزّت در مقابل ذلّت
به معناى خوارى و کوچکى است. حقیقت کرامت دو لایه است: سلبى؛ یعنى
پیراستگى از پستى‏ها و فرومایگى‏هاى طبیعى و گسستن از نواقص و نقایص مادى و ایجابی؛ آراستگى به اعتلاى روحى و ارجمندى فرا طبیعى و کمال‏هاى آسمانى.
پس ماهیّت کرامت را نمى‏توان در یک واژه معادل فارسى بیان کرد و فرد کریم
را به آسانى شناساند؛ بلکه باید با اشاره به آراستگى‏ها و پیراستگى‏های زیر او را
نمایاند:
.1 آراستگى به آگاهى و معرفت؛
2. آراستگى به حرمت و شخصیّت؛
3. آراستگى به عظمت و جلالت؛
4. آراستگى به جود و سخاوت؛
5. آراستگى به ارج و ارزشمندى؛ 6. آراستگى به قداست و شرافت؛
7. پیراستگى از جهالت و سفاهت؛
8. پیراستگى از بخل و ضنّت؛
9. پیراستگى از خودبرتربینى؛
10. پیراستگى از لئامت و دنائت.
شاید بدین جهت است که در فرهنگ فارسى، به ناچار، این واژه عربى را به «بزرگى و بزرگوارى» ترجمه مى‏کنند!
یک‌ نکته: آنچه در انسان، نقد و بالفعل است و از هنگام پا نهادن به دنیا با اوست، همان طینت و طبیعت اوست. بخش فطرتش بالقوّه و نسیه است. فعلیّت یافتن مقام منیع امین اللهی و خلیفة اللهی‌اش، پس از شکوفاسازى فطرت خدادادى و رخ نمایى گنج بزرگ درونى اوست که پس از فرو نشاندن آتش ویرانگر شهوت و غضب با آب رحمت فطرت، و تعدیل آن دو در جهت مصالح خود و جهان، پدید مى‏آید که شکوفاسازى آن در گرو برقرارى پیوند معنوى با خلیفه مطلق خدا و انسان کامل
است تا بدین سان سرمایه‏اش سودآور شود و به کمال نهایى برسد و به لقاى غایة الغایات بار یابد.
از جمادى مُردم و نامى شدم
مردم از حیوانى و آدم شدم
جملة دیگر بمیرم از بشر
وَز مَلَک هم بایدم جَستن زجُو
بار دیگر از ملک پرّان شوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون
وَز نما مُردم ز حیوان سر زدم
پس چه ترسم کِى زمردن گم شوم
تا بر آرم از ملائک بال و پر
کلّ شى‏ء‌هالکْ إلا وجهُه
آنچه را در وهم ناید، آن شوم
گویدم کانّا الیه راجعون

قرآن، تنها سنجه کرامت آدمیان
میزان کرامت سنج انسان‏ها باید، خود، کانون کرامت باشد تا شایستگى چنین عنوانی را پیدا کند. فقط قرآن کریم این ویژگى را دارا است: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ؛ زیرا خاستگاه‌اش خداى کریم و اکرم است: وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِىٌّ کَرِیمٌ‏ ؛ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ.
حاملان آگاه و آورندگان امین نیز، سفیران کریمند: کِرَامٍ بَرَرَة؛ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ.
فرودگاه آن نیز، جان پاک فرستادة با کرامت است: وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ؛ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ.
گفتنى است که تعلّق به صف (آوردن حکمى همراه با وصفى ویژه) نشانگر سببیّت آن وصف در پدیدارى آن حکم است. پس حضور در کلاس ربّ اکرم و رسول کریم به معناى درس آموزى کرامت از آن معلمان است؛ چنانکه خود آن حضرت فرمود: «انّما بعثت لأتمّم مکارم الأخلاق».
کرامت، اساس بارورى موجودات
از سویى، خداى مهربان تنها کانون کرامت است و هر که را او گرامى ندارد، مکرمت نمى‏یابد: وَمَن یُهِنِ اللّهُ فَما لَهُ مِن مُکرِمٍ اِنَّ اللّهَ یَفعَلُ ما یَشاء.
از سوى دیگر، همة پهنة هستى، تجلّیگاه ذات اکرم الهى است؛ زیرا براى بهره‏بردارى، پدیده کریمى به نام انسان، آفریده شده است: الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنْ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنْ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلَا تَجْعَلُوا للَّهِ‏ِ أَندَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
خداوند زمین و گیاهان ـ که تغذیه مستقیم یا نامستقیم بشر از آن است ـ و فرشتگان آسمانى و عرش ربوبى را ـ که مقام تدبیر و فرمانروایى الهى است ـ کرامت اندود آفرید: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ ؛ أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ؛ خَلَقَ السَّمَوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنزَلْنَا مِنْ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ؛ وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ؛ کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ *وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ؛ کِرَاماً کَاتِبِینَ.
کرامت بخشى جهانى و همراه سازى همة گیتى با انسان دو هدف دارد:
1. تنبّه و توجّه انسان به برخوردارى از نعمتِ گران قیمت کرامت؛
2. پدیدارسازى سهولت و سرعت براى پیمایش مسیر کرامت.
نشانه‌هاى کرامت‌مندى انسان
پس از آشنایى با این مقدّمه کوتاه، به برشمارى نشانه‏هاى کرامت‏مندى مى‏پردازیم:
1. برخوردارى از مقام منیع خلافت الهی: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إنّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَة آرى او مى‏تواند چنان اوج بگیرد که نمایندة خدا و مظهر اتمّ او باشد.
2. تسخیر آسمان و زمین براى او: الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنْ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنْ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ؛ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً؛ اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ؛ اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَرَزَقَکُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ ذَلِکُمْ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ.
3. زیباترین آفرینش و استوارترین پیدایش: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جعلناه نُطفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ‏؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ.
آرى و از استواى اندامى و روحى، نیز از اعتدال جسمانى و روانى برخوردار است. از این رو، خداى بزرگ هنگام آفرینش انسان به خودش درود مى‏فرستد.
4. بهره‏مندى از مواهب پاک طبیعى و وفور نعمت‏هاى الهى: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ؛ أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً.
5. برترى بر همه یا بسیارى از پدیده‏هاى گیتى: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنْ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً.
6. امکان دستیابى به وراثت الهى و امامت زمین: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ؛ وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ.
بسى بدیهى است که میان موّرث و وارث، وجود پیوندى تنگاتنگ بایسته است؛ وگرنه ارث برى، نابجا و بى‏حکمت است! او با سرمایه کرامت، راه راست بندگى را مى‏پیماید و در پرتو عبودیّت کامل، از حقّ میراث‏برى برخوردار مى‏گردد.
با توجّه به نشانه‏هاى پیش گفته، روشن مى‏شود که فرد لئیم، فرزند آدم کریم و خلف صالح او نیست؛ چنانچه بت ساز و بت پرست، فرزند ابراهیم بت شکن نمى‏تواند باشد: وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمْ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ.
آرى فقط ره پویان کرامت اندوز مى‏توانند فرزندان معنوى سران کرامت باشند:
«أَنَا وَعَلَى أَبوُا هَذِهِ الأمّةِ».
باریافتگان به کرامت تشریفى الهى
با نیم نگاهى به آیات قرآن کریم، شرافت اندوزان ره یافته به میهمانى کرامت اندود الهى، این چند دسته‏اند:
1. پیامبران، به ویژه پیامبر اعظم: وَ لَقَد فَتَنّا قَبلَهُم قَومَ فِرعَونَ وجاءَهُم رَسولٌ کَرِیمٌ؛ اِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ کَرِیمٍ.
2. پارسایان: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ.
3. شهیدان: بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنْ الْمُکْرَمِینَ.‏
4. فرشتگان: وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ؛ هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ.
آرى مائده کرامت الهى در بهشت برین پیش روى بندگان فرمانبردار باز مى‏گردد: فَوَاکِهُ وَهُمْ مُکْرَمُونَ‏؛ أُوْلَئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ.
بدین سان میهمانان کرامت الهی، به دیدار دلدار کریم خود بار مى‏یابند: إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ و در زمره بندگان ویژه او آرام مى‏گیرند: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ *ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً *فَادْخُلِی فِی عِبَادِی‏* وَادْخُلِی جَنَّتِی‏.
مقامات کریمان
بر پایه آیات قرآن مجید، آدمى با سرمایة گران‌سنگ کرامت مى‏تواند به مقامات برترى دست یازد که برخى از آن‏ها بدین شرح است:
1. مقام خلیفة اللّهی: او توانایى دستیابى به نمایندگى خدا، مظهریت صفات علیا و اسماى حسنا، آینه‌داری جمال و جلال، و نشانگری علم بی‌کران و قدرت بى‏پایان الهی را دارا است: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إنّی جَاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَة قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِاَسْمِاءِ هَؤُلَاء إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ* قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ‏* قَالَ یاَ اَدَمُ اَنْبِئْهُمْ بِاَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا اَنْبَئَهُمْ بِاَسْماَئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ ‏* وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنْ الْکَافِرِینَ؛  قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِىٌّ کَرِیمٌ؛ یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ.
2. مقام امین اللّهی: او مى‏تواند پذیراى بارِ گران‌قیمت امانت ذات اقدس ربوبی باشد؛ آنچه همه گیتى توان تحمّلش را نداشتند: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً.
تنها، پاکبازان و پارسایان و پرواپیشگانى چونان حضرات نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسى (علیهم‏السلام) مى‏توانند چنین داعیه‏اى را سر دهند: إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ؛ أَنْ أَدُّوا إِلَىَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ. ‏
3. مقام ولىّ اللّهی: او می‌تواند به ساحت قدس ولایت الهى راه ‏یابد و مانند او از نوعى سرپرستى جهان برخوردار گردد: إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ؛ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ؛ أَمْ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِىُّ وَهُوَ یُحْىِ المَوْتَى.
بدین جهت، انسان مى‏تواند در ساحت تکوین و تشریع، نقش آفرین، و در آفرینش موجودات و هدایت آدمیان اثرگذار باشد.
آرى بلند پایگانى چونان حضرت یوسف(ع) بر اساس آیة: أَنْتَ وَلیِّى فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ؛ پیامبر اعظم (ص) بر اساس آیة: إِنَّ وَلِیِّی اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ شایستگی چنین جلالتى را دارند.
4. مقام حجّت اللّهی: «حَجَّ» به معناى «قصد» است؛ یعنى انسان به گونه‏اى رشد مى‏کند که بسان خداى یکتاى بى‏همتا، مقصد و مقصود، امام و دلیل، پیشوا و راهبر مردم مى‏شود. آنگاه آنان را با مراد و محبوب حقیقى خودشان آشنا مى‏سازد: وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ.
محبوب درونى و مقصود فطرى همگان خداى یگانه است و انسان مى‏تواند به مقام منیعى برسد که مظهر این محبوبیّت و مقصودیّت باشد و سرانجام مردم را به مقصد اصلى آنان رهنمون گردد.
5. مقام وارث اللّهی: او می‌تواند چنان پرواز ‏کند که در پرتو پیدایش پیوندى پیچاپیچ با آفریدگار جهان، از ملک و مالکیّت و سلطنت الهى بهره‏اى وافر ‏برد؛ هر چند این بهره‏بردارى به فضل و فزون بخشى اوست، نه شایستگى بشر:  وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْکُمْ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ إِنَّ الْأَرْضَ للَّهِ‏ِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛‏ وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا؛ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیّاً؛ أُوْلَئِکَ هُمْ الْوَارِثُونَ؛ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ؛ وَقَالُوا الْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنْ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ.
6. مقام آیت اللّهی: او می‌تواند چنان اوج بگیرد که آینه تمام نماى خدا و مهبط آیات الهى ‏گردد؛ هر چند ممکن است بر اثر هواپرستى، از آن والامرتبه سقوط ‏کند و به سگى زبان دراز مانسته ‏شود: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنْ الْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصْ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ.
7. مقام رسول اللّهی: او مى‏تواند پیام‏آور آفریدگار مهربان هستى به بندگانش باشد تا در راهیابى و هدف جویى، مددکار آنان گردد و نامش در کنار نام خدا بیاید و فرمانش چون او مطاع باشد:  قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ‏؛  وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ‏ .
یک نکته: عصاره همه مقامات پیش گفته، عبودیّت و بندگى است که در پرتو آن، انسان به تماشاى ملکوت و حضور در مقام قرب و سدرة المنتهى بار مى‏یابد: وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنْ الْمُوقِنِینَ؛ سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ؛ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى* عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى. پس بسى باید کوشید تا عبد محض خدا شد تا تجلّیگاه اراده او در پهنه گیتى گشت!
فرجام کرامت ستیزان
خداى منّان سرمایة آسمانى کرامت را به انسان ارزانى داشت تا راه بندگى را به درستى بپوید و هدف زندگى را به سرعت بجوید. اما برخى ناسپاسان، این نعمت گران‌سنگ را قدر نمى‏دانند و از آن بهره نمى‏جویند؛ در نتیجه از ساحت با قداست انسانیّت واژگون شده و به قلمرو حیوانیّت سقوط مى‏کنند: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنْ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمْ الْغَافِلُونَ.
آفریدگار جهان، این گونه آدمیان را «شیاطین الإنس» مى‏نامد؛ زیرا کارشان با عملکرد شیاطین جنّى در اغواى رهپویان صراط مستقیم، مشترک است و آنان شیطان صفتان نیرنگ بازند: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً. علت، این است که اینان دین خدایى را بازیچه قرار داده و در دام لئامت و دنائت طبیعت گرفتار گشته‏اند: وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمْ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا؛ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَغَرَّتْهُمْ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ؛ وفَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ‏.
منافقان از همین دسته‏اند خداى قهّار آنان را بر اثر گریز از حق و رویارویى با پیام‌آورانش، شیطان انسى خوانده و آنان را وارونه مى‏سازد: وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ؛  فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا ‏ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ یُضْلِلْ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً. همین واژگونى دنیایى، روز رستاخیز آشکارا خودنمایى مى‏کند و آنان وارونه به دوزخ سرنگون مى‏گردند: وَاِنَّ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِالأخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَنَاکِِبُون.
عوامل و موانع سودآورسازى سرمایه کرامت
با عنایت به مباحث پیش گفته، خداى سبحان همه هستى را کرامت اندود آفرید تا مددکار زیباترین پدیده جهان باشند و خودش را آموزگار اکرم و پیام آور پایانى‏اش نیز، خود را متمّم مدرّسان مکارم اخلاق نامید.
با این همه، توجّه به این نکتة مهم بایسته است که کرامت‌جویى آدمى، در گرو کراهت‌ستیزى اوست؛ یعنى بدون تحمّل سختى‏ها و ناگوارى‏ها، و گریز از خوشى‏ها و لذّت‏ها، راهیابى به ساحت قداست‏آمیز کریمان، شدنى نیست؛ چنانکه امیر کریمان مى‏فرماید: «المکارمُ بالمَکاره»؛ «حُفَّت الجنّةُ بالمَکاره وحُفَّت النّیرانُ بالشَّهوات».
پس از تأمّل در این فرا روند کوتاه، نخست سیاهه‏اى نمودارى از عوامل و موانع را پیش مى‏نهیم، سپس به بررسى مشروح هر یک مى‏پردازیم:

1. پیدایی و پدیداری:‌ برخورداری از روحی الهی؛ آراستگی به فطرت الهام اندود به فجور و تقوا (خطر شناسی و خطر گریزی و خطر ستیزی).
2. پایایى و مانایى: دنیاشناسى راستین و گریز از دل بستن به آن؛ شناخت آخرت و یاد مرگ و معاد
3. پویایى و شکوفایى: تقواى علمى و عملى.

1. پیدایى و پدیدارى: زنده به گور ساختن فطرت خدادادى؛ به کار نبستن آموزه‏هاى فطرى.
2. پایایى و مانایى: دنیاپرستى؛ هواگرایى و طغیان مدارى.
3. پویایى و شکوفایى: غفلت؛ نسیان؛ جهل مرکّب.
بررسی عوامل سود آور سازی سرمایۀ کرامت
1. عوامل پیدایى و پدیدارى
در‌بارة دمیده شدن روح خدا در پیکر بى‏جان انسان و آراسته شدن او به گونه‏اى از آفرینشِ ویژه ـ که آموزه‏هایى را به همراه دارد، خوب و بد، زیبا و زشت و... را مى‏شناسد ـ در بخش‏هاى پیشین سخن گفتیم.
انسان در پرتو رهنمودهاى عقل، خطرها و آفات زندگى مادّى و معنوى‏اش را به خوبى مى‏شناسد و به فرمان او، اوامر و نواهى وحیانى را روى سر مى‏گذارد و امتثال می‌کند تا در پیمایش راه کرامت آسوده خاطر باشد.
2. عوامل پایایى و مانایى
به چنگ آوردن یک گوهر گرانمایه بسى سخت است؛ ولى نگه داشتن آن دشوارتر! پس باید عواملى را که در استمرار آن، نقش آفرینى دارد، باز شناخت. در جمع بندى کلّى مى‏توان عنصر دنیا شناسی راستین و دل نبستن به آن، و عنصر یاد مرگ و معاد را از عوامل پایدارى کرامت در انسان نامید:
الف. دنیاشناسى راستین و دل نبستن به آن
واژه «دنیا» مؤنث «أدنى» از ریشه «دنى» ناقص یایى یا از مادّه «دنو» ناقص واوى است که در صورت نخست به معناى پستى و فرومایگى است و بر اساس احتمال دوم، مفهوم نزدیکى و در دسترس بودن را مى‏رساند. در هر دو تقدیر، این کلمه صفت است و نیازمند موصوف می‌باشد که غالباً با واژه «الحیاة» و گاه با کلمه «ثواب» استعمال می‌شود: وَمَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ؛ فَآتَاهُمْ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ، گاهی نیز با کلمة «عرض» به کار برده می‌شود: مَا کَانَ لِنَبِىٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و گاهی هم با کلمة «العدوة» در جمله ‌آمده است: إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى.
با تدبّر در کاربردهاى برابر این واژه، به روشنى مى‏توان دریافت که احتمال دوم درست است؛ یعنى دنیا همان زندگى نزدیک و در دسترس انسان‏ها است. زیرا در همة مواردی که در قرآن به کار برده شده، با «آخرت» یا «الدار الآخرة» مقارن شده است که به معناى دور و نادسترس است؛ نه با «العلیا یا الفُضلى» یا «الدار العلیا». هر چند معناى نخست نیز به جاى خود درست است و زندگى مادّى و طبیعى در سنجش با حیات جاوید در بهشت برین، فروتر و کم ارزش‏تر است، یا اصلاً هیچ ارزشمند نیست: وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ.
امام خمینى(ره) نیز دنیا را دو گونه شمرده است:
براى انسان دو دنیاست: یکى ممدوح و یکی مذموم؛ آنچه ممدوح است، حصول [و تحقّق] در این نشئه است که دار التربیة و دارالتحصیل و محل تجارت مقامات و اکتساب کمالات و تهیه زندگانى سعادتمند ابدى است که بدون ورود در این جا، امکان‏پذیر نیست.
نیز در نامه‏اى به فرزندش مى‏نویسد:
پسرم!... عالم ملک مورد نکوهش نیست؛ بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت اوست و مهبط ملائکة اللّه و مسجد و تربیت‌گاه انبیا و اولیا ـ علیهم سلام الله ـ و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقى است .
همچنین در مباحث تفسیرى خودشان فرمودند:
دنیا همان آمال آدم است، دنیاى هر کس همان آمال اوست... از دنیا تکذیب [سرزنش] شده، ولى از عالم طبیعت‌ تکذیب نشده است؛ دنیا همان است که پیش شماست؛ خود شما وقتى به نفستان توجّه دارید، خودتان دنیایید؛ دنیاى هر کس آن است که در خودش هست و آن تکذیب شده است... آنچه انسان را از ساحت قدس کمال دور مى‏کند دنیاست و آن هم پیش خود آدم است.
مولاى رومى نیز به روشنى این حقیقت را بیان کرده است:
چیست دنیا از خدا غافل شدن
اگر عیش است صد بیمار با اوست
نى قماش و نقره و فرزند و زن
و گر برگ گلى، صد خار با اوست

امام راحل(ره) در نوشته‌اى حکمت آمیز، فرزندش را حتی از دنیاى حلال، بر حذر مى‏دارد:
پسرم! هیچ گاه دنبال تحصیل دنیا اگر چه حلال آن باشد، مباش، که حبّ دنیا گرچه حلالش باشد رأس همه خطایا است، چه، خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنیاى حرام مى‏کشد.
آثار کرامت سوز دنیاپرستى
دنیا دوستى افراطى پیامدهاى شومى در زندگى آدمى دارد که به اشاره برخى را بررسی مى‏کنیم:
1. تضعیف اراده انسان
فرمانبرى بدن و نیروهاى جسمانى از روح و قواى روحانى، اصلى‏ترین دلیل تشریع عبادت‏ها و ریاضت‏هاى شرعى ـ همچون روزه و حج و زکات و جهاد ـ است؛ به گونه‏اى که اراده آدمى بر جسم او کارگر مى‏افتد و ملکوت جان، بر ملک خاک چیره مى‏گردد؛ چنان که به مجرّد عزم روح، بدن را به هر کارى وا دارد.
از این رو عباداتى چونان جهاد و روزه از دیگر موارد، برتر است. چون در رسیدن به این هدف اثر گذارتر است و انسان با انجام دادن آن‏ها، از اراده آهنین برخوردار مى‏گردد. در این صورت بسان فرشتگان مى‏شود که هرگز نافرمانى خدای خود را نمى‏کند و به آسانى اوامر او را فرمان مى‏برد.
امام خمینى (ره) در این زمینه مى‏نویسد:
بدان اى عزیز که عزم و اراده قویّه در آن عالم، خیلى لازم است و کارکُن است. میزان یکى از مراتب بهشت که از بهترین بهشت‏هاست، اراده و عزم است که انسان تا داراى اراده نافذه و عزم قوى نباشد، داراى آن بهشت و مقام عالى نشود.
2. آشفتگى فکرى
اگر دلبستگى به دنیا، به صورت تمایل عصبى و مانند عشق سوزانى در نهاد آدمى درآید و او را دلباخته خود سازد، آرامش روانى او را بر هم خواهد زد. بدین جهت امیر دنیا ستیزان، علی (ع) فرمود: دوستى دنیا آفت روح است.
حضرت امام (ره) نیز در این زمینه مى‏نویسد:
طمأنینه نفس و سکونت خاطر و استراحت قلب که روح سعادت دو دنیاست، با حبّ دنیا مجتمع نشود.
3. آخرت گریزى و ترس از مرگ
مهرورزى افراطى به دنیا بسان پرده‏اى است که انسان را از حقیقت و آخرت جدا مى‏سازد، و ضخامت این پرده هر چه بیشتر باشد، فاصله افکنى‏اش افزون‏تر مى‏گردد. امام علی (ع) فرمود:
کسى که بزرگى دنیا دیده‏اش را پر کند و جایگاه آن در دلش بزرگ و مهم، جلوه‏گر شود، دنیا را بر خدا ترجیح مى‏دهد و از خدا فاصله گرفته و به دنیا پیوند مى‏خورد و به جاى بندگى خدا، بنده دنیا مى‏گردد.
امام خمینى (ره) مى‏نویسد:
از مفاسد حبّ دنیا و تعلّق به آن، این است که انسان را از مردن خائف ‏کند و این خوف که از محبّت دنیا و علاقه قلبى به آن پیدا ‏شود، بسیار مذموم است، و غیر از خوف از مرجع است که از صفات مؤمنین است و عمده سختى مردن، همین فشار رفع تعلّقات و خوف از خود مرگ است.
آرى انتقال از خرّم خانه و آباده، به غم خانه و ویرانه، هرگز براى کسى لذّت بخش نیست؛ بلکه باید عکس آن باشد تا آدمى را خوش آید.
بدین جهت امام راحل (ره) مى‏نویسد:
حجاب‏هاى ظلمانى [که در روایات از آن‏ها یاد شده است] ‏تواند همین تعلّقات قلبیّه باشد به دنیا و هر قدر تعلّقات بیش‏تر باشد، حجاب‏ها زیادتر است و هر چه تعلّق شدیدتر باشد، حجاب غلیظ‏تر و خرق آن مشکل‏تر است.
4. نیاز روز افزون و آز ورزى
دل آدمى به گونة فطرى، رو به کمال مطلق و در پى رسیدن به آن است؛ ولى غالباً در مصداق آن به خطا مى‏رود و دنبال زخارف و زینت‏هاى دنیایى روانه مى‏گردد و به جمع‌آورى مال و ثروت مى‏پردازد؛ لیکن هر چه پیش‏تر گام مى‏گذارد، دلبستگى‏اش بیش‏تر و آزمندتر و نیازمندتر مى‏شود. چون دقیقاً در عکس جهت کمال حقیقى‏اش حرکت مى‏کند. از این رو پیوسته از هدف آفرینش خویش دورتر مى‏گردد و به جاى عزّت و بى‏نیازى، در لابه لاى امواج خروشان نیاز و خوارى فرو مى‏رود.
به گفته امام صادق (ع):
مال دنیا به آب شور دریا مى‏ماند که نوشیدن بیش‏تر، تشنگى افزون‏تر را به ارمغان مى‏آورد.
در مقابل، کشش قلبى و کوشش عملى آخرت گرایان نسبت به دنیا اندک است یا هیچ نیست و در نتیجه در سرافرازى و بى‏نیازى به سر مى‏برند.
امام خمینى (ره) در این زمینه مى‏نویسد:
انسان چون قلباً متوجّه به کمال مطلق است، هر چه از زخارف دنیا را جمع‌آورى کند، تعلّق قلبش بیش‏تر مى‏شود و چون تشخیص داده که دنیا و زخارف آن، کمال است، حرصش رو به ازدیاد گذارد و عشقش افزون‏تر شود و احتیاجش به دنیا بیش‏تر گردد و فقر و نیازمندى نصب عین او گردد.
به عکس اهل آخرت که توجّه آن‏ها از دنیا سلب شود و هر چه توجّه به عالم آخرت بیش‏تر کنند، میل آن‏ها و توجّه قلبى آن‏ها به این عالم کم‏تر گردد، تا از تمام دنیا بى‏نیاز شوند، و غنا در قلب آن‏ها ظاهر گردد و عالم دنیا و زخارف آن را ناچیز شمارند.
5. عبادت گریزى
پیشواى پارسایان امیرالمؤمنین علی (ع) در سخن نغزى مى‏فرماید:
از خوارى دنیا نزد خدا همین بس که جز در آن نافرمانى او نکنند و جز با وانهادن آن به پاداش الهى نتوان رسید.
به هر اندازه‏اى که آدمى به دنیا بپردازد و شیفتگى‏اش به آن زیاد باشد، او را به راه‏هاى گوناگون گناه و زیان کارى مى‏کشاند و از بندگى خدا باز مى‏دارد و در منجلاب نابودى قرار مى‏دهد.
از این رو امام خمینى (ره) مى‏نویسد:
از مفاسد بزرگ حبّ دنیا آن است که انسان را از ریاضات شرعیه و عبادات و مناسک، باز دارد و جنبه طبیعت را قوّت دهد و تعصّى نماید طبیعت از اطاعت روح و انقیاد آن را نکند.
حضرت امام (ره) در جاى دیگر، دم زدن از عبادت را براى محبّ دنیا، عملى درون تهى و بى‏حقیقت مى‏داند:
بدان اى عزیز! که ما تا در این حُجب غلیظ عالم طبیعت هستیم و صرف وقت در تعمیر دنیا و لذائذ آن مى‏کنیم و از حق تعالى و ذکر و فکر او غافل می‌باشیم، تمام عبادات و اذکار و قرائات ما بى حقیقت است، نه در الحمد للّه محامد را مى‏توانیم به حق منحصر کنیم، و نه در إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ راهى از حقیقت مى‏پوییم، بلکه با این دعاوى بى مغز، در محضر حق تعالى و ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین و اولیاء معصومین، رسوا و سرشکسته هستیم. کسى که زبان حال و قالش مشحون به مدح اهل دنیا است، چطور الحمد للّه گوید! و کسى که وجهه قلبش طبیعى و بویى از الهیّت در آن نیست و اعتماد و اتّکالش به خلق است، با چه زبان إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ گوید.‏
چنین کسى اگر عبادتى هم داشته باشد، بى تردید با پریشانى افکار و نبود حضور قلب همراه خواهد بود. زیرا معشوق او دنیا است، نه خدا. عبادت نوعى عشق‌ورزى در پیشگاه محبوب است.
از این رو امام خمینى(ره) مى‏نویسد: طالبان غیر حق (در نظر اهل معرفت، دنیا‌طلبان را گویند) به آنچه هدف و مطلوب آن‏هاست، توجّه مى‏کنند و وابسته مى‏شوند و از حبّ دنیا که انبار دلشان را پر کرده و علاقه مفرطى به آن دارند، هرگز جدا نمى‏شوند و در هر چیز و در هر حال، با جمال محبوب خود به سر مى‏برند و ناچار این حبّ، از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس، مانع مى‏شود.
اگر به خاطر نماز، حالت فراغتى بیابند و براى لحظه‏اى از دنیا غفلت، و دل را به خدا توجّه دهند، با از میان رفتن آن، بى‏درنگ به یاد محبوب (دنیا) برمى‏گردند و هنگام نماز نیز به دنیا مشغول مى‏شوند؛ گویى تکبیرة الاحرام کلید مغازه اوست و در حال نماز به کسب و کار مى‏پردازد و هیچ گاه توجّهش از دنیا سلب نمى‏شود و یک وقت به خود مى‏آید که سلام نماز را گفته است، در صورتى که هیچ توجّهى به آن نداشته و همه‏اش با فکر دنیا هم آغوش بوده است.
اى خداوندان طاق و طمطراق
اندک اندک خانمان آراستن
صحبت دنیا نیرزد با فراق
پس به یکبار از سرش برخاستن

ب. یاد مرگ و معاد
بى‏تردید یادمان روز هجرت و ساعت رحلت و هنگامه بعثت، نقشى بسزا و تأثیرى بسیار گسترده و ژرف در رویکردهاى رفتارى انسان دارد. زیرا اعمال انسان بازتاب افکار اوست و میان جهان بینى و ایدئولوژى هر کس پیوندى تنگاتنگ وجود دارد.
پس اگر واقعیّتى به نام «مرگ و معاد» را باور کند و صحنه دادرسى خداى مالک الملک و الملکوت را بپذیرد، بى شک پیوسته در حال بیدارباش به سر مى‏برد و هرگز خود را موجودى بى‏هدف، یله و رها نمى‏پندارد و همواره با اندیشة سودآور ساختن سرمایه خویشتن گام بر مى‌دارد. چنین کسى با اعتقاد راسخ به مَا عِنْدَکُمْ‏ یَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.
در معاملة «متاع قلیل» با «مواهب کثیر» و معاملة «حیات طبیعى دنائت بار» با «حیات طیّب کرامت‏آمیز» هرگز به خود شک راه نمى‏دهد: وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ.
روزى رسول خدا(ص) از کنار گورستانى که زباله‌دانى محل شده بود، مى‏گذشت. آنجا ایستاد و فرمود: «بیایید و دنیاى خود را ببینید و به این کفن‏هاى کهنه و پوسیده بنگرید و به فکر کار خود بیفتید».
عارفى روزى به راهى مى‏گذشت
دید گورستان و مبرز رو به رو
نعمت دنیا و نعمت خواره بین
واله و مدهوش چون مى ‏خوارگان
بانگ بر زد گفت کاى نظّارگان
اینْش نعمت اینْش نعمت خوارگان

3. عوامل پویایى و شکوفایى
شیطان دشمن قسم خورده و درجه یک انسان است. بدین جهت هماره در کمین او نشسته و راهزن کرامت اندوزى اوست. زیرا او گرامیداشت حضرت آدم (ع) را برنتابید و فقط کرامت دارى او را نشانه رفت: قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلاً از این رو، به تهدید وى و فرزندانش پرداخت و تلاش‏هاى همه سویه‏اش را در جداسازى آنان از راه راست، به رخ خداى سبحان کشید: قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ.
بنابراین، بر رهپوى راه راست کرامت، بایسته است که توشه‏اى برگیرد و آماده نبرد با دشمن کینه توزش باشد. زیرا او با کمال و کمین (زور و تزویر) به جنگ انسان آمده است. برترین زاد راه در اینجا تقوا است: وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِی یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ.
تقوا، سرافرازنده سرمایه کرامت
«تقوی» در لغت از ریشه «وقى» به معناى نگهدارى است و در اصطلاح فرهنگ دینى، نوعى نیروى درونى است که آدمى را در عرصه عمل، از رویکرد ترک واجب و فعل حرام، نیز در قلمرو فکرى، از اعتقاد به اندیشة نادرست و داشتن انگیزه‏اى ناصواب، نگه مى‏دارد. دانشمندان اخلاق این وصف باطنى را «ملکه تقوا» مى‏نامند.
گوهر گرانمایه‏اى چون تقوا، باید در هر دو حوزه وجودى آدمى (عملى و فطرى) نمودار باشد و حصر آن در بعد رفتارى و غفلت از جنبه اعتقادى، خطایى است بس بزرگ ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ‏* وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‏* أُوْلَئِکَ عَلَى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ.
افزون بر این، گاه قرآن حکیم گونة ویژه‏اى از تقوا را پیش مى‏کشد که شاید بتوان آن را «تقواى شهودى» نامید یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ‏. نتیجه این نوع تقوا فقط دیدن حقیقت و رسیدن به آن انسان‏ساز است، نه درک و فهمیدن. آیا دانشمند زنبور پژوهى که مراحل تولید عسل را به خوبى آزموده، ولى هنوز آن را نچشیده است، از شیرینى شهد آن به خوبى آگاه است؟ هرگز! او فقط مى‏داند، ولى نمى‏یابد!
ارکان تقوا
قرآن مجید پایه‏هاى اساسى تقوا را در پیوند مبارک علم و عمل مى‏داند و هماره در پایان آیات بیانگر جهان‏بینى و تکالیف و احکام عملى، دستیابى به تقوا را هدف مى‏شمارد. گاه نیز اعتقاد صائب را سکوى پرتاب عمل صالح به ملکوت اعلا مى‏داند: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ.
گفتنى است قرآن حکیم، لغوگریزى را یکى از برترین نمادهاى بندگان شایسته مى‏شمارد: وَالَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً.
کیفر بى تقوایان
همان گونه که متّقیان بر اساس مراتب تقواى خویش، از کرامت و بصیرت برخوردارند و با چشم بینا در دارالکرامه جاى مى‏گیرند، تقوا گریزان نیز به اندازه درک خود، به پستى و کورى و درماندگى گرفتار مى‏شوند و در پست ترین درکه دوزخ در مى‏آیند: إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنْ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً؛ وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى؛ إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالاً فَهِىَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ‏* وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ.
آن که نه خود را مى‏بیند تا در اصلاح خویش گام بردارد، نه برونش را تا از ره‌آوردهاى آسمانى آگاه گردد، خداى قهّار همه محدوده گردنش را با آهن پر مى‏کند؛ به گونه‏اى که نتواند سر خم کند و پیش چشم او نیز دیوار ستبر و بلندى برمى‏افرازد تا پیش رو و پشت سرش را نبیند و در این زندان بزید!
موانع سودآور سازی سرمایه کرامت
پس از بررسى عوامل گوناگون سودآورسازى سرمایه کرامت، شایسته است که موانع و آفات آن را نیز از نظر بگذرانیم.
1. موانع پدیدارى کرامت
در بیان عوامل پیدایش، دو عنصرِ برخوردارى از روح خدادادى و فطرت الهام اندود الهى را یادآور شدیم. طبیعى است که موانع نیز باید در این دو نهفته باشد؛ یعنى بى توجّهى به بُعد آسمانى آدمى و زنده به گور ساختن فطرت و به کار نبستن آموزه‏هاى فطرى (خطرشناسى و خطرگریزى) در نتیجه آلودگى به ستمگرى، از پیدایش کرامت در انسان پیش‏گیرى مى‏کند؛ چنان که شکوفاسازى و بالندگى آن سبب دستیابى به این ارمغان ارجمند مى‏شود: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها؛ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى‏.
2. موانع پایایى و پایدارى
با نگاهى به آیات قرآن کریم در این زمینه، دو آفت مهم را مى‏توان گوشزد کرد: دنیاپرستى و هوامدارى.
دنیاپرستى و هوامدارى
در بیان عوامل پایایى، گذشت که «دنیا» مؤنث «أدنى» و به معناى «زندگى نزدیک و در دسترس بشر» است. از سویى، آفریدگار مهربان، انواع نعمت‏ها و زینت‏هاى طبیعى را آفریده است: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنْ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنْ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا؛ وَلَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ؛ وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَةً وَیَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ. از سوى دیگر، غریزه لذّت‌گرایى را در درون آدمى نهاده و لذّت‌گریزان را نکوهیده است: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنْ الرِّزْقِ‏ْ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ. با این همه، قوانینى را براى بهره‏ورى از مواهب مادّى قرار داده است که خروج از آن چهارچوب و لذّت‏گرایى افراطى را «دنیا پرستى و هوامدارى» مى‏نامیم: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ‏* وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ* إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ‏* فَمَنْ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْعَادُونَ‏؛ وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ* إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ‏* فَمَنْ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْعَادُونَ.
بهره‏ورى بهینه از لذایذ، نوعى آرامش و آسایش نسبى را به ارمغان مى‏آورد که نمونه کاملش در بهشت نمودار خواهد شد: یُطَافُ عَلَیْهِمْ بِصِحَافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنْتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ اما حریم‏شکنى و بهره‏بردارى گستاخانه از نعمت‏هاى الهى، سبب ناکامى و ناامیدی به متجاوز مى‏گردد: وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ‏؛ فَمَنْ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الْعَادُونَ.‏
ذات اقدس ربوبى، براى گروه نخست وعده آمرزش و بهشت داده و آنان را پاکیزگان مى‏نامد: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ؛‏ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ.... وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً.
نشانه‏ها و آثار هوس پرستان و هواستیزان
قرآن حکیم در آیاتى چند، از نشانه‏ها و آثار رویکردهاى درست و نادرست به لذایذ طبیعى، پرده بردارى می‌کند که در این جا به اشاره، برخى را یادآور مى‏شویم:
1. اعتدال و میانه روى؛ افراط و زیاده‏روى: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ للَّهِ‏ِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئَانُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْىِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ؛ وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً.
2. صلاح و اصلاح؛ فساد و افساد: وَقَالَ مُوسَى لِاَخِیهِ‌هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ؛ وَلَوْ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتْ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ؛ وَلَا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ* الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلَا یُصْلِحُونَ.
3. پرواز به سوى ملکوت؛ سقوط از انسانیت به حیوانیت: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنْ الْغَاوِینَ* وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصْ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛
فَلَا یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لَا یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى؛ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى‏* فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى.
4. راهیابى و مقصدشناسى؛ ضلالت و غوایت: الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمْ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ‏؛ أَفَرَأَیْتَ مَنْ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ.
امیرمؤمنان على(ع) نیز فرموده است: «إنّ طاعة النّفس و متابعة أهْوِیَتِها، أسّ کلّ محنة و رأس کلّ غوایة».
5. ایمان به حقایق وحیانى و آیات الهى؛ انکار حقایق و آیات: وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنْ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنْ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً؛ وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ؛ یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَیَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ؛ ذَلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ؛ وَإِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ* وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ.
6. فروتنى و حق پذیرى ؛ استکبار و پیامبرکشى: أفَِکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُکُمْ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ؛ وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ للَّهِ‏ِ لَا یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً؛ لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ؛ وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً؛ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ.
7. شرح صدر و گشایش سینه؛ قفل و طبع قلب: فَمَنْ یُرِدْ اللَّهُ أَنْ یَهدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً؛ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ‌هادٍ؛ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ.
برکات هواستیزى
قرآن حکیم براى رفتار گروه میانه و نبردکنندگان با هوس‏ها و فزون‏طلبى‏ها، برکاتى را نام مى‏برد که ما اشاره‏وار برخى را از نظر مى‏گذرانیم:
الف. پایدارى در دین‌مدارى و پرستش خداى یگانه: قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنْ الْمُهْتَدِینَ‏* قُلْ إِنِّی عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَکَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنْ الْحُکْمُ إِلَّا للَّهِ‏ِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ؛ فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَابٍ.
ب. عدالت در داورى: یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعْ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ.
پیامبر اعظم (ص) در این زمینه، سخن بسیار نغزى دارد، و پاسخ‏هایى بسیار گویا به پرسش‏هاى امروزى ما داده است. فردى به نام « مجاشع » به حضور حضرت رسید و عرض کرد:
ـ یا رسول اللّه! کیف الطّریق إلى معرفة الحقّ ؟ قال (ص): «معرفة النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى موافقة الحقّ ؟ قال (ص): «مخالفة النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى رضى الحقّ؟ قال (ص): «سخط النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى وصل الحقّ ؟ قال (ص): «هَجر النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى طاعة الحقّ ؟ قال (ص): «عصیان النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى ذکر الحقّ ؟ قال (ص): «نسیان النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى قرب الحقّ ؟ قال (ص): «التباعد من النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى أنس الحقّ ؟ قال (ص): «الوحشة من النّفس»؛
ـ یا رسول اللّه: فکیف الطّریق إلى ذلک ؟ قال (ص): «الاستعانة بالحقّ على النّفس»؛
3. موانع پویایى و شکوفایى
آفت‏هایى در کمین بالندگى و شکوفندگى سرمایة گران‌سنگ کرامت آدمى است و بر او بایسته است که با شناخت درست و دقیق آن‏ها، و فراهم ساختن ابزار رویارویى، به آفت‌زدایى بپردازد. با سیرى گذرا در آیات الهى، این موانع را در دو عنصر زیر مى‏توان خلاصه کرد:
الف. غفلت
اگر ویروس حساس و خطرناک غفلت (خواب رفتگى، بى‌خبرى و ناهشیاری) به سراغ آدمى بیاید، او را به «خود فراموشى» مى‏کشاند، آن هم خودِ معنوى نه مادّى؛ یعنى فقط خود طبیعى‏اش را مى‏نگرد و نیازهاى آن را، خویشتن معنوى و خواسته‏هایش را به بوته فراموشى مى‏سپارد و با گام گذاردن در این دام، کرامت و ابزار انسانیّت را از دست مى‏دهد و به سوى سقوط در زمره حیوانات سرازیر مى‏گردد و سرانجام به آتش سوزان دوزخ گرفتار می‌شود:  وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنْ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمْ الْغَافِلُونَ ؛  أُوْلَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْغَافِلُونَ.
آرى بى توجّهى به سرمایه اصیل آدمى (حیات کرامت‏آمیز آسمانى) و سرگرمى به زندگى دنائت اندود مادّى، سبب سقوط و وارونگى انسان مى‏گردد. نیز غفلت از مراقبت و کیفر و بازخواست خدا و فرشتگانش، همچنین از روز رستاخیز و ایستگاه‏هاى آن، نیز از شیطان و کینه توزى‏هاى او، انسان را در وادى بى خبرى گمراه مى‏سازد و سرانجام به آتش دوزخ مى‏کشاند: سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَإِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لَا یُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لَا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَإِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا عَنْهَا غَافِلِینَ؛ إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ‏* أُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ النَّارُ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛ وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ‏؛  اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ؛ یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنْ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنْ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ‏.
ب. جهل مرکب
گاه انسان از نداشتن خود آگاه است و قهراً دنبال درمان مى‏رود، ولى گاه در جهل مرکّب به سر مى‏برد و از نادانى خود بی خبر است و در نتیجه، خود را برتر و اعمال و رفتارش را نیز نیکو مى‏پندارد: فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمْ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ فَرِیقاً هَدَى وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمْ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمْ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ‏؛ وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَجَعَلُوا للَّهِ‏ِ شُرَکَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنْ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنْ السَّبِیلِ وَمَنْ یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ‌هادٍ؛ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛ وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنْ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ.
براى درمان این بیمارى مهلک باید به نزد استاد مرشد شتافت و با رهنمودهاى او از حقیقت خویشتن و سرمایه‏هاى گران‌سنگ خود آگاه گشت و سرانجام با اعتراف به نادانى، در پیشگاه قرآن و عترت زانو زد و با زدودن این آفت مذلّت بار، از دنائت رهید و به کرامت رسید.
بار خدایا! تو را به کرامت ذات اقدست و کریمان درگاهت، به ویژه امیر کریمان دو عالم، امام على بن ابى طالب (ع) سرمایه کرامت ما را نیز نقد و سودآور ساز و پاداش این نوشته کرامت اندود را پس از پذیرش به احسن القبول، سبب شادمانى روح بزرگْ کریمِ معاصر، حضرت امام راحل (ره) همو که آموزگار کرامت براى امت اسلامى بود و آنان را هشیار و بیدار ساخت قرار بده. آمین یا ربّ العالمین.

پی‌نوشت‌ها:

منابع
قرآن کریم.
1. مثنوی معنوی، جلال الدین مولوی، انتشارات سوره مهر، تهران، 1380.
2. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسة الوفاء بیروت،
3. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد آمدی، انتشارات انصاریان، قم.
4. صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.
5. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1376.
6. تفسیر سوره حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1375.
7. آداب الصلوة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.
8. المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، مؤسسة النشر الاسلامی.
9. معراج السعاده، ملا احمد نراقی، مؤسسه انتشارات هجرت.
10. نهج البلاغه، صبحی صالح، مؤسسة دار الهجرة، 1425 ق.
منابع:
اصول و مبانی کرامت انسان 1386 جلد 5

آثار نوشتاری

ارسال پیام