دو بخش از گفتگویمان با همدیگر گذشت. در آن دو جوان را شناختیم و جوانى را تعریف کردیم. دفتر زندگانى خود را به گونهاى زیبا و پرشوق ورق زدیم و پس از نوباوگى و کودکى، نوجوانى را همچون نوروزى دلپذیر و پرطراوت اما زود گذر دیدیم که تند بادهاى فکرى روحى موجب لرزش بنیانهاى فرهنگى عقیدتى ما مىشود به گونهاى که خود نیز احساس ترس و یاس مىکنیم.
در پى نوروز نوجوانى، بهار نوجوانى را توصیف کردیم. زمانى که عطرى روحبخش از توان بدنى، آمادگى روانى، هیجان فراوان و لذت هاى گوناگون از تفریح، آراستگى، خوراک، لباس و یا گفتگوهاى خاطره آفرین و شیرین تمامى لحظههاى ما را فرا مىگیرد و چون با ویژگیهاى دیگرى همانند شخصیت گرایى، آرمان خواهى، شور و احساس و نشاط و امید درهم آمیزد، اوج شادکامى برایمان مىآفریند. افزون بر تمامى صفات ارزشمند، در این دوران بینشهاى هریک از ما رشد مىیابد و گرایشهایمان شدید مىشود. به گونهاى که به خوبى از گفتار ورفتار اطرافیان الگو مىگیریم و در پى آن شیفتگى فراوانى در اجراى یکایک آموزههاى خود را در کارهاى روزانه در خود مىیابیم. و سرانجام انتخابهاى پى در پى در زندگى همانند انتخاب شغل، رشته تحصیلى، همسر و یا ... تاثیرى عمیق در ابعاد مثبت و منفى خواهد داشت. چندى از این دوران پرتلاطم و سرنوشتساز نمىگذرد که ناخود آگاه به استحکام یافتن بنیادهاى فکرى فرهنگى خود پى مىبریم و با این ره آورد جوانى به دوران میانسالى و کهنسالى وارد مىشویم. تاثیر ارمغان این ایام به گونهاى است که در سالهاى دیگر عمرمان حرکت آفرینى و روشن بخشى مىکند و یا حرکتسوزى و ظلمت افزایى. و در بسیارى از موارد سرنوشت نهایى عمر ما را رقم مىزند. «جوان؛ تقلید، هویت، شخصیت» آغازین بحث ما در این بخش است تا به صفات نهفته در وجودمان از نوباوگى و طفولیت پىببریم و به دنبال آن با ویژگیهاى نوجوانى و جوانى آشنا شویم. و در پایان با آرمان هاى آسمانى اسلام آشنا شده و به نقشههاى شوم دشمنان در فتح مرزهاى فکرى و عقیدتى انسانها - بویژه جوانان - آگاهى یابیم.
هویت و شخصیت؛ نگاهى از این سو
جوان؛ تقلید، هویت، شخصیت
نوباوگى و طفولیت دورانى است که هریک از ما به حمایت و مواظبتبسیارى نیازمندیم تا سخن گفتن و راه رفتن را بیاموزیم و پس از چندى با کارهاى شیرین و دلرباى خود، توجه دیگران را جلب کنیم. این ایام، دوران بسیار سختى براى پدران و مادران و یا مربیان است. به گونهاى که پارهاى از روانشناسان ارتباط برقرار کردن با کودک خردسال و شیرخواره را نوعى هنر نامیدهاند. زیرا قوه استدلال و گویایى طفل به مرحله رشد واقعى نرسیده و او از شیوه بیان خواستهها و مشکلات خود عاجز است. (1)
کودکى و شروع آموزش در مهد و مدرسه با ویژگیهاى خاص خود همانند دوستیابى، برخورد با معلم، سختىهاى دورى از پدر و مادر و گاه منزوى شدن از دیگران همراه است و دوره نوجوانى که اصطکاکهاى روحى روانى، سنگلاخهاى فکرى عقیدتى و تعارضهاى فامیلى خانوادگى فراوانى در آن به چشم مىخورد مرحلهاى مقدماتى و بنیادین براى جوانى هریک از ماست و نشیب و فراز بسیارى با خود دارد. آنگاه که به دنیاى رؤیایى و پرجاذبه جوانى وارد شدیم، (2) شوق شهرت و علاقه به معروفیت در بین نزدیکان و اطرافیان به سوى ما هجوم مىآورد. و راههاى گوناگونى را برابر نگاء اندیشهیمان مىگشاید. تقلید از چهرههاى مشهور و الگوهاى پرجاذبه سینما و تلویزیون جلوهاى از این عطش درونى است که گاه در لباس، زمانى در آراستن موى خود و موقعى در عبارات و الفاظى که هر روز با آنها زندگى مىکنیم، تجلى مىیابد. شعلهور شدن این شوق بدانجا مىانجامد که در پى راههایى براى هنرپیشگى، خوانندگى، گویندگى و یا عضویت در تیمهاى ورزشى مشهور مىرویم تا شاید نام و یادما و چهره و تصویر ما در روزنامهها و مجلات نمایان شود و سخنى هرچند کوتاه از شخصیتمان در رادیو و تلویزیون مطرح گردد و سر انجام با سفرهاى متعدد خارجى بتوانیم به طور شایسته، خصیتبزرگ و ارزشمندى بیابیم.
دانشمند برجسته، مرحوم شیخ بهایى براى هر انسانى پنج دوره را ترسیم مىکند و با استناد به آیه قرآن یکایک آنها را به طور شیوا و زیبا این گونه بیان مىنماید:
مراحل حیات و عمر هر انسانى از آغاز تا پایان به دنبال هم بوده و در پنج مرحله سپرى مىشود. نخست دوران کودکى است که همه ما به بازى و رسیدن به فرصتى خیالى علاقهاى وافر داریم (لعب). هنگامى که به مرحله بلوغ پاى گذادیم شیفته سرگرمى (لهو) و عنوانهاى دلربا و پرجاذبه مىشویم. پس از این دوران، آراستن خود، استفاده از لباسهاى شیک و زیبا و بهرهگیرى از وسایل چشمگیرکننده ظاهر خود (زینة) را سر لوحه کارهاى خود قرار مىدهیم، گاه خانهاى شیک تهیه مىکنیم. زمانى مرکب و ماشین زیبایى سوار مىشویم و همواره به آرایش و جلب توجه خود مىافزاییم.
آن هنگام که به سن کهولت رسیدیم، هیچ یک از اینها ما را ارضا نمىکند. در این دوران به فکر افتخار و تفاخر به فامیل، اقوام و خویشاوندان - حسب و نسب - هستیم. (تفاخر بینکم) و چون سالخورده شدیم، تمامى کوشش و تلاشمان در بیشتر کردن اموال، زیاد نمودن و ارزشمند جلوه دادن اولاد و فرزندان مىشود (و تکاثر فى الاموال و الاولاد) تا بدین وسیله بر عظمت و ارزش خود بیفزاییم. (3) حقیقتى که قرآن در آیه 20 سوره حدید بدین گونه بیان مىکند:
(اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فىالاموال والاولاد.) (4)
(دانید که زندگى دنیا در حقیقتبازى و سرگرمى و آرایش و فخر فروشى شما به یکدیگر و فزون جویى در اموال و فرزندان است).
پروردگار متعال در پى این مراحل، کار دلدادگان به زیبایىها و دلربایىهاى دنیا را همانند شیفتگان سبزى و خرمى کشتزارى مثال زده که صاحبان مزرعه را به شگفتى و تعجب وا مىدارد اما دیرى نمىپاید که آن زیبائیها به خشکى گراییده و خاشاکى بى مقدار مىشود. (5)
پس بیائیم خواهشهاى نفسانى را با ارزشهاى انسانى همراه کنیم و نیازهاى جوانى را با تسخیرمرزهاى تکامل الهى جوابگو باشیم. به نیروهاى نهفته و ظرفیتهاى شایستهاى که در وجودمان حضور دارند به خوبى بپردازیم و هر یک را در راه هموار رشد و بالندگى هدایت نماییم که در غیر این صورت تند بادهاى بىهویتى و تاریکىهاى خود فراموشى ما را به تقلید از بیگانگان سوق مىدهد. در پى آن گنجینههاى فکرى فرهنگى و ذخایر پر بهاى انسانى خود را فراموش مىکنیم و جان و دل به دشمن و آداب و رسوم و فرهنگ دیگران مىسپاریم.
پیامد شوم و زیان بار تقلید و دلدادگى، زمینه ساز سلطه روحى روانى دشمن بر پیکره وجود هریک از ما شده و تهاجمى آرام، با نیروهاى نا پیدا فراهم مىکند. تهاجمى که بدون ساز و برگ نظامى انجام مىشود و شیفتگان بىهویت را سربازانى لایق و شایسته براى دستیابى به اهداف خود مىسازد که گاه خدمتگزارى خود را در آرایش مو، زمانى در پوشیدن لباس و موقعى در تیپ و قیافه مىبینند.
دراین سیاست استکبار که چندى استبدان مىپردازد، مرزهاى فکرى و عقیدتى انسانها بدون هیچ گونه درگیرى فتح مىشود و تهاجم دشمن به دور از نیروهاى آنان انجام مىپذیرد. به گونهاى که گاه دشمن در خانه هریک از ما نیروهاى خود را پیاده مىکند و باماهواره، اینترنت و برنامههاى متنوع کامپیوترى سلاحهاى آتشین و مرگبار روحى روانى خویش را گسیل مىدارد. ما جوانان با این هجوم پنهان، دو گونه برخورد مىکنیم، برخى با بصیرت، بینش و بیدارى خود شیوههاى دشمنى را مىیابند و با نگاه دانش و آگاهى و استفاده از خردورزان اندیشمند پى به نقشههاى شوم آنان مىبرند. ژرف اندیشى در سخنان رهبران فکرى فرهنگى جامعه را سرلوحه کار خود قرار مىدهند و از این میان در عبارات و هشدارهاى مقام والاى رهبرى با حساسیت و دقت هرچه تمامتر مىنگرند. افزون برآن، ره توشههاى علمى بسیارى با مطالعات خود تهیه مىکنند و تمامى تلاش خود را در راه به دست آوردن مشعلهاى روشنى بخش در راه بینش آفرینى و دانش افروزى صرف مىکنند. اما گروهى دیگر از جوانان ما، خود را از زلال ناب و سرچشمه پاک نهفته در باورهاى فرهنگى و دینى، دور نگه داشته و با چنین غفلت تلخ و اندوهبارى با اصطلاحات بیگانه سخن مىگویند و آداب و رسوم آنان را در مسیر زندگى خود پیاده مىکنند. خواستهاى که اسپنسر، فیلسوف معروف انگلیس در سخنان خویش از اطرافیان خود در خواست نمود که:
«اخلاق، آداب، زبان و تمدن خودتان را به اقوام و ممالک مورد علاقه تسلط خود بیاموزید و آنان را به حال خود واگذارید که همیشه از آن شما خواهند بود»6))
استعمارگران در دستورکار روشنفکران یا زیباسخنان پرورش یافته در آغوش استکبار، این وظیفه را مهم قلمداد کردهاند که:
«باید باورمندیهاى ناب مسلمانان را با ریشخند و شبهه زیر سؤال برد و تمامى آنان بویژه جوانان مسلمان را به سرخوردگى، خود باختگى و غربباورى کشانید تا باور کنند که همه رویدادها زیر سردیگران است و از ملتخودشان کارى بر نمىآید.» (7)
«باید پدران را از فرزندان جدا کنیم تا آنان به پرورش پدران گردن ننهند و تربیتشان به دست ما بیفتد، ما الگوهاى شخصیتى برایشان مهیا کنیم و آنها را از عقیده و تربیت دینى و پیوستگى با عالمان دور نماییم.» (8)
بار دیگر از نواى ملکوتى و صداى آسمانى امام خمینى قدس سره بهره مىبریم که در آغازین ماههاى پیروزى انقلاب، روشنگرانه فرمود:
«راس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ و نجات جوانهاى ما از این وابستگى به غرب است... ما الان در همه چیز یک نوع وابستگى داریم که بالاتر از همه، وابستگى افکار است این وابستگى سرمنشا همه وابستگىهاست که ماداریم. اگر ما وابستگى فرهنگى داشته باشیم، دنبالش وابستگى اقتصادى هم هست، وابستگى اجتماعى و سیاسى هم هست، همه اینها هست.» (9) والسلام
پىنوشتها:
1- فنون تربیت کودک، دکتر عبدالله شفیع آبادى، ص 14.
2- ر. ک: مراحل تربیت، موریس دبس، ترجمه دکتر على محمد کاردان، روانشناسى و دانش آموزش و پرورش؛ ژان پیاژه، ترجمه دکتر کاردان، با فرزند خود چگونه رفتار کنیم؟، محمد رضا شرفى.
3- تفسیر المیزان (مترجم)، ج19، ص339.
4- تفسیر المعین، ص 540.
5- ترجمه قرآن مجید، دکتر فولادوند، ص 540.
6- ر. ک: اسلام بر سر دوراهى، پاورقى، ص23.
7- نهضت امام خمینى(ره) ج3، ص 15 تا 55.
8- دستهاى ناپیدا، (خاطرات سیاسى مسترهمفر)، ترجمه احسان نراقى، ص 71.
9- سخنرانى حضرت امام خمینى(ره) در7/8/1358.
منابع (نشریه):
فرهنگ کوثر 1378 شماره 30