پلورالیزم فرهنگی در اندیشه ی اسلامی (1)

پلورالیزم فرهنگی در اندیشه ی اسلامی (1)

پلورالیزم(1) یا کثرت گرایی از جمله مباحث مطرح در حوزه‏ی دین پژوهی و از مسایل جدید کلامی است. پلورالیزم دارای ابعاد و ساحت‏های مختلفی از قبیل: واقع‏شناختی، معرفت شناختی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، نجات و...می‏باشد. از بین این ابعاد، آنچه که مربوط به این نوشتار است پلورالیزم فرهنگی است، بدین معنا که کثرت و تعدّد مذاهب و افکار در زندگی جمعی و اجتماعی رسمیت داشته و معتبر شناخته شود. یعنی در حیطه‏ی زندگی اجتماعی بر نقاط مشترک تکیه گردد و از انگشت گذاشتن بر روی نقاط اختلافی و تشنج‏زا دوری شود. صاحبان آراء و اندیشه‏های متفاوت یکدیگر را تحمّل کنند و به حفظ حقوق دیگری همت گمارند.
در فرهنگ آکسفورد در بیان معنای پلورالیزم آمده است:
«زندگی در جامعه‏ای که از گروه‏های نژادی مختلف تشکیل یافته، یا گروه‏هایی که دارای زندگی سیاسی و دینی مختلف باشند. پذیرش این اصل که گروه‏های مختل یاد
_______________________________
1. Pluralism: تکثر، کثرت، کثرت گرایی، چندگانگی، کثرت مداری(به نقل از: فرهنگ هزاره).
_______________________________
شده می‏توانند در یک جامعه به صورت صلح آمیز زندگی کنند».(2)
از آنجا که لازمه‏ی پذیرش تعدد و تکثر افکار، اغماض از نقاط اختلافی و تحمل یکدیگر است، گاه از واژه‏ی «تُلرانس»(2) به معنای تسامح و تساهل و اغماض، به عنوان واژه معادل پلورالیزم فرهنگی استفاده می‏شود. در این نوشتار، واژه‏های پلورالیزم فرهنگی و تلرانس، واژه‏هایی مترادف و به یک معنا استعمال می‏شوند.
پیش از ورود به اصل بحث و بررسی منابع اسلامی، پیرامون موضوع، اشاره‏ای اجمالی به دو مطلب ضروری است: 1. سیر تاریخی تلرانس، 2. مبانی نظری تلرانس.
1. سیر تاریخی
«در مغرب زمین تلرانس ابتدا رنگ و بوی دینی داشت. مثلاً در یونان باستان به دلیل وجود خدایان و مراسم گوناگون، هر آیین نسبت به رفتار غیر مقبول آیین دیگر چندان اعتراضی نمی‏کرد. البته در همان زمان رفتار سیاسی رومیان متغیّر بود. گاهی تساهل را اعمال می‏کردند و گاه بسیار نامتساهل بودند.
در دوره‏ی قرون وسطا هنگامی که دین یک نهاد دولتی بود، خشونت و عدم تساهل سایه‏ی سنگینی بر رفتار آدمیان انداخته بود. استقبال شدید و مشتاقانه‏ی جوامع غربی از مفاهیمی چون آزادی، تساهل، جدایی دین از سیاست، کوچک کردن حوزه‏ی دین و دولت و تقدّم حق بر تکلیف و...، انعکاس دهنده‏ی میزان خشونت‏های کلیسایی است. فشار و مداخله و تفتیش از عقاید
_______________________________
2. The existence in one society of anumber of groups that belong to different races or have different political or religious beliefs.
The principle that these different groups can live together peacefully in one society.
3. Tolerance:رواداری، مدارا، تساهل، نرمش، تحمّل، شکیبایی، بردباری، طاقت.
_______________________________
[انگیزاسیون] از آن دوران به پایه‏ای رسیده بود که امروزه هنوز پس از گذشت قرن‏ها، مفاهیمی مثل باید و نباید، امر و نهی، و تکلیف اجتماعی دینی و... از امور مطرود به حساب می‏آیند. از جمله شخصیت‏های بارز در این دوره قدّیس آگوستین را می‏توان نام برد که مجازات اعدام را برای مخالفان جایز می‏شمرد. تفسیر دینی آنها این بود که مدارا در قبال بدعت گذاران نوعی ظلم به ایشان و به جامعه‏ی دینی است.
دوره‏ی دیگر، اواخر قرون وسطی است که خود چهار مرحله را شامل است: نخست، مسیحیّت خود را تنها دین نجات بخش می‏دانست. در مرحله‏ی دوم کلیسای مقدّس رم به سال 1446 اعلام کرد که هیچ کس بیرون از کلیسا باقی نمی‏ماند؛ که این عقیده بر فراگیر بودن دین مسیحیّت دلالت دارد. مرحله سوم همه‏ی ادیان را به یک اندازه مورد احترام می‏دانستند،مشروط به این که با بداهت عقل ناسازگار نیفتد. در مرحله‏ی چهارم شورای واتیکان حتّی عقاید غیر دینی را هم محترم شمرد.
بنابر آنچه گفته شد، مفهوم تساهل در غرب، خیزشگاه دینی داشت و بیشتر به یک گرایش و موج عمومی شباهت داشت تا یک نظریّه امّا بعدها خصوصاً در دوره‏ی روشنگری با مبانی انسان گرایی (اومانیسم)(3)، عقل گرایی(راسیونالیسم)(4) و فردگرایی(5)[اندی ویدمی آلیسم [تئوریزه شد؛ و به حوزه‏های غیر دینی نیز سرایت کرد. از آن پس تاکنون تساهل به عنوان یک اصل و به مفهوم «به رسمیت شناختن مطلق تنوّع و گوناگونی» در هر عرضه‏ی معرفتی و رفتاری اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، دینی، فرهنگی و... تبدیل شده است».(6)
آنچه بیان شد تاریخچه‏ای کوتاه و اجمالی از موضوع تولرانس در غرب بود. در
_______________________________
4. humanism.
5. rationalism.
6. individualism.
7. عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‏ها، صص 217 216.
_______________________________
مورد تاریخچه‏ی آن در فرهنگ اسلامی، از آنجا که این نوشتار با هدف تبیین آموزه‏های اسلامی در این زمینه است و مشروحاً بدان خواهیم پرداخت، این اشاره کافی است که تولرانس مورد قبول اسلام، ابتداءً در کتاب آسمانی اسلام، قرآن مجید مطرح شد، آنگاه پیامبر گرامی اسلام در طول حیات مبارک و با سنت و سیره‏ی خود، به تبیین آیات الهی پرداختند. ائمه‏ی معصومین‏علیهم السلام نیز هر کدام با توجه به شرایط زمانی و مکانی مختلفی که در آن قرار گرفتند با گفتار و کردار خود آموزه‏های قرآنی و نبوی را تبیین نمودند. از آن پس علمای دین نیز با بهره‏گیری از منابع کتاب و سنت و عقل، به استنباط آموزه‏های دینی در زمینه‏ی نحوه‏ی رفتار با دولت‏ها، ملت‏ها و شهروندان غیر مسلمان پرداختند و دریافت‏های خود را در قالب تفسیر آیات قرآن، بیان پیام سنت و سیرت معصومین‏علیهم السلام و صدور فتاوای فقهی، به جامعه‏ی اسلامی ارایه دادند.
2. مبانی نظری تلرانس
پلورالیزم فرهنگی، می‏تواند از مبانی فلسفی متفاوتی حاصل آید. اعتقاد به زیر ساخت‏هایی همچون پلورالیزم معرفت شناختی، پلورالیزم هستی شناختی، انسان مداری و خردگرایی از جمله‏ی این مبانی است. شرح و توضیح هر یک از این مبانی و نحوه‏ی استنتاج پلورالیزم فرهنگی از آنها خارج از حوصله‏ی این مقاله است.(7)
آنچه که مربوط به این نوشتار است، دستیابی به مبنای نظری تولرانس در فضای اندیشه‏ی اسلامی است.
از بین مبانی فوق پلورالیزم معرفت شناختی از موقعیت برجسته‏ای برخوردار است و به طور خلاصه بدین معنا است که: حقیقت نسبی است و دستیابی به حقیقت مطلق برای افراد بشر ممکن نیست. هر اندیشه‏ای، سهمی از حقیقت را داراست نه تمام آن را. به همین دلیل باید هر مذهب و آیینی را برحق دانست و سخنی از بطلان و ناصوابی اندیشه‏ای به میان نیاورد.
_______________________________
8. برای توضیح بیشتر ر.ک: فرهنگ واژه‏ها، عبدالرسول بیات و جمعی از نویسندگان، صص 217 تا 220.
_______________________________
درست است که پلورالیزم معرفتی، پلورالیزم فرهنگی را نتیجه می‏دهد و پذیرش تکثر حقیقت، پذیرش تکثر حضور آرای فرهنگی و سیاسی را موجب می‏شود، امّا سوءال اینجاست که آیا بدون اعتقاد به پلورالیزم معرفتی، نمی‏توان به پلورالیزم فرهنگی تن داد؟ آیا پلورالیزم فرهنگی فرزند انحصاری پلورالیزم معرفتی است یا می‏تواند مولود سایر مبانی فلسفی نیز باشد؟
حق این است که تلازم بین پلورالیزم معرفتی و پلورالیزم فرهنگی یک سویه است. یعنی اعتقاد به پلورالیزم معرفتی مستلزم اعتقاد به پلورالیزم فرهنگی هست، امّا پذیرش پلورالیزم فرهنگی در گرو تن دادن به پلورالیزم معرفتی نیست. می‏توان بسیاری از مذاهب، آیین‏ها و اندیشه‏ها را باطل دانست و آنها را به‏ناحق شمرد، امّا در فضای تعاملات فرهنگی و همزیستی بین آدمیان، وجود صاحبان اندیشه‏های باطل را پذیرفت و حضور آنان را به رسمیت شناخت. روابط اجتماعی پیرو ضوابط و قوانین مربوط به خود است و بطلان اندیشه‏ای در صفحه‏ی ذهن و تعقل، مستلزم بطلان وجود معتقدان به آن اندیشه در صحنه‏ی اجتماع نیست.
اکنون در این مجال فارغ از بگو مگوهای معرفت شناختی و با پشت سر نهادن این گونه بحث‏ها و با پذیرش این باور که دین کامل و آخرین، دین اسلام است و پیمودن راه این دین، سعادت این جهانی و آن جهانی را موجب خواهد شد؛ این بحث مطرح است که:
آیا اسلام به عنوان دینی برحق، جهانی و جاودانی، در صحنه‏ی زندگی اجتماعی به دنبال تنگ کردن عرصه بر پیروان سایر ادیان الهی و غیر الهی است و می‏خواهد خود، یکه تاز میدان باشد، یا نه؛ وجود سایر ادیان را به رسمیت می‏شناسد و برای پیروان آنها حرمت قایل است و طرح ویژه‏ای برای برقراری روابط سالم اجتماعی با آنان ریخته است.
هدف این نوشتار آن است که چگونگی رابطه‏ی اجتماعی مسلمانان را با غیر مسلمانان در صحنه‏های گوناگون زندگی اجتماعی، از دیدگاه اسلام جویا شود و بداند اسلام چه طرحی برای همزیستی اجتماعی مسلمانان با غیر مسلمانان، در صحنه‏های گوناگون دارد و چه حد و مرزی برای این تعامل‏ها تعیین کرده است.
آیا اسلام طرفدار تسامح و تساهل مطلق و بدون قید و شرط است یا طرفدار نوع خاصی از تسامح و تساهل در زندگی اجتماعی است اگر چنین است قیود و شرایط آن چیست؟
کیفیت رابطه‏ی جامعه‏ی اسلامی با جوامع غیر اسلامی در صحنه‏ی بین‏المللی، چگونگی رابطه‏ی دولت اسلامی با شهروندان غیر مسلمان و نیز چگونگی رابطه‏ی شهروندان مسلمان با غیر مسلمان؛ ابعاد مختلف این بحث است. پس از این خواهیم دید که اصول اساسی حاکم بر کلیه‏ی روابط اجتماعی از نظر اسلام چیست که در هیچ شرایطی نمی‏توان آنها را نادیده گرفت و رعایت آنها در شرایط گوناگون الزامی است. پس به طور خلاصه مباحث این نوشتار در محورهای ذیل طرح خواهد شد:
الف) رابطه‏ی جامعه‏ی اسلامی با سایر جوامع در صحنه‏ی بین‏المللی.
ب) رابطه‏ی دولت اسلامی با شهروندان غیر مسلمان در صحنه‏ی داخلی.
ج) رابطه‏ی فردی شهروندان مسلمان با شهروندان غیر مسلمان.
د) اصول حاکم بر تعامل اجتماعی مسلمانان با غیر مسلمانان.
در مقاله‏ی حاضر، تنها به بخش نخست یعنی چگونگی رابطه‏ی جامعه‏ی اسلامی با سایر جوامع در صحنه‏ی بین‏المللی خواهیم پرداخت.
تذکر این نکته ضروری است که رویکرد ما در این بحث، رویکردی کلامی (علم کلام) در بُعد جامعه شناختی دینی است، نه رویکرد فقهی و حقوقی. بدین لحاظ انتظار بیان و تبیین قوانین حقوقی و فقهی اسلامی را از این نوشتار نباید داشت.
الف) رابطه‏ی جامعه‏ی اسلامی با سایر جوامع.
این رابطه بر اساس محورهای ذیل شکل می‏گیرد:
1. عمل به پیمان‏ها و قراردادها
قاعده‏ی «عمل به قرارداد» با استفاده از آیاتی مانند:
«یا اگیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اگوفُوا بِالعُقُود».(8)
«ای اهل ایمان به پیمان‏های خود وفادار باشید».
و آیات و روایات مشابه آن پذیرفته شده است.
این قاعده به عنوان اصلی اساسی در کلیه‏ی روابط فردی، اجتماعی و بین‏المللی جریان دارد و مبنای بسیاری از آموزه‏های اسلامی است. آیات ابتدایی سوره‏ی توبه که بدون بسم الله و با لحنی شدید آغاز شده است، در مورد مشرکینی است که به جنگ با رسول خدا پرداخته‏اند. درهمین فضا و در ضمن این آیات، آنجا که سخن از مشرکین رفته است که با مسلمانان پیمان بسته‏اند، قرآن مسلمانان را به رعایت پیمان با مشرکین فرا می‏خواند، البته تا زمانی که مشرکین نیز بر پیمان خود وفادار باشند:
«کَیْفَ یَکُون لِلْمُشْرِکینَ عَهْد عِنْدَ الله وَرَسُولهِ اِلاّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجدِ الحَرام فَما اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ اِنَّ اللهَ یُحبُّ الْمُتَّقین».(8)
«چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و
_______________________________
9. مائده/1. و نیز آیات دیگری مانند: موءمنین/8، نحل/91، اسراء/34، توبه/4و7.
10. توبه/7.
_______________________________
رسول او خواهد بود (در حالی که آنها آماده‏ی شکستن پیمان هستند)؟!مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید؛(و پیمان خود را محترم شمردند؛) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد!».
سیره‏ی پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم نیز سراسر مبتنی بر عمل به همین قاعده است. وقتی پیامبر اسلام در سال ششم هجرت برای انجام مراسم عمره همراه با جمعی از مسلمانان آهنگ مکه کردند، مشرکین راه را بر آن جناب بستند و مانع ورود ایشان و مسلمانان به مکه شدند. پس از رخ داد حوادثی، پیامبر پذیرفتند که صلح‏نامه‏ای با مشرکین امضا کنند. این صلح‏نامه که در منطقه‏ی «حدیبیه» و با خط امام علی‏علیه السلام به رشته‏ی تحریر درآمد، «صلح حدیبیه» نام گرفت. یکی از بندهای قرارداد آن بود که اگر چنانچه مسلمانی از مکه گریخت و به مدینه درآمد، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم او را به مکه بازگردانند. مدتی بعد، مسلمانی مکّی با نام ابابصیر، در اثر فشار و زحمتی که در مکه بر او روا داشتند، از مکه گریخت و به مدینه پناه آورد. مشرکین مکه طی نامه‏ای و بر اساس صلح‏نامه‏ی حدیبیه خواستار استرداد وی شدند. پیامبر ابابصیر را خواست و به او فرمود:
یا أبابصیر! انّا قد أعطینا لهوءلاء القوم ما قد علمتَ ولا یصلح لنا فی دیننا الغدر وانّ الله جاعل لک ولمن معک من المستضعفین فَرَجاً ومخرجاً فانطلق إلی قومک.
ای ابابصیر! همچنان که می‏دانی ما [با مشرکین مکه پیمانی بسته‏ایم و بر اساس آن] حقوقی برای آنها قایل شده‏اید و در دین ما نیرنگ و عمل بر خلاف پیمان روا نیست. خداوند برای تو و مستضعفین همراهت، چاره و گشایشی قرار خواهد داد. پس به سوی قوم خود بازگرد.
ابابصیر که از این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شگفت آمده بود پرسید:یا رسول الله! أتردّنی إلی المشرکین یفتنوننی فی دینی؟
ای رسول خدا! آیا مرا به سوی مشرکین که دینداری مرا ناخوش دارند بر می‏گردانی؟
و پیامبر در جواب او همان جمله را تکرار کردند و وعده دادند که خداوند راه چاره‏ای برای آنان قرار خواهد داد.(9)
شگفت‏تر آن که، در همان جلسه‏ی عقد صلح حدیبیه، در حالی که مذاکرات بین پیامبر و نماینده‏ی مشرکین به پایان رسیده بود، امّا متن قرارداد هنوز به امضاء طرفین نرسیده بود، مسلمانی گرفتار در غل و زنجیر مشرکین مکه به نام ابوجندل، با اطلاع از حضور پیامبر در منطقه‏ی حدیبیه، از چنگ مشرکین فرار کرد، و با همان پای در زنجیر وارد جلسه مذاکره شد و خواستار پناهندگی به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و خروج از مکه گردید.
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم گرچه هنوز صلح نامه را امضا نکرده بودند، امّا چون مفاد آن را پذیرفته بودند، باز هم از پذیرش این مسلمان تحت فشار خودداری کردند.(10)
گرچه در آن روزگار تعداد مسلمانان اندک بود و فرد فرد آنان نیرویی کارآمد و بس ارزشمند برای دفاع از اسلام به شمار می‏رفتند، امّا آن عزیز با این عمل خود، اوج روحیه‏ی تعهد به قول و قرارداد را به نمایش گذاشتند.
در مورد این که چرا پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم چنین کردند و دلیل وحیانی آن حضرت چه بود، باید گفت: آموزه‏های اسلامی، مسلمانان را دعوت می‏کند تا در یاری و مدد رسانی به یکدیگر بکوشند و در این زمینه مرزهای جغرافیایی نمی‏تواند مانعی ایجاد کند به ویژه آن که عده‏ای از مسلمانان از لحاظ دینی و عقیدتی مورد هجوم قرار گرفته باشند که یاری آنان در این هنگام، یاری دین خدا به حساب می‏آید.
امّا نکته‏ی جالب توجه و بس ارزشمند اینجا است که مددرسانی به مسلمانان مظلوم و ستمدیده تا آن جا رواست که تعارضی با عقد و پیمان موجود بین جامعه اسلامی و سران قومی که به مسلمانان ستم
_______________________________
11. سیره‏ی ابن هشام:2/323.
12. همان، ص 321.
_______________________________
می‏کنند نداشته باشد. امّا اگر بین جامعه‏ی اسلامی با حاکمان دیار غیر مسلمان و کفر پیشه تعهدی دو جانبه بود که یاری مسلمانان آن دیار خلاف آن تعهد به شمار می‏رفت، اسلام صراحتاً از این مددرسانی نهی می‏کند.
قرآن مجید می‏فرماید:
«وانِ استْنَصروکُمْ فی الدِّین فعَلَیْکُم النَّصر اِلاّ علی قومٍ بَیْنکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثاق».(11)
(«تنها) اگر در «حفظ» دین (خود) از شما یاری طلبند، بر شماست که آنها را یاری کنید جز بر ضد گروهی که میان شما و آنها پیمان(ترک مخاصمه) است».
اینجا است که مبنای قرآنی ووحیانی عمل پیامبر را، در مورد عمل به مفاد صلح حدیبیه درمی‏یابیم و از راز کار او آگاه می‏شویم. حسّاسیّت اسلام نسبت به قراردادهای بین‏المللی و اجتماعی تا آنجا است که حاضر است رعایت تعهد به دولت غیر اسلامی و کفر پیشه را، بر رعایت حال مسلمانان و جانبداری از آنان ترجیح دهد.
سرانجام صلح حدیبیّه، به دلیل نقض عهد مشرکین مکّه و شرکت در حمله و قتل عام قبیله‏ی هم پیمان پیامبر، خزاعه، شکسته شد. به همین دلیل پیامبر در سال هشتم هجرت به قصد فتح مکه از مدینه خارج شدند. مکه فتح شد و وعده‏ای که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به افرادی مانند ابابصیر و ابوجندل داده بود تحقق یافت. در هنگامه آن رخ داد عظیم، مسلمانان با شور و نشاطی زایدالوصف گام به مکه نهادند، بی تردید ذهن و خاطر آنان، مملو از خاطرات تلخ دوران زندگی در مکه و رفتار خصمانه مشرکین با آنان بود. پرچمدار سپاه اسلام،سعد بن عباده، هنگام فتح مکه، احساسات خود را در قالب این شعار بیان می‏کرد:
الیوم یوم الملحمة، الیوم تستحلّ الحرمة، الیوم أذلّ الله قریشاً
«امروز روز خون‏ریزی است، روزی است که حرامها (زنان مشرکین) حلال شده‏اند، و روزی است که خداوند قریش را ذلیل کرد»
_______________________________
13. انفال/72.
_______________________________
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با اطلاع از این شعار که بوی انتقام‏گیری می‏داد و می‏توانست نقطه‏ی شروعی بر کینه‏ورزیها و تعصب‏های جاهلی باشد، فوراً پرچم سپاه اسلام را به پسر سعد واگذار کردند و دستور دادند این شعار را سر دهد:
الیوم یوم المرحمة، الیوم أعزّ الله قریشاً.(12)
«امروز روز رحمت است، روزی است که خداوند قریش را عزیز کرد».
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با این عمل خود، شعاری همیشگی را به مسلمین آموختند تا سرلوحه‏ی رفتارشان در برخورد با موارد مشابه باشد.
ناگفته پیداست که قرارداد، پیمانی دو جانبه است که رعایت مفاد آن از سوی طرفین الزامی است، بر طبق آموزه‏های اسلامی، نقض پیمان، عملی خلاف و نکوهیده است امّا اگر طرف مقابل به نقض پیمان پرداخت، بدین معنا است که عملاً به لغو و الغاء آن مبادرت کرده است در این هنگام است که رعایت قرارداد، از جانب مسلمانان نیز الزامی نیست و می‏توانند بر خلاف آن رفتار کنند.
امّا به راستی تا کی می‏توان شاهد شکسته شدن پی در پی قراردادها و تعهدات طرفینی بود؟ اگر چندین بار پیمانی بسته و پس از چندی به کمترین بهانه‏ای شکسته شد، آیا می‏توان بر وجود صلح و امنیت در چنین جامعه‏ای خشنود بود و به دوام عمر آسایش و امنیت، امیدوار؟
تحقیقاً نه! تار وپود نظم و نظام و امنیت و آسایش در کلیه‏ی روابط اجتماعی «تعهد به پیمان‏ها و وفاداری به آن است، سلامت رابطه‏ی افراد با یکدیگر، دولتمردان با شهروندان و بالعکس و رابطه‏ی دولت‏ها با یکدیگر در وفاداری به پیمان‏ها و قراردادها است، اگر در این بین کسانی یافت شدند که کارشان عهدشکنی است و به هیچ روی نمی‏توانند نظم اجتماعی وجهانی را برتابند و به تعهدات خود پای‏بند بمانند، آیا برای ایجاد صلح و امنیت و برخورداری مردم جامعه و جهان از آسایش و امنیت، چاره‏ای جز حذف این افراد از صحنه‏ی اجتماع وجود دارد؟ حفظ حقوق
_______________________________
14. مغازی واقدی:2/22.و 821؛ اعلام الوری، طبرسی، ص 197.
_______________________________
جامعه و صلح و امنیت جهانی ایجاب می‏کند، برای ایجاد و گسترش صلحی پایدار، مزاحمین قانون شکن وحرمت نشناس را از سر راه برداریم به راستی امروزه، با چه زبان و منطقی می‏توان با سران رژیم نژادپرست اسرائیل سخن گفت؟ کدام منشور و قرارداد بین المللی می‏تواند جلوی جنایات و فجایع ضد بشری آن رژیم نامشروع را سدّ کند؟ برای ایجاد و استقرار صلح و امنیّت در منطقه و جهان، آیا چاره‏ای جز نابودی این رژیم وجود دارد؟
اینجا است که حکمت این آیه الهی رخ می‏نماید که فرمود:
«وَاِنْ نَکَثُوا اگیمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدهِمْ وَطَعَنُوا فی دِینکُمْ فَقاتِلُوا اگئِمَة الکُفْر انّهُمْ لا اگیْمان لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُون* اگلا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا اگیمانهُمْ وَهَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُول وَهُمْ بَدوءکُمْ اگوّلَ مَرّة...».(13)
«و اگر پیمان‏های خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید؛ چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید (با شدت عمل) دست بردارند! آیا با کسانی که پیمان‏های خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی‏کنید؟! در حالی که آنها نخستین بار آغاز کردند؛...».
نکته‏ی قابل دقت در آیه شریفه، این است که دستور به قتل پیشوایان کفرپیشه، نه به دلیل «بی ایمانی» آنها صادر شده است، بلکه به دلیل «بی اَیمانی» آنها است. اَیمان جمع یمین به معنای قَسَم و تعهد است، یعنی می‏توان با افراد بی‏ایمان و غیر مسلمان، بر اساس اَیْمان و قرارداد، همزیستی مسالمت آمیز داشت، امّا نمی‏توان با افراد بی اَیْمان و پیمان شکنی زندگی کرد. نه تنها مسلمانان نمی‏توانند، بلکه هیچ مذهب و آیینی و هیچ جامعه‏ای نمی‏تواند با چنین افرادی به تفاهم برسد و در تعاملات اجتماعی با آنان موفق باشد. پیمان شکنانی که به قراردادهای اجتماعی تن نمی‏دهند، برای «جامعه‏ی جهانی و بشریّت» خطرساز و خطرناکند، و باید از
_______________________________
15. توبه/13و12.
_______________________________
صحنه‏ی اجتماع حذف شوند. البته این دستور، مربوط به پیشوایان و رهبران آنها است که هدایتگر فتنه‏ها و بی‏نظمی‏ها هستند. از همین‏رو در آیه‏ی شریفه کشتن «رهبران کفر» مطرح شده است نه کشتن «کافران».
با استفاده از این آیه، می‏توان گفت که محور تعاملات اجتماعی از نظر قرآن اَیمان است نه اِیمان. یعنی شرط اساسی در برقراری صلح و امنیت، وفاداری به پیمان‏ها است، گرچه یک طرف پیمان یا هر دو طرف آن افرادی بی‏ایمان و غیر مسلمان باشند. امّا لازمه‏ی این ادعا دو چیز است:
1.با کافران و ناهمکیشان صلح جو،باید رفتاری مسالمت آمیز داشت.
2. با مسلمانان و هم‏کیشان جنگ طلب، باید رفتاری شدید داشت.
اکنون باید دید آیا در بین آیات قرآن، می‏توان شواهدی در تأیید این ادعا پیدا کرد یا نه.
1. کافران صلح طلب
قرآن در مورد کافران و ناهمکیشانی که سر جنگ با مسلمانان ندارند و آنان را از خانه و کاشانه‏ی خود آواره نکرده‏اند، نه تنها دستور به رعایت مسالمت و عدم ستیز می‏دهد، بلکه به مسلمانان توصیه می‏کند با آنان به نیکی و عدالت رفتار کنند:
«لا یَنْهاکُمُ الله عَنِ الَّذِینَ لَم یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّین وَلَمْ یَخرجُوکُمْ مِنْ دِیارکُمْ اگنْ تَبرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین».(15)
«خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی‏کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد».
پیش از این آیه، قرآن آرزوی پیدایش مودّت و دوستی بین مسلمانان با دشمنان
_______________________________
16. ممتحنه/8. در شأن نزول این آیه آمده است: اسماء دختر ابی‏بکر روایت کرده که گفت: مادرم که زنی مشرک بود و در عهد مشرکین قریش و پیمان ایشان با رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داشت، به دیدنم آمده بود. من از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم آیا اجازه هست به دیدنش بروم و صله رحم کنم؟ در پاسخ من بود که آیه‏ی شریفه «لا ینهاکم الله» نازل شد و حضرت فرمود: بله، به دیدنش برو و صله‏ی رحم کن.(ترجمه و تفسیر المیزان:19/406).
_______________________________
آنان را مطرح می‏کند: «عَسَی الله اگنْ یَجْعَل بَیْنکُمْ وبَیْنَ الَّذینَ عادیْتُمْ مِنْهُمْ مودّةً واللهُ قَدیر والله غفور رَحیم».16)
«امید است خداوند میان شما و کسانی از مشرکین که با شما دشمنی کردند [از راه اسلام] پیوند و محبت برقرار کند، خداوند توانا است و آمرزنده و مهربان است».
بدیهی است مودّت و دوستی مطرح در این آیه، در بُعد اجتماعی و تعاملات مربوط به آن است، نه دوستی که به معنای گرایش قلبی به افکار، اندیشه‏ها و خط مشی دشمنان اسلام باشد. از جمله‏ی پایانی آیه «والله قَدیر والله رَحیم غفور» نیز می‏توان این نکته‏ی لطیف را برداشت کرد که در تعامل با دیگران «رحمت» باید همراه «قدرت» باشد، تا دوستی و مودّت با آنان رنگ ضعف و زبونی و تسلیم را به خود نگیرد.
در آیه‏ی دیگری فرمان می‏دهد که در صورت نرمش و تمایل کافران به پذیرش صلح، شما هم تمایل خود را به صلح، ابراز کنید.
«وَاِنْ جَنَحُوا لِلسّلم فَاجْنَح لَها وَتَوَکَّل عَلی الله اِنّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم».(17)
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از درِ صلح درآی، و برخدا توکل کن، که او شنوا و داناست!».
این آیه نیز به همین مضمون است:
«فَاِنْ اعْتَزلُوکُمْ فَلم یُقاتِلوکُمْ وَاگلقوا اِلیکُمُ السَّلَم فَما جَعَلَ الله لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً».(18)
«پس اگر از شما کناره‏گیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی‏دهد که متعرض آنان شوید».
بر اساس جمله‏ی «فما جَعل الله لکم علیهم سَبیلاً» موءمنان نمی‏توانند بر کافران صلح پیشه سلطه و برتری داشته باشند و به اِعمال زور بپردازند.
_______________________________
17.ممتحنه/7.
18. انفال/61.
19. نساء/90.
_______________________________
در تعبیری مشابه در آیه دیگری آمده است:
«لَنْ یَجْعَل الله لِلْکافِرینَ عَلی الْمُوءْمِنینَ سَبیلاً».(19) بدین معنی که کافران نیز نباید بر موءمنان سلطه‏ای داشته باشند، در فقه ما از این مطلب به عنوان قاعده‏ی «نفی سبیل کفّار» یاد می‏شود.
نتیجه می‏گیریم که در شرایط صلح‏آمیز و رعایت حقوق دو جانبه، هر دو قاعده «نفی سبیل کفار» و «نفی سبیل موءمنان» جاری است وهیچ یک نباید بر دیگری سلطه و برتری پیدا کنند و هر دو گروه در کننار هم باید با مسالمت و بر اساس عدالت زیست نمایند.
امّا آنجا که کافران حرمت حقوق موءمنان را پاس ندارند و به جان آنان دست درازی کنند، موءمنان نیز باید با شدّت پاسخگو باشند. درست پس از آیه‏ی قبل، ادامه می‏دهد:
«فَاِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیلقوا اِلیکُمُ السَّلم ویکفّوا اگیدیهم فَخُذُوهم واقتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَاُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبیناً».(20)
«اگر از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما نکشیدند، آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و (یا) به قتل برسانید! آنها کسانی هستند که ما برای شما، تسلط آشکاری نسبت به آنان قرار داده‏ایم».
اینجا است که باید موازنه قدرت به نفع موءمنان چرخش کند و متعدیان و تجاوزگران را سر جای خود بنشاند. در این حالت قاعده‏ی «سلطه آشکار»«سلطاناً مبیناً» حاکم است. پس در حالت صلح، قاعده‏ی «نفی سلطه»، و در حالت جنگ، قاعده‏ی «سلطه‏ی آشکار» حاکم است.
2. مسلمانان جنگ طلب
از این سوی نیز آنجا که گروهی مسلمان و موءمن، گردن‏فرازی کنند و تن به صلح و رعایت حقوق دیگران ندهند، باید
_______________________________
20. نساء/141.
21. نساء/91.
_______________________________
با آنان نیز جنگید تا سر جای خود نشینند و از گردن‏فرازی و صلح گریزی دست بشویند:
«وَاِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُوءْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَاگصلِحُوا بَیْنَهُما فاِنْ بَغَتْ اِحداهُما عَلی الاُخْری فَقاتِلُوا الّتی تَبْغی حتّی تَفیی‏ء اِلی اگمْرِ الله فَاِنْ فَاءت فاصلِحُوا بَیْنهُما بِالعَدْل وَاگقْسِطُوااِنّ الله یُحبُّ المُقْسِطین».(21)
«و هرگاه دو گروه از موءمنان با هم به نزاع وجنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمینه‏ی صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می‏دارد».
پس در نگاه قرآن همچنان که باید با کافر گردن فراز و صلح گریز جنگید، باید با موءمن گردن کش صلح گریز نیز جنگید، و همچنان که در برخورد با موءمن صلح طلب مأمور به قسط وعدلیم «اقسطوا اِنّ الله یُحبُّ المُقْسِطین»، در برخورد با کافران صلح طلب نیز مأموریم به نیکی و قسط رفتار کنیم:
«لا یَنهاکم... انْ تبرّوهُمْ وَتقسطُوا اِلیهِم اِنّ الله یُحبُّ المُقْسِطین».
با توجه به آیات گذشته، می‏توان گفت که در منطق اسلام، کشتن ائمه‏ی کفر و جنگ با گردن کشان و تجاوزگران ، برای احیاء و «زنده کردن صلح» و امنیت است، یعنی در منطق اسلام جنگ، برای جنگ نیست، بلکه «جنگ برای صلح» و برای از بین بردن سپاهیان ضد صلح است. اگر جهان سراسر صلح و دوستی باشد، جنگی هم بر پا نخواهد شد.
همین‏جا است که دستور اکید قرآن در جمع‏آوری سلاح و مهمات و تنومندی جامعه اسلامی معنا می‏یابد. در این آیه دقت کنیم:
«وَاگعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَیْل تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوّ الله
_______________________________
22. حجرات/9.
_______________________________
وَعَدوّکُمْ وَآخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونهُمْ وَالله یَعْلَمهم».(22)
«هر نیرویی در توان دارید، برای مقابله با آنها آماده سازید؛ و اسبهای ورزیده، تا به وسیله‏ی آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و گروه دیگری غیر از اینها را ، که شما نمی‏شناسید و خدا آنها را می‏شناسد!».
بر اساس این آیه، جمع‏آوری سلاح توسط مسلمانان، با هدف جنگ افروزی و به کار بردن آن بر ضد دیگران نیست، بلکه هدف از آن «بازدارنگی» و ترساندن دشمنان است تا از فکر شوم جنگ و تجاوز دست بردارند. بر اساس این منطق باید قوی بود، امّا نه برای زورگویی، بلکه برای باز داشتن زورمندان از تجاوز و زورگویی. «قدرت» در خدمت جنگ و تجاوز نیست، بلکه در خدمت صلح و برقراری آرامش است، به تعبیر دیگر «قدرت» پشتوانه‏ی اجرای تعهدات و ضمانت اجرایی قراردادها و پیمان‏های متقابل است.
2. قبول پناهندگی علمی و سیاسی
از دیگر محورهای تعامل بین جامعه‏ی اسلامی و غیر اسلامی، قبول پناهندگی غیر مسلمانان در جامعه‏ی اسلامی است.
غیر مسلمانانی که خواهان زندگی موقت یا دایم در جامعه‏ی اسلامی هستند به دو گروه تقسیم می‏شوند:
گروه اوّل: کافران اهل کتاب (یهودی مسیحی و زردشتی) که در مقابل پرداخت مالیاتی به عنوان «جزیه» با دولت اسلامی پیمان می‏بندند، و دولت اسلامی امنیت جانی و مالی آنها را عهده‏دار می‏شود. به این پیمان، قرارداد ذمّه و به این دسته از کافران، «کفّار ذمّی» گفته می‏شود(23) کیفیت تعامل دولت اسلامی با این کفار، در شمار آینده مقاله مورد بررسی قرار می‏گیرد.
گروه دوم: کفّار غیر ذمّی، که یا اهل کتاب نیستند، و یا اگر اهل کتاب‏اند، قرارداد ذمّه با دولت اسلامی امضا
_______________________________
23. انفال/60.
24. رجوع شود به کتاب اسلام آیین زندگی ، علی حجّتی کرمانی، کانون انتشار، ص 178.
_______________________________
نکرده‏اند، به این دسته از کافران، «کفّار حربی» گفته می‏شود.(24) بر طبق مقررات اسلامی غیرمسلمانان اجازه داشتند، به موجب معاهده و یا کسب امان (پناهندگی) در کشور اسلامی مقیم شوند. این دسته که در اصطلاح فقه اسلامی «مستأمن» و یا «معاهد» نامیده می‏شدند کسانی بودند که با مسلمانان در حال جنگ بودند ولی بعداً اسلحه را کنار گذاشته و قبل از این که اسیر گردند(25) با مسلمانان پیمان عدم تعرض می‏بستند.
«فاِن اعتزلوکُمْ فلَم یُقاتلوکُمْ وَاگلقوا اِلیکُمُ السَّلَم فَما جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً».(26)
«و چنان که از شما کناره گیری کردند و جنگ را متوقف کرده و صلح عرضه داشتند در این هنگام خداوند برای شما بر ضد آنها راهی قرار نداده».
«وَاِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَتَوَکَّلْ عَلی الله».(27)
«هنگامی که برای صلح تمایل نشان دادند پس تو هم موافقت کن و بر خدای توکل کن».
این عده از دو طریق مورد عفو قرار می‏گرفتند:
الف: با انعقاد معاهده‏ی صلح و یا ترک مخاصمه با حکومت اسلامی امان رسمی دریافت کنند که تا یک سال می‏توانند در کشور اسلامی بدون هیچ ناراحتی و اضطرابی زندگی کنند(28) و بعد از یک سال «مستأمن» تبدیل به ذمی می‏شود و می‏بایست جزیه بدهد.
ب: هر مسلمان عاقل بالغ می‏تواند به غیر مسلمان امان غیر رسمی بدهد، شیوه‏ی امان دادن هم خیلی ساده است مثلاً کافی است مسلمانی خطاب به چنین کافری بگوید به شما امان می‏دهیم و یا در ذمه‏ی اسلام هستید و حتّی کنایه و اشاره هم
_______________________________
25. اسلام و حقوق ملل ، عمید زنجانی، ص 201.
26. شرایع، کتاب جهاد، ص 89.
27. نساء/90.
28. انفال/61.
29. البدایة والنهایة، ابن اثیر:5/55 امان نامه‏ی پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم به اسقف «ابوالحارث».
_______________________________
کافی است.(29)
در هر دو صورت فوق نامسلمان یا صرفاً پناهنده سیاسی می‏شود و یا این که به خاطر تحقیق و قبول دین اسلام، در زمره‏ی مسلمانان قرار می‏گیرد.
جویندگان پناهندگی علمی به اصطلاح امروز، مستشرقین ، می‏خواهند از فرهنگ و آموزه‏های اسلام آگاه شوند و در این باره تحقیق کنند و دولت اسلامی در مورد این افراد، موظف است از ابتدا تا انتهای مدت تحقیق، امنیت آنها را تضمین کند و سرانجام آنها را به محل امن خود برساند. آیه زیر، در همین مورد است:
«وَاِنْ اگحد مِنَ الْمُشْرِکینَ استَجارَکَ فَاگجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ کَلام الله ثُمَّ ابلغْهُ مَاْمَنه».(30)
«و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود(و در آن بیندیشد) سپس او را به محل امنش برسان».
3. امنیّت سُفرا
فرستادگان اشخاص غیر مسلمان یا دولت‏های غیر اسلامی، دارای شخصیت حقوقی‏اند و حفظ جان و مال آنان از وظایف حکومت اسلامی است. مسیلمه‏ی کذّاب که در ابتدا مسلمان بود و سپس به دروغ ادعای پیامبری کرد و مرتّد شد، فرستادگانی به سوی پیامبر اسلام فرستاد تا از آن حضرت درخواست همکاری کند. این سفیران مرتد بودند(31) و حکم مرتد قتل است، امّا از آنجا که سفیر محسوب
_______________________________
30. شرائع ، کتاب جهاد، ص 89؛ الخرایج، ابو یوسف، ص 117؛ جواهر، کتاب جهاد، الطرف الثالث: به عنوان مثال:علی‏علیه السلام در یکی از جنگها هنگامی که لشگریانش قلعه‏ای را محاصره کرده بودند شنید برده‏ی مسلمانی به جمیع اهالی آن قلعه امان داد. تعهد وی را تنفیذ کرد و از محاصره‏ی قلعه دست کشید. اسلام و حقوق ملل، عمید زنجانی، ص 203 به نقل از جواهر کتاب جهاد.
31. توبه/6؛ روایتی در ذیل همین آیه از امام صادق‏علیه السلام در کتاب جواهر، کتاب جهاد، الطرف الثالث آمده است.
32. چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آنها درباره‏ی عقیده‏شان اعتراف گرفت و آنها نیز حقانیت گفتار مسلیمه را تأیید کردند. سیره‏ی ابن هشام:4/247.
_______________________________
می‏شدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن آنها صرف نظر کردند و خطاب به آنها فرمودند:
أما والله لولا الرسل لا تقتل، لضربت اعناقکما.(32)
«به خدا سوگند، اگر نبود که سفیران کشته نمی‏شوند، گردن شما را می‏زدم».
در جمله‏ای دیگر نیز، کشتن سفیر و اسیر (زندانی) را ممنوع اعلام کردند:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «لا یُقتل الرسل ولا الرهن».(33)
«سفیران و اسیران، نباید کشته شوند».
بنابراین، نمایندگان سیاسی دولت‏های غیر اسلامی در کشور اسلامی از مصونیت دیپلماسی برخوردارند.
***
در شماره‏ی آینده به بحث پیرامون کیفیت تعامل دولت اسلامی با شهروندان غیر مسلمان و نیز چگونگی برخورد شهروندان مسلمان با افراد غیر مسلمان خواهیم پرداخت.
_______________________________
33. سنن ابی داود:2/76، کتاب الجهاد، باب فی الرسل.
34. وسائل الشیعه، کتاب جهاد، ابواب جهاد عدوّ، باب 44، حدیث2.

آثار نوشتاری

ارسال پیام