برهان اضطرار در مناظره ی کلامی

برهان اضطرار در مناظره ی کلامی

مصاحبه شونده: رحیم لطیفی

مصاحبه شونده: مهدی عزیزان

مرحوم کلینی از هشام بن حکم روایت کرده است(1) که: در مصر زندیقی(2) بود که مطالبی از امام صادق‏علیه السلام به او رسیده بود،

_______________________________
1. اصول کافی، ثقة الإسلام کلینی، ج1، کتاب التوحید، باب حدوث العالم، حدیث1؛ کتاب توحید، شیخ صدوق، باب29، حدیث13.
_______________________________
روی الکلینی بإسناده عن هشام بن الحکم، قال: کان بمصر زندیق یبلغه عن أبی عبد الله‏علیه السلام أشیاء، فخرج إلی المدینة لیناظره، فلم یصادفه بها، وقیل له: إنّه خارج بمکّة، فخرج إلی مکّة ونحن مع أبی عبد الله‏علیه السلام، فقال له أبو عبد الله‏علیه السلام: ما اسمک؟ فقال: اسمی عبد الملک، قال‏علیه السلام: فما کنیتک؟ قال: کنیتی أبو عبد الله. فقال له الإمام‏علیه السلام: فَمَن هذا المَلِک الّذی أنت عبده؟ أمِنْ ملوک الأرض، أم من ملوک السماء؟ وأخبرنی عن ابنک عبدُ إله السَّماء أم عبد إله الأرض، قل ما شئت تُخصم.
ثمّ قال له‏علیه السلام: إذا فرغتُ من الطواف فائتنا. فلمّا فرغ أبو عبد الله‏علیه السلام أتاه الزندیق، فقعد بین یدی الإمام، فقال‏علیه السلام: أتعلم أنّ للأرض تحتاً وفوقاً؟ قال: نعم، قال: فدخلتَ تحتها؟ قال: لا، قال فما یدریک ما تحتها؟ قال: لا أدری، إلاّ أنّی أظنّ أن لیس تحتها شیء.
فقال أبو عبد الله‏علیه السلام: الظنّ عجز لمن لا یستیقن، ثمّ قال: أفصعدت السّماء؟ قال: لا، قال: فتدری ما فیها؟ قال: لا، قال‏علیه السلام: عجباً لک لَمْ تبلغ المشرق، ولَمْ تبلغ المغرب، ولم تنزل الأرض، ولم تصعد السّماء، ولم تَجُزْ هناک فتعرف ما خلفهنّ، وأنت جاحد بما فیهنّ، وهل یجحد العاقل ما لا یعرف؟
به سمت مدینه حرکت کرد تا با امام ملاقات کرده و مناظره کند. او امام را در مدینه نیافت، به او گفتند: امام به مکه رفته است، او به مکه آمد و در حالی که امام مشغول طواف بودند و ما نیز همراه آن حضرت بودیم، خدمت امام رسید. امام به او فرمود: نامت چیست؟
زندیق: نامم عبد الملک است.
کنیه‏ات چیست؟
کنیه‏ام ابو عبد الله است.
این پادشاهی که تو بنده‏ی او هستی کیست؟ از پادشاهان زمین است یا از شاهان آسمان؟ از فرزندت بگو، آیا او بنده‏ی خدای آسمان است یا بنده‏ی خدای زمین.هر جوابی دهی، محکوم خواهی شد.
بعد از فراغتم از طواف بیا [تا گفتگو را ادامه دهیم].
_______________________________
قال الزندیق: ما کلّمنی بهذا أحد غیرک.
فقال الإمام‏علیه السلام: فأنت من ذلک فی شکّ، فلعلّه هو ولعلّه لیس هو، فقال الزندیق: ولعلّ ذلک.
فقال‏علیه السلام: أیّها الرجل، لیس لمن لا یعلم حجّة علی من یعلم، ولا حجّة للجاهل، یا أخا أهل مصر، تفهّم عنّی، فإنّا لا نشکّ فی الله أبداً.
أما تری الشّمس والقمر واللیل والنهار یلجان فلا یشتبهان، ویرجعان ، قد اضطرّا، لیس لهما مکان إلاّ مکانهما، فإن کانا یقدران علی أن یذهبا فلم یرجعان، وإن کانا غیر مضطرّین فلِمَ لا یصیر اللّیل نهاراً، أو النهار لیلاً؟ اضطرّا والله یا أخا أهل مصر إلی دوامهما، والّذی اضطرّهما أحکم منهما وأکبر.
فقال الزندیق: صدقت، ثمّ قال الإمام‏علیه السلام: یا أخا أهل مصر إنّ الّذی تذهبون إلیه وتظنّون أنّه الدهر، إن کان الدهر یذهب بهم لِمَ لا یردّهم، وإن کان یردّهم لِمَ لا یذهب بهم؟ لم السّماء مرفوعة والأرض موضوعة، لم لا تسقط السماء علی الأرض، لِمَ لا تنحدر الأرض فوق أطباقها، ولا یتماسکان ولا یتماسک من علیها؟
قال الزندیق: أمسکهما الله ربّهما وسیّدهما، ف‏آمن الزندیق علی یدی أبی عبد الله‏علیه السلام ، وقال: اجعلنی من تلامذتک. فقال‏علیه السلام: یا هشام بن الحکم خذه إلیک فعلِّمه، فعلَّمه هشام وکان معلّم أهل الشام وأهل مصر، وحسنت طهارته حتّی رضی بها أبو عبد الله‏علیه السلام.
2. زندیق: کسی که معتقد به هیچ یک از ادیان آسمانی نیست و به امور نامحسوس و غیبی مانند خداوند اعتقاد ندارد. از آنجا که زندیق نظام هستی را با طبیعت موجودات توجیه می‏کند،« دهری» نیز نامیده می‏شود.پس از طوافِ آن حضرت، مرد زندیق خدمت امام رسید و در مقابل آن حضرت نشست، امام خطاب به او فرمود:
آیا می‏دانی که زمین بالا و پایینی دارد؟
آری.
آیا به پایین(داخل) زمین رفته‏ای؟
خیر.
آیا می‏دانی داخل زمین چه چیزهایی هست؟
نه، امّا گمان می‏کنم داخل آن چیزی نباشد.
ظن و گمان، [علامت] درماندگی انسانی است که نمی‏داند.
آیا به آسمان صعود کرده‏ای؟
خیر.
می‏دانی در آسمان چه چیزهایی هست؟
نه.
از شما در شگفتم، بی آن که به شرق و غرب جهان رفته باشی، و بدون آن که به داخل زمین یا فراز آسمان سر کشیده باشی و از پشت مرز زمین و آسمان خبری داشته باشی، منکر موجودات آنها هستی.
آیا انسان خردمند و فرزانه، چیزی را که نمی‏داند انکار می‏کند؟تاکنون کسی جز شما، با من چنین سخن نگفته است.بنابراین تو در این موضوع شک داری، که شاید چنین باشد و شاید نه!شاید همین‏طور است.ای مرد! کسی که نمی‏داند بر آن که می‏داند، برهانی ندارد و نادان دارای حجت و برهانی نیست، ای برادر مصری! از من بشنو و دریاب که ما هرگز درباره‏ی خدا تردید نداریم.
مگر خورشید و ماه و شب و روز را نمی‏بینی که به افق درآیند و بدون اشتباه و تحت تسخیر [نیرویی بالاتر] برمی‏گردند و مسیری جز مسیر خود نمی‏پیمایند؟
اگر توان رفتن دارند پس چرا برمی‏گردند؟ و اگر مجبور و ناچار نیستند چرا شب؛ روز نمی‏شود و روز؛ شب نمی‏گردد؟
ای برادر مصری! به خدا سوگند که آنها برای همیشه [به ادامه‏ی وضع خود[ ناچارند و آن که ناچارشان کرده، از آنها فرمانرواتر و بزرگتر است.آری چنین است، راست می‏گویید.
(از آنجا که زنادقه‏ی آن روزگار نظام موجود در جهان را به خود طبیعت دهر نسبت می‏دادند و آن را ناشی از طبیعت موجودات می‏شمردند، امام در ادامه‏ی گفتگو می‏فرمایند:)
ای برادر مصری! اگر آنچه به آن گرویده‏اید و گمان می‏کنید [ناظم و حاکم بر جهان هستی خود طبیعت یا] دهر است، اگر دهر خورشید و ماه و شب و روز و ... را می‏بَرَد، چرا آنها را برنمی‏گرداند و اگر برمی‏گرداند چرا نمی‏برد؟
ای برادر مصری! همه ناچار و مسخّرند. چرا آسمان افراشته است و زمین فرو نهاده؟ به راستی چرا آسمان بر زمین نمی‏افتد و زمین بالای طبقات خود سرازیر نمی‏شود و به آسمان نمی‏چسبد و کسانی که روی زمین هستند به هم برخورد نمی‏کنند؟
اینجا بود که زندیق به دست امام صادق‏علیه السلام ایمان آورد و گفت:
خداوندی که پروردگار و فرمانروای آنها است، زمین و آسمان را نگه داشته است.
سپس افزود: مرا به شاگردی بپذیرید.
و امام خطاب به هشام بن حکم فرمود:
ای هشام! او را نزد خود بدار و آموزش ده.
هشام او را چنان پروراند که آموزگار اهل شام و مصر شد و در پاکی روح، نیک سیرت گشت، بدان پایه که امام از او خشنود شد.
نکات قابل توجه در این مناظره عبارتند از:
1. حرکت منظّم و رفت و برگشت سیّارات و در نتیجه پیدایش شب و روز، با حرکت طبیعی و فاقد شعور قابل توجیه نیست.(3)
2. امام‏علیه السلام زندیق بی‏ایمان، امّا محقّق با صداقت را «برادر» خطاب می‏کند.یعنی شخصیت او را خورد نمی‏کند، تنها اندیشه‏ی باطل او را به
_______________________________
3. توضیح بیشتر این نکته را در کتاب شرح اصول کافی:1/11، صدرالدین شیرازی، ملاحظه فرمایید.
_______________________________
چالش می‏کشاند.
3. امام در حین طواف، گفتگو با فرد زندیق را شروع می‏کند و ادامه‏ی آن را به بعد از طواف موکول می‏نماید. در واقع امام گفتگو با فرد زندیق را منافی با عمل عبادی طواف نمی‏داند.
4. دست‏مایه‏ی اوّلیه‏ی امام برای آغاز بحث، عملی عاطفی و پرسش از نام فرد و فرزند او است. بدین وسیله مخاطب، احساس نزدیکی بیشتری با امام می‏کند و بحث به طور طبیعی و عادی به پیش می‏رود.
5. امام در این مناظره از سه شیوه‏ی مورد سفارش قرآن (4) بهره گرفته است؛ در گام نخست برای شکست انکار زندیق از فن جدل استفاده کرده‏اند.(نامت چیست؟و...). در گام دوم برای آماده‏سازی زمینه‏ی پذیرش حقیقت از خطابه استفاده کرده‏اند(آیا می‏دانی که زمین بالا و پایینی دارد؟...). در گام سوم برای شناخت حقیقت از روی علم و یقین پای برهان را به میدان آورده‏اند (مگر خورشید و ماه و شب و روز را...).
_______________________________
4. نحل/125: مردم را با حکمت و موعظه‏ی نیکو به راه خدا بخوان و با بهترین راه با آنها مناظره کن
_______________________________
در تاریخ21/1/81 برابر 22 محرم1423ه، جامعه علمی شیعه یکی از محقّقان عالیقدر و با سابقه‏ی خود را از دست داد، یعنی مرحوم حجّة الإسلام والمسلمین آقای حاج سید کاظم حکیم زاده دزفولی رخ در نقاب خاک کشید.
مرحوم حکیم‏زاده پس از فراگیری مقدمات در زادگاه خود رهسپار نجف شد و از آیات عظامی مانند مرحوم مروّج و خویی فقه و اصول را فرا گرفت.وی، پس از طی مراحلی با محقّق بزرگی مانند علاّمه امینی آشنا گشت، و در زمره‏ی دست‏پروره‏های او قرار گرفت، به گونه‏ای که در تحقیق اجزاء چاپ نشده، از الغدیر، و اداره‏ی کتابخانه امام امیرالموءمنین‏علیه السلام او را یاری می‏کرد.
پس از فشار حزب بعث، نجف را به عزم زادگاه ترک گفت و پس از دو سال اقامت در دزفول رهسپار شهر مقدّس قم گشت. و به تحقیق و مطالعه همّت گماشت و در موءسسه‏ی امام صادق‏علیه السلام با اندوخته‏های علمی خود جامعه علمی را یاری کرد و در تحقیق «رجال نجاشی» و نگارش «موسوعة طبقات الفقها» شرکت نمود.
او دلی پاک و قلبی سرشار از ایمان و عشق به اهل بیت داشت، زهد و قناعت سرلوحه زندگی او بود، بسیار متواضع و فروتن و کریم النفس بود.
ما این ضایعه را به حضرت ولی عصرعلیه السلام و جامعه علمی شیعه تسلیت می‏گوییم و برای بازماندگان اجر جزیل و صبر جمیل از درگاه خدا خواهانیم.

آثار نوشتاری

ارسال پیام