چکیده
دین مقدس اسلام از هـمان آغـاز جـهت برقراری صلح و آرامش و آنچه که امروزه بشر به اهمیت آن بیشتر پیبرده یعنی تدابیرپیشگیرانه،توجه داشته و بـراساس آن سعی نموده تا از بسیاری از نزاعهای میان مسلمانان و غیر مسلمانان ممانعت ورزد.تدابیری چون تـوجه به ترک جدال و بـحثهای غـیر منطقی،ایجاد انگیره درونی از طریق ترس از عذاب اخروی.وضعمجازات نسبت به متجاوزگر،ایجاد محدودیت در جنگ با هدف جلوگیری از شعلهور شدن آتش آن و تقویت احساس نوعدوستی و دادن چهره مقدس دینی به آن،محورهای بحث در مقاله حاضر است کـه سعی گردید در قالب جدید به یکی دیگر ازجوانب صلحطلبانه بودن اسلام به صورت مختصر پرداخته شود.
قدمه
یکی از مهمترین مباحث در پژوهشهای دینی،تعیین نگاه و موضع دین نسبت به مسئلهجنگ و نزاع است.دین اسلام چـگونه بـه مسئله جنگ مینگرد؟آیا اسلام اصل را در رفتار میانمسلمانان با غیر مسلمانان برجنگ و نزاع گذارده یا برصلح و دوستی؟
قبل از ورود به بحث و طرح استدلالهای مختلف به منظور اثبات صلحطلبانه بودن اسلام،توجه به یک نکته لازم اسـت و ایـن نکته پژوهشگران را در رسیدن به حقیقت،کمک زیادی خواهدنمود و آن اینکه استفاده از ابزار جنگ و نزاع بیشتر از سوی کسانی به کار گرفته میشود که ازمنطق ضعیف برخوردارند و سعی میکنند تا به وسیله زور و سـتم بـردیگران برتری پیداکنند؛ولیاگر مکتبی از استدلال و برهان محکم بهرهمند بود،دیگر نیازی به استفاده از اهرم فشار ندارد.اسلاماگر از منطق قوی برخوردار نبود و برپایه سست و ضعیف بناشده بود،تا این اندازه به مسئله فکر،تأمل،تدبر،ژرفنگری و عـلمآموزی تـأکید نـمیورزدی و از پیروانش نمیخواست که تا شـتابان وبـیوقفه بـه دنبال فراگیری دانش بروند؛چرا که در غیر این صورت،هرچه پیروان آن از علم وحقوق بشر:جلد 4،شماره 2(پاییز و زمستان 1388)،41-56.
دانش بیشتر بهرهمند میگشتند،به بیاساس و خرافهبودن اصـول دیـن پی مـیبردند و لذا اگر مکتبیبیهیچ واهمه در عالیترین شکل پیروانش را به ایـن مـقولات تشویق میکند،خود گواه و شاهدروشنی است براینکه از چندان منطق قوی و محکمی برخوردار است که هرچه پیروان آن بهدرجات بالاتر علمی بـرسند،مبانی دیـن نـه اینکه در نظرشان سست جلوه نمیکند،بلکه به یقین وباور آنها افـزوده میگردد.حال اسلام با این منطق قوی و اصول محکم چه نیاز دارد به اینکه برایپیشبرد خود به سلاح و جنگ مـتوسل شود؟
فتوگو بـر مـحور برهان و استدلال با پرهیز از لجاجت و عناد
یکی از عواملی که در بسیاری موارد موجب جـنگ و نـزاع میگردد عبارت است از جدال ومراء.منظور از جدال سخن گفتن همراه با پافشاری برمواضعی است که طرف مـقابل آنـ رانـمیپذیرد و گفتوگو شکل لجاجتآمیز به خود میگیرد.بحث و گفتوگو برپایه دلیل موردتوصیه اسلام اسـت و نـام آنـ برهان میباشد و اسلام از کسانی که این دین را به هردلیل نمیپذیرندمیخواهد تا وارد گفتوگو شوند و دلیـلی بـرنپذیرفتن خـود را ارائه دهند.
قرآن کریم چهار بار به کسانی که این دین را نمیپذیرند،میگوید برهان خود را بیاورید واین آیـه مـبارکه{/«هاتو برهانکم»/}در چهار جای قرآن تکرار شدهاست که عبارتند از:1)سوره بقره،آیه 111؛2)سوره انبیاء،آیه 24؛3)سـوره نـمل،آیه 64؛4)سـوره قصص،آیه 75.
به این ترتیب معلوم میشود که اسلام طرفدار تحمیل اعتقاد به صورت کورکورانه و بـدون دلیـلنیست؛بلکه هدفش این است که انسانها با طرح دلایل خود و به صورت مستدل بـا مـبانی ایـن دین واردگفتوگو شوند و اگر دلیلهای ارائه شده خود را ناکافی دیدند و دلایل ارائهشده از سوی اسلامر ا کافیو قـانعکننده یـافتند؛آنگاه به قبول این دین تن در دهند.چنانکه آیه مبارکه{/«لا اکراه فی الدین»/}(طبرسی،1379:362-364)ناظر بـه ایـن حـقیقت است که قبول مبانی دین نباید از سر اکراه باشد،بلکه باید براساس استدلال و برهان باشد و از ایـن مـطلب مـشخص میشود که سخن ابن مسعود و ابن زید که ازاصحاب رسول خدا(ص)بودند و تـصور نـمودند که این آیه،منسوخ به آیه سیف است،اشتباه نمودهاند؛چرا که اسلام درصدد نیست تا در قبول مبانی خـود بـه زور متوسل شود و هیچگاه نمیخواهد با جنگ،ادعای خود را ثابت کند؛بلکه در ابتدا درصدد ارائهـ دلیـل و روشننمودن حق از باطل براساس دلیلاست.چنانکه ادامه آیـه فـوق یـعنی جمله{/«قد تبین الرشد من الغی»/}(بقره:256)براین مطلب دلالت دارد کـه در بـدو امر هیچ اکراهی وجود ندارد،بلکه پذیرش دین اسلام باید براساس استدلال و برهانباشد و اسـاسا اگـر قبول دین اسلام برپایه اسـتدلال نـباشد و مسلمان بـا قـطع و یـقین،که از برهان بهدست میآید،به قبول این دیـن تـن در ندهد؛این اسلام آوردن وی پذیرفته شدهنیست و لذا فتوایهمه فقهای شیعه این است کـه تـقلید در اصول دین جائز نمیباشد(یزدی،1414:29/1،مسئله67)و این فـتوی به این معنی اسـت کـه قبول خدا،درستی دین اسلام،حقانیت گـفتار رسـول خدا(ص)و تمام اعتقادات باید براساس استدلال و دلیل باشد نه کورکورانه و بدون دلیل.توضیحبیشتر بـرای اثـبات عدم نسخ اینکه،آیاتی که تـوهمشده کـه نـاسخ این آیه مـبارکه اسـت،نظیر آیاتاول سوره مبارکه تـوبه،مفادش ایـن است که با مشرکین ستیزهجو و کسانی که پایبند به هیچمقرارتی نیستند(توبه:8 و 9)باید مقابله بـه مـثل نمود و یا در آیه دوازدهم همین سـوره آمـده است کـهبا سـران کـفر باید از راه مقابله و جنگ وارد شـد؛چرا که آنها به هیچ پیمانی پایبند نیستند و یا درآیه سیزدهم همین سوره میخوانیم که آیـا بـا کسانی که پیمانشکنی کردند وتلاش در بـیرون کـردنپیامبر(از شـهر و زادگـاهش)نمودند و کـسانی که اول بار آنـها بـا شما از در جنگ وارد شدند،مقابلهنمیکنید؟لذا با توجه به مفاد این آیات معلوم میشود که برخورد شدید با مـشرکین و مـلحدان بـهخاطر این است که آنها آغازگر جنگ بـوده و ایـن تـجویز جـنگ و نـزاع در واقـع جنبه دفاعی دارد؛چنانکه در آیه سی و ششم همین سوره(توبه)میخوانیم که{/«قاتلوا المشکرین کافّۀ کما یقاتلونکمکافّۀ»/}پس اگر قرآن کریم دستور به جنگ با مشرکان و ملحدان را میدهد،به این خاطر نیست کـهفقط آنها را به این باور سوق دهد،بلکه از آن جهت است که اگر در مقابله متجاوزگر برخورددفاعی صورت نگیرد دیگر چیزی به جا نخواهد ماند و این است معنای آیه مبارکهای که میفرماید:{/«و لو لا دفع اللّه النـاس بـعضهم ببعض لفسدت الارض...»/}(بقره:251)و یا در آیه دیگر میخوانیم:{/«و لو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم اللّهکثیرا»/}(حج:40)و نکته قابل توجه اینکه آیه مبارکه اخیر بـعد از آیـهای آمده است که در آن ذاتاقدس متعال میفرماید:{/«اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا»./}از این آیه نیز فهمیدهشود که جنگ بامشرکان در راستای اکراه دین نیست؛بلکه اساس تـشریع آن را دفـاع تشکیل میدهد که هرعقلیحکم مـیکند بـه لزوم دفاع،چه اینکه اگر دفاع نباشد،دشمنان کینهتوز چیزی به جا نخواهند گذاشتو این در حالی است که آیه فوق که در آن به مسلمانان اجازه دفاع از خود دادهـشد،در سـال دومهجرت نازل گردید؛یعنی تـا سـالها مسلمانان حتی مجاز نبودند که برای دفاع از خود با مشرکان برخورد نظامی داشتهباشند.بنابراین دستور به جنگ با مشرکان با توجه به آیات بسیاری معلوممیشود که جنبه دفاعی دارد نه اینکه اسلام بخواهد بـا اکـراه خود را به دیگران بقبولاند و این نکته باتوجه به آیه فوق که اذن مقاتله و جنگ،معلّلشده به اینکه مسلمانان مورد ظلم واقعشده و درابتدای آیه بعد،یعنی آیه چهلم سوره مبارکه حج،نیز آمده که مـسلمانان بـه ناحق از وطـن خویش ازسوی مشرکان اخراج گردیدهاند،کاملا روشن و مشخص است و اگر جنگ با مشرکان جنبه دفاعیداشته قطعا و به طـریق اولی با اهل کتاب نیز با توجه به همین امر بودهاست.اگر خـدای مـتعال درآیـه بیست و نهم از سوره مبارکه توبه،دستور به قتال با اهل کتاب را میدهد،در همین راستا است.چنانکه در همین آیه بـه جـای«اقتلوا»از«هیأت قاتلوا»استفادهشده که دلالت دغارد براینکه آنها نیزدرصدد جنگ و قتال میباشند.با توجه به این آیـات مـبارکه مـشخص شد که اگر در کتابهایفقهی،جهاد به دو قسم ابتدائی و دفاعی تقسیم شده به حسب ظاهر است و تـفاوت حقیقی و جوهریمیان این دو جهاد نیست.اسلام با کسی که هنوز دلایل کافی برایش اقـامهنشده و به حقانیت ایندین پیـنبرده اسـت،برخورد تند و خشونتآمیز را تجویز نمیکند و درصدد اکراه او به قبول دیننیست.مگر نه این است که قهر آمیزترین سوره قرآن کریم،سوره توبه است که بدون«بسم اللّه»همآغاز شدهاست.در اوایل همین سوره،یعنی آیه ششم آن،میخوانیم کـه اگر در وسط جنگ یکی ازمشرکان از مسلمانان پناه خواست-تا به اصطلاح درباره حقانیت این دین به تحقیق و بررسیبپردازد-دستور به پیامبر(ص)دادهشده که به او پناه بدهد و بعد از او نخواهد که تا در میانمسلمانان هست،تصمیم بگیرد؛بلکه بـه او اجـازه دهید تا به پناهگاه و محل امن خود برگردد و آنجادر فضائی به دور از هرگونه تهدید و هراس نسبت قبول یا ردّ پذیرش دین تصمیم بگیرد.آیا بهخوبی از این آیه مبارکه برنمیآید که در پذیرش دین هـیچ اکـراهی نباید صورت بگیرد؟و این درحالی است که سوره توبه در اواخر عمر شریف پیامبر نازل گردیده و تا آن زمان فرصت کافی برایتحقیق و بررسی وجود داشتهاست ولی باز خدای متعال دستور میدهد کـه بـرای چنین شخصی بایدفضای آرام و بدون تهدید برای پذیرش اسلام فراهم کرد.به علاوه اینکه از آیات قرآنی بیشماریبرمیآید که اساس دین اسلام را اعتقاد و باور صحیح تشکیل میدهد،چنانکه هرکجا که از عملصالح در قرآن سـخن گـفتهشده،قبل از آن مـسئله ایمان مطرح گشتهاست.حال با تـوجه بـه ایـن جهتو با توجه به اینکه ایمان و اعتقاد امری قلبی و باطنی است و اصلا اکراه بردار نیست؛از این دونکته معلوم شود که حـکم بـه نـسخ آیه{/«لا اکراه فی الدین»/}کاملا بیاساس است.از مجموع آنـچه تـا به اینجا از نظر گذشت معلوم گردید که اولا،اسلام را محور قرار دادن استدلال و برهان سعی دارد تا ازپیروی و تبعیت بیدلیل و کورکورانه اجتناب گردد و ایـن مـطلب بـا مراجعه به آیات زیادی که از عملبه ظن نهی میکند و پیـمودن از راه علم را مورد توجه قرار میدهد نیز مشخصتر میشود و ثانیا،آیهمبارکه{/«لا اکراه فی الدین»/}نسخ نگردید و از این رو،نه اکراه در امر دیـن را اسـلام مـیپسندد و نه بهآن شیوه عمل میکند و نه اصلا چنین چیزی ممکن است.
گفتوگوهای لجـاجتآمیز و جـدال بیحاصل،آدمی را به حقیق رهنمون نمیسازد و تنهاموجب میشود تا زمینههای دشمنی و کینهتوزی افزدوهشود و جنگ و نزاع بین جـدالکنندگاندرگیرد.لذا دیـن مـقدس اسلام در آیات فراوانی از قرآن از پیامبر(ص)و مسلمانان خواسته است تابا کسانی که ایـن دیـن را نـمیپذیرند،جدال نکنند و از ادامه گفتوگو که نتیجهای جز دشمنیندارد،خویشتنداری ورزند و به این ترتیب یکی از عوامل پیـشگیری کـننده از جـنگ و نزاعه که دراسلام به خوبی مراعاتشده عبارت خواهد بود از ترک جدال و گفتوگوی خصومت برانگیز..
مونهای از آیـات قـرآن کریم
در اینجا به آیاتی به عنوان نمونه اشاره میشود که این مسئله در آن پرداخته شدهاست:
در قـرآن آمـده اسـت:«بگو(ای پیامبر)آیا با ما درباره خدائی که پروردگار ما و شماست بحثمیکنید در حالیکه برای ماست اعـمال مـا و برای شماست اعمال شما و ما نسبت به او اخلاصداریم»1.در این آیه چنانکه ملاحظه مـیشود خـداوند مـتعال از محاجه منع میکند و اظهار میداردکه امر را به خدا موکول نمائید.
قرآن کریم با بیان اینکه هر امـتی و یـا هرانسانی به هر آئینی در آیه نتیجهاش را خودشمیبیند و عمل بد و بد بودن دیـن و آئیـن امـتی موجب عذاب امت دیگر نمیشود2و به این ترتیب ازجدال بیحاصل جلوگیری میکنند.این آیه مبارکه-با فـاصله کـم در هـمین سوره(بقره:141)-دوباره تکرارشده تا بیشتر به آن توجه گردد.
1)خداوند متعال به پیامبر(ص)میفرماید که در گفتوگوی بـا کـافران نیز از جدال بپرهیز و امر رابه خدا موکول نما.در سوره مبارکه کافرون میخوانیم{/«لکم دینکم ولی دین»/}1(کافرون:6).
2)قرآن کریم به کـسانی کـه ایمان نمیآورند،اظهار میدارد:«بگو(ای پیامبر)برای کسانی کهایمان نمیآورند برهمان شیوهای که عمل مـینمائید،عمل کـنید و ما نیز عمل میکنیم و منتظر بمانید چنانکه ما نـیز مـنتظریم(تا حـق آشکار گردد)»3.در این آیه نیز با مـوکولکردن تـصمیمنهایی به خدا،به ویژه در روز قیامت،از اهل ایمان خواستهشده به جدال با غیرمؤمنینمبادرت ننمایند و کـار را بـه خدا بسپارند.
3)مقابله به مثل به صـورت دشـنامدادن و ناسزا گـفتن نـیز مـورد نهی واقعشده و از اهل ایمانخواستهشده تا از فـحشدادن نـسبت به غیر مؤمنین بپرهیزند،4چرا که در بسیاری موارددشنامدادن موجب نزاعهای سخت میگردد کـه قـرآن با نهی از آن سعی دارد تا جلویبسیاری از مـنازعات را بگیرد.
4)خداوند متعال در موارد متعددی پیـامبر(ص)را مـورد خطاب قرار میدهد و از وی میخواهدکه از مـشرکین و کـسانی که به خدا ایمان نمیآورند اعراض نماید و به جدال با آنها برنخیزد.برای نـمونه آمـده است:{/«اعرض عن المشرکین»/}(انعام:106).برخی از موارد دیـگر بـه ایـنقرار است:الف)سوره نساء،آیه 63 و آیـه 81؛بـ)سوره مائده،آیه 42؛ج)سوره اعراف،آیه 199؛د)سـوره نـجم،آیه 29(عبد الباقی،1364:456).
5)از جمله این موارد اینکه خداوند متعال به پیامبر(ص)فرمود:«کسانی را که ایمان نمیآورندرها کن و آنـها را بـه حال خود بگذار تا اینکه در قـیامت تـکلیف ایشان روشـن شـود5».این آیـهمبارکه به صورت مکرر در سـوره معارج،آیه 42 نیز آمده است.
این آیات کریمه که فقط به عنوان نمونه به آنها اشارهشده و در قرآن کـریم آیـات از این قبیلمتعدد است و نیز در روایات از پیـامبر اکـرم(ص)و ائمـه اطـهار نـیز فراوان به چـشم مـیخورد،جملگیدلالت براین امر دارد که دین اسلام به فکر،استدلال و گفتوگو برمحوریت برهان اهمیت داده و ازتبعیت کورکورانه پرهیز دادهاست،ولی در گـفتوگو و بـحث هـم توجه به این نکته دادهاست که ازجـدال و لجـاجت،که در بـسیاری اوقـات مـنشاء جـنگ و نزاع است،میبایست پرهیز کرد و اگر دلایلروشن ارائه شد ولی طرف مقابل به جای برخورد عقلانی،سعی در پافشاری بیاساس برموضع باطلخود دارد،نباید به گفتوگو با وی ادامه داد که این امر فرجامی جـز کینهتوزی ندارد.
حریم کشتن ناحق و بیان مجازات اخروی آن
دومین عاملی که در جلوگیری از خونریزی و نزاع نقش عمدهای را ایفا میکند،حرامکردناین عمل و بیان مجازاتی است که شارع مقدس اسلام برای مرتکب قتل و خونریزی در نظر گرفته است.قرآن کریم بـرای کـسی که به ناحق انسان دیگری را به قتل برساند،سنگینترین عذابآخرتی را در نظر گرفته و میفرماید:«اگر شخصی بدون جهت قصاص و یا از سر فساد در زمین،کسی را به قتل برساند؛مانند این است که همه انسانها را بـه قـتل رسانده است»6.در این آیهمبارکه ملاحظه میگردد که کشتن یک نفر به مثابه این است که همه انسانها از خلقت آدم تاانقراض عالم را به قتل بـرسند و تـا این حد کشتن حتی یـک نـفر خشم و غضب الهی را در پی خواهدداشت.در توضیح این آیه روایات متعددی رسیده است که اگر کسی یک نفر را به ناحق به قتلبرساند در جایگاهی از جهنم قرار خـواهد گـرفت که جای قاتلین هـمه مـردم است و اگر مجددامرتکب این عمل شود عذاب برای او شدیدتر خواهد شد(حر عاملی،1414،29:9 و 10).ترساندناز عذاب آخرتی عامل مهمی است که در جلوگیری از خونریزی ناحق نقش مهمی را ایفا میکند.بازدارنده درونی،مهمتر از بازدارندههای بیرونی اسـت؛چرا کـه ممکن است اشخاص بتوانند ازبازدارنده بیرونی خود را مخفی کنند ولی بازدارنده درونی که همان باور و اعتقاد به عذاب آخرتیاست همیشه همراه شخصبوده و مخفیشدن از آن ممکن نیست و لذا اسلام علاوه بر توجه بهبازدارندههای بـیرونی سـعی دارد تا بـا تقویت بازدارندههای درونی که توجه به ایمان به غیب،مخصوصا ایمان به قیامت و عذاب آخرتی است،جلوی بسیاری از مـفاسد را بگیرد و در انساننیرویی ایجاد کند که مانع انجام کارهای بد بشود بـه طـوری کـه این مانع نه قابل فرارکردن از آناست و نه میتوان با فریبکاری از آن رهایی پیدا کرد.اسلام نه تنها برای قـاتل مـجازات آخرتی درنظرگرفته بلکه هرنوع ظلم و ستمی هرچند اندک را حرام کرده و برای مرتکب آن مـجازاتآخرتی در نـظر گـرفته و بدین ترتیب سعی نموده تا جلوی هر ستمگری گرفته شود.از دیدگاه قرآن،کسی میتواند حاکمیت و زمـامداری جامعه را به عهده بگیرد که دست او از هرگونه ظلم و ستمی پاکباشد.{/«لا ینال عهدی الظـالمین»/}(بقره:124).تمام فقهای شیعه متفقاند کـه شـرط رسیدن به مقام امامت ایناست که امام نباید در هیج زمانی از حیات و زندگی خود مرتکب کوچکترین ظلم و ستمی شدهباشد و دراین جهت هیچ اختلافی بین علماء شیعه وجود ندارد(خراسانی،1412:131)؛(فیاض،1412:294/43)؛(سبحانی،بیتا:87/1)؛(بروجردی،1405:139/1)؛(کاظمی،1404:126/1).امام حسین(ع)درآخرین وصیتها و سفارشهای خـود به امام سجاد(ع)فرمود:7«فرزندم از ظلمکردن به کسی کهپناهی جز خدا ندارد بپرهیز»(جمعی از نویسندگان،1381:544).ملاحظه میگردد که خداوند متعال با حرامنمودن هرگونه ظلم و ستم و در نظرگرفتن عذاب در آخرت برای کسی که مرتکبظلم بشود،جلوی نزاع،جنگ و خونریزی را تا حـد زیـادی در میان کسانی که به خداوند و دین اومعتقدند،گرفتهاست.شارع مقدس اسلام نه تنها ظلم به مسلمان را جائز نمیداند بلکه حتی نسبتبه مسیحیان،یهودیان و زرتشیان که طرف قرارداد اهل ذمه با دولت اسلامی هستند،اظهارگردیدهکه اذیـتکردن آنـها حرام و موجب عذاب است.در حدیثی از پیامبر خدا(ص)رسیدهاست کهحضرت فرمود هرکسی آنان(اهل کتابی که طرف صلح در قالب شرایط ذمه قرار دارند)را اذیتکند،گو اینکه مرا اذیت کردهاست.بدین ترتیب ملاحظه میشود کـه اسـلام با حرامکردن هرگونهظلم و اذیت نسبت به دیگران و در نظرگرفتن عذاب آخرتی برای ظالم حتی نسبت به غیر مسلمانزمینه صلح و دوستی را در میان همگان بیشتر فراهم کرد.
ضع مقررات و تعیین مجازات دنیائی برای قـتل بـه ناحق
بازدارنده دیـگری که جلوی قتل و خونریزی را مـیگیرد ایـن اسـت که خداوند متعال برایکسی که مرتکب قتل و یا جراحت نسبت به دیگران شود و به ناحق خود کسی را بریزد و یاآسیبی به او وارد کـند،مجازات دنـیایی درنـظر گرفته که نام آن قصاص است.قرآن در این بارهمیفرماید:{/«و لکـم فـی القصاص حیاء یا اولوا الالباب لعلّکم تتقون»/}(صدوق،1390:93-94).منظور از حیات شمردن حکم قصاص این است که قصاص به لحاظ بازدارندگی آن موجب مـیشودتا بـسیاری از ارتـکاب جنایت و قتل امتناع نمایند و از ترس قصاص،خون کسی را به ناحق نـریزندو یا جراحتی به وی وارد نکنند.از این رو قصاص باعث ادامه حیات و زندکی برای انسانشده وعدم آن باعث بسیاری از جنایات و قتلها میگردد.
اسلام نـه تـنها بـرای کسی که مسلمانی را به ناحق به قتل برساند،مجازات دنیایی در نظرگرفتهبلکه بـرای کـسانی که کافر غیر حربی یعنی کافری که در مقابل دولت اسلامی نایسند را به قتلبرساند،مجازات تعزیری قرار دادهاست.
مجازات تعزیری مـجازاتی اسـت کـه تعیین نوع و میزان آن برعهده حاکم اسلامی است و فقها بهصورت اجماعی براین بـاورند کـه اگـر مسلمان،غیر مسلمانی را به قتل برساند،مشروط براینکه آنغیرمسلمان کافر حربی نباشد،باید تعزیر شود و اگر عـادت بـه کـشتن اهل کتابی که شرائط ذمه راپذیرفتهاند،برای کسی حاصل شود میبایست او را قصاص کرد(حسینی عاملی،بیتا:11-18).منظور از عادتداشتن یـعنی ارتـکاب دوباره قتل،به طوری که قاتل بعد از مجازات تعزیری،مجددا ذمی دیگریرا به قتل بـرساند(عاملی جـبعی،1382:362-368)،دراین صـورت مورد قصاص قرار میگیرد.
از نقطهنظر فقها،شیعه مسلمان اگر مسلمانی را به قتل برساند،مورد حکم قصاص قـرار مـیگیرد وملیت و یا کشور قاتل و یا مقتول دخالتی در حکم ندارد و اگر غیر مسلمانی،مسلمان یـا غـیر مـسلمانی رابه قتل برساند،باز مورد حکم قصاص قرار میگیرد و نیز چنانکه در بالا از نظر گذشت در مواردی هـم اگـرقاتل مسلمان و مقتول غیر مسلمان باشد،باز هم قصاص میشود ولی مجازات تعزیری برای مـسلمانی کـهغیر مـسلمان را به ناحق به قتل برساند در هر صورت ثابت خواهد بود.
بدین ترتیب ملاحظه میگردد که اسلام بـا قـراردادن حـکم قصاص برای قتل نابهحق جلویبسیاری از خونریزیها و نزاعها را میگیرد و موجب میشود که صـلح پایـدارتر گشته و از روابطخشونتآمیز جلوگیری شود.
نترل احساسات تلافیجویانه و منع از رفتارهای خشونتآمیز در حین جنگ
تعصبی که میان قبائل به ویژه در قبائل عـربی وجـود داشت به طوری بود که اگر کسی مرتکبقتل شخصی میشد،افراد قبیله مـقتول بـه خاطر تعصبی که میانشان بود به قـبیلهای کـه قـاتل از آنهابود حمله میکردند و تعداد بسیاری را به بـهانه تـلافی به خاک و خون میکشیدند.
در طور تاریخ چه بسا جنگهای وسیع میان قبائل و یا کـشورهای مـختلف به خاطر کشتهشدنیک یا چـند نـفر به وقـوع پیـوست.قرآن کـریم با بیان این مطلب که در قـصاص اسـراف ممنوع است،سعی نمود تا جلوی بسیاری از جنگها گرفته شود.قرآن کریم در این بـاره مـیفرماید:«اگر کسیمظلومانه و بدون جهت کشته شود از بـرای ولی او حق قصاص قرار دادهـشده؛پس او اسـراف در قتلننماید»8.در این آیه مبارکه،خداوند مـتعال ضـمن بیان اینکه حکم قصاص برای مجازات قاتل در نظرگرفتهشده به بستگان مقتول توصیهمیشود کـه نـباید در تلافیکردن اسراف نمایند و غیر از قـاتلکسانی دیـگر از قـبیله و یا بستگان و یـا شـهر و کشور قاتل را به قـتل بـرسانند؛بلکه تنها قاتل باید بهسزای اعمال خود برسد و نیز کسانی که در جریان قتل نقش داشـتهاند،بسته بـه نقس خود باید مجازاتشوند اما کـسانی کـه دخالتی در قـتل نـداشتهاند،نباید مـورد تعدی و تجاوز قرار گـیرند و از این جهت نیزاسلام با حرامکردن کشتن غیر از قاتل،سعی نمود تا احساسات تلافیجویانه،مقتول را کنترلنماید و جلوی جـنگ و نـزاع گسترده به واسطه کشتهشدن برخی از افـراد گـرفته شود.
از سـوی دیـگر اسـلام با مشخصکردن نـوع قـتل قاتل و حرامکردن مثله نمودن بدن قاتل وجلوگیری از بسیاری از کشتنهای فجیع،سعی نمود تا احساسات تلافیجویانه خانواده مـقتول مـوردکنترل قـرار گیرد و آنها نسبت به قاتل،خود را مجاز بـه هـرنوع بـرخوردی نـدانند.حضر عـلی(ع)در وصـیت خود به فرزاندانش امام حسن(ع)و اما حسین(ع)میفرماید که نسبت به قاتل حضرتیعنی عبد الرحمان بن ملجم فقط یک ضربه را بر او اجرای حکم قصاص وارد کنند چرا که اوبـا یک ضربت حضرت علی(ع)را به شهادت رساند و از مثلهکردن و تکه تکه کردن بدن ویبپرهیزند؛چرا که پیامبر خدا فرمود:«از مثلهکردن بدن مرده بپرهیزید حتی نسبت به سگ ولگرد»(سید رضی،1347،نامه 47:321).در اینجا نیز مـلاحظه مـیگردد که اسلام با کنترل احساساتتلافیجویانه سعی دارد تا از قساوت پیداکردن دلها جلوگیری کند و نگذارد افراد حتی نسبت بهقاتل،خود را مجاز به هرنوع جنایت بدانند و به این ترتیب قساوت دل و زمینه جنایتکردن درقـصاص کـنندهها تشدید شود به طوری که حتی در این حدیث ملاحظه گردید پیامبر اسلام(ص)ازمثلهکردن و تکهتکه کردن بدن حیوان بیارزش مانند سک ولگرد نیز منع فـرمود.اگر تـکهتکهکردن جسد حیوان با این خـصوصیات در کـلام نبوی(ص)مورد نهی قرارگرفته،به طریق اولیانجام این عمل نسبت به انسان با هرگرایش فکری و دینی مورد نهیبوده و مبغوض در نزد شارعمقدس اسلام است.انجام چنین رفتار خـشونتآمیزی از دو جـهت دارای اثر منفی است.اول ایـنکهانجام اعـمال خشونتآمیز،روحیه قساوت و سنگدلی را افزایش میدهد و چه بسا این حالت باعثمیشود انجام دهندگان بعد از آن میل به سرکشی و جنایت در ایشان افزایش یابد و خود زمینهجنگ و نزاع را فراهم آورد و دوم اینکه با رفتار خشونتآمیز مـثلهکردن،آتش حـقد و کینه در دلطرف مقابل افزدوهشده و موجبات شعلهورتر شدن آتش جنگ فراهم میآید.
دین اسلام برای اینکه عداوت و دشمن به اوج خود نرسد در صورت تحقق ملاک جواز جنگکه قبلا گفته شد،یعنی در شرایط دفاع که جـنگ و پیـکار از نقطهنظر شـریعت اسلام جائز است،محدودیتهایی را برای مدافعان اسلامی قرارداده که آنها این محدودیتها را میبایست در جنگدفاعی خود مورد ملاحظه قـرار دهند و رعایت این محدودیتها در جنگ با کفار و مشرکان موجبمیگردد تا زمـینه بـرای مـشتعلتر شدن آتش جنگ فراهم نشود بلکه هدف از این محدودیتها ایناست که جنگ به وجودآمده به سمت صـلح و سـازش پیش رود؛
حدودیتهای جنگ از نظر اسلامدر اینجا فقط به عنوان نمونه به برخی از این مـحدودیتها اشـاره میشود:
1)حرامبودن جـنگ در چهار ماه از سال و لزوم آتشبس و قطع نزاع در ماههای رجب،ذیالقعده،ذی الحجه و محرم که آیات متعددی از قـرآن کریم براین امر دلالت دارد؛نظیر:آیهدویست و هفدهم از سوره مبارکه بقره و آیه دوم و سی و هفتم از سوره مـبارکه توبه.
2)استفاده از سمّ و آنچه امروزه بـه سـلاح شیمیایی تعبیر میشود و مستند آن روایتی است که ازرسول مکرم اسلام رسیده مبنی براینکه استفاده از سمّ در جنگ با مشرکین مورد نهی است(طوسی،1390:143-146).براساس این روایت برخی فقها نظیر شیخ طوسی و مرحوم ابنادریس ایـن عمل را حرام دانسته ولی برخی از فقیهان این عمل را مکروه به حساب آوردهاند(حلی،1418:391-394).
3)کشتن و به قتل رساندن زنها،بچهها و مجانین به عنوان حرام در کتابهای فقهی یادشده ولذا مجاهدین اسلامی نمیتوانند تعرضی نسبت به این گروه از کفار و مـشرکان داشـته باشند واین در حالی است که فقها براساس روایات رسیده از ائمه اطهار،اظهار میدارند که حتی اگراین عده در جنگ دخالتداشته و به جنگجویان از مشرکان و کفار یاری میرسانند نیز بازکشتن ایشان حرامبوده و این مـسئله در مـیان فقها به صورت اجماعی مطرح است؛یعنی اینفتوا را همه فقیهان امامیه پذیرفتهاند و هیچ یک حتی یک نفر از فقها نسبت به زنها و بچههاو نیز مجانین در فرض که کمککار در جنگ هم بـاشند،اجازه قـتل ایشان را نمیدهد و اینعمل را در حق آنها حرام میداند(اردبیلی،1409:435-457).
4)مستحبشمردن مدارا با اسیران جنگی و غذا و آبدادن به ایشان که در این زمینه درکتابهای روائی بابی برای این احادیث قرار دارد و در آن احادیثی با این مضمون آمدهاستکه امـیر المـؤمنین عـلی(ع)فرمود:«احسان و خوبیکردن به اسیران جنگی حـق واجـب اسـت»(حر عاملی،1414:18-29).
5)مکروه دانستن قتل و کشتن کفار و مشرکان به وسیله رهاکردن آب روی ایشان و غرقکردن آنها از طریق فرستادن آب و نیز مکروه به حسابآوردن ممنوعیت ایشان از نوشیدنآب و قـراردادن ایـشان در وضـعیت تشنگی و عطش(عاملی جبعی،1383،ش 2:370).
دین اسلام برای جنگ در شرائطی کـه چـارهای از آن نیست،حدومرز گذاشته و به مجاهدین دستور میدهد که نباید در جنگ و قتال از مرز و حد قرار دادهشده،تجاوز کنند(بقره:190).اینآیه گویای این مطلب است که اسـلام اگـر در شـرایط خاص جنگ را با دشمنی که از هرمنطق وفکر تهی است و در عـین حال سعی دارد تا نزاع و خونریزی را به آخرین حد خود برساند،دستورشاین است که نباید در کشتن یا نزاع،زیادهروی شود بـلکه ایـن کـار باید کاملا کنترلشده صورتبگیرد.در جنگ با دشمن نباید مرزها را نادیده گـرفت و هـررفتار خشونتآمیز را نسبت به او رواداشت بلکه به عکس قرآن کریم دستورش این است که مبادا اهل ایـمان بـه خـاطر دشمنی،عدالت رابا دشمن رعایت نکنند و آنجا که باید جانب انصاف را رعایت کـنند،نسبت بـه آن کـوتاهی نمایند(مائده:8).اسلام تا آنجا به رعایت حدومرز در جنگ و دشمن توصیه میکند که به پیامبر اکـرم(ص)ازجانب خـداوند مـتعال دستور دادهشده تا نسبت به یهودیان که دشمنی بیاندازه آنها نسبت بهمسلمانان درهمه بـرهههای تـاریخ غیرقابل کتمان است،دستور میدهد که اگر میان آنها حکمکردی به قسط و عدالت و انـصاف بـین ایـشان حکم کن(مائده:42).
بدین سان اسلام با تعیین محدوده برای جنگ سعی دارد تا جلوی گسترش آن را گرفته و ازازدیـاد و پیـشروی جلوگیری نماید.
وصیه به دوستی و گذشت نسبت به همه انسانها
در قرآن کریم،پیامبر مکرم اسلام(ص)به عنوان رحـمت بـرای هـمه عالمیان معرفیشدهاست.{/«و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین»/}(انبیاء:107).لذا پیامبر آهنگ کلیاش برای همهجهانیان با همه اختلافی کـه در مـلیت و مذهب و آئین دارند،رحمت و محبت و دوستی است.سیاقآیه که مفید معنای حصری میباشد تـأکیدی اسـت بـراین نکته که اساس دین اسلام را رحمت ولطف تشکیل میدهد.
قرآن کریم به عنوان کلی و عام به مـسلمانان تـوصیه مـیکند که با همه انسانها اعم ازمسلمان و غیر مسلمان باید رفتاری مسالمتآمیز و بـرمبنای دوسـتی داشته باشند.این حکم کلی اگرچه در مواردی تخصیص خوردهاست،چنانکه قبلا به آن اشاره شد،ولی باید دانست کـه از حـکم عامباید به میزانی که مخصّص رسیده،دست برداشت و نسبت به باقی موارد کـه تـخصیص نخورده،مرجع عموم عام میباشد.آیاتی از قرآن کریم بـراین امـر دلالتـ دارد؛نظیر:{/«قولوا للناس حسنا»/}(بقره:83).در این آیه خداوند مـتعال دسـتور میدهد که با همه انسانها اعم از مسلمان و غیر مسلمان باید رفتاری نیکو داشت و مـراد از ایـنکه میفرماید به مردم با نـیکی سـخن بگوئید؛ایننیست کـه فـقط در گـفتار باید رعایت این جهت را نمود بـلکه مـقصود اعم از رفتار و هرکرداریمیباشد.شاهد برصدق این ادعا این است که در آیه دیگر مـیفرماید:{/«خداوند شـما را نهی نمیکندتا نسبت به کسانی کـه با شما در دین قـتال نـکردند و شما را از دیار خود اخراج نـنمودند،نیکی کـنیدو با قسط و عدل با آنها رفتار نمائید»9./}در این آیه به طور کلی خـداوند مـتعال میفرماید که نیکیکردن با غـیر مـسلمانی کـه از سرجنگ وارد نشدند،مورد نـهی نـیست و خداوند نیکی کردن و رعـایتقسط و عـدلنمودن با ایشان را حرام نکردهاست.ملاحظه میگردد که نیکیکردن به طور کلی نهفقط در گفتار بلکه اعـم از رفـتار و گفتار مورد تصریح در این آیه مـبارکه میباشد.
در آیـه دیگری اوصـاف اهـل تـقوی آمده است که آنـها از جمله ویژگیهایشان این است که{/«والعافین عن الناس»/}(عمران:134).یعنی نسبت به عموم مردم اعم از مسلمان که غـیر مـسلماناناهل عفو و بخشندگی بوده و خطاهای آنها را مـورد عـفو قـرارداده و جـزای بـدی را به بدی نـمیدهند.در ایـن آیه نیز ملاحظه میگردد که اصل و قاعده کلی و عام برگذشت و داشتن رابطه مسالمتآمیزو برقراری مصالحه مـیباشد و یـا بـاز در آیه دیگری آمده است که«[ای پیامبر]به نـیکوترین شـیوهبدیهای آنـها را پاسـخ بـده پیـ به ناگاه میان تو و کسی که دشمن توست،دوستی گرم برقرارشود»10.در این آیه مبارکه با توجه به آیات قبل آن به پیامبر اسلام(ص)و همه کسانی که مردمرا به اسـلام و خداوند متعال دعوت مینمایند دستور دادهشده که نسبت به همه دشمنان باید رفتارمسالمتآمیز داشت و با حلم و بردباری با آنها برخورد کرد و بدرفتاریهای آنها را مورد گذشتقرار داد و این رفتار دوستانه و بزرگوارانه حـتی نـسبت به دشمنان باید آنقدر باشد که آنها را بهدوستی گرم و صمیمی تبدیل کند.در گفتاری از پیامبر خدا(ص)رسیده است که حضرت طبقنقلی که از ایشان شده فرمودند:«احسن الی من اساء الیک»(حسینی،1380:144).در این حدیثشریف نـیز پیـامبر خدا(ص)توصیه به خوبیکردن با کسی را مینماید که با انسان بدی نمود و ازاین کلام نورانی نیز معلوم میشود در اسلام اصل و کلیت قاعده برخوبیکردن و عـفو نـمودننسبت به بدیهای همه مردم اعـم از مـسلمانان تا غیر مسلمانان و نیز رفتار مسالمتآمیز داشتناست،هرچند در مواردی این قاعده کلی مورد استثناء و تخصیص قرار گرفته است.
خدای متعال به عنوان صفت اهل تقوی یعنی هـمانهایی کـه اساسا قرآن برای هـدایت ایشان نازل گـردید(بقره:2)میفرماید که آنها{/«العافین عن الناس»/}(آل عمران:134)؛یعنی آنها نسبت بهمردهم اهل گذشت میباشند.قابل توجه اینکه در این آیه مبارکه عفو و گذشت نسبت به عموم مردم ازصفات متقین شمردهشده و آنها نه تنها نسبت بـه اهـل ایمان و مسلمانان اینگونهاند بلکه نسبت به همهانسانها و با گرایشهای دینی مختلف و ویژگیهای متفاوت،رفتار همراه با گذشت دارند و اینمطلب از آنجا استفاده میشود که در این آیه نیامده که اهل گذشتاند نسبت بـه مـسلمانان یا اهـل ایمانبلکه نسبت به عموم مردم رفتارشان این طور است و یا در آیه دیگر در مورد عباد رحمان میخوانیمکه آنـها خاشعاند و در برابر خطاب افراد نادان،پاسخشان سلام است(فرقان:63).قرآن کریمدستورش به همه مـسلمانان ایـن اسـت که اگرچه بسیاری از اهل کتاب تلاش میکنند تا شما را بهوضعیت کفر برگردانند و این کار ایشان از روی حسادت انـجام مـیشودو این در حالی است که حقبرای ایشان آشکار شدهاست ولی شما عفو کرده و نسبت بـه آنـها گـذشت نمایید(بقره:109).
اگر در برخی آیات میخوانیم که به مسلمانان امرشده تا به اهل کتاب زیاد نزدیک نشوند وبـه آنها اعتماد نکنند،سرّ این دستور اینگونه بیانشده که چون آنها از هیچ بدی و فـسادی نسبت بهمسلمانان کوتاهی نـمیکنند(آل عـمران:118).در اینجا به خوبی مشخص است که ترک دوستی باایشان دقیقا به خاطر رفتار بد آنها میباشد؛یعنی اگر این نمیبود که آنها راه کژی و اذیت را نسبتبه مسلمانان روا داشتند،اسلام از دوستی با ایشان نهی نـمیکرد و این مطلب از ظاهر تعلیل در اینآیه مبارکه و آیه بعدی آن به خوبی مشخص است.بنابراین تا آنجا که دوستی با اهل کتاب باعثاذیت و آزار غیرقابل تحمل نشود و تا وقتی که گذشت باعث سوء استفادههای فـراوان آنـها نگردد،اصل بردوستی و گذشت است و این مطلب از ملاحظه این آیه با آیات قبلی کاملا روشن میگردد.لذا از مجموع آیات مشخص میشود که اصل برگذشت و دوستی است و استثنائی هم دارد و آناستثناء هم مطابق حـکم عـقل و عقلاست،چرا که هرعقلی حکم میکند که اگر دوستی انسان باعثسوء استفاده غیرقابل تحمل طرف مقابل شود،این شگرد و رفتار میبایست تغییر کند و از اینروخدای متعال در رفتار با کفار هم اظهار مـیدارد کـه اگر آنها رفتار خشونتآمیز خود را عوضکردند و بنای صلح را با شما داشتند،شما نیز با آنها رفتارتان را مسالمتآمیز کنید،این در حالیاست که در آیه قبل این آیه،یعنی آیه شصت از سوره مبارکه انفال،دستور بـه مـسلمانان ایـن استکه تا میتوانید در توانمندی نـظامی در بـرابر کـافران تلاش کنید و بلافاصله در آیه شصت و یکممیفرماید که اگر آنها از در مسالمتآمیز وارد شدند،شما نیز رفتارتان را با آنها مسالمتآمیز کنید؛
پس از این آیه هم معلوم مـیشود کـه در بـرابر کافران هم اصل برگذشت و دوستی است مگر ایـنکهآنها اصـرار برجنگ و نزاع داشتهباشند.
اسلام با توصیه به گذشت،عفو و دوستی با همه انسانها به عنوان قاعده اولیه سعی دارد تاجلوی بسیاری از جنگ و نـزاعها را بـگیرد.تاریخ اسـلام مملو از گذشتهایی بیشماری است کهپیامبر اکرم(ص)و ائمه طاهرین(ع)و نیز پیـروان صادق ایشان نسبت به دشمنترین دشمنان خودداشتند و این گذشت تا جائی که قابل تحمل بود،ادامه مییافت مگر ایـنکه طـرف مـقابل،کینهتوزی را از حد خود بگذراند.
تیجهگیری
با ملاحظه آیاتی از قرآن کریم مشخص گردید که در شریعت اسـلام حـداقل پنج راهکار وجوددارد که به منظور جلوگیری از نزاع و جنگ میان مسلمانان با غیر مسلمانان بدان تـوجه فـراوان شـدهاست و وقتی مشخص شد که اسلام با روشهای گوناگون سعی برتنشزدایی دارد،آنگاه جـایهیچگونه تـردیدی نـخواهد ماند که اصل در رفتار با متخلفان و غیر مسلمانان برصلح و سازش بودهو تجویز جنگ و نـزاع بـه شـرایط خاصی اختصاص دارد.تشخیص این شرایط بسیار دشواربوده و باتوجه به اینکه خروج از اصل اولی و حـکم بـه محدوده تخصیص نیاز به احراز قطعی دارد،جا دارد کهدر مورد وجود شرایط مزبور کـنکاشی جـدی صـورت گیرد تا مبادا به استناد برخی آیات مبارکه وبدون توجه به آیات دیگر کـه فـلسفه تشریع جهاد را در اسلام بیان میکند،بیجهت نزاعی درگیردو خونی ناروا برزمین ریخته شود.
اددداشتها
(1).{/«قل اتحاجوننا فـی اللّه و هـو ربـّنا و لنا اعمالنا و لکم اعمالکم و نحن له مخلصون»/}(بقره:139).
(2).{/«تلک امّه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تـسألون عـمّا کانوا یعملون»/}(بقره:134).
(3).{/«قل للذین لا یؤمنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون و انتظروا انا منتظرون»/}(هود:122 و 121).
(4).{/«و لا تـسبّوا الذیـن یـدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدوا بغیر علم»/}.(انعام:108).
(5).{/«فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون»/}(زخرف:83).
(6).{/«من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فـی الارضـ فـکانّما قتل الناس جمیعا»/}(مائده:32).
(7){/یا بنی ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الا اللّه/}.
(8).{/و من قتل مـظلوما فـقد جعلنا لولیّه سلطانا فلا یسرف فی القتل»/}(اسراء:33).
(9).{/«لا ینهیکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیـارکم ان تـبروّهم و تقسطوا الیهم»/}(ممتحنه:8).
(10).{/«ادفع بالّتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم»/}(فصلت:33).
نابع
{Eقرآن کریم.
اردبیلی،احمد،مجمع الفائده و البرهان،ج 7،انـتشارات جـامعه مدرسین،چاپ اول،قم،1409 ه.ق.
بروجردی،محمد تقی،نهایه الافکار(تقریرات درس مرحوم آیت اللّه آقـا ضـیاء عـراقی)،ج 1،انتشارات جامعهمدرسین،قم،1405 ه.ق.
حر عاملی،محمد،وسائل الشیعه،ج 29،مؤسسه آل البیت،چاپ اول،قـم،1414 ه.ق.
حسینی عـاملی،محمدجواد،مفتاح الکرامه،ج 11،دار احیاء التراث العربی،بیروت،بیتا.
حسینی،حمید،منتخب میزان الحکمه،انتشارات دار الحدیث،چاپ دوم،قم،1380.
حلی،حسن،مختلف الشیعه،ج 4،انتشارات جامعه مدرسین،چاپ دوم،قم،1418 ق.
خراسانی،محمد کاظم،کفایه الاصـول،ج 1،مـؤسسه انصاریان،چاپ اول،قم 1412 ق.
جمعی از نویسندگان،فرهنگ جامع سـخنان امـام حسین(ع)،نشر مـشرقین،چاپ پنجم،قم،1381.
سبحانی،جعفر،تهذیب الاصـول(تقریرات درس امـام خمینی)،ج 1،چاپ مهر،قم،بیتا.
سید رضی،نهج البلاغه،انتشارات علمی و فـرهنگی،چاپ دهم،تهران،1347.
صدوق،محمد،من لا یـحضره الفقیه،ج 4،دار الکتب الاسلامیه،چاپ پنجم،تهران،1390 ق.
طبرسی،فضل،مجمع البیان،ج 2،دار احیاء التراث العربی،بیروت،1379 ق.
طوسی،محمد،تهذیب الاحکام،ج 6،انتشارات دار الاضواء،چاپ سـوم،بیروت،1406 ق.
عاملی جـبعی(شهید ثانی)،زین الدین،مسالک الافهام،انتشارات دار الهدی،قم،بیتا.
عاملی جبعی(شهید ثانی)،زین الدیـن،الروضه البهیه فی شرح اللمـعه الدمـشقیه،ج 2،انتشارات دار التفسیر،چاپسوم،قم،1382.
عبد الباقی،محمد فؤاد،المعجم المفهرس لالفـاظ القـرآن الکریم،دار الکتب المصریه،قاهره،1364 ق.
فیاض،محمد اسحاق،محاضرات فی اصول الفقه(تقریرات درس مرحوم آیت اللّه خوئی)،ج 43،مؤسسه احـیاء آثـارامام خوئی،قم،1422 ق.
کاظمی،محمد علی،فوائد الاصول(تقریات درس مرحوم آیـت اللّه نـائینی)،انتشارات جـامعه مدرسین،قم،1404 ق.
یزدی،محمد کاظم،العروه الوثـقی،ج 1،چـاپ مهر،چاپ اول،قم،1414 ق.E}