چکیده: از موضوعات مهم حوزه معرفتى، مساله «رابطه ذهن و واقعیتهاى خارج از ذهن مىباشد» زیرا دامنه تاثیرگذارى و حوزههاى نفوذ آن فراوان است . به عنوان نمونه; وقتى کانت مدعى مىشود که همیشه ذهن مؤثر و فعال است و در نتیجه مىگوید عالم شناخت; همان مشاهده خارج با عینک مختص به ذهن است، به تبع این نظریه، دیدگاههایى در دیگر حوزههاى معرفتى نظیر; «تفسیر» ، «تاویل» و . . . شکل مىگیرد . و در مقابل او مارکس، چنان ذهن را عاجز مىداند که تمام روابط اجتماعى را متاثر از واقعیتهاى اقتصادى و ذهن را تابلوى آن مىداند .
اما نظر صحیح کدام است؟ براى رسیدن به یک نظر جامع و همهجانبهنگر، خود را تسلیم امیر بیان و کتاب او که پس از قرآن، امام کتابها است، یعنى نهج البلاغه نمودیم .
لکن براى درک هر چه بیشتر بحث ابتدا به مباحث و مفاهیم کلیدى و تاریخچه جامعهشناسى معرفت پرداختیم، زیرا یکى از متولیان این نوع موضوعات مىباشد، سپس رابطه عین و ذهن از منظر نهج البلاغه را پى گرفته و در نهایت نتیجه بحث را آوردهایم .
مقدمه
آثار قلمى و بیانى نخبهگان و فرهیختهگان همیشه مورد توجه پژوهشگران و محققان بوده است; از این رو تلاشگران عرصه تحقیق در پى کنکاش و جستجو در آثار شفاهى، کتبى و حتى رفتارى آنان بوده و هستند . از جمله این آثار، سخنان گوهربار بجاى مانده از امام بیان و اندیشه، یعنى امیر مؤمنان على بن ابى طالبعلیه السلام مىباشد . به دلیل همین اهتمام عالمان، تاکنون با نگاههاى متفاوت ادبى، فقهى، کلامى، عرفانى، تربیتى، فلسفى، سیاسى و . . . مورد تحلیل و بهرهورى علمى قرار گرفته است . و در این جستار کوتاه تلاش شده است تا یکى از آثار برجسته آن حضرت از نگاه اجتماعى مورد مطالعه قرار گیرد، بنابراین، از بین آثار به جاى مانده از آن امام همام، کتاب شریف نهج البلاغة را برگزیدهایم و از میان حوزههاى علوم اجتماعى، حوزه جامعهشناسى معرفت را انتخاب نموده و در پى درک و فهم رابطه عین و ذهن، و رابطه واقعیات خارجى اجتماعى و غیراجتماعى با ذهن، اندیشه و معرفت، مىباشیم; این که آیا خارج بر معرفت تاثیر دارد؟ آیا ذهن و معرفتبر خارج تاثیر دارد؟ آیا تاثیر دو سویه است؟ آیا تاثیر از نوع على استیا از نوع اعدادى و اقتضایى مىباشد؟ سطح تاثیر کدام است، آیا فرد استیا کل افراد جامعه متاثر مىشوند؟ و پرسشهایى از این دست .
1) توضیحى کوتاه پیرامون جامعهشناسى معرفت
قبل از ورود به نگاه نهج البلاغة در مورد رابطه معرفت و جامعه، ضرورى است پیرامون مفاهیم کلیدى و مؤثر جامعهشناسى معرفت، مطالبى هر چند کوتاه داشته باشیم .
1 - 1) پیشینه تاریخى جامعهشناسى معرفت
جامعهشناسى معرفت، تقریبا از اواخر دهه 1920 به عنوان یک رشته علمى خاص به رسمیتشناخته شده است . با وجود عمر کوتاه، این حوزه از معرفت، به دلیل اهمیتى که دارد مورد توجه محققان دقیق علوم انسانى، بخصوص پژوهشگران علوم اجتماعى قرار گرفته است . (2) البته از نظرغیر کلاسیک این حوزه از معرفت دیرینه تاریخى طولانى دارد، و حتى به صورت مکتوب در آثار دانشمندان غربى، شاید بتوان ریشه آن را، در مکتوبات فرانسیس بیکن، نیز پیدا نمود . (3) و بنظر مىرسد در میان دانشمندان شرقى، بخصوص اندیشمندان اسلامى، سابقه طولانىترى دارد و حتى از سطح عالمان شرقى دینى عبور نموده است و تا عمق کلام رهبران درجه اول دینى مىتوان نشانى از آن را یافت; از این رو ما مدعى هستیم حتى آن را در کلام اولین پیشوا و رهبر دینى بلکه در کتاب دینى مىشود جستجو نمود، به همین جهت ما در تحقیق خویش متوجه یکى از قدیمىترین متون دینى، یعنى نهج البلاغه شدهایم . و در میان کلام این دو گروه شرقى و غربى - اصل وجود رابطه را - مىتوان، استخراج نمود .
در مقابل، برخى فیلسوفان کوشیدهاند تا این رابطه را غیر ممکن جلوه دهند، البته تاثیرپذیرى ذهن از خارج را در سطح «قالب و صورت» پذیرفتهاند، شاید یکى از انگیزههاى مخالفت، پیامدهاى منفى قبول افراطى تاثیرپذیرى است که منتهى به «نسبیت» در معرفت مىگردد، به همین دلیل سعى دارند بگویند که همه معارف مبتنى بر اصول ثابت مىباشند . (4)
2 - 1) نخبهگان حوزه جامعهشناسى معرفت
کارل مارکس، فیلسوف آلمانى (1883 - 1818)، بیشترین تاثیرپذیرى را به ذهن نسبت مىدهد و بیشترین تاثیرگذارى را براى خارج آن هم مربوط به روابط تولید مىداند . «لو کاج» فیلسوف مجارستانى را مىتوان پیرو او دانست . (5)
بعد از او مىتوان، نام «دورکایم» جامعهشناس فرانسوى (1917 - 1858) را ذکر کرد، که مانند مارکس تاثیر خارج بر ذهن را بیشتر از تاثیر ذهن بر خارج مىدانست، البته در میان عناصر خارجى، به ساختار اهمیت مىداد . در این نگاه - اثربخشى ساختار به جاى اقتصاد - «موس» جامعه شناس و انسان شناس فرانسوى (1950 - 1872) و «لوى برول» ، انسان شناس و فیلسوف فرانسوى (1939 - 1857) با دورکایم همعقیده بودهاند . (6)
سومین اندیشمندى که مىتوان وى را از طرفداران نظریه تاثیرگذارى عین بر ذهن به شمار آورد، «ماکس شلر» فیلسوف آلمانى (1928 - 1874) است، کسى که در مصادیق عوامل خارجى توسعه داد، اگر چه مفهوم «زیرساخت» مارکس را نیز پذیرفت، ولى آن را حتى شامل نیروهاى غریزى نهادینه شده نیز مىداند . (7)
«مانهایم» ، جامعه شناس آلمانى - انگلیسى (1947 - 1893)، دقیقترین و بلند پروازانهترین شالوده منظم را براى تحلیل جامعهشناسى معرفت، فراهم آورده است، او نیز مفهوم «زیرساخت» را پذیرفت و شلر، در مصداق آن توسعه داد و در نتیجه شامل عوامل زیستى و عناصر روانى و حتى پدیدههاى معنوى نیز دانست . (8)
3 - 1) تعریف جامعهشناسى معرفت
اکثر کسانى که در این باره مطلبى نوشتهاند به جاى ارائه قواعد کلى تحلیلى، که مطلوب پیشینیان بود، به طور فزایندهاى به مطالعات موردى (Casestudies) متمرکر شدند و لذا محصول و نتیجه این تلاش، بیشتر به صورت کاربردى است تا یک بحث تحلیلى، نظرى و کلان . حتى این روند مانع شکلگیرى یک تعریف جامع در مورد «معرفت» و «جامعهشناسى معرفت» شده است و کمتر کسى به خود جرات داده است تا یک تعریف کامل ارائه دهد، مگر افرادى محدود، که آن هم مبهم و غیر جامع مىباشد، مرتون در مورد «جامعهشناسى معرفت» چنین نوشته است: «جامعهشناسى معرفتبدوا به ارتباط دانش با دیگر عوامل و در مورد تعریف «معرفت» از تاوکل (Tavakol) مطالبى نقل شده است که بیشتر به ذکر مصداق شبیه هست تا به تعریف منطقى; و آن عبارت است از این که: «در فلسفه به انحاى گوناگون، معرفت را تعریف کردهاند، اما از دیدگاه جامعهشناسى معرفت، مفاهیمى چون تفکر، آگاهى، ایدئولوژى، جهانبینى، باور، عناصر فرهنگى، هنجارهاى ارزشى، احساسهاى روانى، نگرشها و ویژگیهاى شخصى را شامل مىشود .» (10) البته این معناى گسترده بیشتر با واژه آلمانى " " Wissen سازگار است تا با معادل انگلیسى آن " " Knowlege و حتى نظریه پردازانى مانند مارکس و مانهایم به این مصادیق متعدد توجه نداشتند . (11)
اما تعریف مورد نظر در این مقاله عبارت است: «مطالعه و تحقیق درباره رابطه بین تفکر، آگاهى، دانش، ایدئولوژى، جهانبینى، باور، هنجارهاى ارزشى، احساسهاى روانى ونگرشها و ویژگیهاى شخصى با عوامل خارجى و بیرونى، از نگاه نهج البلاغه .«
4 - 1) مؤلفههاى تعین
عمده سخن در تاثیر خارج عین و جامعه بر ذهن است و الا در باره تاثیرگذارى معرفت و ذهن بر خارج اتفاق نظر وجود دارد، اگر چه در میزان تاثیر آن اختلاف است، از کمترین تاثیر در نگاه مارکسیستها گرفته تا انکار خارج و تشخص بخشى به ذهن از دیدگاه ایده آلیستهاى افراطى، در این باره اظهار نظر شده است .
حال با توجه به تاکید کلام بر تاثیر پذیرى ذهن، در میزان، نحوه و سطح تاثیرپذیرى و در این که عامل مؤثر خارجى کدام است و نوع معرفت اثرپذیر، بین صاحب نظران اختلاف وجود دارد . از این رو، براى درک دقیق محل بحث از نگاه نهج البلاغه ناچاریم ابتدا به مقولههاى فوق بپردازیم .
1 - 4 - 1) عمق تعین
در بحث از عمق تعین، پژوهشگر به دنبال درک دو چیز است:
الف: آیا جامعه و خاستگاه اجتماعى و سایر عوامل بیرون ذهنى در خلق محتواى معرفت نقش دارد؟
ب: آیا عوامل خارجى و اجتماعى در شکل دادن و قالب بخشیدن محتوا تاثیر دارد؟
افرادى نظیر مارکس و دورکایم عمده توجهشان به تاثیرپذیرى محتوا جلب شده است ولى دیگران مثل شلر معتقدند که عمده تاثیر عوامل خارجى در قالب و شکل معرفت است و در ایجاد و خلق محتوا چندان اثر بخش نیستند . (12)
2 - 4 - 1) درجه تعین
علاوه بر این که لازم استبدانیم محتوا متاثر استیا قالب و شکل، ضرورى استبدانیم میزان شدت تاثیرپذیرى چقدر است؟ آیا عوامل بیرونى به صورت ایجاد و علیت در محتوا و شکل معرفت اثر دارند؟ یا عوامل خارجى در حد اقتضاء و یا شرایط، ایفاى نقش مىکنند؟ برخى علىنگر هستند و عدهاى عوامل خارجى را در حد بسترساز و یا شرایط مؤثر مىدانند . (13)
3 - 4 - 1) سطح تعین
سخن در این است که آیا اذهان افراد جامعه به صورت فردى تاثیر مىپذیرد یا از عوامل خارج از ذهن، ذهنهاى افراد جامعه و معرفتشان، بصورت جمعى و گروهى و یا حتى بصورت نسلى تاثیر مىپذیرد؟ نظریه پردازانى نظیر «ماکس وبر» تاثیرپذیرى را در سطح فردى مىدانند ولى افراد دیگر مانند «استیرنر» آن را در سطح نسلى مىدانند و مارکسیستها آن را در سطح طبقه . (14)
4 - 4 - 1) عامل مسلط در تعین
از جمله مسائل مهم در جامعهشناسى معرفت عبارت است از این که; عامل مسلط چیست؟ کدامین عنصر از عناصر خارجى تاثیرگذار است و در بین تاثیرکنندهها کدامین عامل، عامل مسلط بوده و یا بیشترین تاثیر را دارد؟ در مورد عامل تعین، نه تنها بین نظریه پردازان اختلاف استبلکه این اختلاف خود را به صورت مکتبهاى متعدد و متفاوت نشان داده است و مکتب هایى نظیر: «مکتب جغرافیایى، مکتب تکنولوژیک، مکتب روانشناختى، مکتب معنویون، مکتب چند عاملى، حلقه مارکسیستها و دیگر مکاتب» هر یک در میان عوامل متعدد، یکى را عامل مسلط دانستهاند . (15)
5 - 4 - 1) آماج تعین
در مقابل عامل مسلط، آماج قرار دارد، یعنى در مورد قبلى سخن در عنصر خاص تاثیرگذار بود، ولى در آماج به دنبال شناسایى عنصر یا عناصر خاص تاثیرپذیر مىباشند . مبنى بر این که عوامل خارجى چه معرفتى از معارف را ایجاد مىکند و یا در شکلگیرى آن نقش دارد؟ آیا معرفت تجربى بیشترین اثر را مىپذیرند یا معرفت ایدئولوژیکى؟ یا هر دو دسته از معرفت تاثیرپذیرند؟ نسبى گرایان مطلق، معتقدند همه معارف و اندیشه حتى معرفت غیر تجربى متاثر از خارج ذهن و جامعه مىباشند . (16)
2) رابطه جامعه با معرفت از نظرگاه نهجالبلاغه
بعد از بحث مختصر از مفاهیم کلیدى جامعهشناسى معرفت، به عنوان طلیعه و مقدمه مقاله، به رابطه عین و ذهن از منظر نهجالبلاغه مىپردازیم . ابتدا، سؤالهاى اساسى را طرح نموده، سپس در پى یافتن پاسخ آن از نهجالبلاغه به تفحص در این کتاب شریف مىپردازیم .
الف) از دیدگاه نهجالبلاغه: آیا ذهن متاثر از خارج استیا خارج متاثر از ذهن و یا رابطه دو سویه است؟ عامل مسلط چیست؟ آماج تعین چگونه؟ سطح تاثیر را کدام مىداند؟ و عمق تعین را چطور؟
براى تحصیل جامعهاى آرمانى، یا هر دو رویکرد را با توجه به شرایط متفاوت، قبول دارد؟
ج) جایگاه و نقش اراده انسان در این تعامل جامعه با معرفت کجاست؟
براى یافتن پاسخ مناسب، تحقیق پیرامون موضوع را پى مىگیریم .
1 - 2) رابطه عین با ذهن و ذهن با عین
با مراجعه به نهج البلاغه به تحلیل و تبیین دیدگاه آن در مورد تاثیرپذیرى و تاثیرگذارى معرفت و دانش از خارج و بر خارج، مىپردازیم، لکن ابتدا به تاثیرپذیرى ذهن اشاره خواهیم نمود . سپس تاثیرگذارى آن را بررسى خواهیم کرد .
1 - 1 - 2) تاثیر جامعه بر ذهن
با تفحص و تحقیق در محتواى نهجالبلاغه به دست مىآید که پدیدههاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و تاریخى داراى هستى مىباشند و حتى داراى توان تاثیرگذارى بر روى ذهن هستند، حال با توجه به این اصل به بررسى هر یک مىپردازیم .
1 - 1 - 1 - 2) تاثیر پدیدههاى سیاسى و اجتماعى بر ذهن
حضرت علىعلیه السلام در توصیف و شرح ماجراى قتل عثمان، خلیفه سوم، به مسائلى اشاره مىکند که در بحث ما مفید واقع مىشود، ایشان عامل قتل عثمان را رفتار خود او مىداند و چنین تبیین مىفرمایند:
«او سیادت بدى برگزید که خودکامگى و انحصارطلبى را پیشه کرد .» (17)
آنگاه در تحلیل و نقد رفتار مردم مدینه و واکنش آنها به این خودکامگى و انحصارطلبى، آنان را، افرادى که سریع متاثر شده و بر مبناى آن تصمیم مىگیرند معرفى مىکند، در نتیجه، واکنشهاى احساسى، پیامدى جز تولید ناهنجارى جدید، نخواهد داشت که به صورت شورش اجتماعى و حرکتهاى تودهاى، بدون برنامه صحیح، بروز و ظهور خواهد کرد و لذا در این خصوص در نهجالبلاغه چنین آمده است:
«شما نیز در برخورد با جریان واقعه، با بى تابى و ناشکیبایى رو به رو شدید، که نیکو نبود و خدا خود، خودکامگى و ناشکیبایى را حکمى داده که تحقق مىیابد .» (18)
البته شاید خواننده محترم بعد از خواندن جملات فوق، در نقد ادعاى مقاله حاضر بگوید; از این کلام امام علىعلیه السلام در ارتباط با رابطه بین جامعه و معرفت، نمىشود استنباطى داشت، زیرا تمام کلام در اطراف رفتار سیاسى است، یکى از سوى حاکم، دیگرى از سوى مردم .
در جواب باید گفت: بعد از صدور رفتارهاى خودسرانه حاکم، بازخور و بازتاب آن یک رفتار فردى و روانى نبوده است، بلکه براى مردم بعد از مشاهده رفتارهاى انحصارطلبانه و اقتدارگرایانه مبتنى بر خودمحورى حاکم، این اندیشه و فکر تولید شد و یا از آن رفتارها این استنباط را نمودند که، حاکم و هیات حاکمه تلاش براى حفظ منافع مردمى نمىکند، و نه تنها حافظ منافع مادى معیشتى آنها نیستبلکه در پى تغییر منافع اساسى و ریشهاى و بنیادین آنها مىباشد که همان تغییر ارزشها و هنجارهاى مبتنى بر ارزش باشد . و از طرفى عموم مردم مدینه و برخى شهرهاى اطراف تحتحکومت عثمانى، مسلمان بودند و با آموزهها و گزارههاى دینى آشنا بودند و حتى برخى عامل به آن بودند و یا لا اقل انتظار داشتند که هیات حاکمه که مدعى خلافت رسول خداست، به اصول و ارزشها از همه پاى بندتر باشد . مشاهده این تعارض بین رفتار حاکم و اندیشههاى دینى موجب گردید تا در ذهن مردم گزارههاى دینى که مردم مسلمان و امت اسلامى را به نهى از منکر و امر به معروف و نظارت اجتماعى دعوت مىکند تقویتشود و آن را عملى سازند و نهایتبعد از مخالفتهاى مکرر با رفتار هیات حاکمه، در نهایت اندیشه تعویض و تغییر حاکم در آنها تقویتشد و این جمعبندى اندیشهاى، یک رفتار عملى که همان ترور حاکم بود را در پى داشت . پس این مناسبات اجتماعى موجود در مدینه ایده شورش انقلابى و رفتار دست جمعى مردم مدینه را رقم زد و عقیده به انقلاب و تغییر ساختار حکومتى و حتى تغییر صاحبان قدرت، متاثر از روابط سیاسى اجتماعى حاکم بر جامعه مدینه بود . و لذا خود حضرت علىعلیه السلام نیز بر این که این رفتار عثمان یک رفتار تغییر دهنده بافت ارزشى و فرهنگى جامعه بود تصریح مىفرمایند و لذا مردم براى مقابله با این ناهنجاریهاى سیاسى، اجتماعى و حتى فرهنگى با توجه به معتقدات و باورها و معرفت پیشین خود مرتکب آن حرکت ترور شدند، در این راستا در نهج البلاغه چنین آمده است:
«داستان بر این بود [در جریان عثمان] که مردم ما، به زمامدارى گرفتار آمدند که بدعتها نهاد و خلق را به فریاد آورد . مردم اعتراض کردند سپس به خشم آمدند و سرانجام سر به شورش برداشتند و واژگونش کردند .» (19)
در جمله فوق، حضرت روند را به صورت فرایند نگاه مىکند نه به صورت یک حادثه دفعى و مقطعى، بلکه آن را یک امرى تدریجى که در فراز و نشیب کنش و واکنش با توجه به معتقدات خود شکل گرفته است، مىبیند
.
آرى آن حضرت، همزمان با تحلیل و تبیین واقعیتهاى اجتماعى، سیاسى مدینه، یک داورى هم انجام مىدهد مبنى بر این که نه رفتار و واکنش حاکم عاقلانه و مبتنى بر شریعت اسلام بود و نه واکنش مردم خردمندانه و مبتنى بر شریعتبوده است که در قطعه اول کلام ایشان در ابتدا همین موضوع تصریح گردیده است .
2 - 1 - 1 - 2) تاثیر پدیدههاى تاریخى بر ذهن
امام على بن ابى طالبعلیه السلام در ضرورت تاثیرپذیرى و درسآموزى و عبرتگیرى از تاریخ و پدیدههاى تاریخى مىفرماید:
«آرى در حوادثى که حتى از سختیهاى آینده و رخدادهاى عظیم گذشته شما، اهمیتى بسیار کمتر داشته است، مایههاى عبرت فراوانى وجود دارد . اما دریغ که نه هر صاحب قلبى، داناست و نه هر خداوند گوشى، شنواست و نه هر چشم دارندهاى، بیناست . . . اى فرزند عزیزم، هر چند که من به اندازه تمامى نسلهاى گذشته عمر نکردهام، اما در کار و کردارشان نیک نگریستهام، در اخبارشان اندیشیدهام، در میان آثار به جاى ماندهشان گردیدهام، آنچنان که خود یکى از آنان شدهام .» (20)
در جمله فوق شاهدیم که تاثیرگذارى پدیدههاى تاریخى بر ذهن را کاملا تصدیق مىکند، البته از بحث اراده انسان نباید غافل شد، زیرا این تاثیرپذیرى را مشروط به توجه و درس آموزى انسان نیز نموده است . شرح و بسط مربوط به دخالت اراده، درآینده خواهد آمد .
نکته دیگرى که مىبایستبه آن توجه نمود، مساله نگاه غایتانگارى و نگاه وجودى به معرفت است، که در جملات فوق هر دو نگاه مد نظر قرار گرفت، زیرا از یک سو مىگوید از معرفتبراى ساختن آینده زندگى بشرى بهره بجویید، از سوى دیگر، مىفرماید چنان این معرفت تاریخى در من عجین شده است که جزء وجودىام گردیده است .
3 - 1 - 3 - 2) تاثیر پدیدههاى اقتصادى بر معرفت و ذهن
آیا نهج البلاغه سهمى براى مسائل اقتصادى در تاثیرگذارى آن، بر اندیشهها قائل است؟ آیا گروههاى متفاوت اقتصادى را، به سبب تفاوت طبقاتى، داراى اندیشه متفاوت مىداند یا هیچ تاثیرى براى اقتصاد در شکلگیرى و یا محتواى معرفت قائل نیست؟
از برخى جملات نهج البلاغه استفاده مىشود که اقتصاد و معیشت را، هر چند بصورت جزء العله یا لا اقل به صورت بستر ساز و زمینه ساز، مؤثر در اندیشه و معرفت مىداند و از این رو، بین رفتارهاى مبتنى بر هنجارها و ارزشهاى مقبول دینى یا حتى اجتماعى و توان اقتصادى رابطه قائل استخواه، رابطه مثبت، یا رابطه منفى، خواه رفاه عامل منفى باشد خواه فقر، هر کدام مىتوانند تاثیرگذار باشند از این جهت، حضرت فرمودند:
«چون امکانات فزونى یابد، شهوت فروکش کند .» (21)
با توجه به معناى وسیع «شهوت» در ادبیات دین اسلام، که شامل، بسیارى از نابهنجارىها و ضد ارزشهاى فکرى و رفتارى مىگردد، آن گاه این رابطه بین امکانات و کنترل شهوت، حرص، آز، تنگ نظرى و . . . را مىتوان درک کرد، این رفتارها هم، ناشى از تحلیل، اندیشه و جهان بینى خاص مىگردد، و اندیشه و جهانبینى فرد نیز متشکل از دانش و معرفت فرد از اطراف، از جمله رابطه اقتصادى بیرون مىتواند باشد یا لا اقل مىتواند از آن متاثر باشد چنان که حضرت بین امکانات و فروکش کردن شهوت رابطه قائل هستند و شهوت زمانى فروکش مىکند که فرد اراده کنترل کند و اراده در صورتى حاصل مىشود که داراى معرفت، شناخت و شوق بر کنترل حاصل گردد و . . . ، پس بین پدیدههاى اقتصادى با معرفت و اندیشه رابطه مثبت و تاثیرپذیر وجود دارد . و حتى حضرت در یک گفتگو با دیگران مىگوید:
«از فقر بر تو سخت نگرانم پس، از آن به خداى پناه ببر . . . چرا که فقر، دین را کاستى و خرد را هراس، و خود از انگیزههاى خشم است .» (22)
در این میان سخن از فقر و مشکلات، کمبودها و رابطه انسان با اندیشه و حتى باورهاى عقیدتى و تاثیرپذیرى این عناصر از پدیده اقتصادى مىباشد، و این تاثیرپذیرى همیشه فقط در فرض نقصان نیست، بلکه در فرض فزونى قدرت اقتصادى و توانمندىهاى مالى، اندیشه و باورهاى دینى را متاثر از خود مىداند، از این جهت، در توصیف ناکثین، قاسطین و مارقین، هنگامى که مىخواهد علت نقض عهد و بیعت توسط این گروهها را برشمارد، از جمله به رفاهزدگى و برخوردارى از رفاه و امکانات زندگى اشاره مىکند که بهرهمندى از ابزار تولید، ثروت و امکانات سرمایهاى نظیر غلامان، کنیزکان، زمینهاى کشاورزى و شتران، آنها را در یک بینش و جهانبینى دیگر و متفاوت از گذشته قرار داده است، و نگاه و اندیشه آنها را در تعیین ارزشها و ضد ارزشها، هنجارها و ناهنجارىها تغییر داده است، عناصر ارزشى نظیر; عفو، فداکارى، ایثار، انفاق، جاى خویش را به سودجویى، مال اندوزى، عقلانیت اقتصادى و محاسبهگرى داده است . یعنى رفاه و برخوردارى به آنها یک ایده، معرفت، بینش و جهانبینى دیگرى اعطا کرده است . در نهج البلاغه در این باره مىخوانیم:
«تو گویى این سخن خداى را نشنیده بودند، که این سراى آخرت را ویژه کسانى قرار دادهایم که در زمین آهنگ برترى جویى و فساد نکنند، و پیروزى نهایى از آن تقوا پیشگان است! ! چرا، به خدا سوگند که همگى آنها این سخن را شنیده بودند و دریافته بودند، اما دنیا در برابر چشمانشان زیور یافته بود و زرق و برقش خیرهشان کرده بود .» (23)
2 - 1 - 2) تاثیر طبیعتبر معرفت
شاید خوانندگان محترم، این شبهه را طرح نمایند که عمده مطالب و شواهدى که ذکر گردید مرتبط با مسائل روانى یا تاثیر رفتار بر رفتار مىباشد . در پاسخ ضمن استمداد و طلب یارى از اندیشوران در جهت رفع نقایص مربوط به موضوع حاضر که تا اندازهاى نو و جدید مىباشد، مىتوان گفت عمده رفتارهاى انسانى، ناشى از اراده و تصمیم مىباشد که خود برخاسته از اندیشه و تفکر است، هر چند تفکر سطحى و بدون پشتوانه نظرى و علمى باشد . به علاوه شواهد دیگرى را مىتوان یافت که نشان دهنده تاثیر عین بر ذهن و معرفت است که به عنوان نمونه دو مورد را ذکر مىکنیم:
1 - 2 - 1 - 2) تاثیر نمادهاى مادى بر ذهن
روزى حضرت علىعلیه السلام در میان برخى از مردم مسلمان مدینه به تحلیل و بررسى حوادث گذشته پرداخت و به همین منظور نمونههایى از رفتار نبى مکرم اسلامصلى الله علیه وآله را نقل مىنمود از جمله چنین فرمود:
«پیغمبرصلى الله علیه وآله - بر روى زمین طعام مىخورد . . . و بر در خانهاش پردهاى که در آن صورتها نقش آویخته بود، پس به یکى از زنهایش فرمود، اى زن این پرده را از نظر من پنهان کن زیرا وقتى من به آن چشم مىاندازم، دنیا و آرایشهاى آن را به یاد مىآورم، پس از روى دل [صادقانه] از دنیا دورى گزیده، یاد آن را از خود دور ساخت و دوست داشت که آرایش آن از جلو چشمش پنهان باشد تا از آن جامه زیبا فرا نگرفته و باور نکند که آنجا، جاى ماندن است و امیدوارى درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد .» (24)
در این گفتار تحلیلى، به طور مشخص رابطه بین نمادهاى عینى مادى در تولید یا پرورش اندیشه خاص تصریح شده است، همانگونه که یک پرده زیبا با نقشههاى خاص توجه ما را در اشیاى خاصى متمرکز مىکند و نیز تمرکز در یک سرى ارزشها توجه ما را به سوى ارزشهاى دیگر جلب مىکند . آیا فضاى شهر سازى، زیباسازى شهر، مهندسى کوچهها، مهندسى خانه، محل درس، دانشگاهها، پارک و غیره نمىتواند در ایجاد توجه به ارزشهاى خاص نقش ایفا کند، آیا دکوراسیون محل کار، خانه، ماشین، صحنههاى سینما و سیما نمىتواند تاثیرگذار باشد، آیا رنگ اتومبیل و مدل صندلیهاى آن نمىتواند تاثیر گذار باشد؟ این موضوع را در سطح کلان اجتماعى در مدارس و دانشگاهها تعمیم دهید و در نحوه توسعه تکنولوژى و میزان آن و نقاشیهاى دیوار شهرها و دیگر مسائل دقت کنید و بر میزان تاثیرگذارى آنها در شکلگیرى اذهان و معرفتشهروندان دقت نمایید .
به عنوان مثال کوچههاى پهن و خانههاى وسیع در منطقه شمال شهر تهران را در نظر بگیرید آن گاه روابط انسانى را مطالعه کنید و در کنار آن خانههاى متوسط و کوچههاى عادى در کنار مسجد و تردد مکرر انسانها و روابط آنان را در جنوب شهر و یا مرکز شهر، مورد مطالعه قرار دهید، جهان تنهایى در کوچههاى کم رفت و آمد و درون خانههاى بزرگ، ولى بسیار کم جمعیتى که یک شهروند شمال شهر براى خود خلق مىکند را در کنار دنیاى انسانى که یک شهروند مرکز شهر براى خود خلق مىکند و دنیاى خود را کنار دنیاى دیگران ایجاد مىکند در نظر بگیرید . البته در این تحلیل نگاه جبرگرایانه نداریم و بنا نداریم آن عوامل محیطى را عامل انحصارى بدانیم، بلکه به عنوان شرط تاثیرگذار مورد مطالعه قرار مىدهیم .
2 - 2 - 1 - 2) رابطه محیط جغرافیایى و معرفت
در توضیح و سرزنش سربازان جنگ جمل و مردمان اهل بصره، نهج البلاغه به عواملى اشاره مىکند که مىتواند شاهدى بر مدعاى این مقاله باشد و حتى برخى از دانشمندان در شرح آن به مباحث مورد نظر در این بحث اشاراتى نمودند، از این رو، براى فهم صحیحتر مطالب مورد نظر، ابتدا به نقل سخن نهجالبلاغه، و سپس نقل کلام مترجم و شارح معاصر پرداخته و در نهایت نتیجهگیرى از این بحث را ارائه مىدهیم:
«شما اهل بصره لشکر زن و پیروان ناآگاه چهار پا [شتر] گشتید . . . اخلاقتان پست، پیمانتان سست و شکسته و دینتان نفاق و آبى که مىآشامید شور است . . . چنین مىبینم که مسجد شما مانند سینه کشتى روى دریا است . . . سوگند به خدا شهر شما غرق مىشود . . . شهرهاى شما داراى کثیفترین زمین در شهرهاى خداوندى است، نزدیکترین شهر به آب و دورترین آنها از آسمان است، نه دهم [10/9] شر در شهر شما است، کسى که در این سرزمین مانده است زندانى گناه خویش است . و آن که از این سرزمین بیرون رود، عفو الهى نصیبش گشته است، آبادى شما را چنین مىبینم که آب از همه سو آن را فرا گرفته است، جز سر دیوارهاى مسجد شما که مانند سینه پرندهاى در دریا دیده مىشود، از شهر شما نمانده است .» (25)
در خطبه کوتاه دیگر در مورد اهل بصره فرموده است:
«زمین شما نزدیک به آب و دور از آسمان، عقول شما سبک و رؤیاها و آرزوهایتان بىاصل است، پس شما نشانگاه هر تیرانداز و لقمه هر خورنده و شکار هر حملهکنندهاى هستید .» (26)
قبل از نقل کلام یکى از اندیشمندان معاصر توجهتان را به نکتهاى جلب مىکنم; در خصوص دورى و نزدیکى شهر بصره به آب و آسمان; ابن ابى الحدید دانشمند معتزلى و از شرحکنندههاى قرن ششم نهج البلاغه چنین نوشته است:
«هیئتشناسان معتقدند از نظر جغرافیایى، بصره پائینترین نقطه زمین و پستترین آن نسبتبه دریاست، در نتیجه نزدیکترین نقطه زمین به سطح دریا و دورترین سطح و نقطه زمین از اجرام آسمانى و جو آسمانى، در مقایسه با دیگر نقاط زمین است .» (27)
علامه محمدتقى جعفرىرحمه الله از مترجمین و شرح کنندههاى معاصر، در شرح این فراز از نهجالبلاغه چنین نوشته است:
«مساله سوم; بیان مشخصات محیط طبیعى بصره که جنگ جمل در آن به راه افتاده است; این مشخصات به قرار زیر است: 1 . آب شور . 2 . نزدیکى به آب . 3 . کثافت و بدبویى زمین که مجاور آب است . 4 . گودى زمین . این مساله یکى از جالبترین مسائل علمى در جامعهشناسى است که محیط، تاثیر طبیعى را در وضع روانى مردم با وضوح کامل مطرح کرده است . این یکى از دلایل روشن است، واقع نگرى اسلام را اثبات مىکند و تفسیر طبیعى موجودیت انسانى را به طور رسمى از معارف ضرورى قلمداد مىکند . این مساله در قرون بعدى به وسیله ابن خلدون در مقدمهاش و منتسیکو در کتاب روح القوانین مشروحا مورد بررسى و پذیرش قرار گرفته است، امروز هم مانند یک اصل کاملا علمى مورد توجه مردم شناسان و جامعهشناسان قرار گرفته است .» (28)
آن گاه نویسنده محترم، پرسشى را در مورد جبرگرایى طرح نمود و سپس به پاسخ آن پرداخته است:
«مطلبى که بایستى در این مبحث مورد دقت قرار بگیرد این است که تاثیرات محیط طبیعى اگر چه اصول بنیادین طبیعت انسان - مانند اندیشه و اراده - را دگرگون نمىسازد [آن را از اساس و به طور جبرى واژگون نمىکند]، ولى آداب و رسوم و قوانینى را به وجود مىآورد که مىتوانند شؤون حیات مردم را رنگآمیزى و توجیه نمایند، با نظر به این قاعده است که مىگوییم; امیرالمؤمنینعلیه السلام مردم بصره را محکوم مطلق ننمودهاند، بلکه نمود طبیعى ارتباط آنان را با چنان محیط طبیعى بیان فرمودهاند و از نظر علمى محکومیت اهل بصره که ناشى از وضع محیطشان بوده است، مىتواند موقتبوده باشد، به این معنى که با کوشش و تکاپو مىتوانستند تا حدودى اثر آن محیط را خنثى نمایند . . . این امکان در جملهاى پس از این گوشزد شده است; . . . ادامه حیات در چنین محیطى گناه است در آن محیط که طبیعت و انسانهایش دستبه هم داده، مشغول متلاشى کردن روح آدمى مىباشند، تحمل معصیت است . . .» (29)
یکى از دو تفسیر و دو برداشت از متن نهجالبلاغه مفید مدعاى مقاله است که در شرح نهجالبلاغه چنین آمده است; همانگونه که زمینها و درختان و سبزهها و خزههاى کنار محیط مرطوب، سست و سریع الزوال هستند، انسانهاى کنار چنین محیط مرطوب نیز سریع الزوال سست اندیشه و سست عنصر مىباشند و داراى مغزى مرطوب، یعنى این انسانها نظیر گیاهان از محیط طبیعى خود تاثیر مىپذیرند . (30) و این تحلیل مؤید مدعاى ماست .
3 - 1 - 2) تاثیر ذهن بر عین
در این که اندیشه، معرفت، ایده و جهانبینى بر رفتار، کردار و محیط اطراف و جامعه اثر دارد مورد اتفاق بیشتر دانشمندان مىباشد و حتى برخى چنان افراطى شدهاند که سخن را فراتر از تاثیرگذارى مطرح نموده و گفتهاند هر آنچه هستساخته و پرداخته ذهن است و خارج از ذهن چیزى نیست . طرفداران این عقیده به ایده آلیستشهرت یافتهاند . از این رو ما از شرح و بسط مفصل این بخش از مباحث صرف نظر نموده و به ذکر یک نمونه و توضیح آن اکتفا خواهیم کرد .
1 - 3 - 3 - 2) تاثیر جهانبینى بر رفتار و کردار
یکى از عناصر معرفتى، جهانبینى و نگاه انسانهاستبه جهان اطراف و نوع نگاه افراد جامعه به بیرون از خود و به جهان . و زیرشاخههاى تشکیل دهنده جهانبینى نیز شامل; خداشناسى، جهانشناسى معادشناسى و رهبرشناسى مىگردد . در مورد تاثیرگذارى این عناصر و معرفت مربوط به این شاخهها بر جهان خارج و جامعه، نهج البلاغه نظر مثبت دارد و از آن به دست مىآید که از صاحبان جهانبینى متفاوت رفتارهاى متفاوت، صادر مىگردد .
در نگاه نهجالبلاغه; انسانى که معتقد به وجود خدا و قرار داشتن او در راس هرم خلقت، قدرت و اثرگذارى مىباشد رفتار او با توجه به رعایتسلسله مراتب قدرت، اثرگذارى، تحول و تغییر، متفاوت استبا رفتار کسى که خدا را در راس قدرت و ایجاد، نمىداند و یا براى او شریک قائل است چنان که رفتار جوامع معتقد به عقاید خداگرایى متفاوت از جوامع منکر مىباشد، به همین دلیل میزان برترى در نگاه جوامع توحیدى، نزدیکى و دورى افراد و گروهها به خدا مىباشد لکن در نگاه جوامع غیر توحیدى; براى برخى، عامل برترى نژاد، براى دیگرى قدرت و یا ثروت مىباشد . براى جامعه موحد، میزان مشروعیت مطابقتبا اوامر الهى است و براى غیرموحد گاهى ملاک مطابقتبا سلطان، گاهى، نخبهگان قدرت، گاهى بهرهمندان ثروت و گاهى نخبهگان فرهنگى و غیره . براى تایید مطالب فوق فرازهایى از نهجالبلاغه را نقل مىکنیم:
«اى مردم، هر آن که نصایح خداوندى را پذیرا باشد موفق است . . . چرا که کسى در امنیت است که در پناه خدا باشد و ترس و بیم از آن کسى است که خداى را دشمن مىدارد، بى گمان کسى که عظمتخداى را دریابد نبایدش که بزرگى بفروشد، چرا که بزرگى بزرگانى که معناى بزرگى خدا را دریافتهاند، جز کرنش در برابر او نباشد .» (31)
در فرازى دیگر آمده است:
«هرگاه شکوه ویژه فرمانروایى، به نخوت و خودبزرگ بینى دچارت ساخت، با دقت در بزرگى ملک خدا و نیرویش، بنگر که چگونه بر تو تسلط دارد و بند بند وجودت در اختیار اوست، که این بى تردید نافرمانیت را رام مىکند و بر تندرویهایت مهار مىزند و آنچه را که از خردت گریخته است، به سویتباز مىگرداند » (32)
در فرازى دیگر در توصیف نگاه نبى مکرم اسلامصلى الله علیه وآله در مورد دنیا چنین آمده است:
«او بى گمان دنیا را خوار و خرد شمرد، سادهاش انگاشت . . .» (33)
مشاهده مىشود که از منظر نهج البلاغه، نگاه حاکم خداباور به حکومت و قدرت غیر از نگاه کسى است که منکر حضور و نظارت خداست و بر مردم حکومت مىکند و خود را در راس قدرت مىداند از این رو، تصمیماتى که آن دو اتخاذ مىکنند، دستوراتى که صادر مىکنند و یا رفتارهایى که از آنها سر مىزند، متفاوت است . گروههاى اجتماعى که براى خدا در کارها اثر واقعى قائلند، در فعالیتهاى اجتماعى خویش همیشه فعال عمل مىکنند و در عین حالى که داراى برنامهریزى و محاسبات هستند، اما تمام محاسبات را مبتنى بر امکانات مادى نمىکنند بلکه براى امدادها و نصرتهاى الهى نیز سهمى در پیروزى خود قائلند و لذا با وجود این که پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله اهل برنامهریزى و نظم بودند، اما همه تصمیمات را مبتنى بر امکانات خویش در برابر دشمن قرار نمىدادند و به همین دلیل با وجود برترى نیروى دشمن از نظر نفرات و امکانات، تصمیم بر مقابله با مشرکین گرفتند، و در نتیجه با امداد الهى پیروز شدند و بر عکس آنجایى که مشرکین در سلسله مراتب قدرت، سهمى براى خدا قائل نبودند یا سهم او را اندک مىدانستند و براى خداوند جایگاهى شایسته و بایسته قائل نبودند; از این رو، هنگامى که مىدیدند نفرات و امکانات آنها بر مسلمانان پیشى گرفته و پیروزى را از آن خود مىدانستند و سهم نصرت و امداد الهى را براى رقیب خود نادیده گرفتند به همین دلیل از همان زاویهاى که محاسبهاى نداشتند آسیبپذیر شدند .
4 - 2) نقش اراده انسان
براى این که سهم عوامل و نحوه تاثیرگذارى مشخص گردد لازم است نظر نهجالبلاغه را در مورد نقش اراده انسان بدانیم که به اختصار بدان اشاره مىکنیم . به عنوان نمونه در کلمات قصار چنین آمده است:
«اى واى! تو گویى پنداشتهاى که قضا و قدر الهى جبرى و انعطافناپذیر است و سرنوشت انسانها محکوم به جبر است، اگر چنین باشد بر نظام پاداش و کیفر مهر بطلان مىخورد و وعده و وعید بکلى ساقط مىشود . . . ما [ائمه و اولیاى الهى] آن تکیه گاه میانهایم که کندروان به آن مىپیوندند و تندروان نیز به ناگزیر به سویش باز مىآیند .» (34)
و در یکى از خطبههایش چنین نوشته شده است:
“اى مردمان، اگر شما در یارى حق بى اعتنا نمىماندید و در کوبیدن باطل سستى نمىکردید، کسانى که به هیچ صورتى در حد شما نبودند در شما طمع نمىکردند . . .» (35)
از جملات فوق به دست مىآید که انسان در برابر عوامل طبیعى و اجتماعى و حتى متافیزیکى مجبور و متاثر تام نبوده و عوامل فوق عامل مسلط نیستند . و حتى بحث ائمه و اولیا را که مطرح نمودهاند سخن از واقعیت نقش ائمه است نه مجبور بودن انسانها و به همین جهت در طول تاریخ بسیار چنین اتفاق افتاد و هر کس هر آنچه خواست عمل نمود، آرى امامعلیه السلام مىخواهد یک راه صحیح را گزارش دهد که راه صحیح این است: «همه بر مدار اولیا باشید و در غیر این صورت یا قبل از راه صحیح قرار دارید یا پیشى گرفته و بدون راهنما به پیش رفتهاید که این هر دو، نتیجهاش گمراهى است .» خلاصه کلام این که، امامعلیه السلام براى اراده انسان سهم مهمى قائل است .
3 - نتیجهگیرى
از مجموع مباحث مطرح شده مىتوان به این نتیجه دستیافت که در بررسى رابطه عین و ذهن، در نگاه نهجالبلاغه، با توجه به مؤلفههاى پنج گانه و با توجه به دو رویکرد وجودى و غایت انگارانه; حضرت علىعلیه السلام ضمن جملات و کلمات خویش، اشاره مىفرمایند که نه تنها به گذشته تاریخ علم دارد بلکه علم او به گذشته چنان داراى عمق و ریشه است که معرفت جزء هستى و وجود او گردیده است و مانند اعضاى جامعه گذشته با آن زندگى مىکند . ولى وقتى به عوامل و درجه تعین مىپردازد، هیچ عاملى را مسلط نمىداند و لذا در بحث او از مردم بصره در کنار کلام او در مورد قضا و قدر الهى و دیگر مباحث کاملا هویداست که اگر چه اصل تاثیرپذیرى معرفت از خارج را قبول دارد ولى آن را به عنوان عامل مسلط معرفى نمىکند .
اما از نظر سطح تاثیرپذیرى، ایشان در جریان بصره، مردم آن شهر را متاثر از محیط دانستهاند و نگاه او، نگاه جمعى و به جامعه مردم بصره است . در نهایت امر، نگاه ایشان به این عوامل از نظر آماج تعین، در ضمن نقل مطالب در بحث تاثیرپذیرى ذهن از جامعه روشن گردید که حداقل باورها و عقاید، را متاثر مىداند .
از نظر رویکرد غایت انگارى، در کنار قبول رویکرد وجودگرایى در برخى موارد، در هنگام خطاب به فرزندش فرمودند آموختن تاریخ براى ادامه زندگى مفید استیعنى در این خصوص نگاهى غایت انگارانه دارند .
پىنوشتها:
1) مدرس حوزه، کارشناس ارشد جامعه شناسى، محقق و نویسنده .
2 و 3) فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال سوم، فصل تابستان و پاییز، شمارههاى 11 و 12، ص 4 .
4) مایکل مولکى، علم و جامعهشناسى، ترجمه حسین کچوئیان، نشر نى، ص 12 .
5) فصلنامه حوزه و دانشگاه، پیشین، ص 5 و 4 .
6) همان .
7) همان .
8) همان .
9) مایکل مولکى، پیشین، ص 13 - 12 .
10) همان، ص 11; فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال سوم، تابستان و پاییز، شمارههاى 11 و 12، ص 4 .
11) همان .
12) همان، صص 17 و 48 - 47 .
13) همان .
14) همان .
15) همان .
16) همان .
17) عبد المجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب «فرهنگ تفصیلى نهج البلاغه» ، چاپ نشر ذره، سال 1373، ج 7، ص 3597 و 3598 .
18) همان .
19) همان .
20) عبد المجید معادیخواه، پیشین، ج 6، ص 3431 و 3432 .
21) همان، ج 1، ص 134 .
22) همان .
23) همان، ج 5، ص 2510 .
24) سید على نقى فیض الاسلام، نهج البلاغه، 1351ش . ، ص 511 .
25) محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1364ش . ، ج 3، ص 165 .
26) همان، ص 172 .
27) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیةالله العظمى المرعشى، قم، 1373ش . ، ج 1، ص 268 – 251
28) محمدتقى جعفرى، پیشین، ص 171 - 169 .
29) همان .
30) همان
31) عبدالمجید معادیخواه، پیشین، ج 6، ص 3427 .
32) همان، ص 3429 .
33) همان، ص 3430 .
34) همان، صص 1857 - 1856 .
35) عبد المجید معادیخواه، پیشین، ج 3، ص 1181 .
منابع (نشریه):رواق اندیشه 1382شماره 17