مردم جهان، بویژه مسلمانان، نزدیک به نیمى از قرن بیستم را بامرجع و رهبرى سپرى کردند که با نهضت اسلامى خویش تحولى عظیم در افکار موحدان جهان به وجود آورد. او فقیه، مفسر، فیلسوف،متکلم و عارفى شمرده مىشد که دیدگاه فکرى، سیاسى و اجتماعىاشرا بر دو اساس استوار کرده بود.
۱- اسوه پذیرى از پیامبر خدا(ص) و ائمه اهلبیتعلیهم السلام وتوجه به سیره عملى آنان در تمام ابعاد زندگى.
۲- التزام عملى به تکلیف الهى و وظایف شرعى.
اسوه پذیرى
امام خمینى(ره) شخصیتى بود که ساختار وجودىاش را تربیت وتعلیم استادانى بزرگ شکل داده بود. او سطح را در محضربزرگانىچون آیةالله حاج سید محمد تقىخوانسارى و آیةالله حاج سیدعلىیثربى به پایان رساند. فلسفه و عرفان را نزد دو عارف بزرگ آیةالله سیدابوالحسن رفیعى قزوینى و آیةالله میرزامحمدعلىشاهآبادى آموخت; و فقه و اصول را نزد آیاتى چون حاج شیخعبدالکریم حائرى یزدى و شیخ محمدرضا مسجدشاهى، صاحب کتاب«وقایة الاذهان»، و نیز آیةالله سیدمحمد میرصادق اصفهانى، جد شهید آیةالله دکتر بهشتى، فرا گرفت.
این بزرگمرد الهى، رسول خدا(ص) و ائمه اهلبیتعلیهم السلام رااسوه جمیع کمالات و سعادتهاى ابدى مىدانست و معتقد بود آنانآیینه تمام نماى جمال حق جل و علا هستند; زیرا ولایتخدا درحقیقت محمدیه(ص) جلوه و ظهور داشت.
این ولایت مطلقه الهیه در حقیقت علویه امیرمومنان(ع) نمودار شدو بعد هم، بر اساس «کل یوم هو فىشان…»، در ائمه طاهرینیکى پس از دیگرى جلوه کرد تا در وجود بقیهالله الاعظم روحى وارواح العالمین له الفداء نقش بست. از این رو، رسول خدا(ص) فرمود:
«اولنا محمد و اوسطنا محمد و اخرنا محمد فمن استکمل معرفتىفهو على الدین القیم» شروع ما محمد(ص) و میانه ما محمد و نامپایان ما نیز محمد(ص) است. پس هرکس خوب مرا (رسول خدا(ص))بشناسد، صراط مستقیم و دین فطرى خود را باز یافته است.
امیرمومنان(ع) خطاب به سلمان و جندب فرمود:
«انا احیى و امیتباذن ربى و انا انبئکم بما تاکلون وما تدخرون فى بیوتکم باذن ربى و انا عالم بضمائر قلوبکم والائمه من اولادى: یعلمون و یفعلون. هذا اذا احبوا و ارادوالانا کلنا واحد اولنا محمد و اخرنا محمد و اوسطنا محمد وکلنا محمد» من با اجازه پروردگار زنده مىکنم و مىمیرانم وهمچنین خبر مىدهم شما را از آنچه مىخورید و درخانههاى خویشذخیره مىکنید. من به آنچه در قلبهایتان پنهان کردهاید، آگاهم.
امامان بعد از من، که از فرزندان من هستند، مىدانند آنها را وانجام مىدهند اگر شما دوست داشته باشید و بخواهید; زیرا همهما یکى هستیم. اولین ما محمد و آخرین ما محمد و میانه ما محمداست; بلکه همگى ما حقیقتا محمدیه هستیم.
امام راحل(ره) در شرح دعاى سحر چنین اظهار مىدارد: «آن وجودمقدس (رسول خد(ص)) از طرفى آیینه تمام نماى اسما و صفات خداستو از طرفى دیگر، خود آیینه فانى در اسما و صفات است. وقتىاسما و صفات در آیینه دیده مىشود، خود آیینه رخ (جلوه) نمىنماید و سرتا پا او را نشان مىدهد.» بعد مىفرماید: «دراینجا اسرارى نهفته است که اظهار آنها را به صلاح نمىدانم.»
در جاى دیگر، در باره عظمت پیامبر و اهلبیتشعلیهم السلام ، بااستناد به حدیثى از امام باقر(ع) مىفرماید: «همانا خداوندبراى ابراهیم از آسمانها پرده برداشت تا آنکه عرش را دید، وخداوند به قوت دیده او افزود و همانا خداوند بر قوت دیدهمحمد(ص)، على، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام نیز افزود،چنانکه عرش را مشاهده مىکردند و جز عرش سرپوشى براى خانههایشان نمىدیدند. خانههایشان به عرش رحمان مسقف است ومعراجهاى ملائکه و روح در خانههاى ایشان است به اذنپروردگارشان، من کل امر سلام. »
امام خمینى(ره) وجود مقدسرسول خدا(ص) و ائمه اهلبیتعلیهم السلام را در تمام ابعاد اجتماعى، سیاسى و فرهنگى و… بالاترین اسوه مىدانست. در نظر او، سیره و روش برخورد آنان بامردمان آن روز، برترین الگو بود. از اینرو، دراستمرار نهضتاسلامى خویش و مبارزه با ستمکاران و رژیم ستمشاهى مىگوید:
حجت ما بر این که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم وصدهزار نفر از ما کشته بشود براى دفع ظلم اینها و براى اینکهدست آنها (عوامل رژیم طاغوت) را از مملکت اسلامى کوتاه کنیمارزش دارد، حجتمان هم کار حضرت امیر (سلام الله علیه) و کارحضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است. یزید هم یک قدرتمند بود ویک سلطان بود.»
در حقیقت امام خمینى(ره)برنامه مبارزه خویشرا همان فرمایش سالار شهیدان حسین بن على(ع) قرار داد. آن حضرتدر پاسخ مردم کوفه فرمود: کسى که ببیند زمامدار ستمکارى حرامخدا را حلال مىشمارد، عهد و پیمان خدا را مىشکند، با سنت رسولخدا(ص) مخالفت مىورزد و با بندگان خدا به ستم رفتار مىکند وعکس العمل نشان ندهد و فریادى بر نیاورد، شایسته استخداونداو را در جایگاه ابدى قرار دهد. آیا مىدانید این مردم بهپیروى از شیطان التزام دادهاند و از اطاعتخداوند سبحان روىگرداندهاند. فساد را آشکار ساختهاند و حدود الهى را تعطیلکردهاند. آیا نمىبینید به حق عمل نمىشود و از باطل کنارهنمىگیرند… ؟! در این هنگام، انسان مومن از جان خویش مىگذرد.
مرگ براى من جز سعادت و زندگى با ستمگران جز ملال و خستگىنیست ; انى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما.
امام در باره الگوى عملى فرمود:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، کلمه بزرگى است که از آناشتباه مىفهمند. خیال مىکنند به این معناست که هر روز بایدگریه کرد; لکن محتوایش غیر از این است… . نقش کربلا این بودهکه سیدالشهدا سلامالله علیه با چند نفر معدود کربلا آمدند و درمقابل ظلم امپراتور زمان یزید فداکارى کردند و کشته شدندو لکن ظلم را قبول نکردند و یزید را شکست دادند. امام حسین(ع) در جنگ با یزید شکست خورد و کشته شد، اما به حسب واقع پیروزشدند. شکست آنها ظاهرى و پیروزى واقعى بود.
او در دهه آخر عمر پربرکتش، زمانى که روحانیان خدمتش رسیدند ومرحوم حجهالاسلام کوثرى روضه ورود به کربلا را خواند، فراوان اشکمىریخت و شانههاى مبارکش مىلرزید. شاید در ماههاى اخیر بود کهارادت قلبىاش به امام هشتم علىبن موسى الرضا(ع) را در یکرباعى چنین اظهار داشت:
من پشه ام از لطف تو طاووس شوم / من قطره ام از یم تو قاموس شوم
گر لطف کنى پربگشایم چو ملک / آماده پابوس شه طوس شوم
التزام عملى به تکالیف شرعى
امام(ره) در هر لحظه خود را مکلف مىدید و در اکثر پیامهایش آنرا گوشزد مىکرد. در همین راستا فرمود:
«مانباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم. باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. نگرانى ما از خود ماست.
اگر ما به تکالیفى که خداى تبارک و تعالى براى ما تعیین کرده عمل بکنیم; باکى از این نداریم که شکست بخوریم، چه از شرق و چه از غرب، چه از داخل و چه از خارج، و اگر به تکلیف خودمان عمل نکنیم، شکست خورده هستیم. خودمان، خودمان را شکست داده ایم.»
از این رو، آنگاه که احساس وظیفه مىکرد، عقب نشینى و مجامله و تسامح معنى نداشت. در فروردین سال ۱۳۴۳ فرمود:
خمینى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.
مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینى، در خاطراتى کهاز پدر بزرگوارش نقل مىکند، مىگوید:
حضرت امام مىفرمودند: یکبار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده کردم که عده اى دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله» بحث مىکنند. ناگهان به ذهنم آمد: ما داریم درس اخلاق مىگوییم، حال آنکه این بحثها در حوزه ها نفوذ پیدا کرده است. امام تصمیم مىگیرند. از وسط مدرسه فیضیه بر مىگردند و دیگر به درس نمىروند و طى یک ماه تا چهل روز تقریبا همه کارها را کنار مىگذارند و کتاب «کشف الاسرار» را مىنویسند.
اداى تکلیف، انگیزه مردان الهى
دیدگاه تکلیفگرایى و اداى وظیفه شرعى از جمله امور روشنى استکه در سیره ائمه اهلبیت (علیهم السلام) مطرح است. آنان قدمى برنمىداشتند مگر اینکه با آن تکلیفى انجام مىشد و یا حکمى ازاحکام الهى به اجرا در مىآمد. در اینجا به دو نمونه اشارهمىکنیم:
الف ) پس از آنکه مردم مدینه و کوفه و دیگر شهرها بعد از قتلعثمان به ستوه آمدند، جهت قبول و پذیرش حکومتبهامیرمومنان(ع) روى آوردند و پافشارى کردند. حضرت فرمود:
«اما والذى فلق الحبه و برا النسمه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علىالعلماء ان لا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیتحبلها على غاربها و لسقیت آخرها بکاءس اولها و لالفیتم دنیا کم هذه ازهد عندى من عفطه عنز…» بدانید سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسانرا آفرید، اگر این بیعتکنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمىکردند و خداوند به علما و دانشمندان نفرموده بود تا برسیرى و شکمبارگى ستمکار و گرسنگى مظلوم خشنود نباشند، هرآینه مهار شتر خلافت را بر کوهانش مىگذاشتم، پایان آن را همانند آغازش (پوچ) مىانگاشتم، چون گذشته خود را کنار مىکشیدم و مىفهمیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بز کم ارزشتربود…
قبول حضرت بر اساس انجام وظیفه الهى بود. او به تکلیف عمل کردو حکومت چهار سال و شش ماههاش مدرسهاى براى همه آزادىخواهان وعاشقان عدالت گردید. امام خمینى(ره) نیز مىفرماید:
ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم که با ظلم مقابله کنیم، با این آدمخوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم.
ب ) امام حسین(ع)، هنگام خروج از مدینه، به محمد بن حنفیه فرمود:
انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر واسیر بسیرة جدى و ابى على بن ابى طالب (ع) ؛ من از روى خودخواهى وخوشگذرانى و فساد و ستمگرى از مدینه خارج نشدهام بلکه براىاداى تکلیف و وظیفه شرعى، مىخواهم امر به معروف کنم و نهى ازمنکر نمایم و به شیوه جدم (پیامبر خدا(ص)) و پدرم على بن ابىطالب(ع) عمل کنم.
بىتردید انجام دادن امر به معروف و نهىاز منکر از بالاترین و روشنترین مصادیق اداى تکلیف شرعى است کهحضرت امام حسین(ع) براى معرفى آن بدان مبادرت ورزید. امام خمینى(ره) مىفرماید:
«من در پاریس که بودم بعضى خیراندیشها مىگفتند که نمىشود دیگر، که نمىشود باید چه کرد؟ باید قدرى .. .
گفتم: ما تکلیف شرعى داریم عمل مىکنیم و مقید به آن نیستیم که پیش ببریم براى اینکه آن را ما نمىدانیم، قدرتش را هم الان نداریم; اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعى خودمان را عمل مىکنیم. من اینطور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگرپیش بردیم، هم به تکلیف شرعى عمل کرده ایم هم رسیده ایم به مقصد; و اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعىمان عمل کردهایم.»
منبع: فرهنگ کوثر – شماره سی و یک
تخصص
آثار نوشتاری