ارکان خانواده 3 چیزند : پدر و مادر، فرزند، همسر. خانه و خانواده محل ریاضت است چون در اینجا انسان چیزهایی می بیند که باید پا روی نفس خودش بگذارد. گاهی حتی حق با ماست ولی باید در زندگی زناشویی کوتاه آمد و پا روی خود گذاشت. گاهی به خاطر یک مصلحت مهم تر از حق خودمان بگذریم.
وارث: جلسه درس اخلاق استاد عالی در مسجدالزهرا سلام الله علیها برگزار شد.
در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام عالی را می خوانید:
اخلاق خوش سبب عاقبت به خیری می شود
یکی دیگر از عواملی که باعث عاقبت بخیری انسان می شود اخلاق خوش و معاشرت درست با دیگران است.
در روایت آمده است 2 چیز است که کفه ی ترازوی انسان را در روز قیامت سنگین می کند:
1- صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله
2- اخلاق خوش
بداخلاقی همه جا بد است به خصوص در خانه، چون خانواده دائم با هم دیگر هستند و اگر اخلاق بد باشد، خانه مثل جهنم می شود.
یکی از عوامل فشار قبر بداخلاقی با خانواده و تحت فشار قرار دادن خانواده است. پیغمبر صلی الله علیه و آله یک صحابی به نام سعدبن معاذ داشتند که رزمنده بود و در جنگ جانباز شد و بعد در بستر شهید شد، خبر شهادتش را ملک به حضرت داد، حضرت بدون عبا و پای برهنه در تشییع جنازه شرکت کرد، حضرت روی پنجه پا راه می رفت و گاهی متمایل به راست و چپ می شد. مادر سعد گفت: پسرم بهشت مبارکت باشد.
حضرت بلافاصله فرمودند: ام سعد ساکت باش برای خدا تکلیف و دستورالعمل صادر نکن، سعد الان دچار فشار اول قبر است. از حضرت پرسیدند: ما تشییعی از شما دیدیم که تا به حال ندیده بودیم فرمود: من ازدحام ملائکه را که برای تشییع آمده بودند، دیدم برای همین به احترام آنان پا برهنه آمدم، در تشييع جنازه دستم در دست جبرئيل بود، آنچه او انجام داد من انجام دادم. مردم به حضرت گفتند: با این اوصاف نباید گفت بهشت گوارایت باشد؟ حضرت فرمود: نه چون او با خانواده اش بداخلاق بود. با وجود اینکه رزمنده، جانباز و شهید بود عاقبت او معلوم نیست بواسطه اخلاقی که با خانواده اش داشت.
از امام باقر علیه السلام آمده که فرمودند: اولین قطره خون شهید جبران تمام گناهان گذشته اش است الا دِین و بدهی و حق الناسی که به گردنش بوده و بازماندگانش باید بروند حق النالس را پرداخت کنند.
خانه محل ریاضت است/خوش اخلاقی؛ دستورالعمل سلوکی برای متاهل ها
ارکان خانواده 3 چیزند : پدر و مادر، فرزند، همسر. خانه و خانواده محل ریاضت است چون در اینجا انسان چیزهایی می بیند که باید پا روی نفس خودش بگذارد. گاهی حتی حق با ماست ولی باید در زندگی زناشویی کوتاه آمد و پا روی خود گذاشت. گاهی به خاطر یک مصلحت مهم تر از حق خودمان بگذریم.
وقتی انسان مجرد است ممکن است با رفقا هیئت و جاهای زیارتی بروند و همان عبادت محسوب می شود اما وقتی متاهل شد با دوستان به زیارت رفتن برایش قرب نمی آورد بلکه با خانه و خانوداه بودن عبادت است و قرب می آورد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند : یکی از محبوب ترین چیزها پیش خدا نشستن شخص پیش همسرش است.
شخصی خدمت علامه طباطبایی آمد و گفت: یک نسخه و دستورالعمل سلوکی می خواهم. ایشان پرسید: متاهل هستی یا مجرد؟ آن شخص گفت: متاهل. علامه فرمود: یک دستور العمل سلوکی برای متاهل ها اینست که در خانه با همسر خود خوش اخلاق باشند، با بچه ها خوش اخلاق باشند.
اینکه انسان بتواند در وسط دعوا خودش را کنترل کند سخت است، نشستن یک جا و سجده کردن آسانتر است اما بالاترین اعمال سخت ترین آنهاست. ریاضت همین است که انسان با اهل خانه خوش اخلاق باشد.
زن و شوهر باید برای یکدیگر نقش دکتر را داشته باشند و سعی کنند عیب های یکدیگر را با صبر و حوصله درمان کنند و در مشکلات شانه خالی نکنند نه اینکه اولین فکر آنها جدائی باشد. چه بسا در همان خانه باشند به رشد برسند و نسبت به هم محبت پیدا کنند.
آسیدهاشم حداد تعریف می کرد: من در خانواده مشکل پررنجی داشتم چون فقیر بودم مادر خانمم هر موقع مرا می دید فحش به جان من می کشید و زخم زبان و نیش می زد. خدمت استادمان آیت الله قاضی رسیدم و پرسیدم می توانم: از خانمم جدا شوم؟ مشکلم مادرخانمم است و همسرم مرا دوست دارد و من هم او را دوست دارم، همسرم نمی تواند از مادرش جدا شود. آیت الله قاضی فرمود: شما به هر رشدی بخواهید برسید در همان جا می رسید و جدا نشوید. با این حرف خیالم راحت شد. تا اینکه به خانه برگشتم و مادرخانم در منزل بود تا مرا دید شروع به فحش دادن کرد، تحملم در حال تمام شدن بود که یاد حرف آیت الله قاضی افتادم برای اینکه با او درگیر نشوم سریع از منزل خارج شدم.
به محض اینکه بیرون رفتم اولین مکاشفه برایم رخ داد و خودم را دو نفر دیدم، یک آسید نورانی که روح ملکوتی بود و فحش ها به او نمی رسد و یک آسید ظلمانی که جنبه حیوانیت من بود. سریع دریافتم همین خانه باعث شده این رشد را کنم به منزل برگشتم و دست مادرخانم را بوسیدم و گفتم: خدا خیرت بدهد. اتفاقا بعد از آن رابطه ی ما بهتر شد وقتی دید این قدر متواضع هستم و محبتی بین ما افتاد و این آیه برایم روشن شد: فَان کَرِهتُموهُنَّ فَعَسی اَن تَکرَهوا شَیئاً وَ یَجعَل الله فیهِ خَیراً کثیراً 1؛ گاهی اوقات انسان از یک چیز بدش می آید اما خیر او در آن است.
جمله ای منفی که تمام اعمال گذشته را از بین می برد!
اخلاق داشتن یکی از چیزهایی است که باعث می شود کفه ی عمل خوب انسان سنگین شود و عمل خوبش بماند و برعکس بداخلاقی اعمال خوب انسان را از بین می برد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بد اخلاقی اعمال خوب را از بین می برد.
آقای پهلوانی که نویسنده است به نام آقای سعادت پرور کتاب می نوشت او فرمود: من یک بار در منزل تندی کردم در عالم معنا به من گفتند 20 سال ناله ها و گریه هایت پاک شد و از بین رفت.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر یکی از همسران به دیگری بگوید: من خیری از تو یا از زندگی ندیدم، اعمال گذشته اش پاک می شود و از بین می رود.
خداوند ولی خود را در بین مردم پنهان کرده است
در روایت آمده است که خداوند 4 چیز را در بین 4 چیز پنهان کرده است:
شب قدر را در بین شبها پنهان کرده است.
گناهی را در بین گناهان پنهان کرده که اگر کسی مرتکب شود توفیق توبه پیدا نمی کند.
طاعتی را در بین طاعات پنهان کرده که اگر کسی آن را انجام دهد تمام توشه ی خودش را تا ابدیت برداشته است.
خداوند ولی خود را در بین مردم پنهان کرده است. چه بسا کسی را انسان در ظاهر به حساب نیاورد ولی در عین حال همان فرد از اولیای الهی باشد.
برای همین هم انسان سعی کند هر طاعتی که از دستش بر می آید فروگذار نکند. ای بسا کسی که تیپ ظاهری ندارد و حسابی رویش باز نکنید، اما ممکن است از اولیای الهی باشد، اولیای خدا ممکن اند در اوباش؛ این تعبیر سعدی است البته منظور از اوباش لات و چاقوکش و آدم شر نیست بلکه آدمی که از نظر ظاهری شاید رویش حسابی نتوان باز کرد. کسی که تیپ ظاهری ندارد را طرد نکن.
کبوتربازهایی که پول برای امام صادق(ع) جمع کردند
مفضل ابن عمر از شاگردان خوب امام صادق علیه السلام بود. در کوفه زندگی می کرد و با افرادی که کبوترباز بود نشست و برخاست می کرد. بعضی از مقدسین کوفه خیلی ناراحت شدند که او شاگرد امام صادق علیه السلام است چرا باید با آنها رفت و آمد کند. وقتی مقدسین به مدینه برگشتند به امام صادق علیه السلام موضوع را اطلاع دادند. حضرت چیزی نفرمود و نامه ای به آنها داد و فرمود: این نامه را به مفضل بدهید و بگویید این نامه را در جمع بخوانید. همه را در مسجد جمع کردند و نامه حضرت را خواندند. حضرت فرموده بود: ما یک نیاز و احتیاج مالی داریم اگر می توانید پول جمع کنید.
مقدسین کوفه شروع به بهانه آوردن کردند و گفتند ما قسط و بدهی داریم. خبر به همان کبوتربازها رسید، قبل از اینکه جمعیت متفرق شوند کبوتربازها پول را به مسجد آوردند. مفضل گفت: دیدید امام صادق علیه السلام می خواست به شما یاد بدهد که همین هایی که شما طرد کردید پای کار هستند، موقعی که نیاز به همکاری هست آنها پای کار هستند و شما همکاری نمی کنید.
درسی که امام کاظم علیه السلام به علی بن یقطین آموخت
علی بن یقطین به قدری نزد ائمه علیهم السلام عظمت و اعتبار داشت که امام کاظم علیه السلام به او فرمود: من تمام مدتی که در عرفات بودم تو را دعا می کردم. اما علی بن یقطین یک بار به یکی از شیعیان بی اعتنایی کرد و از چشم امام کاظم علیه السلام افتاد. ابراهیم جمال که یکی از شیعیان موسی بن جعفر علیه السلام بود، روزی خواست خدمت علی بن یقطین برسد اما علی بن یقطین کار داشت یا خسته بود او را نپذیرفت.
اتفاقا در همان سال علی بن یقطین به حج مشرف شد. در مدینه خواست خدمت امام کاظم علیه السلام شرفیاب شود، حضرت او را راه نداد. این قدر پشت درب خانه ایستاد که امام کاظم علیه السلام برای انجام کاری از منزل بیرون آمد، علی از امام پرسید: آیا من جسارت یا جفایی کردم که مرا راه ندادید؟
امام - علیه السلام فرمود: به این دلیل که برادرت ابراهیم جمال رابه حضور نپذیرفتی، من نیز از ورود تو مانع شدم اگر می خواهی خدا حجت را قبول کند باید بروی از او حلالیت بطلبی. علی ابن یقطین همان شب به کوفه رفت و خود را به درب خانه ابراهیم رسانید و گفت: اگر تو مرا عفو نکنی، و مرا نبخشی، سرورم موسی بن جعفرعلیه السلام مرا قبول نکرده و به حضور نخواهد پذیرفت. ابراهیم گفت: خدا تو را ببخشد و بیامرزد.
سپس علی بن یقطین صورت خود را روی زمین گذاشت و با اصرار زیادی خواست که ابراهیم پای خود را روی صورت او بگذارد! گفت: این صورت باید خفت و ذلت ببیند که به یکی از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بی اعتنایی کرد.
اهل بیت علیهم السلام ما را بچه های خودشان می دانستند، ارتباطی که اهل بیت علیهم السلام با شیعیان دارند 100ها برابر بیشتر از ارتباط یک پدر و مادر نسبت به بچه های خود دارند. و اهانت به شیعیان را اهانت به خودشان می دانند.
پی نوشت:
1- سوره نساء آیه 19.