اشاره:
یکی از شخصیتهای مهم و برجسته نهضت مشروطیت ایران شهید بزرگوار آیت الله شیخ فضل الله نوری است. وی در سال 1259ه .ق در روستای لاشک از توابع کجورمازندران تولد یافت. تحصیلات خویش را در همان روستا آغاز کرد و پس از چندی برای ادامه تحصیل به نجف و سامرا مشرف شد. وی نزد استادان بزرگی چون میرزای شیرازی، شیخ حبیب الله رشتی و شیخ راضی به تحصیل علوم و معارف اسلامی همت گماشت. پس از نائل شدن به مقام اجتهاد در سال 1303ه.ق به تهران آمد. وی درنهضت تحریم تنباکو نقش مهمی داشت و پس از آن در نهضت عدالتخانه که به نهضت مشروطیت تبدیل شد، از رهبران مهم و برجسته بود. به دنبال انحراف نهضت عدالتخانه و طرح مشروطیت، او به دلیل روشن نبودن اهداف و اندیشه های سردمداران مشروطه و اعمال ضد اسلامی آنها، با آن به مخالفت برخاست و سرانجام پس از پیروزی و حاکمیت مشروطه طلبان در یک دادگاه فرمایشی و تصنعی به اعدام محکوم شد و در تاریخ سیزدهم رجب سال 1327ه .ق در میدان توپخانه به شهادت رسید.
در این نوشتار اندیشه های سیاسی شیخ شهید را از نظر گذرانده، دلایل مخالفت وی به حکومت مشروطه را بررسی می کنیم.
یکی از مهمترین موارد اختلاف شیخ فضل الله نوری با مشروطه طلبان مساله نظام حکومت مشروطه بود. در جنبش عدالتخانه که برای جلوگیری از ظلم و ستم و مبارزه با استبداد و به رهبری روحانیون اداره می شد، ابتدا هیچ نامی از مشروطه درمیان نبود. نام مشروطه و القای اندیشه مبارزه برای ایجاد حکومت مشروطه ازهنگام تحصن در سفارت انلگستان و به وسیله روشنفکران غربگرا و فراماسون دربین مبارزان رواج یافت. گرچه قبل از آن افرادی اندک از این لفظ آگاهی داشتند، اما به هیچ عنوان مشروطه از اهداف مبارزان و نهضت عدالتخانه شمرده نمی شد. از مهمترین خواستهای مبارزان اجرای قوانین اسلام در باره تمام مردم به طور یکسان و مهمتر از همه ایجاد عدالتخانه ای بود که در آن به شکایات مردم رسیدگی شود و در آنجا با همه به عدالت رفتار شود. در قسمتی از فرمان مظفرالدین شاه به عین الدوله برای رسیدگی به درخواستهای متحصنین در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) آمده است: «ترتیب و تاسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرع مطاع و آسایش رعیت از هر مقصود مهمی واجب تر است.»
شیخ فضل الله باانگیزه اجرای دستورات اسلام با رهبران نهضت عدالتخانه به همکاری پرداخت. وی در پاسخ به درخواست آنها برای همکاری با نهضت گفت: ... من راضی به بی احترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمی گذارم. هر زمانی که اقدامی انجام دادید من هم با شما حاضرم ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد وطوری رفتار نشود که اسباب توهین به شرع و علما فراهم شود. تحصن در سفارت انگلستان که با هدایت فراماسونها و غربگرایان و روشنفکران انجام گرفت، نقطه آغازین انحراف نهضت عدالتخانه بود و شیخ فضل الله نخستین کسی بود که به طورمشخص رویاروی جریان غربزدگی این دوران که عدالتخواهی را به مشروطیت تبدیل می کرد ایستاد. او با بینش بنیادی و عمیق خود پی برد که آنچه روشنفکران به عنوان مشروطه در پی عرضه و اجرای آن هستند، برخاسته از بینش و فکری غربی است و در نهاد اسلامی ریشه ای ندارد. در بینش توحیدی اسلام اصالت از آن خداوند است و در برابر فرامین الهی آراء مردم ذاتا اصالتی ندارد. اندیشه های شیخ فضل الله نوری که از گفتارها و رساله هایش به دست آمده، گویای این حقیقت است که وی بیش از دیگر رهبران روحانی در تهران و نجف به سیاستهای ناهماهنگ مشروطه با احکام شرع آگاهی داشت و مخالفان وی که لیاقت مذهبیون را در چهره او و قدرت روحانی اش نمایان می دیدند با او به خالفت برخاستند و سرانجام سختی برایش ترتیب دادند. مقایسه حرکت روشنفکری و حرکت روحانی در مرحله تشکل نهضت نشان می دهد روشنفکران که خواهان تغییر نظام سیاست بودند، برای طرح پیشنهادی مجتهدان اعتباری قائل نبودند و به عدالتخانه اعتقادی نداشتند، بلکه خواستارپارلمان ملی بودند و در همان مسیر قدم برمی داشتند. شیخ فضل الله که در هجرت به قم (هجرت کبری) حضور داشت، با شنیدن خبر تحصن در سفارت انگلستان به توطئه ها و اهداف روشنفکران و فراماسونها پی برد و دریافت که خطر عظیمی نهضت را تهدید می کند. از این رو خطاب به روحانیون و رهبران نهضت پرسید: که شما چه اقدامی می خواهید انجام دهید؟ و هدف شما چیست؟ در پاسخ به سؤال آگاهانه وهوشیارانه شیخ فضل الله همهمه و گفتگویی درگرفت. سپس سیدمحمد طباطبایی که ازقبل تحت تاثیر افکار روشنفکران قرار گرفته بود، در پاسخ گفت مراد ما مشروطه است و مجلس شورای ملی.
شیخ فضل الله به مخالفت با مشروطه پرداخت و ضدیت این نوع حکومت را با احکام شرع بیان کرد. آقای طباطبایی در پاسخ گفت: حال که کارها به خوبی پیشرفت کرده، بعد از این هم با مشورت رفتار خواهد شد و بدون رضایت شما رفتار نخواهیم کرد.
به دنبال موافقت با خواسته های مبارزان وبازگشت علما و مهاجرین به تهران، مظفرالدین شاه طی فرمانی با تشکیل مجلس شورای اسلامی موافقت کرد. اما این فرمان به بهانه مبهم بودن مورد موافقت قرارنگرفت و فرمان دیگری صادر شد. در قسمتی از این فرمان آمده است: «... برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله همایون ما واقف باشند،امر مقدر می داریم که مجلس مزبور را به شرح و دستخط سابق صریحا دایر نموده،بعد از انتخاب مجلس، فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب وامضای منتخبین به طوری که شایسته ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد، مرتب نمایند.» اما پس از صدور این فرمان نیز متحصنین حاضر به ترک سفارت نشدند ودر آنجا به بحث و گفتگو پرداختند. یکی از شاهدان تحصن می گوید: ما درب سفارتخانه ایستاده بودیم که درشکه دبیر سفارت وارد شد، وقتی مقابل ما رسید،زن او از درشکه پایین آمد و پرسید: شما برای چه منظوری در سفارتخانه متحصن شدید؟ در پاسخ او عده ای گفتند که ما برای مجلس عدالت تحصن کرده ایم. او گفت که مجلس عدالت چیست؟ گفتند مجلسی است که از نظام و ستم پادشاه و درباریان جلوگیری کند. بعد گفت حتما شما مشروطه می خواهید و ادامه داد که شما مشروطه نگویید. چون ما که مشروطه شدیم کشیش هایمان را کشتیم. یکی از متحصنین گفت ما هم هر کسی که مخالفت کند او را می کشیم. سپس خانم باخنده گفت: شما هم می کشید؟ بسیار خوب، بسیار خوب. پس از آن یکی فریاد زد ما«مشربه » می خواهیم و دیگری می گفت ما شرطه می خواهیم و سومی گفت: آنچه راخانم گفت، شما هم بگویید. ما مشروطه می خواهیم. نهضت عدالتخانه از این مرحله،تحت نفوذ و هدایت استعمار انگلستان قرار گرفت و روشنفکران غربزده وفراماسونهای وابسته در شمار رهبران اصلی آن درآمدند و همچنان که ماهیت نهضت عوض شد، نام آن نیز تغییر یافت و نهضت مشروطه نامیده شد. امتناع متحصنین برای خروج از سفارتخانه، موجب شد تا فرمان تشکیل مجلس اصلاح شود و مجلس شورای اسلامی به مجلس شورای ملی تغییر یابد. و از این زمان بحث مشروطه رواج یافت وروشنفکران و جمعی از رهبران روحانی خواهان نظام مشروطیت شدند.
روشنفکران و غربگرایان همواره سعی داشتند روحانیون را با خود همراه کنند تابه مقصود خویش نائل شوند. در نامه های میرزا آقاخان کرمانی به میرزا ملکم خان که هر دو در راس روشنفکران آن عصر می باشند، آمده است: اگر از طایفه ملایان تا یک درجه محدودی معاونت بطلبیم، احتمال دارد، زودتر مقصود انجام گیرد. به عقیده «حامد الگار» محقق مسلمان انگلیسی: چون هیجان مشروطیت ماهیت مذهبی داشت، علما می بایست حتما نقش مهمی ایفا کنند و این نقش با وجود محافل سری پیچیده است، برخی از اعضای انجمنهای مخفی مانند ملکم خان دریافته بودند که فقط علما می توانند توده ها را به حرکت درآورده، تغییراتی در وضع موجود ایجادکنند. در واقع جمعی از روحانیون ناآگاهانه در جهت مقاصد و اهداف گروههای روشنفکر اصلاح طلب فعالیت می کردند و روشنفکران نیز همواره اهداف و نیات خود رامخفی می کردند.
سید محمد طباطبایی در مذاکرات مجلس شورای ملی در روز چهارده شوال 1325 ه .ق گفته است: «ما ممالک مشروطه را که خودمان ندیده بودیم ولی آنچه شنیده بودیم و آنهایی که ممالک مشروطه را دیده، به ما گفتند مشروطیت موجب امنیت و آبادی مملکت است. ما هم شوق و عشقی حاصل نموده. تا ترتیب مشروطیت را در این مملکت برقرار نمودیم.»
به گفته کسروی جنبش مشروطه خواهی را در ایران گروه اندکی پدید آوردند و عموم مردم معنی مشروطه را نمی دانستندو هر گاه از آن آگاهی می یافتند، خواستار آن نبودند. جامع آدمیت یکی ازگروههای غربگرا بود که به عنوان نماینده روشنفکران خواهان اصلاحات عمومی وتاسیسات سیاسی و اجتماعی به سبک کشورهای اروپایی بود و از این که اساس کارها باید بر اصول علمی بنا نهاده شود، سخن می راند. با این وجود روشنفکران تلاش می کردند چنین وانمود کنند که هیچ تعارضی بین حکومت مشروطه به سبک اروپایی و مذهب وجود ندارد و این نوع حکومت موجب ترقی و پیشرفت کشور خواهدبود. در چنین محیطی شیخ فضل الله نوری که از نیات و اهداف روشنفکران غربگراآگاه بود به مخالفت با مشروطه پرداخت. وی از حکومت اسلامی و حاکمیت دین دفاع کرد و حکومت بر جامعه اسلامی را تنها حق فقهاء دانست. او می گوید: در زمان غیبت امام(ع) مرجع در حوادث فقها از شیعه هستند و مجاری امور به «ید»ایشان است و بعد از تحقق موازین، احقاق حقوق و اجرای حدود می نمایند و ابدامنوط به تصویب احدی نخواهد بود و در رابطه با تشکیل مجلس قانونگذاری مشروطه می گوید: اگر وظیفه دارالشوری جعل قانون صرف نظر از شرعی بودن یا نبودن آن نباشد، باز از آن روی که نمایندگان قصد مداخله و مباحثه در امور عامه یعنی امور مربوط به عموم رعایای مملکت را دارند، مغایر با اسلام است. چرا که دراسلام در امور عامه وکالتی وجود ندارد و باب، باب ولایت است و تکلم در امورعامه منحصرا به امام و در زمان غیبت به نواب امام اختصاص دارد و دخالت دیگران در این امر حرام و غصب مسند پیغمبر است. او شروعیت حکومت را منحصربه ولایت داشتن فقیه (فقیهان) عادل می داند و حکومت مشروطه را غیر مشروع می شمارد. از این رو هر نوع وضع قانون توسط مجلس مشروطه را مغایر شریعت اسلام می داند و می گوید: «ما طایفه امامیه بهترین و کامل ترین قوانین الهیه را دردست داریم»
واضح است که مقصود شیخ فضل الله جعل قوانین اساسی، جزایی وکیفری برای جامعه اسلامی است به گونه ای که در نظامهای مشروطه غربی رایج است. از این رو می گوید: «پس از ختم رسالت، جعل قانون به هر دلیل و توسط هر کس انجام گیرد، با اسلام منافات دارد. اولا به خاطر آن که جعل قانون، کار پیغمبری است و دوران پیغمبری با پیامبر اسلام تمام شده است. پیغمبر اسلام که خاتم انبیاست مقتضی صلاح حال عباد الی یوم الصور به سوی او وحی شده و دین او کامل است. اقدام برای جعل قانون و اظهار این که مقتضیات عصر تغییردهنده بعضی موادقانون است، در مقوله تشریعیات جای گرفته و به منزله دکان باز کردن در برابرشرع است. » او حتی وضع قوانین موافق شرع را نیز به وسیله مجلس مشروطه جایزنمی داند; زیرا مشروعیت این موارد به این است که حکومت زیر نظر فقها ومجتهدان باشد وگرنه وی با صرف نوشتن قانون برای تربیت و نظم امور اجتماعی وسیاسی جامعه مخالفتی نداشت. احمد کسروی می نویسد: بی تردید شیخ در این راه رواج شریعت را می طلبید و با امید فراوان و آرزوی بسیاری پیش آمد و چنین می خواست که احکام شرع را به رویه قانون درآورد و روی هم رفته برای شکل درآوردن یک حکومت شرعی می کوشید.
مشروطه خواهان تلاش کردند تا به پیروی از نظام مشروطه غربی، حاکمیت ملی اساس قوای مملکت و قانونگذاری گردد و در اصل بیست وششم متمم قانون اساسی نوشتند: «قوای مملکت ناشی از ملت است.» و این عبارت معادل جمله ای است که در آخرین اعلامیه حقوق بشر قیده شده است در آنجا آمده است: اراده ملت اساس قدرت حکومت است. این نوع مفهوم از حاکمیت ملی و آزادی در تاسیس قانون حتی از دیدگاه روشنفکران و مشروطه گرایان ایران اساس مذهبی نداشت و همین اساس غیر مذهبی و اخذ حاکمیت ملی از مفهوم غربی آن مورد بحث وانتقاد شیخ فضل الله نوری و هواداران او قرار گرفت. روی همین اساس از دیدگاه اندیشه مذهبی چون آزادی و استقلال وجودی که آدمی خود را در آن وجود آزاد ومستقلی بداند و هیچگونه عبودیت تکوینی حتی نسبت به خداوند نداشته باشد و هیچ تکلیف و مسوولیتی را نپذیرد، چنین آزادی ای مغایر شریعت اسلام است. این معنای آزادی که مهم ترین رکن نظریه سیاسی دمکراسی است مورد تاکید اعلامیه جهانی حقوق بشر است و در آن اشاره شده است که حق وضع قانون و تعیین حاکم اصالتا ازآن خود انسانهاست و هیچ قدرت دیگری صلاحیت این امر را ندارد و این افرادجامعه هستند که هر قانونی را که بخواهند و هر حاکمی را که انتخاب کنند،می توانند بر خود حاکم گردانند. این نوع اندیشه دمکراسی نوین با موازین قانونگذاری و انتصاب زمامدار معصوم یا جانشین او از دیدگاه شیعی با شریعت اسلامی سازش نداشت از این رو شیخ فضل الله با این نوع از مفهوم آزادی و دمکراسی که به گونه مشروطه اروپایی بود، به مخالفت پرداخت.
به رغم تهمتهای ناجوانمردانه طرفداران مشروطه وی به هیچ عنوان با آزادیهای عرفی که ازدیدگاه مذهب جایز باشد و موجب رهایی جامعه از قیود استبداد و شکوفایی استعدادهای جامعه می شد، مخالف نبود بلکه خود از مبارزان و مجاهدان راه آزادی و مبارزه با استبداد بوده است. پیشرفتهای کشورهای اروپایی پس از رهایی ازقوانین قرون وسطایی کلیسا موجب شد تا تصور شود که مذهب عامل عقب ماندگی جوامع شرقی است و به این ترتیب در زیر چتر آزادی عقیده، مقررات مذهبی توسطمشروطه طلبان غربزده مورد استهزاء و انتقاد واقع شد و پاسداران آن رانگهبانان استبداد و ارتجاع و قوانین کهنه قلمداد کردند و از این راه بنیاداندیشه اسلامی را در معرض خطر نابودی قرار دادند. چیزی که شیخ فضل الله به درستی آن را پیش بینی کرده بود. به عقیده شیخ فضل الله تصویب ماده «حریت مطلقه » در مجلس شورای ملی با نفوذ فکری بیگانگان و مخالفان شریعت موجب بی قیدی در برابر عقاید مذهبی خواهد شد و مخالفان خواهند گفت: «یکی ازسودهای مشروطه آزادیهایی است که مردم در زندگی دارند و یکی از این آزادیها،آزادی عقیده است و در اروپا هنگامی که آزادی عقیده پدید آمد، پیشرفت بسیارتندتر گردید.» این نوع برداشت از آزادی مخصوص شیخ فضل الله نوری نبود بلکه سایر عالمان و روحانیان طرفدار مشروطه نیز چنین برداشتی از آزادی داشتند.
لایحه «شرح و توضیح مرام مشروطیت و آزادیخواهی » که به اشاره آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی در بیست محرم 1327ه .ق به وسیله شیخ اسماعیل محلاتی نگاشته شد گویای همین مطلب است در این لایحه آمده است: «مراد از حریت، آزادی نوع ملت است از قید رقیت استبداد پادشاه و فعال ما یشاء بودن او و اعوانش دراموال و اعراض و نفوس مردم.» و در ادامه آن آمده است: «بدون اینکه با مذهب آنها منافرت و منافاتی داشته باشد.» و بدون شک دیدگاه شیخ فضل الله چیزی جزاین نبود. اما او واقعیتهای جامعه و ستیز فراماسونها و روشنفکران غربگرا بامذهب را می دید. او می دید که برخی مقالات و لایحه ها که در روزنامه ها یا به صورت اوراق جداگانه انتشار می یابد و منادی آزادی مذهب است، بر احکام شرع ایرادمی گیرند. و روزنامه حبل المتین می نویسد: قوانینی که یک هزار و سیصد سال قبل نهاده اند برای تازیان جزیره العرب بوده است، نه برای مردم ایران و این زمان. شیخ فضل الله و طرفدارانش در اعتراض به وضع موجود و آزادی زیانبار و مخالف باشریعت در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تحصن کردند و با انتشار روزنامه ای با عنوان «لایحه » به آگاهی دادن به جامعه پرداختند. شیخ محمد آملی یکی از اصحاب شیخ فضل الله نوری و از متحصنین در حرم در13 جمای الاول 1325ه .ق تلگرافی به این مضمون برای عالمان نجف فرستاد: افراد ضد مذهب بدون هیچ مانعی در منبرها و مجالس مطالب کفرآمیز بیان می دارندو تمام علما جز چند نفر برای حفظ اسلام و اعتراض به این اعمال در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تحصن نمودند. شیخ فضل الله در سخنرانی خود برای روشنگری افکارعمومی، خطاب به مردم حاضر در حرم، در مقام بیان علت مخالفت خود و یارانش بامجلس و رهبران مشروطه گفت: به واسطه ظلم و تعدیات عمال سلطنت و وزرای خائن مردم به جان آمدند وفریادشان بلند شد، برای جلوگیری از این ظلم و ستم به علما مراجعه کردند. آقا سید محمد طباطبایی و آقای سید علی بهبهانی و دو نفر دیگر به منزل من آمدند واز من کمک و استمداد خواستند، من از قصدشان برای این کار پرسیدم، در پاسخ گفتند: که عزل صدراعظم (عین الدوله) و «میسونوز» بلژیکی و محدود کردن سلطنت مقصود ماست. دیدم حرف درست و قصد صحیحی است از این رو با علما همراه شدم و به طرف قم حرکت کردم.
مقاومت و پایداری کردیم تا شاه تسلیم شد و عین الدوله و«میسونوز» را عزل کرد و مشروطیت را پذیرفت. بارها این را گفته ام و باز به تمام شما می گویم که من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت حرفی ندارم وهیچ کس نمی تواند این موضوع را انکار کند، بلکه اصلاح امور مملکت از قبیل امورمالی و قضایی و اصلاح سایر ادارات لازم است ما اگر بخواهیم سلطنت را محدودکنیم و حقوقی برای دولت و وظایفی برای وزراء تعیین کنیم حتما قانون اساسی ودستورالعمل می خواهیم، چنانچه بعضی از این قوانین نوشته شده است. اما می خواهم بدانم در مملکت اسلامی که دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس بایدمطابق با قانون اسلام و قرآن باشد یا مخالف با قرآن کتاب آسمانی؟ اگر این قانونها مخالفت با شرع و اسلام نیست و باعث تقویت اسلام است با کمال میل ورغبت قبول کنید و با جان و دل بپذیرید و اگر مخالف و ضد قانون الهی است برشما واجب است که تا جان در بدن دارید، زیر بار این قانون نروید. در این هنگام شیخ فضل الله قرآن کوچک جیبی خود را بیرون آورد و قسم یاد کرد که من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم، بلکه اول کسی که طالب این اساس بود، من بودم و فعلا هم مخالفتی ندارم، اما مشروط به همان شرایطی که گفتم که بایدقانون اساسی و قوانین داخلی مملکت مطابقت با شرع داشته باشند. بعد فرمودند: که کدام مشروطه اجازه می دهد که قلم و بیان این قدر آزاد باشد، شما روزنامه شماره سیزده (کوکب دری) را اگر نخواندید، بخوانید، ببنید که در آن نسبت به ائمه اطهار(ع) و مقدسات مذهبی چقدر توهین و ناسزا نوشته است! ای مردم اگر دردین اسلام ثابت هستید زیر بار آنچه مخالف دین شما است نروید و در پایان فرمودند: اگر خواستید عبارات و بیانات مرا در جایی نقل کنید دروغ نگویید،تهمت نزنید و عین عبارات و بیانات را نقل کنید.
لازم به ذکر است که روزنامه کوکب دری در شماره 13 سال اول خود با دادن نسبتهای ناروا و دروغ به حضرت سیدالشهدا و حضرت ابوالفضل(ع) نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد[ند]قشون فرستاد[ند]، خود و همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانی می نمایند، خرج می دهند و مال خود را بی جهت تفریط می نمایند، یک جماعتی به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برتری با خاکهای دیگر دارد.»
در واقع هیچ تفاوتی در دیدگاه و نظریات شیخ فضل الله نوری و دیدگاههای عالمان نجف وجود نداشت اما بحث و سخن آنها در بایدها بود و اینکه باید قانون اساسی وقوانین مشروطیت چنین باشد و از واقعیات جامعه و مواضع و اهداف فراماسونها وروشنفکران اطلاع درستی نداشتند و شیخ فضل الله واقعیتهای جامعه را می دید، ازاین رو فریاد می زد که «این آزادی، طعمه ای است برای ربودن، آزادی که نغمه آن از حلقوم فراماسونها بیرون بیاید، آزادی است که از انگلیس مایه می گیرد، چه حریت مطلقه در واقع اساس میشوم مودی به ضلالت است و فایده آزادی قلم و زبان آن است که فرق ملاحده (بی دینان) و زنادقه، نشر کلمات کفریه خود را در منابر ولوایح بدهند و القای شبهه نمایند.»
منبع: فرهنگ كوثر - مرداد 1377، شماره 17 - اندیشه های سیاسی شهید شیخ فضل الله نوری