بسم الله الرحمن الرحیم.
نسبت به اختیارات ولی فقیه و بحث ولایت فقیه دو دیدگاه وجود دارد که بعضی ولایت فقیه را به دیدگاه خبری قبول دارند و بعضی به مفهوم انشایی؛
مفهوم خبری این است که می گویند فقهای عادل از طرف خداوند منصوب به ولایت هستند، بنابراین مردم هیچ تأثیری در در انتخاب فقیه عادل ندارند و انتخاب شده است.
مفهوم انشایی این است که باید مردم فقیهی را که دارای شرایط در اصل پنجم قانون اساسی است به ولایت انتخاب کنند، این انشا است که وظیفه تعیین می کند.
میدانید در فقه مدون ما از زمان مرحوم صدوق رحمه الله علیه تا عصر مرحوم نراقی که زمان فتحعلی شاه قاجار است، شما فقیهی را نمی بینید که راجع به ولایت فقیه بحث کرده باشد، چه برسد به بحث مبسوط، در مقابل اهل سنت کار زیاد کردند چون حکومت دستشان بود و ناچار بودند مسائل حکومتی را حل کنند، این است که علمای آنها دست به قلم شدند و این است که سیماوردی و قاضی حنبلی؛ الاحکام السطانیه نوشتند در حالی که شیخ طوسی ما با اینکه در رشته های مختلف قلم زد در مورد ولایت فقیه مطلبی ندارد. می رسیم تا زمان مرحوم نراقی، زمانی است که روسیه وارد ایران می شود فتحعلی شاه از علما می خواهد فتوای جهاد بدهند و خود آنها هم در این جهاد شرکت کنند. اینجا بود که مرحوم نراقی دست به قلم شدند و در عواید الایام بحث ولایت فقیه را مطرح کردند و از معتقدین به ولایت مطلقه فقیه این بزرگوار است. بعد از ایشان مرحوم شیخ در مکاسب آن ولایت مطلقه را که مرحوم نراقی می گوید می دانید که تضعیف کرده و ولایت فقیه مطلقه را در مکاسب نمی گوید گرچه در کتاب القضاء باز توسعه داده است.
تا برسیم به زمان حاضر که فقیه بزرگی مثل حضرت امام خمینی (ره) که باید بگوییم واقعا حق گردن بشریت دارد- نه فقط گردن ایرانی ها- کتابهای فقهی ما که بسیاری از ابواب اجرایی آن سیاساتش در طاقچه ها خاک میخورد حضرت امام در وسط جامعه آورد و احیاء ولایت مطلقه فقیه را کرد و نظام اسلامی را حاکم کرد. دو مبنایی که در بحث ولایت فقیه اشاره کردم (یکی در مفهوم خبری و دیگری انشایی)؛ آنهایی که قائل به مفهوم خبری هستند که یعنی فقیه منصوب از طرف خداست همچنان که ائمه علیهم السلام منصوب بودند. روی این نظریه دو تا رأی موجود است، در ولایت به مفهوم خبری دو نظریه موجود است یک عده قائل به اطلاق هستند یک عده قائل به قید هستند.
توسعه و تضییق ولایت فقیه
یک عده ای مانند حضرت امام می فرمایند، در همه شئون می تواند دخالت کند (که توضیح می دهم) فرمان جنگ و صلح بدهد، گرفتن مالیات، به مصرف رساندن مالیات، اجرای حدود، به کیفر رساندن مجرم، بستن پیمانهای نظامی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی.
در مقابل آنهایی که اینها را قبول ندارد، ولایت فقیه را در دایره امور حسبیه قبول دارند. ما کسی نداریم که اصلا ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، خدا مرحوم آیت الله گلپایگانی را رحمت کند موقعی عده ای درب خانه ایشان شعار می دادند، مرگ بر ضد ولایت فقیه، و تعریضی به ایشان که آن چیزی که حضرت امام قبول دارند شما قبول ندارید، ولایت فقیه را قبول ندارید، آقا فرموده بودند اینها چه می گویند؟ گفته بودند: اینها می گویند «مرگ بر ضد ولایت فقیه»، فرموده بودند ما همه ولایت فقیه را قبول داریم حال در توسعه و تضییق اختلاف است، عده ای در امور حسبیه قبول دارند.
امور حسبیه چیست؟
خداوند استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله تبریزی را رحمت کند؛ می فرمودند امور حسبیه اموری است که خداوند متعال راضی نیست روی زمین بماند اما متولی خاصی هم تعیین نکرده مثل بحث وقف، مثل بحث غیبت که کسی غایب شده اموالی دارد یا صغیری اموالی دارد یا اوقافی که کرده اند صاحبان وقف رفته اند متولی می خواهد و متولی مشخص نکرده، در اینجا متولی می شود ولی فقیه.
در مفهوم خبری عده ای قائل به اطلاق هستند، عده ای قائل به تضییق، اما ولایت به مفهوم انشایی تقیید ندارد. وقتی یک جامعه ای فردی را به عنوان حاکم معین کرد، معنی ندارد که بگوید تو اختیار نداری فرمان جنگ بدهی، اختیار نداری در اجرائیات دخالت کنی! وقتی تعیین کردند تمام اختیارات باید باشد. اینگونه نیست که مدیر مدرسه تعیین کنید بعد بگویید آقا شما اختیارات نداری، فلانجا نمی توانی دخالت کنی. در مفهوم انشایی که الآن حکومت ها همین گونه است وقتی یک نفر را مشخص می کنند به عنوان حاکم اختیارات هم در دستش هست در مجلس و قوه قانون گذاری هرکس در مسئولیتی قرار بگیرد تمام اختیارات محدوده آن مسئولیت را دارد.
شما جملات حضرت امام را اگر در کتاب ولایت فقیه نگاه کنید، در صفحه ۶۴ کتاب ولایت فقیه می فرمایند این توهم که اختیارات حکومت رسول اکرم بیش از حضرت امیر بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیش از فقیه است باطل و غلط است؛ یعنی تمام اختیاراتی که فقیه دارد به نظر ایشان همان اختیاراتی است که رسول اکرم داشتند اما محدوده آن باید معلوم شود در دایره حکومتی.
ولایت رسول الله
در صفحه ۷۲ دارند ولایتی که برای نبی اکرم و ائمه باشد برای فقیه هم ثابت است در این مطلب هیچ شکی نیست.
پس چرا این علما مثل شیخ انصاری تردید کرده اند در مورد ولایت مطلقه فقیه، حضرت امام می فرمایند شکی نیست و معلوم می شود آن مفهوم خبری را شیخ انصاری مد نظرشان بوده که در مفهوم خبری قطعا ضیق گرفته، علت چیست؟
ببینید در مفهوم خبری وقتی عملا حکومت دست فقیه نیست (مثل زمان رضاخان) طبعا در چنین حکومتی که یک پاسبان رضاخانی یک فقیه را می تواند جلب کند، طبعا باید شیخ انصاری بفرماید ولایتی ندارد، فقیه در این حکومت چه ولایتی می تواند داشته باشد چه اختیاراتی دارد، طبعا فقیه هیچگاه فرمان جنگ نمی تواند بدهد فرمان صلح نمی تواند بدهد مالیات بخواهد بگیرد در این فضا باید بگوییم مرحوم شیخ انصاری قائل به این شود و الا اگر وظیفه مردم تعیین یک حاکم عادل است مگر می شود شیخ انصاری قائل نشود و اختیارات این حکومت را ضیق کند و بگوییم تو در فلان و فلان جا اختیار نداری، این شبیه مطایبه و شوخی میشود.
حالا حدود اختیارات این فقیه چیست؟ آیا ولی فقیه می تواند در زندگی خصوصی مردم دخالت کند؟ مثلا مجبور به انتخاب شغل کند؟ محل کار مخصوصی برای کسی معین کند؟ انتخاب همسر بکند و مانند اینها به طوری که رأی خودش را بخواهد به شخص تحمیل کند، این آقا این زن را نمی خواهد ولی فقیه مجبور کند که تو حتما باید این زن را بگیری. بعضی فکر کردند پیغمبر اکرم بدون هیچ ضرورتی به دلخواه خودشان می توانند مال مردم را بگیرند، زن یک نفر را طلاق بدهند، فردی را اجیر دیگران کنند… این گونه نیست! ولایت فقیه استمرار ولایت نبی اکرم و ائمه علیهم السلام است، پیامبر و امام خودشان چنین حقی را برای خودشان قائل نبودند که در زندگی خصوصی افراد تحمیل رأی کنند، اگر اینگونه باشد پیغمبر و امام باید قوانین اسلام را در مورد حقوق مردم یکی یکی نقض کنند بنابراین حق دارند حقوق ملتهای دیگر را هم نقض کنند، در حالی که نقض قوانین اسلام چه در حقوق فردی و چه در حقوق جمعی جایز نیست و پیغمبر و امام کار حرام نمی کند، زندگی خود پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام (عمدتا پیامبر و امیرالمؤنین که حاکم شدند) می توان گفت نه این حق را داشتند و نه این کار را کردند. از سیره معلوم می شود که حق را قائل نبودند که در زندگی خصوصی افراد دخالت کنند در طول دو قرن و نیم که پیامبر اکرم و ائمه بودند ما چنین تجاوزاتی در زندگی خصوصی افراد نمی بینیم لااقل یک بار جایی نشان دهند که حکومت اسلامی هم مستبد است چنین چیزی را نمی بینید.
حکومت اسلامی استبدادی نیست
حضرت امام می فرمایند حکومت اسلامی استبدادی نیست که رئیس دولت مستبد و خود رأی باشد مال و جان مردم را به بازی بگیرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف کند هرکس را اراده اش تعلق گرفت بکشد، و هرکس را خواست انعام کند و به هرکه خواست طیول و املاک بدهد و اموال ملت را به این و آن ببخشد، نبی اکرم و امیرالمؤنین و سایر خلفا هم چنینی اختیاراتی نداشتند (کتاب ولایت فقیه امام ص ۵۲). باز جای دیگر دارند که قانون اسلام با فرمان خدا بر همه افراد و بر حکومت اسلامی ولایت تام دارد یعنی حکومت به تعبیر استاد ما حضرت آیت الله جوادی حکومت فقه است نه حکومت فقیه.
حضرت امام می فرمایند فرمان اسلام با فرمان خدا بر همه افراد و بر حکومت اسلامی حکومت تام دارد همه افراد از رسول اکرم گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند پس این گونه نیست که به دلخواه مال یک نفر را بگیرد و زن یک نفر را بگیرد و طلاق دهد بی تردید پیامبر اکرم و امام بیش از همه مردم ملتزم به قوانین اسلام هستند آنها بیش از یک فقیه ملتزم به اسلام هستند بنابراین تصرفات در دایره خصوصی افراد در دایره ولایت فقیه نیست، دایره طبعا دایره مباحث حکومتی می شود آن وقت طبعا بسیاری می رود در عناوین ثانویه یعنی اگر دوران امر شود بین اینکه حق عمومی تضییع شود و اینکه حق فردی تضییع شود بحث تزاحم و اهم و مهم باشد اینجا رضایت فرد هم مهم نیست، مواردی را اشاره کنم مثلا دارد در جریانی امیرالمؤمنین علیه السلام به جنگ صفین می رفتند از عراق به شام که می رفتند به شهر رِقه رسیدند سپاه باید از رودخانه ای رد می شد نیاز به پل بود، امیرالمؤنین به مالک اشتر گفتند به مردم محل بگو پل بزنند، قبول نکردند، اینجا بحث جهاد و جنگ است حضرت فرمودند مجبور کن اینها را که این کار را انجام دهند با اینکه راضی نبودند، مالک هم رفت گفت اگر این پل را نسازید با شمشیر با شما مقابله می کنم. این یک بحث جامعه و جنگ و حکومت است با اینکه اینها راضی نبودند.
عناوین ثانویه
در عناوین ثانویه که من عرض کردم یکی مسئله احتکار است، امیرالمؤنین در عهدنامه ای که به مالک اشتر دارند که می دانید یکی از اسناد سازمان ملل در بحث فرمانروایی عهدنامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر است، امیرالمؤنین می فرمایند از احتکار منع کن که رسول الله از آن منع می کرد؛ من مال خودم را می خواهم نگه دارم می گویند نه اینجا حق تو با حق جامعه در تزاحم است اگر نیاوردی قفل را می شکند جنس را بیرون می آوردند جنس را می فروشند آن هم به قیمت عادل، پول را هم به خودش می دهند، پولش را حکومت برداشت نمی کند. اگر ولی امر منع از احتکار نکند، انفجار اجتماعی رخ می دهد، سنگ روی سنگ بند نمیشود اینجا جامعه اولی به تصرف است و ولی فقیه به نمایندگی از جامعه این حق را اعمال می کند.
دوم مسئله گران فروشی است؛ همین عهدنامه مالک اشتر می گوید، خرید و فروش ها در موازین عدل و قوانین عدل باشد، اجحاف نکند به دو طرف نه اجحاف به بایع شود نه اجحاف به مشتری، این یک ضرورت اجتماعی است، حفظ حقوق مردم است که بر حفظ حقوق فرد مقدم شود.
حتی در بحث احتکار باز امیرالمؤمنین به مالک می فرمایند اگر کسی از احتکار دست بر نداشت بعد از آنکه نهی اش کردی عقابش کن ولی افراط نکن حتی تصرف در بدن طرف و عقاب و تازیانه زدنش را هم اگر به اینجا برسد حضرت می فرمایند ولی فقیه باید این کار را انجام دهد.
چهارم در موردی است که مال یک مسلمان یا معاهده در جهت ضد امت اسلامی به کار رود باز حضرت در نامه به کارمندانشان (جالب است آنجا به وکلائ الامه یاد می کنند) به مأموران خودشان که بالاتر از انها خود حضرت است می فرمایند مال مردم را چه نمازگزار باشد و چه معاهد باشد، چه اهل ذمه باشد چه جزیه نمی دهد و معاهده ای با او بسته اید، می فرمایند مال اینها محترم است، استثناء کرده اند، به جز اینکه اسب و سلاح از آنها پیدا کردید که به سبب آن می خواهند بر اهل اسلام تجاوز کنند یعنی قوت اینها است، اینجا نباید بگذارید که شوکت اینها بر علیه اسلام باشد. مال محترم است چه مسلمان و چه غیر مسلمان به جز اینکه اینها بخواهند بر علیه امت کار کنند.
سوال- دیدگاه خود را در خصوص شورای رهبری به طور خلاصه بیان فرمایید؟
– خوب عده ای از اول بحث شورای رهبری را داشتند منتها تجربه نشان داده است در نظام که شورا کارایی ندارد. ما در قوه قضائیه شورایی داشتیم اما مشکلات مضاعف میشد باید یک کسی حرف آخر را بزند و الا ۵ نفر که دو نفر یک چیز بگویند و سه نفر چیز دیگری بالاخره انعکاس این اختلاف در جامعه می آید که آقا این سه نفر که رأیشان را برگزیدید دو نفر مخالف بودند و بسیار از مردم جامعه شاید موافق آن دو نفر باشند و این اختلاف به جامعه کشیده می شود.
یک حاکم باید باشد اما در کنارش مشاورین متخصص در هر رشته ای باشد، و شاورهم فی الامر داریم اما نه اینکه شورا حاکم باشد، امیرالمؤمنین و یا رسول اکرم گاهی مشورت هم می کردند می دانید در جنگ خندق پیامبر مشورت کردند که در مدینه بجنگیم یا بیرون برویم، نظری که سلمان داد این بود که آقا ما در ایران خندق می کنیم در شهر هم می جنگیم، حضرت نظر را پسندیدند اما نظر نهایی با خود پیامبر(ص) است الآن هم مقام معظم رهبری و حضرت امام بالاخره مشورت دارند در کارها اما نظر نهایی را یک نفر باید بدهد والا نمی شود.
سوال- وظیفه خبرگان را کشف و اعلام عزل و نصب می دانید یا خود عزل و نصب؟
– به نظر من کشف است؛ علت این است که شرایطی که ولی فقیه دارد یکی عدالت است، اگر عدالت را از دست داد منعزل می شود نه اینکه عزل شود خود به خود شرایط را از دست می دهد. بعد از اینکه در خبرگان کشف می شود که این شرط از دست رفته اعلام می کند نه اینکه خودش عزل ابتدایی داشته باشد اصلا شرط از بین رفت اعلامش با خبرگان است.
سوال- با توجه به اینکه حضرتعالی قم مستقر هستید اگر نماینده مردم اصفهان شوید نحوه ارتباط با استان به چه نحوی است؟
– یکی از راهکارها ارتباط با خود مسئولین است، یکی از ارتباط ها هم ارتباط با قشر عظیم جوان اصفهان است که سرمایه های اصلی اصفهان هستند، یک افرادی باید وارد مجلس خبرگان شوند که این ارتباط وثیق را با جوانان داشته باشند، گاهی آنقدر اختلاف سنی ایجاد می شود که اصلا دو نسل یا سه نسل فاصله است و حرفهای هم را نمی فهمیم. الآن خود ما یک موقع دبیرستان بودیم، الآن کنار حرف دبیرستانی ها می نشینیم گاهی می بینیم خیلی فاصله گرفتیم، هرچه سن بیشتر شود گاهی مطالعات کمتر شود دردی که جامعه دارد را احساس نمی کنیم الآن یکی از مشکلاتی که در بحث تبلیغ داریم این است که گاهی من می روم چیزی را مطالعه می کنم بدون اینکه درد مخاطبم که جلویم نشسته را بفهمم، می روم صحبت می کنم اما او درد دیگری دارد من دوای دیگری دارم می دهم. و استدعا می کنم از دوستانی که دارند کار تبلیغ می کنند روانشناسی تبلیغ داشته باشید، ما در اصفهان داریم که از تهران گاهی سخنرانی سه روز می آید سخنرانی می بینیم جمعیت پایش زیاد است، اما گاهی روحانیون خودمان صحبت می کنند مسجد خلوت است این آقا یک هفته می نشیند فکر می کند که چه بگوید.
تخصص
آثار نوشتاری