ماجرای توصیه شیخ نخودکی اصفهانی به زائر امام رضا(ع)

ماجرای توصیه شیخ نخودکی اصفهانی به زائر امام رضا(ع)

حجت‌الاسلام محمدمهدی تاج لنگرودی از شاگردان فرزند شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در برنامه ضیافت بیان داشت: کراماتی که در رابطه با شیخ شنیده می‌شود و همگان می‌دیدند به دلیل تقوایی بوده است که همیشه در حفظ آن کوشید

ایشان در ده‌ای به نام نخودک زندگی می‌کرد، به همین دلیل به آقای نخودکی مشهور شده‌اند، جالب این است که گاهی می‌دیدم که برخی از خانم‌ها بر مزار ایشان نخود پخش می‌کنند درصورتی‌که همان‌طور که اشاره کردم نخودک شهرتی بوده که به دلیل محل تولد به ایشان داده‌شده است.

شیخ حسنعلی در سال 1242 شمسی متولد شد و 17 شعبان 1321 شمسی هم از دنیا رفتند. کراماتی که در رابطه با ایشان شنیده می‌شود و همگان می‌دیدند به دلیل تقوایی بوده است که داشته‌اند. به‌طور یقین هیچ‌کس بدون زحمت نمی‌تواند عالم شود و یا به چنین درجاتی برسد، گفته می‌شود فردی از طلاب خدمت حضرت ابوالفضل العباس (ع) در حرم ایشان می‌رسد و از آقا می‌خواهد که بدون درس خواندن و تحصیل به درجاتی بالا برسد، در عالم رؤیا می‌بیند که آقا به این طلبه می‌فرماید لیس للانسان الا ما سعی. پس بدون زحمت کسی مانند شیخ حسنعلی اصفهانی به چنین درجاتی نمی‌رسید.

آقایی به نام قطب در مشهد بودند که واعظ بودند و من درزمانی که ایشان پیر بودند به خدمتشان رسیدم، همین‌طور که در نزد ایشان نشسته بودیم بحث و گفتگو به سمت آقای نخودکی رفت، این آقا تعریف می‌کردند که دخترخانمی مریض شد و بیماری به‌اندازه سه ماه طول کشید و هیچ پزشکی نتوانست این دختر را درمان کند، درنهایت به او گفتند که معطل نمان و برو نزد شیخ حسنعلی نخودکی. اگر چاره‌ای باقی‌مانده باشد او انجام می‌دهد، برادر این دختر خدمت شیخ رسید و جریان را تعریف کرد، مرحوم شیخ نصف استکان آب به او داد و گفت این را به خواهرت بده، همین‌که این دختر آب را نوشید حالش خوب شد. سه ماه این دختر حالش کاملاً خوب شده بود اما دوباره بعد از سه ماه سرش درد گرفت، برادر دوباره به هدف دیدن شیخ به در خانه ایشان رفت، اما آقای نخودکی در منزل نبودند، گفتند که آقا به حرم امام (ع) رفته‌اند. این فرد به حرم رفت و آقا را در بست پایین دید و گفت آقا خواهرم سردرد دارند، مرحوم شیخ گفتند بگذارید من به حرم بروم و آن‌جا برای خواهرتان دعا کنم. هر دو باهم به داخل حرم رفتند، آقا بعد از مدتی به آن برادر گفتند، آقا خواهر شما فوت کرده است. برادر گفت مگر ممکن است خواهرم فقط سردرد داشت. شیخ گفتند من خدمت امام رضا (ع) اجازه خواستم تا برای ایشان دعا کنم. امام رضا (ع) فرمودند خواهر شما فوت کرده است و روحش را به ایشان عرضه کرده‌اند و به بالابرده‌اند.

من خودم همیشه برای حل مشکلات خود با اجازه پسرشان آشیخ علی مقدادی به شیخ متوسل می‌شوم و ختم قرآنی نذر ایشان می‌کردم و گاهی نیز نتیجه گرفته‌ام.

آشیخ علی مقدادی فرزند ایشان که 4 سال پیش نیز فوت کردند مطالب زیادی را از پدر خود برایم نقل کردند. ازجمله این‌که در قم و در زمان آشیخ عبدالکریم حائری، آقایی بود به نام شیخ ابراهیم ترک. که این آقا سالی یک بار به مشهد سفر می‌کرد و سه ماه آن جا می‌ماند. یک بار که به مشهد رفت موقع برگشت کرایه ماشین و پول سوغات نداشت. با خودش فکر کرد که باید برای به‌دست آوردن این مقدار پول چه کنم؟ بهتر است که بروم پیش استاندار مشهد و برای او و در وصفش شعری بخوانم و پولی به دست بیاورم. بعد که نزدیک به استانداری شد با خود گفت وقتی امام رضا (ع) اینجا هستند چه طور ممکن است که من راضی شوم در مدح کس دیگری شعر بخوانم، پشیمان شد و برگشت.

آمد در حرم و زیارت‌نامه خواند و عرض ادب کرد و احتیاجش را گفت که من 60 تومان کرایه ماشین و 60 تومان نیز برای سوغات می‌خواهم. هر چه نیازش را مطرح کرد جوابی نگرفت دوباره درخواست کرد بازهم نتیجه‌ای به دست نیاورد. تا در آخر به امام رضا (ع) عرض کرد آقا کاش من این اشعار را برای استاندار می‌گفتم. داشت از حرم بیرون می‌آمد که دید شیخی تند تند به سمت او می‌آید به او که رسید مبلغ را به او داد و گفت این پول را بگیر اما دیگر هرگز با امام رضا (ع) گستاخانه صحبت نکن. هم پول را گرفت و دید 120 تومان در پاکت است. آشیخ رفت و آن مرد از یکی از خدام پرسید که این آشیخ چه کسی است؟ خادم گفت، ایشان آشیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی است که با امام رضا (ع) ارتباط مستقیم دارند.

آثار نوشتاری

ارسال پیام