منزلگاه دوم (یقظه)
در ادامه بحث جلسات قبل، خلاصه کلام به اینجا رسید عالم دنیا عالم حجاب است؛ عالم بعد از عالم دنیا عالم کشف و شهود است. بعد علت حجاب در این عالم این است که خود ما محدودیم و حجاب از خودمان است و در
عالم حجابی نیست. بعد از مرگمان چون از ما حجاب کنار می رود، عالم را عالم شهود می بینند. از عالم حجاب رفتن به عالم شهود در یک قالب کلی دو رکن داشت که در جلسه آخر سال قبل عرض کردم که یک راه اختیاری است و یک راه بدون اختیار است. اگر راه بلااختیار شد همان زمان مرگ است که ملک الموت می آیند بین روح و تعلقات ما قطع می کند، چون همه حجاب ها از تعلقات ما است. وقتی تعلقات قطع شد، حجابها قطع می شود؛ اما رفع تعلق و خروج از عالم حجاب و ورود به عالم شهود به اختیار ما نبود و این کار را ملائکه انجام دادند. آنها تعلقات را قطع کردند و ما را از حجاب بیرون آوردند و ما را به عالم شهود بردند. این خروج از حجاب و ورود به عالم شهود چون بلااختیار است، برای ما مقامی ایجاد نمی کند. اگر انسان خودش بتواند این مهم را انجام بدهد و از تعلقات بیرون بیاید، همان کاری که ملک بنا است انجام دهد، کمتر از ان را خودم انجام بدهم. این کمتر که می گویم بخاطر این است که ملک تعلقات را کلاً قطع می کند. قطع تعلقات همان مرگ است. ما نمی توانیم کلاً قطع کنیم؛ اما کم آن را می توانیم. به آن مقدار که تعلقات ما کمتر بشود، حجابها رقیق تر و کمرنگ تر می شود، آدم کم کم می تواند به سوی وادی شهود حرکت کند.
باز هم در بین حرفها این مطلب را چندین بار عرض کرده بودم که حجاب در ظاهر ما- چشمان ما نمی بیند، گوش ما نمی شنود، شامه ما کار نمی کند- حجاب در ظاهر از حجاب در باطن است. باید باطن از حجاب در بیاید تا از ظاهر ما حجاب کنار برود، تا باطن محجوب است، ظاهر هم یقینا محجوب است. این خلاصه بحثهای جلسات قبل ما.
حالا برای اینکه در مسیر بحث قرار بگیریم، چند تا سوال طرح می کنم. اصلا وادی ظلمت کجاست که باید از آن بیرون بیاییم؟ شرائط خروج از وادی ظلمت چیست؟ وادی نور که باید آنجا وارد بشویم کجاست؟ شرائط ورود به وادی نور چیست؟ به هر حال جایی که انسان می خواهد برود شرائط دارد. شما می خواهید یک مجلس بروید یا کاری بخواهید انجام بدهید، شرائط دارد، این شرائط سنی باید بیاید. موانع ورود به وادی نور چیست؟ اگر بخواهم در وادی نور بروم چه موانعی بر سر راه است که نمی گذارد من در این وادی وارد بشوم. این پنج سوال جلو می آید.
برای این که این سوالات را جواب بدهیم، بحث مواضع سیر الی الله جلو می آید که تمام آن جلسات بحث ما مقدمه بود که ما به این عنوان برسیم. در سیر الی الله سیر الی الله است، سیر به وادی شهود است، هر سیر منازل دارد. در منازل سیر الی الله پنج تا مواضع دارد که اگر ما به فضل خدا به منزلگاه چهارم برسیم، منزلگاه پنجم خیلی مشکلی ندارد، چون منزلگاه مترتب بر منزلگاه سوم و چهارم است، اگر این دو را رد کردیم، منزلگاه پنجم نتیجه زحمات داریم می گیریم و دیگر کم کم وارد وادی شهود رفتیم.
در این پنج منزلگاه ما اول هر پنج تا را اسم می بریم. نام این منزلگاه اینها است. وقتی اسم بردیم از هر منزلگاه یک تعریف اجمالی می کنیم که به هر حال اینها چیست؟ وقتی تعریف اجمالی از پنج منزلگاه به اتمام رسید دوباره به اول بحث برمی گردیم و هر منزلگاه را مفصل وارد می شویم. بحث تفصیلی خیلی مفصل است؛ اما خیلی ضرورت دارد.
عنوان پنج منزلگاه، اولین منزلگاه، منزلگاه توبه است. دومین منزلگاه، منزلگاه یقظه است. سومین منزلگاه، منزلگاه تخلیه است که خیلی خطرناک است. افرادی که در سیر قرار می گرفتند از این منزلگاه جان سالم بدر ببرند، جدا جان سالم بدر بردند. اینجا خیلی ها نتوانستند در بروند. خطرناکترین منزلگاه و لغظه ترین منزلگاه همین منزلگاه است. چهارم، منزلگاه تحلیه .پنجم، منزلگاه تجلیه که اگر تخلیه درست انجام شد و تحلیه را توانستیم عملکرد عالی نشان بدهیم در تجلیه دیگر تقریبا کاری نداریم. از زحمات ما در منزلگاه سوم و چهارم می توانیم بهره ببریم.
منزلگاه اول که منزلگاه توبه است. در منزلگاه توبه یک نکته باید اول یک مقدمه به صورت اجمال بیان کرد. گناه ظلمت است، چون گناه در واقع عمل برای غیر خدا است. آدم چرا گناه می کند؟ محرک یا هوای نفس است، دلم می خواهد این کار را بکنم و برای خواست دلم این کار را انجام می دهم یا شیطان وسوسه می کند که اگر شیطان هم وسوس کند، باز وسوس شیطان روی نقس اماره ماست. شیطان نفس اماره را تحریک می کند و کار با نفس اماره انجام می دهد و خود شیطان کاره ای نیست. به این استدال دقت کنید. در سوره ابراهیم، بستر آیه این است که وقتی خداوند در فردای قیامت پرونده را بررسی فرمودند، اهل بهشت به بهشت رفتند و اهل جهنم به جهنم داخل شدند، جهنمی ها در جهنم می گویند خدایا، اگر ما به گناه افتادیم و بشرت گناه ما را اهل جهنم کرد، شیطان باعث بود ما اهل جهنم بشویم، از گناه ما را بگیر و به این باعث و بانی بده. شیطان در جهنم با اهل گناه محاجّه می کند و یک استدال می آورد و اینها را مجاب می کند. از ظاهر قرآن بر می آید که این استدال را قبول می کند، چون آن را رد نمی کند. آیه این است«وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ» وقتی کار تمام شد و اهل بهشت در بهشت وارد شدند و اهل جهنم داخل در جهنم شدند عقاب می شوند، به اهل جهنم می گویند«إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ » خدا در دنیا به شما وعده داد و وعده او حق بود، انبیاء آمدند و معجزه آورند، کتاب خدا آمد و وعده خدا حق بود.«وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» و من وعده دادم و همه وعده های من باطل و خلاف بود؛ و خداوند هم گفته است که حرف های من واقعیت ندارد و باطل بود. « وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ» من به شما سلطه ای نداشتم « إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ» فقط شما را دعوت می کردم که فلان جا را نگاه کنید و فلان جا بروید و فلان کار را انجام بدهید و فلان کار را انجام بدهید، فقط در حد یک دعوت با شما بحث داشتم. « وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ» من به شما سلطه ای نداشتم « إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ» فقط شما را دعوت به گناه می کردم ،«فَاسْتَجَبْتُمْ لي» خودتان کار را تمام می کردید. «فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» مرا ملامت نکنید و خودتان را ملامت کنید، چرا مرا بهانه می کنید! خدواند وعده داد، وعده حق؛ من وعده دادم، وعده باطل. اگر آدم خوبی بودید چرا دنبال من آمدید، دنبال وعده خدا می رفتید. پس خرابی از خودتان بود، دنبال حرف من آمدید «فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ». خود را ملامت کنید. لذا در هر گناهی که ما انجام می دهیم، پای نفس اماره خود ما در میان میدان است. پس در گناه رنگ الهی نیست. وقتی در گناه رنگ الهی نبود، رنگ الهی رنگ نور است، پس در گناه رنگ نور نیست. وقتی در گناه رنگ نور نبود، آنجایی که نور نیست، ظلمت است. پس در گناه ظلمت است و خود ظلمت حجاب است. من می خواهم سیر الی الله کنم و گناه مانع سیر است. تا این گناه موجود است، مانع موجود است و تا مانع موجود است، حرکتی نیست و سیر بعد حرکت است. اول باید یک حرکتی انجام بشود و از حرکت سیری درست بشود و از سیر پروازی درست بشود ، این فرد از عالم ملک پرواز به عالم ملکوت کند. پرواز بعد از سیر است. سیر بعد از حرکت است. حرکت چه زمانی است؟ زمانی است که جاده باز باشد و گناه و ظلمت و حجاب مانع است. مثلا در جاده می روید و کوه ریزش کرده است. کوه ریزش کرده، جاده مسدود است و همه ماشین ها می ایستند. چرا حرکت نمی کنند؟ چون کوه ریزش کرده است و جاده بسته است. تا ریزش هست و سنگ ها وسط جاده است، حرکت نیست و همه متوقف هستند. در گناه ظلمت است، ظلمت حجاب است، حجاب سد و مانع است، تا سد موجود است، مانع موجود است و حرکتی در کار نیست. و لذا گام اول این است که باید این گناه پاک بشود، تا مانع کنار برود تا راه باز بشود. راه که باز شد تازه حرکت شروع می شود و اولین منزلگاه را توبه قرار دادند، چون خرابی اعمال سابق ما گناه ایجاد کرده است و گناه مانع ایجاد کرده است و تا مانع موجود است ما حرکتی نداریم. برای این گفتند اولین منزلگاه، منزلگاه توبه است. این یک نکته.
نکته دوم این است که در هر گناه هتک حرمت خدا است. خدا فرمود انجام بده؛ اما این گناهکار انجام نداد؛ خداوند فرمود انجام نده؛ اما این گناهکار انجام داد. پس در هر گناه هتک حرمت خدا است. اگر انسان خدا را هتک حرمت کرد، یعنی برای خداوند حرمت و احترامی قائل نشد، چون فرمان خدا را زیر پا قرار داد. آن کسی که برای خداوند حرمتی قائل نشود، خودش عند الله حرمتی ندارد. احترام بکن تا احترامت بکنند. احترام نکردی، احترامت نمی کنند، عرض ادب کن تا برای تو ادب و احترامی قائل بشوند. بی ادبی کردی، با بی ادب کسی کاری ندار.
گناه هتک حرمت خداوند است، کسی که هتک حرمت خدا را کرده است، خود عند الله حرمتی ندارد. وقتی حرمتی نداشت، اصلا اعتناء به او نمی کنند تا بخواهد دست او را بگیرند. راوی از امام سوال زیبای می کند که برای همه ما مبتلا به است. سوال این است. یابن رسول الله، من می خواهم بدانم که نزد خدا چقدر آبرو دارم. امام فرمود ببین، خدا در دل تو چقدر آبرو دارد. گفت یعنی چه؟ امام فرمود: اگر جلوه گناه جلو بیاید، جذب گناه جلو بیاید، تا کجا حاضری بخاطر خدا از خودت بگذری. به آن مقدار که تو برای خدا احترام قائلی، خدا هم به همان مقدار برای تو احترام قائل است. در گناه هتک حرمت است و لذا به این هاتکان حرمت خداوند اعتنایی ندارد. این یک استدال که بسیار مهم است.
حالا می خواهیم همین حرف ها را از کانال دیگری بیان کنیم. کانال دوم این است که در گناه تعفن وجود دارد.-ان شاء الله بعدا مفصلا در این بحث با استدال وارد می شویم- چون از اسامی خدا «یا طاهر» و « یا مطهر» است. هر عمل برای خدا طهارت دارد و تطهیر هم می کند. اگر خدا در کار نبود طهارت ندارد، طهارت که نداشت تعفن دارد. تعفن که داشت، دل کندیده است، به دل کندیده چه کسی اعتناء می کند که خدا اعتناء بیاندازد. کنده ظاهری را مردم مشمئز می شوند و مردم مراعات نمی کنند، خود ما هم مراعات نمی کنیم. فرض کنید که جایی است و مسئول مملکتی است و از ساعت 8-9 صبح به شما وقت ملاقات داده است. شما خواستید برای ملاقات بروید در بین راه به جوب سر راه افتادید و آب روی جوب کندیده بود و لباس ها کند گرفت. بینی و بین الله حاضرید با این لباس کند به ملاقات بروید و بگویید زمین خوردیم و لباس ما کثیف است. با لباس کندیده ظاهری که تعفن آن کم است، نزد شخص عادی نمی رویم. چه کسی از خدا عزیزتر و چه چیزی از کند گناه متعفن تر؟ اگر ما بخواهیم با کندی از گناه ک هبه جان ما آمده است برویم، ما را راه نمی دهند. پس گام اول این است که این کند را از باطن کنار بدهیم یا آن ظلمت را از این باطن کنار بدهیم تا راه بتواند باز بشود و مسیر بتواند آزاد بشود.
حالا با این بیان این روایت برای ما خیلی راحتر معنا می هد. عزیزان حتما یاداشت کنید و بر روی آن فکر کنید. از آن روایت کلیدی در مسیر سیر الی الله است. فرمودند « قُلُوبُ الْعِبَادِ الطَّاهِرَةُ مَوَاضِعُ نَظَرِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ« جان بندگان اگر طیب و طاهر باشد محل نظر الهی است.» بعد یک قاعده کلی بیان می فرمایند« فَمَنْ طَهَّرَ قَلْبَهُ نَظَرَ إِلَيْهِ »[1]اگر باطنی طیب و طاهر بود نگاه به این باطن می اندازد. به عکس این توجه کنید. اگر دلهای بندگان طیب و طاهر بود نگاه می اندازند، عکس آن این می شود که اگر باطن طیب و طاهر نبود، اعتنایی به آن نمی کنند. اعتناء نکردند؛ یعنی در سیر راه ندادند. اصلا اعتباری برای این گناهکار قائل نیستند تا دست او را بگیرند و راهش بیاندازند. پس گام اول این است که این مانع را از جانم کنار بدهم. با ترک گناه ظلمت می رود و جای آن نورانیت می آید؛ با ترک گناه آن تعفن می رود و جای آن طهارت می آید. حالا باطن نورانی و طیب و طاهر قابل احترام است و برای آن راه باز می کنند و حرکتش می دهند. به مقدار طهارت باطن و نور در باطن هم در برای او باز می کنند. پس گام اول توبه از عملکرد قبلی ما است.
حالا بعدا ان شاء الله وارد این وادی می شویم که توبه افراد نسبت به خود افراد فرق می کند. یک کاری من دارم، شما ندارید؛ یک کاری شما دارید، من ندارم؛ خدا از من یک انتظار دارد و از شما ندارد؛ از شما یک انتظار دارد که از من ندارد. آن چیزی که خدا از من انتظار داشت و من مراعات نکردم، از آن باید توبه کنم.
این از نگاه اول که اگر وارد بشویم خیلی حرف دارد که فکر می کنم حدود پنجاه جلسه فقط در توبه باید با شما صحبت کنم.
این منزلگاه اول.
منزلگاه دوم که بعد از این منزلگاه مطرح می شود منزلگاه «یقظه» است. «یقظه» در لغت به معنای «بیداری» در مقابل «نوم» است. یقظه در لغت در اینجا مراد نیست. چرا مراد نیست؟برای این که شما در منزلگاه توبه بیدار شدید که توبه کردید. اگر خواب بودید توبه نمی کردید. پس یقظه به معنی بیداری در همان منزلگاه اول انجام شد؛ پس یقظه به معنی لغوی در اینجا مراد نیست؛ بلکه مراد این است که حالا که از گناه توبه کردم؛ یعنی دیگر می خواهم واجبات را انجام بدهم، حالا می خواهم محرمات را ترک کنم. حالا که بنا به توبه گرفتم باید در خودم یک حال تقیّدی ایجاد کنم. فقط عمل به واجبات و ترک گناه مراد نیست؛ این عمل به واجب و ترک گناه تقوا است، نه یقظه. یقظه یعنی حال تقیّدی در خودم ایجاد کنم که اگر واجب جلو آمد، همه کارها برود کنار. الان خداوند به این نکته به من امر فرمود، همه کار کنار دنبال امر خداوند. یک حرام جلو می آید تمام هم و غم این باشد که از این حرام جان سالم به در ببرم. آن حال تقید را یقظه می گویند و خود این حال کارساز است. به این مساله فقهی توجه کنید. این که همه فرمودند. ببینید این نفس تقید کار می کند. اگر کسی در شب ماه رمضام به جنابت مبتلا بشود باید حمام برود، نگاه میکند تا اذان صبح چند ساعت وقت دارد. می گوید می خوابم تا یک مقداری از شب بگذرد. قبل از اذان صبح بیدار می شوم و غسل خود را انجام می دهم تا وقتی اذان صبح شد با طهارت به اذان صبح وارد بشوم. این نیت را کرد و خوابید؛ اما تا اذان صبح خوب ماند، فتوای همه اعلام این است که روزه او درست است. حالا الفرض به حاله، اگر به انسانی در شب جنابت دست داده و تا اذان صبح وقت دارد، اما این نیت را ندارد که قبل از اذان صبح غسل جنابت را انجام بدهد و با طهارت به اذان صبح داخل بشود و خواب ماند تا اذان صبح. فتوای همه اعلام این است که روزه فردای این شخص باطل است. هر دو تا خواب ماندند تا اذان صبح و هر دو به جنابت داخل در اذان صبح شدند. آن تقیّد اولی کار می کند و روزه او را درست می کند؛ در دومی تقیّد کار نمی کند، چون تقیّد نداشت و روزه او را باطل می کند. پس نفس تقیّد موثر است. باید بعد از عبور از منزلگاه اول که عبور از گناه است در خودمان آن تقیّد را ایجاد کنیم. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی که موقع نماز می شد آنچنان رنگ پیامبر برمی گشت که ام سلمه می گوید که نه پیامبر ما را می شناخت و نه ما او را می شناختیم. اصلا حال عجیب به آقا دست می داد. وقتی نماز ادا می شد، فرمان حق تعالی امتثال می شد، حال پیامبر عادی می شد، حالا ما پیامبر را می شناختیم و او هم ما را می شناخت.
حضرت امیر(سلام الله علیه) وقتی موقع نماز می شد، روایت دارد« أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) إِذَا حَضَرَ وَقْتُ الصَّلَاةِ يَتَمَلْمَلُ وَ يَتَزَلْزَلُ وَ يَتَلَوَّنُ فَقِيلَ لَهُ مَا لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَيَقُولُ جَاءَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَقْتُ أَمَانَةٍ عَرَضَهَا اللَّهُ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ- فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها»[2] هر موقع نماز می شد مثل مار گزیده رنگ علی می پرید. علی جان چه شده است؟ می فرمود« فَيَقُولُ جَاءَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَقْتُ أَمَانَةٍ» موقع نماز است، زمان ادای امانت است و تا امانت را ادا نکنم، حالم همین است. رنگ علی می پرید و حال علی منقلب بود. این حال تقیّد در عمل به واجبات و ترک گناه باید در ما پیدا بشود. والا همه واجبات عمل کنیم و از حرام دوری کنیم، این همان تقوا است؛ نه حال یقظه. باید یقظه در ما ایجاد شود که حال تقید است.
امام امت(رحمه الله علیه) است. ببینید خدا کسی را بیخود بزرگ نمی کند. در طول زمان مثل امام امت عالم زیاد داشتیم، بعضا از امام هم شاید باسوادتر هم بودند؛ اما این کاری که خدا به دست امام داد- خدا با کسی فامیل نیست- چیزی در این باطن باشد که این چنین افتخاری بر او رقم بزند. امام سرطان معده داشت و بخشی از معده را گرفته بود. در سن امام کسی را بیهوش نمی کنند، چون قلب ضعیف است و سن بالا است، شاید برنگردد؛ اما این عمل اضطراری بود و باید این عمل را انجام می دادند. امام را عمل کردند، بعد از عمل امام در حال نقاهت بود. اطباء در دور بستر امام بودند. امام خطاب به اینها گفت اگر موقع اذان نماز شد و من خواب هستم من را بیدار کنید. دکتر زرگر که در آن جمع بودند خیلی آرام با اشاره سر گفت این کار را انجام ندهید، امام به استراحت نیازمند است، امام گفت، اما شما انجام ندهید. امام از حرکت سر دکتر زرگر فهمید. به او گفت آقای زرگر، این آخر عمر نماز اول وقت را از ما نگیر و بگذار بیدارمان کنند. این خیلی در آن حرف است. عمل جراحی است و این سن امام است و در بستر بیماری است؛ اما باز به نماز اول وقت تقید دارند. کسی بالا سر امام بود که به کار امام برسد. اذان داخل شد و امام بی حال بود و این شخص امام را بیدار نکرد. مدتی گذشت و امام بیدار شد، گفت فلانی، اذان شد؟ گفت بله. گفتند چرا من را بیدار نکردید؟ گفت خیلی دلتان ضعف داشت و دلم نیامد که بیدارتان کنم. امام یک نگاهی کرد و با یک حالی فرمود بعد از هفتاد سال اولین بار است که نماز اول وقت از دستم در رفت. آن تقید امام درست می کند. آدم نمی تواند بی جهت دنیا را تکان بدهد. یک سنگ را بخواهید تکان بدهید باید یک قدرتی اعمال بشود تا این سنگ تکان بخورد. کسی که بخواهد دنیا را تکان بدهد باید خیلی روح قوی باشد تا دنیا را تکان بدهد. این تقیدها در کار امام دریچه را وا می کند.
وقتی شاه ملعون از ایران بیرون رفت، امام در فرانسه بود. خبرنگاران خواستند با امام مصاحبه کنند که آقا شاه بیرون رفته، برنامه شما چیست؟ یک سکو برای امام درست کردند و امام بالای سکو رفت و دور این سکو از سراسر دنیا جمع شدند و تک تک می آمدند و سوالی مطرح می کردند و امام جواب می دادند و آنها در همان زمان و بدون مکث کلمات را مخابره می کردند. خیلی اوضاع عجیب است. سراسر عالم خبرنگاران دوربین به دست و به امام زم کرده و سوال می کنند و درجا مخابره می کنند. شکوه خیلی بالا است. گرما گرم صحبت امام بلند شد. آقا کجا میرید؟ خبرنگاران ماندند و سوالات مانده است. امام نماز اول است. آقا یک مقدار صبر کنید. امام فرمود اگر سوال دارند بعد از نماز، الان وقت نماز است. این شکوه را بی اعتناء بود که خدا با عظمتشان کرد. ایشان به عظمت های ظاهری اعتناء نکرد که خدا عظیمش کرد. بعضی ها دو مصاحبه می کنند و دو تا خبرنگار از او عکس می گیرند، فاتحه نماز اول وقت خوانده می شود.
امام رضا(علیه السلام) دارند با یک زندیق بحث می کنند. در گرماگرم بحث امام بلند می شوند. آقا کجا؟ فرمودند نماز اول وقت. گفت دلم برای اسلام نرم می شود، یک مقدار بحث ادامه دار بشود دلم قبول می کند. امام فرمود الان موقع نماز است. اگر می خواهی هدایت بشوی یا سوال داری بعد از نماز. الان موقع نماز است. این تقیّد ها در واقع احترام به فرمان خدا است. پدرتان می گوید پسرم بیا کارت دارم. آدم نیم ساعت بعد بیاید و بگوید آمدم. پدر می گوید کی گفتم بیا، الان آمدی، خواستم همان موقع که گفتم بیایی. چطور به پدر برمی خورد. شما به فرزندتان یک فرمان بدهید که الان برو فلان جا، به شما بر نمی خورد، به شما نگفتم برو، چرا دیر رفتید. حالا خداوند با عظمت و شان بی نهایت به انسانی فرمان به انجام کاری بده، حالا این شخص کم کم حرکت کند، این بی احترامی نیست و همین بی احترامی ها برای یک عده خیلی مشکل ساز است. شاید خداوند از بعضی ها بپذیرد که شما نماز بخوان، حالا چند ساعت بعد از ظهر و تارک صلاة نشو؛ اما خدا از بعضی ها پنج دقیقه بعد هم نمی پذیرد. نگاه به روایت کنید: عن ابی عبدالله(سلام الله علیه)«أَوَّلُهُ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ عَفْوُ اللَّهِ وَ الْعَفْوُ لَا يَكُونُ إِلَّا عَنْ ذَنْبٍ.»[3] در نماز اول وقت رضای الهی خوابیده است، نماز بعد از اول وقت عفو الهی است. بعد خود امام فرمودند که گناهی باشد تا عفوتان کنند؛ یعنی اگر نماز اول نخوانی معصیت کردی، معصیت عقاب به دنبال دارد، حالا خداوند عفو می کند تا عقابتان نکند؛ اما معصیت در کار بود. چرا معصیت در کار است؟ چون خدا فرمان داد بیا، شما فرمان را گوش کردید و یک ساعت بعد می خواهید بیایید. معلوم است که اعتناء نکردید و این عدم اعتناء به فرمان الهی در حقیقت اهمیت ندادن به فرمان الهی است. روایات متعدد داریم که اصلا خداوند عالم وقت نماز را توسعه داد برای کسانی که مشکل دارند و نمی توانند نماز را اول بخوانند؛ در خیابان دارد می رود و اذان می گویند، نه جای نماز است و نه جای مسجد است. مهمان خانه آمده و گرسنه است و می خواهد ناهار و شام به او بدهد. خداوند برای مشکل دارها وقت نماز را توسعه داد. آن کسی که مشکل ندارد باید اول وقت نماز را بخواند. نگاه به روایت بکنید« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَانِ وَ أَوَّلُ الْوَقْتَيْنِ أَفْضَلُهُمَا وَقْتُ صَلَاةِ الْفَجْرِ حِينَ يَنْشَقُّ الْفَجْرُ إِلَى أَنْ يَتَجَلَّلَ الصُّبْحُ السَّمَاءَ وَ لَا يَنْبَغِي تَأْخِيرُ ذَلِكَ عَمْداً لَكِنَّهُ وَقْتُ مَنْ شُغِلَ أَوْ نَسِيَ أَوْ سَهَا أَوْ نَامَ وَ وَقْتُ الْمَغْرِبِ حِينَ تَجِبُ الشَّمْسُ إِلَى أَنْ تَشْتَبِكَ النُّجُومُ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْعَلَ آخِرَ الْوَقْتَيْنِ وَقْتاً إِلَّا مِنْ عُذْرٍ أَوْ عِلَّةٍ.»[4] هر نمازی دو وقت دارد: یکی اول وقت و یکی غیر اول وقت. باید نماز را اول وقت بخوانید. عمدا سزاوار نیست که نماز را تاخیر بیندازید. تاخیر صلاة ز اول وقت برای کسی است که سر او مشغول است و فراموش کرد و خواب مانده است. نباید نماز را آخر وقت بیندازیم مگر این که عذری دارد و چاره ای ندارد. یقظه می گوید باید مقید به نماز اول وقت بشویم. فرمان جلو آمد، چه فرمان به انجام عملی و چه فرمان به ترک عملی که از آن به نهی تعبیر می آورند، همه کارها کنار می رود. خداوند فرمانی دستور فرمودند، همان موقع امتثال این فرمان باشد، همه چیز بعد از امتثال فرمان من باید باشد. این حال باید در ما پیدا بشود.
ان شاء الله در منزلگاه سوم می رویم که خطرناکترین منزلگاه است.
تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ،ص: 67 [1]
[2] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية ج1، ص: 324
[3] وسائل الشيعة ج4، ص 123 باب استحباب الصلاة في أول الوقت
[4] وسائل الشيعة ج4، ص 120 باب استحباب الصلاة في أول الوقت