چکیده
ایـن مقاله به نقد و بررسی دیدگاههای ذهبی در زمینه وضع در تفسیر میپردازد. ذهبی در این بـاره چـهار نـکته را طرح میکند.
وی معتقد است آغاز وضع حدیث از سال41 هجری است، این ادعا ناصواب است. چرا کـه شواهد متعددی مبنی بر شروع وضع از زمان پیامبر اکرم(ص) وجود دارد. البته سال 41 هـجری به بعد که زمـان حـاکمیت و امارت معاویه است وضع حدیث گسترش یافته و نهادینه شده است. دومین بحث ذهبی در مورد اسباب و عوامل وضع است. وی بدون استدلال خاصی شیعه را آغازگر وضع در فضائل میداند. این ادعا توسط برخی دیـگر از دانشمندان اهل سنت مانند ابنجوزی نیز ذکر شده، در این مقاله به نقد این دیدگاه نیز پرداخته شده است.
سومین بحثی که در این مقاله مورد بررسی و نقد قرار گرفته، پیرامون اثر وضع در تـفسیر اسـت. چهارمین نکته؛ بحث ایشان درباره ارزش تفسیر موضوعی است وی کلمات جعلی را قطع نظر از انتساب به معصوم دارای اعتبار دانسته و از ارزش اجمالی برخوردار میداند این سخن نیز با مبانی برخاسته از قرآن و سنت مـنطبق نمیباشد.
مقدمه
یکی از کهنترین شیوههای تفسیر قرآن، شیوة تفسیر اثری(تفسیر قرآن به روایت) است: قرآن کریم پیامبر اکـرم(ص) را اولیـن مفسّر و مبیّن کلام الهی معرفی میکند و میفرماید:«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم».1این مسئولیت امری غیر از قرائت است که نخستین مأموریت آن حضرت بود. شیوة تفسیر روایی از مـنظر شـیعه تـعمیم دارد و شامل روایات همة معصومان(ع) مـیشود. مـرحوم عـلامه طباطبایی ذیل آیة 44 سورة نحل مینویسد:
«این آیه بر حجیت قول پیامبر(ص) در بیان آیات قرآن دلالت میکند. بیان اهل بیت به دلیل حـدیث مـتواتر ثـقلین و غیر آن به بیان آن حضرت ملحق میشود.»2
از نظر عـلمای شـیعه، سخنان صحابه و تابعان جایگاه روایات مأثور را ندارد و مانند سخنان سایر مفسران مورد نقد و بررسی قرار میگیرد؛ گرچه به دلیـل نـزدیکی آنـان به زمان نزول و آگاهی از لغت و فرهنگ عرب، در همان حوزه مـعتبر است.
آغاز تفسیرنگاری در اسلام با روش تفسیر روایی مأثور بوده است و این روش همچنان یکی از منابع مهم تفسیری محسوب مـیشود. از آنـجا کـه سیر تدوین، نگارش و جمعآوری روایات مانند قرآن نبود، افرادی به انـگیزههای مـختلف به جعل و ساختن روایات روی آوردند. یکی از عرصههای این حرکت ناروا، عرصه روایات تفسیری بود. مـنع رسـمی نـگارش حدیث، فرمان رسمی به جعل و دروغپردازی، تحریف احادیث در زمان معاویه، شکلگیری فـرقهها و نـحلههای فـقهی و کلامی، ترغیب حاکمان و سلاطین و...، باب شکلگیری و گسترش روایات جعلی را در بستر جامعه دینی گشود و کـار تـشخیص روایـات صحیح را مشکل ساخت. امام صادق(ع) فرمود:
ان الناس اولعوا بالکذب علینا کانّ الله افترض علیهم لایرید مـنهم غـیره و انی احدث احدهم بالحدیث فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی غیر تـأویله و ذلک انـهم لایـبطلون بحدیثنا و بحبنا ما عند الله و انما یطلبون الدنیا؛3
همانا برخی از مردم در دروغ بستن بر ما حـرص و ولع دارنـد، گویا خداوند این حرکت را بر آنان واجب نموده است. من سخنی را برای یـکی از آنـان نـقل میکنم، هنوز از نزد من خارج نشده آن را به میل خویش تأویل میکند. اینان به وسیله مـحبت مـا و حدیث ما آنچه را نزد خداست نمیطلبند. همانا اینان به دنبال دنیا هستند.
از دیـر بـاز مـوضوع شناسایی آفات و آسیبها در روایات تفسیری مطرح بوده است. محمد حسین ذهبی در کتاب التفسیر و المفسرون، ضـمن بـرشمردن سـه آفت وضع، اسرائیلیات و حذف اسانید. در روایات تفسیری، به بحث پیرامون هر آفـت مـیپردازد. محورهای بحث وی در مورد وضع حدیث چهار زمینه میباشد.4
ما در این مقاله برآنیم تا به نقد و بررسی مـحورهای فـوق بپردازیم و به صورت خلاصه دیدگاههای سایر صاحبنظران را مطرح نماییم.
1. آغاز دروغپردازی در تفسیر (نـشأة الوضـع فی التفسیر)
نخستین بحثی که ذهبی به آنـ بـپرداخته، بـیان تاریخچه وضع حدیث است، وی شروع وضع در حـدیث را از وضـع در تفسیر جدا نمیسازد و تصریح میکند:«این دو از آغاز با هم آمیخته بود همانطور که در حـدیث، صـحیح، حسن و ضعیف یافت میشود و در راویـان، مـورد وثوق، مـورد تـردید و مـعروف به دروغپردازی وجود دارد، در روایات تفسیری هـم چـنین است.»5
ذهبی آغاز دروغپردازی در حدیث را از سال 41 هجری و به دنبال اختلافات سیاسی مربوط بـه خـلافت میداند.6 این ادعا در مورد گسترش وضـع صحیح است، اما در مـورد آغـاز آن ناصواب است، در مورد شروع حـرکت نـامبارک وضع چهار دیدگاه مطرح شده است:
1. شروع از زمان حیات رسولخدا(ص): این دیدگاه اغلب دانـشمندان شـیعی و برخی از معاصران اهل سنت مـانند ابـوریه،7احمد امـین 8و محمد ابوزهو9است.
2. شروع وضـع از نـیمه دوم خلافت عثمان: برخی از دانـشمندان اهـل سنت مانند اکرم العمری معتقدند پیدایش وضع حدیث به سالهای آخر حکومت عثمان بـاز گـشت میکند. اینان ابن عدیس را اول کسی مـیدانند کـه در زمان خـلیفه سـوم بـه دروغپردازی پرداخت.10
3. پیدایش وضع پس از خـلفای اربعه(سال41): جمهور علمای اهل سنت برآنند که در زمان رسول خدا(ص) و خلافت خلفای اربعه،احادیث وسخنان آن حـضرت از هـرگونه دروغ و تحریف پیراسته ماند وحرکت وضع حـدیث بـه دنـبال قـدرت یـافتن معاویه و مطلقالعنان شـدن او شـکل گرفت 11. ذهبی نیز بر این عقیده است.
4. شکلگیری وضع از سال 70 هجری (اواخر قرن اول هجری): دکتر فلاته بـعد از نـقد و رد آرای ذکـر شده، زمان رسولخدا و دو سوم از قرن اول را عاری از پدیـده وضـع مـیداند و تـصریح مـیکند:« فـانی ارجّح بان الوضع فی الحدیث انما بدأت المحاولة فیه فی الثلث الاخیر من القرن الاول.»12
وجه مشترک سه دیدگاه اخیر، انکار وضع حدیث در زمان حیات نورانی رسولخدا(ص) اسـت. عمدهترین دلیل منکران، نظریه عدالت صحابه، استبعاد وضع حدیث توسط آنان و فقدان شواهد تاریخی است. نقد و بررسی این ادله را به پژوهشی دیگری وا مینهیم.13تنها در بیان نااستواری سخن ذهبی و تأکید او بر شروع وضـع از سـال 41 اشاره میکنیم که شواهد فراوانی بر آغاز جعل از زمان رسولخدا(ص) وجود دارد. در اینجا دو نمونه از آن را میآوریم.
1. امام علی(ع) میفرماید:«و قد کذب علی رسول الله فی عهده، حتی قام خطیباً فقال ایها الناس فـقد کـثر الکذاب علیّ فمن کذب علیّ متعمداً فلیتبؤا مقعده من النار ثم کذب علیه من بعده اکثر مما کذب علیه فی زمانه.»14 در زمان رسـول خـدا(ص) بر او دروغ بسته شد تا آنـجا کـه آن حضرت برخاسته و فرمودند ای مردم دروغگویان بر من فراوان شدهاند، هر کسی که بر من دروغ ببندد باید جایگاهی از آتش برگزیند. سپس بعد از مرگ آن حضرت بـیش از زمـان حیاتش بر او دروغ بستند.15
2. از عطاء بـن سـائب نقل شده که روزی عبداللهبن زبیر به یاران خود گفت: آیا میدانید تأویل حدیث،«من کذب علیّمتعمداً» چیست؟ آنان گفتند: نمیدانیم. او گفت: مردی از مردم مدینه عاشق زنی شد، پس به خواستگاری او رفت. امـا خـاندان وی مخالفت خود را با این ازدواج اعلام کردند. او پس از آن لباس فاخری بر تن کرد و بار دیگر به سراغ خانواده او رفت و به ایشان گفت: رسولخدا(ص) مرا به میان شما فرستاده است تا در هر کـدام از خـانههای شما کـه بخواهم میهمان باشم. او انتظار داشت تا در خانههای آنان بخوابد و با آن زن تماس برقرار کند. پس از این حادثه، مردی از آنـان به حضور پیامبر رسید و عرض کرد: فلان شخص نزد ما آمـده و مـدعی اسـت شما او را مأمور ساختهاید تا به میان ما بیاید و در هر یک از خانههای ما خواست بخوابد، پیامبر اکرم(ص) فـرمود: بـه خدا سوگند دروغ گفته است.16
بنابر آنچه گذشت، انکار شروع وضع از زمان پیامبر و تأکید بـر شـروع آن از سـال41 هجری ادعایی بیش نیست. شواهد متعددی وجود دارد، پدیده دروغپردازی به صورت کمرنگ از زمان پیامبراکرم(ص) آغـاز شد و در سالهای پس از رحلت آن حضرت، به ویژه در زمان خلافت معاویه و سال41 هجری، گسترش یـافت، زیرا دواعی و انگیزههای آن فـراوان شـد. به این ترتیب، سخن ذهبی در مورد گسترش وضع حدیث درست است، اما در مورد آغاز وضع ناصواب است.
2. اسباب وضع: یکی از مباحث مهم در زمینه وضع حدیث، شناخت عوامل و اسباب این حرکت ناپسند اسـت. اصل وقوع دروغپردازی در حدیث مورد اتفاق بوده و کسی منکر آن نشده است، اما در مورد انگیزههای آن چنین اتفاق نظری وجود ندارد. این اختلاف در اولویتبندی عوامل و اسباب نیز رخ نموده است. برخی از اندیشمندان اهل سـنت، اولیـن یا یکی از اصلیترین عوامل وضع را به ویژه در بخش فضایل اهل بیت، شیعه معرفی نمودهاند. اینان با پیشداوری و جانبداری و از روی تعصب، شروع وضع در روایات فضایل را به شیعه نسبت دادهاند.17
محمدحسین ذهبی نیز تـحت تـأثیر این اندیشه در بیان اسباب وضع حدیث، نخست تعصب مذهبی را مطرح نموده و شیعه را یکی از پیشگامان وضع حدیث در دوستی امام علی(ع) و تفسیر آیات قرآن دانسته است.18ما هرگز همه شیعیان را از دروغپردازی در حـدیث تـبرئه نمیکنیم. واضعانی نیز در بین راویان شیعه بودهاند که از روی هوی و هوس و گاه به انگیزه خیرخواهی جاهلانه اقدام به دروغپردازی و انتساب آن به معصومان کردهاند؛ چنانکه امام صادق(ع) فرمود:
انا اهل بیت صـادقون لانـخلو مـن کذاب یکذب علینا و یسقط صـدقنا بـکذبه عـلینا عند الناس؛19
ما اهل بیت راستگویانیم که هرگز از افراد دروغگو که بر ما دروغ میبستند و مطالب صدق ما را با دروغ خود نزد مـردم تـنزل مـیدادهاند آسوده نبودهایم.
ائمه با قاطعیت و شدت با این افـراد بـرخورد میکردند و گاه آنان را لعنت مینمودند. ابوالخطاب محمدبن مقلاص، مورد لعنت امام صادق(ص) بود،20محمدبن بشیر کوفی، مورد لعنت و نفرین امـام رضـا(ع) و امـام کاظم(ع) بود.21مغیرةبن سعید نیز به دلیل دستبرد به کتب اصـحاب ائمه و غلو و نسبت دادن دروغ به امامباقر(ع)، مورد نفرین و لعنت امامصادق(ع) و امام رضا(ع) بود.22
آنچه ما در صدد انکار آن هستیم، انتساب آغـازگری ایـن حـرکت به ویژه در روایات فضایل امام علی(ع) به شیعیان است. این ادعـایی بـیش نیست، زیرا فضایل صحیح امام علی(ع) و اهلبیت(ع) به حدی فراوان است که نیاز به وضع نـدارد. ابـنجوزی بـا اعتراف به این مطلب مینویسد:«فضائل علیّ الصحیحة کثیرة.»23دهها کتاب مستقل و غیر مـستقل نـیز در فـضایل آن حضرت نوشته شده24و صدها روایت به اسناد صحیح و معتبر در تفسیر آیات قرآن و تـأویل آن بـر اهـل بیت(ع) وارد شده است. فضیلت تراشی برای خلفای ثلاثه، معاویه و خلافت نامشروع امویان، به صـورت رسـمی به دست معاویه و عالمان درباری او شکل گرفت. معاویه سعی در حذف فضایل امام عـلی(ع) و مـشروعیت بـخشی به خلافت خود داشت. او بود که بخشنامه رسمی صادر نمود: «هر چیزی که مـسلمانان در مـورد اباتراب نقل نمودهاند، معادل آن را در مورد اصحاب بیاورید، این حرکت نزد من دوستداشتنی است.»25
مـعاویه بـا پرداخـت چهارصد هزار درهم به سمرة بن جندب او را واداشت تا بگوید: آیه شریفه«و من الناس مـن یـشری نفسه ابتغاء مرضات الله»26درباره امام علی(ع) نازل نشده و آیه دیگری27که مربوط بـه کـفار و مـشرکان است درباره امام علی(ع) آمده است. 28شگفتا ذهبی بیپروا پیروان امیرالمؤمنین علی(ع) را به وضع در روایـات تـفسیری و فـضایل آن امام همام متهم میکند، بی آنکه در اینباره نامی از معاویه و امویان ببرد.
3. اثر وضـع در تـفسیر: ذهبی در بخش سوم، از اثر وضع در تفسیر سخن میگوید و پس از نقل کلامی طولانی از گلد زیهر تأکید میکند: پدیـده جـعل در روایات تفسیری موجب شد برخی از روایات نقل شده از مفسر واحد با هـم تـناقض داشته باشد. اما این تناقض موجب نـمیشود از سـخنان مـفسران دست برداریم، زیرا اغلب موارد تناقض بـه اخـتلاف و تنوع عبارت برمیگردد و جمع بین آنها به سهولت ممکن است. اگر اقوال صـحابه بـا هم تعارض داشت، قول ابـنعباس بـر دیگران مـقدم اسـت، زیـرا پیامبراکرم(ص) درباره او دعا کرد. 29
ذهبی هـیچ اشـارهای به ارزش تفسیر رسیده از اهل بیت به ویژه امام علی(ع) که تفسیر را مـستقیماً از پیـامبر اکرم(ص) دریافت نموده بود، نکرده اسـت. او رأی ابن عباس را بر دیـگران مـقدم دانسته، در حالی که ابن عـباس شـاگرد مکتب تفسیری امام علی(ع) است. روایات متعددی در مصادر فریقین مبنی بر جداناپذیری امـام عـلی(ع) از قرآن وارد شده و اینکه هیچ کـس هـمپایه آن حـضرت در فهم قرآن نـیست، ایـن روایت از آن جمله است:«علی مـع القـرآن و القرآن مع علی، لن یفترقا حتی یردا علیَّ الحوض.»30امام علی(ع) خود فرمود:
سلونی عن کتاب اللهـ عـزوجل فوالله ما نزلت آیه منه فـی لیـل او نهار و لامـسیر و لامـقام الّا و قـد اقرأنیها رسول الله و علّمنی تـأویلها. 31
درباره کتاب خدا از من بپرسید. به خدا سوگند، هیچ آیهای در شب یا روز، سفر یا حـضر نـازل نشده مگر آنکه رسول خدا (صـ) آن را بـرای مـن قـرائت کـرد و تأویل آن را به مـن آمـوخت.
حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل بابی تحت عنوان «فی توحده بمعرفة القرآن و معانیه و تفرده بالعلم بـنزوله و مـا فـیه» گشوده و 22 روایت در این باب آورده است.32به عـلاوه، حـدیث ثـقلین از قـویترین ادله در بـیان ارتـباط ناگسستنی اهل بیت و قرآن است.33
سزاوار بود ذهبی در اینجا به تقدم روایات معصومان به ویژه امام علی (ع) بر سایر صحابه اشاره میکرد.
4. ارزش تفسیر موضوعی: ذهبی در آخرین بـخش از بحث دروغپردازی در تفسیر، به ارزش و جایگاه چنین تفسیری اشاره میکند. او تفسیر موضوعی را فی ذاته و با قطع نظر از ناحیه اسناد و نسبت دروغش، دارای ارزش و اعتبار میداند و مینویسد:
اگر تفسیر موضوعی را از ناحیه ذاتی بنگریم و از جنبه اسـنادی قـطع نظر کنیم، آن را از ارزش علمی خالی نمیبینیم... زیرا کسی که چیزی را وضع نموده و به علی(ع) یا ابن عباس نسبت داده، در واقع رأی و اجتهاد شخصی خود را در تفسیر آیه آورده است که در موارد زیـادی ایـن رأی صحیح و صواب است. در نهایت برای مقبولیت و پذیرش بیشتر، آن را به صحابه نسبت داده است، این تفسیر، ارزش علمی دارد، گرچه انتسابش فاقد ارزش است.34
مقصود ذهبی آن است کـه سـخن موضوع و منسوب به صحابه را بـا قـطع نظر از نسبت بررسی کنیم و آن را به عنوان یک دیدگاه تفسیری در ردیف سایر دیدگاهها قرار دهیم. اما چگونه میتوان از دروغپردازی چنین مفسری غضّ نظر کرد؟ مـگر نـه آنکه دروغگویی از نشانههای مـنافق و مـوجب خروج از عدالت است. این سخن به معنای نهادینه کردن وضع و کاهش قبح آن است.
رسول گرامی اسلام(ص) با شدت از دروغپردازی بر خود نهی کرده و بارها فرموده است:«من کذب علیّ متعمداً فلیتبؤا مـقعده مـن النار.»35استثنایی وجود ندارد، صرف انتساب سخنی به کسی که آن را نگفته، دروغ است؛ گرچه آن سخن ناروا نباشد. این نظریه ذهبی، همه دروغپردازیها را تطهیر میکند. به علاوه سخنی فاقد دلیل است.
پینوشتها:
1. نحل، آیه44.
2. المـیزان فـی القرآن، طـباطبایی، ج12، ص26.
3. وسائل الشیعة، شیخ حرعاملی، ج18، ص53.
4. التفسیر و المفسرون، محمدحسین ذهبی، ص57.
5. همان، ص158.
6. همان.
7. اضواء علی السنة المحمدیة، ص65.
8. فجر الاسـلام، ص11.
9. الحدیث و المحدثون، ص480.
10. بحوث فی تاریخ السنه المشرفة، اکرم العمری، ج4، ص5.
11. نـک: السـنة و مـکانتها فی التشریع الاسلامی، سباعی، ص76، الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر، ابو شهبه، ص22، لمحات من تاریخ السـنة و عـلوم حدیث، ابوالفتاح، ص36.
12. الوضع فی الحدیث، فلاته، ج1، ص202.
13. نک: درسنامه وضع حدیث، ناصر رفـیعی مـحمدی، صـ22 به بعد.
14. بحارالانوار، مجلسی، ج2، ص229.
15. قابل ذکر است روایت مَن کذّب علی در منابع اهل سنت درحـد متواتر لفظی است. نک: الموضوعات، ج1، ص50، مقدمه
16. نک: اخبار و آثار ساختگی، هاشم مـعروف حسنی، ص123 اضواء، ص65.
17. نـک: الوضـع فی الحدیث النبوی، دکتر عبدالصمد، ص62، الوضع فی الحدیث، عمر بن الحسن فلاته، ج1، ص245؛ المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، عجاج خطیب، ص252؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ص48.
18. التفسیر و المفسرون، ذهـبی، ج1، ص158.
19. بحار الانوار، مجلسی، ج2، ص250.
1.
2. تلخیص مقیاس الهدایه، علیاکبر غفاری، ص268.
3. بهجة الامال فی شرح زبدة المقال، علی العلیاری، ج6، ص315.
4. معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خویی، ج18، ص275.
5. نک: الموضوعات، ابن جوزی، ج2، صـ92، باب31.
6. نـک: خصائص، نسایی، ینابیع المودة، قندوزی، شواهد التنزیل، حسکانی.
7. اصول الحدیث، محمدهادی فضلی، ص27.
8. بقره، آیه207.
9. بقره، آیه204.
10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص361.
11. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ص162ـ160 با تلخیص.
12. المستدرک علی الصحیحین، حـاکم نـیشابوری، ج3، ص124؛ تلخیص مستدرک، ذهبی ج3، ص124؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص22؛ فرائدالسمطین، حموی، ج1، ص177.
13. طبقات الکبری، ابن سعد، ج2، ص 238؛ شواهد التنزیل، حسکانی، ج1، ص40؛ حلیه الاولیاء ابوالنعیم جـ1، صـ67؛ الاتقان سیوطی، ج2، ص187؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی ج1، ص35؛ المحرر الوجیز، ابن عطیه ج1، ص13.
14. شواهد التنزیل، حسکانی، ج1، ص39ـ51.
15. نک: تفسیر تطبیقی، فتحالله نجارزادگان، ص112.
16. التفسیر و المفسرون، ص164.
17. بحارالانوار، ج2، ص229.