در مـورد ریشه کلمه «ترجمه» نظرات متفاوتی از سوی دانشمندان اهل لغت ارائه شده است. این کـه ریـشه ایـن کلمه عربی است یا غیر عربی، ثلاثی مجرد است یا رباعی، محل خلاف است. بـرخی اقوال در این باره عبارتند از:
1. «ترجمه» از «ترجم» رباعی مجرد است.([1])
2. از «رجم» عربی، ثلاثی مجرد بـه معنای سخن گفتن از روی گـمان و حـدس است.([2]) ظاهراً ربطی بین این دو نیست، اگرچه در کتب لغت، آن ها را کنار هم می آورند. «رجم» یعنی سنگ انداختن و علامت گذاری با سنگ، در واقع، یعنی کشف و روشن نمودن. شاید به این مـناسبت که ترجمه هم نوعی کشف معناست، این دو را کنار هم آورده اند.
3. مشتق از «ترجمان» بر وزن نردبان است.([3])
4. مشتق از Targmono آرامی است.([4])
5. مشتق از «ترزبان» و «ترزقان» است. در برهان قاطع، «ترزبان» و «ترزقان» و «ترجمان» هم معنی دانسته شده است.([5])
مفهوم اصـطلاحی «ترجمه»
تـرجمه به چهار معنا آمده که معنای چهارم مدّنظر است:
1. تبلیغ کلام و شرح الفاظ و رساندن آن به کسی که آن را نشنیده است؛
2. تفسیر و شرح سخن به همان زبان اصلی؛ طبری این معنا را ذکر کـرده اسـت.([6]) بر همین اساس، به ائمّه بزرگوار دین، اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)«ترجمان قرآن» گفته می شود؛ یعنی آن ها مفسّر و شارح کتاب الهی هستند. در زیارت نامه حضرت قائم (عـج) مـی خوانیم: «السلام علیکَ یا تالیَ کتابِ اللّهِ و ترجمانه»([7])
3. تفسیر و شرح سخن به غیر از زبان اصلی؛([8])
4. انتقال پیامی از یک زبان (زبان مبدأ) به زبانی دیگر (زبان مقصد)؛ هدف از این ترجمه آشنا شـدن اهـل یـک لغت و زبان با پیام و مـعارفی اسـت کـه در لغت و زبان دیگر (مبدأ) مطرح است. معنای مشهور ترجمه نزد عرف همین معناست که همان ترجمه لفظی مورد بحث است.
5. بـیان سـیرت و اخـلاق و نسبت اشخاص؛ کتب تراجم کتبی است که شـرح حـال بزرگان در آن ها آمده است.
6. دیباچه کتاب که به آن «ترجمه الکتاب» گفته می شود.
واژه «ترجمان» در روایات و اخبار
واژه «ترجمان» و جمع آن «تراجمه» در بـرخی روایـات و احـادیث ما به کار رفته است. اینک نمونه هایی از این کاربرد:
1. قـال علی(علیه السلام): «هذا القرآنُ إنّما هو خطٌ مسطورٌ بین الدّفّتین لا ینطقُ بلسان و لا بدَّ له من ترجمان»؛([9]) این قرآن نـوشته ایـ اسـت که بین دو جلد قرار دارد و به زبان سخن نمی گوید و ترجمان و مـفسّری لازم دارد.
2. عـن سدیر، عن ابی جعفر(علیه السلام): قال قلت له: جعلتُ فداکَ ما أنتم؟ قال: نحنُ خزّانُ عـلمِ اللّهـِ و نـحن تراجمهُ وحیِ اللّه»؛([10]) سدیر می گوید: به امام باقر(علیه السلام)عرض کردم: فـدای شـما گـردم! شما چه سمتی دارید؟ فرمود: ما خزانه دار علم خدا و مترجم وحی هستیم.
3. قال علی(علیه السـلام): «رسـولک تـرجمانُ عقلکَ و کتابکَ أبلغ ما ینطق عنکَ»؛([11]) فرستاده تو ترجمان خود توست و نامه ات رساترین فـرستاده ای اسـت که از سوی تو سخن می گوید.
فواید ترجمه قرآن
بدون تردید، فواید بسیاری بر تـرجمه قـرآن کـریم برای غیرعرب زبانان مترتّب است.
به عنوان نمونه:
1. همگان می توانند کلام خدا را بفهمند و بـر ایـمان و اعتقادشان افزوده شود.
2. حجّت خدا بر همه روشن می گردد و افراد بیش تـری از هـدایت قـرآنی برخوردار می شوند.
3. تعالیم الهی گسترش می یابد و مقتضای تدبّر و تعمّق در آیات الهی فراهم می شود.
4. شـبهات مـعاندان بر اثر انتشار ترجمه جواب داده شده، معارف اسلامی میدان ظهور بیش تـری مـی یـابند.
5. با ترجمه قرآن، عامه مردم، که زبان عربی نمی دانند، بهتر می توانند به دسـتورات قـرآن عـمل کنند.
شروط ترجمه قرآن کریم
درترجمه قرآن، مانند هر ترجمه دیگری، باید نـکاتی رعـایت شود:
1. مترجم به زبان خود و زبان عربی تسلط کامل داشته باشد.
2. مترجم باید انس با قرآن داشته بـاشد. ایـن خود یک پیش شرط است؛ زیرا چنان که مفسّران قدیم و جدید گـفته انـد:
یک معنای آیه معروف «لاَ یمسُّه إلاّ المطّهرون» (واقـعه: 79) ایـن اسـت که جز کسانی که طهارت قلبی ـ یـعنی تـوحید و ایمان دارند ـ کسی حقایق و معانی اصلی و بطون آیات قرآنی را درک و دریافت نمی کند.([12])
3. مترجم بـاید دقـایق، رموز و شیوه ها و ویژگی هـای هـر دو زبان را بـه خـوبی بـشناسد.
4. ترجمه راچنان نیکو و روان کند که مـستقل و مـستغنی از متن باشد.
5. مترجم آشنا با لغت، نحو، صرف، اشتقاق، معانی، بیان، بدیع، قـرائات، اصـول دین، اسباب نزول و وجوه اعجاز قـرآنی باشد.
6. مترجم باید احتیاط عـلمی داشـته باشد. بهترین شیوه احتیاط، کـثرت مـراجعه است. مترجم قرآن کریم باید حرفه ای، مجرب و کارآزموده باشد، نه این کـه اولیـن کارش ترجمه قرآن باشد. بـاید بـه مـتون و منابع ذی ربط فـراوان مـراجعه کند. اگر مترجمی پیـش از تـرجمه به چندین و چند فرهنگ عمومی و خاص قرآن، برای هر کلمه قرآنی اولین معادلی کـه در ذهـن دارد، بگذارد از احتیاط علمی عدول کرده است.
نـخستین مـترجمان قرآن کریم
گـفته شـده کـه اولین مترجم قرآن کـریم سلمان فارسی(رحمه الله)است: نقل شده است که اهل فارس نامه ای به سلمان نوشتند تا او تـرجمه سـوره «فاتحه» را برای آنان بنویسد. پس او نـوشت: «بـه نـام یـزدان بـخشاینده.» آن ها در نماز مـی خـواندند تا این که زبانشان به عربی عادت کرد. سلمان این نوشته را بر رسول خدا عرضه کرد.([13])
ایـن مـطلب راصـاحبروح المعانی نیزذکرکرده است:([14]) البته اثری از این تـرجمه در دسـت نـیست و از بـین رفـته اسـت.
همچنین ترجمه طبری در زمان امرای سامانی به فرمان ابوصالح منصور بن نوح سامانی شروع گردید. (سال 352 هـ.) این کتاب از جمله آثار منثور دوره سامانی است که از عربی بـه فارسی ترجمه گردیده است. در مقدمه کتاب، علت ترجمه ذکر شده است. البته لغات فارسی غریب در آن فراوان به کار رفته و در مقدمه آمده است: «این کتاب را بیاوردند از بغداد؛ چهل مصحف بـوده نـبشته به زبان تازی و به اسنادهای دراز بود. بیاوردند سوی امیر سید مظفر ابوصالح منصوربن نوح بن نصر ابن احمد بن اسماعیل ـ رحمه اللّه علیهم اجمعین ـ پس دشخوار آمد بر وی خواندن کتاب و عـبارت کـردن به زبان تازی و چنان خواست که مر این را ترجمه کند به زبان پارسی. پس علماء ماوراالنهر را گرد کرد و این از ایشان فتوی کرد: کسی روا بـاشد کـه ما این کتاب را به زبـان پارسـی گردانیم؟ گفتند: روا باشد خواندن و نبشتن تفسیر قرآن به پارسی مر آن کس را که او تازی نداند از قول خدای عزّوجل که گفت: «ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بـلسانِ قـومِه.» گفت: هیچ پیغامبری را نـفرستادم، مـگر به زبان قوم او و آن زبان که ایشان دانستند.»([15])
ضرورت ترجمه قرآن کریم
پیش از پرداختن به ادلّه منع از سوی رشیدرضا در تفسیر المنار، مواردی به عنوان مؤیّد برای ضرورت ترجمه قرآن کریم ذکر می گردد. بـا تـوجه به این که قرآن کریم معجزه جاویدان رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)است، آن هم اعجازی که از همان آغاز به آن تحدّی شده و این تحدّی در تمام زمان ها و مکان ها ادامه دارد، بین متفکران اسـلامی ایـن بحث وجـود داشته که آیا ترجمه قرآن کریم جایز است یا خیر. هرچند در طول تاریخ، مخالفانی برای این کـار وجود داشته، اما این مخالفت ها به هیچ وجه مانع از تـرجمه نـشده اسـت. از آن جا که بیش تر مردم با زبان عربی آشنا نیستند، بالضروره برای تبلیغ کلام الهی، باید آن را تـرجمه کـرد. روشن است
که ضرورت این امر نیاز به دلیل ندارد، اما برای روشن شـدن ایـن مـوضوع دلایلی ذکر می گردد مبنی بر این که ترجمه قرآن نه تنها جایز، بلکه واجـب است:
1. جهانی و جاودانی بودن دعوت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
مطالعه تاریخ ادیان آسمانی نشان مـی دهد سنّت الهی بـر ایـن بوده که هر پیامبری را به زبان امّتش مبعوث کند تا تبلیغ و ترویج دین خدا کامل گردد. قرآن مجید می فرماید: «و مَا أرسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه» (ابراهیم: 4)؛ هیچ پیامبری را نفرستادیم، مـگر به زبان قوم خودش. با توجه به شرایط بعثت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، زبان قرآن نیز همان زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله) ـ یعنی عربی ـ قرار داده شد.
همین مسأله به پیامبر گـرامی، حـضرت محمد(صلی الله علیه وآله)این امکان را داد که رسالت خود را کامل تر انجام دهد. آیات فراوانی از قرآن کریم بر این مطلب دلالت دارد که کلام نزول بر رسول خدا عربی بوده است؛ مانند:
ـ «إنّا أنزلناهُ قـرآناً عـربیّاً لعلَّکُم تعقلون» (یوسف: 2)؛ همانا این قرآن را به عربی فرستادیم تا شما اندیشه نمایند.
ـ «قرآناً عربیّاً غیرَ ذی عوج لعلّهم یتّقون» (فصلت: 44)؛ این کتاب قرآن عربی (فصیح) بدون حکم ناصواب است کـه مـردم تقوا پیشه نمایید.
ـ «کتابٌ فُصّلت آیاته قرآناً عربیّاً لقوم یعلمون» (زمر: 27)؛ این کتابی است که آیات آن تبیین شده؛ قرآنی عربی برای افرادی که بدانند.
بیش از 10 آیه از قرآن کریم بر عـربی بـودن ایـن کتاب الهی تأکید دارند.
مراغی ذیـل آیـه 4 سـوره ابراهیم می گوید: «یعنی ما هیچ رسولی را بر امّت های قبل از تو نفرستادیم، مگر به زبان قوم خودش، تا آنچه بـه سـوی ان هـا فرستاده می شود بفهمند و حجّت بر آن هـا قـطعی شده و جلوی عذر و بهانه گرفته شود. این کتاب هم به زبان عربی نازل شده تا عذر عدم فهم آن بـرداشته شـود و هـیچ مانعی برای فراگیری آن وجود نداشته باشد تا تمام احکام آن را بـفهمند و در زندگی دنیا و آخرتشان سعادتمند باشند.»([16])
از سوی دیگر، آیاتی در قرآن کریم است که دلالت بر عمومیت دعوت پیامبر می کنند؛ مانند:
ـ «و مـا أرسـلناکَ إلاّ رحـمهً لِلعالمین» (انبیاء: 102)؛ و تو را نفرستادیم، مگر به عنوان رحمت برای همه جـهانیان.
ـ «تـبارکَ الّذی نَزّلَ الفُرقان علی عبدِه لیکونَ للعالمین نذیراً» (فرقان: 2)؛ بزرگواری آن خداوندی راست که قرآن را بر بنده اش فـرو فـرستاده تـا برای همه جهانیان بیم دهنده باشد.
ـ «و ما أرسلناکَ إلاّ کافّهً للناس» (سبأ: 28)؛ تـو را نـفرستادیم، مـگر برای همه مردم.
از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روایت شده که آن حضرت فرمودند: «من بـرای تـمام مـردم، اعم از سرخ و سیاه، فرستاده شده ام.»([17])
اکنون جای این سؤال وجود دارد که با توجه بـه ایـن که قرآن کریم به زبان عربی نازل شده که قوانین آن عمومی و جهانی اسـت و هـدایت عـالمیان را به عهده گرفته، برای ابلاغ این دین جاویدان به انسان هایی که با زبـان عـربی آشنایی ندارند، چه باید کرد. برای این منظور، دو کار باید کرد:
1. حکم به وجـوب فـراگیری زبـان عربی که متصور و ممکن نیست؛
2. ترجمه کلام خداوند سبحان به سایر زبان ها.
اما با تـوجه بـه این که اولاً، فراگیری زبان عربی برای همه ممکن نیست، ثانیاً عامّه مـردم فـرصت خـواندن تفاسیر طولانی را ندارند و ثالثاً تعلیم کلام الهی برای همه ضروری است، ترجمه قرآن کریم تـنها راه اسـت. اگـرچه ترجمه نمی تواند برگردان همه ویژگی های کلام وحی باشد، اما جـنبه هـای معنوی و هدایتی قرآن در صورتی که شرایط ترجمه رعایت شود، قابل برگردان به زبان های دیگر اسـت.
«زبـان یک وسیله است و آن چیزی که هدف است، معانی است که در قـالب آن الفـاظ رفته. این که معانی مانند زبان اخـتصاصی نـوع خـاصی جدای از دیگر انواع داشته باشد، یک امـر مـحال و غیرممکن است؛ زیرا همه مردم به ارزش های انسانی باور دارند. خلاصه این کـه زبـان ها به مقدار انواع انـسانی تـعدّد پیدا مـی کـند، ولی مـعانی بین همه رایج است.»([18])
رشیدالدین میبدی در تـفسیر آیـه 4 سوره ابراهیم گفته است: «این آیه دلیل است بر این که قـرآن بـه زبان عربی نازل شده است؛ زیـرا پیامبر عرب بوده اسـت و اهـل خطاب در آن وقت، همه عـرب هـا بوده اند و چون مخاطبین آن غیرعرب نبودند، به زبان آن ها نازل شد، لیکن چـون پیـامبر به حکم آیه و ما أرسـلناک الاّ کـافهً للنـّاسِ مأمور به تـبلیغ اسـلام به همه مردم جـهان بـود، پس خطاب تبلیغ هر قومی به زبان آن قوم جایز می باشد.»([19])
قرطبی ذیل همین آیه مـی نـویسد: «در این آیه، حجیّت بر عجم و غـیر عـجم نیست، مـگر ایـن کـه آنچه بر پیامبر اکـرم نازل شده، ترجمه شود.»([20]) صاحب تفسیر روح البیان می نویسد: «قرآن برای همه مردم، بلکه تـمام جـن و انس نازل شده است و اگر خـداوند مـتعال آن را بـه تـمام زبـان ها با آن هـمه اخـتلافاتی که در میان آن ها وجود دارد نازل می کرد، اعجاز آن از بین می رفت و منجر به درگیری واختلاف کـلمه مـی شـد و دست تحریف به درون آن راه یافته و اجتهاد در تعلیم الفـاظ و مـعانی کـه در پی آن مـی آیـد، بـه وجود می آمد، هرچند می دانیم پیامبر اشرف مخلوقات و امّتش بهترین امّت و زبانش بهترین زبان است. در این میان، تنها چیزی که به دعوت عمومی پیامبر جامه عـمل می پوشاند، ترجمه آن به زبان های دیگر است.»
2. سیره عقلا و متفکران
روش و طریقه ای که عقلای وارسته با بینش و فکر صحیح در زندگی و شؤون گوناگون حیات انسانی از آن پیروی می کنند تا آن جـا کـه نهی و منعی از ناحیه شارع مقدس در آن نرسیده باشد، می تواند مورد پیروی باشد و حجّت و دلیل محسوب شود. در مورد قرآن کریم، سیره عملی و تجربه تاریخی نشان دهنده این است که تـرجمه قـرآن کریم امری ضروری بوده و ممنوع اعلام نگردیده است. بنابراین، متفکران و اندیشمندان اسلامی از همان آغاز اسلام، از ترجمه قرآن به عنوان وسیله ای برای بـیان فـرهنگ و معارف قرآنی به زبان هـای گـوناگون استفاده می کرده اند و امروز کم تر زبان زنده ای یافت می شود که قرآن کریم به آن ترجمه نشده باشد.
نتیجه آن که ترجمه قرآن کریم کـاری اسـت روشن و بدیهی که عـقلا بـه آن عمل نموده اند.
3. سیره علما و اندیشمندان اسلامی
در علم اصول فقه، سیره عملی مسلمانان از ادلّه شرعیه به شمار می رود؛ به این معنا که هرگاه از نظر تاریخی، ثابت و مسلّم شود که مسلمانان متدیّن و علاقه مـند بـه دین با حفظ جهات شرعی، اقدام به انجام عملی نموده، آن را به صورت معمول مرتکب می شوند، روش آن ها دلیل بر جواز عمل مزبور است.
از مطالعه اجمالی تاریخ تفسیر قرآن و بـررسی چـگونگی سیره عـلوم قرآنی در طول تاریخ استفاده می شود که دانشمندان اسلامی از عامّه و خاصه، از ترجمه قرآن کریم برای تفهیم آیـات الهی استفاده می کرده اند.
4. محاسبه امّت ها پس از استماع قرآن کریم
قرآن مـجید مـی فـرماید: «و مَا کانَ ربُّکَ مُهلکَ القُری حتّی یبعثَ فی امها رسولاً یتلوا علیهم آیاتنا» (قصص: 59)؛ پروردگار تو اهـل هـیچ دیاری را تا در مرکز آن رسولی نفرستد که آیات ما را بر آن ها تلاوت کـند، هـرگز نـابود نمی کند.
ارشاد و هدایت و ابلاغ دین الهی بدون دانستن زبان میسّر نیست. اگر قرآن مجید تـرجمه نشود، از چه طریقی می توان سخن خدا را به مردم رساند؟ آیا قرآنِ بـدون ترجمه، که هیچ مـحتوای آن را نـمی فهمند، به آن ها بدهیم یا آن ها را ملزم به عمل به قرآن کنیم درحالی که ازمحتوای آن بی خبرند؟ در این صورت، حجّت بر این گونه مردم تمام نشده، انذار نمی شوند و بهانه از آن هـا گرفته نمی شود.
5. عدم ترجمه قرآن کریم؛ تکلیفی مالایطاق
دلیل دیگر بر لزوم ترجمه قرآن کریم این است که ارتباط غیر عرب ها با اسلام به دو صورت قابل تصور است:
1. آن ها را غیر مکلّف و غیر مـسؤول بـدانیم که این موجب تعطیلی تکالیف اسلامی خواهد شد.
2. آن ها را مکلّف و مسؤول بدانیم. در این صورت، ارشاد و آگاهی آن ها و نورانی ساختن قلبشان به نور ایمان لازم است و وظیفه مسلمانان آگاه و انـدیشمندان اسـلامی است که به سراغ جاهلان رفته، آن ها را بیدار کنند. این در صورتی ممکن است که مردم به زبان خودشان انذار شوند. در غیر این صورت، در معرض دعوت الهی قرار نمی گـیرند و احـساس تکلیف نمی کنند و این مهم در پرتو ترجمه ممکن است.
6. عدم تصریح به وجوب فراگیری زبان عربی از سوی شارع
در هیچ جای قرآن و روایات معتبر، مطلبی دال بر وجوب تعلیم زبان عربی نیست؛ دعـوت عـام اسـت و قرآن روی گروه خاصی نظر نـداشته اسـت تـا زبان آن ها را به رسمیت بشناسد. همه مردم دعوت به اسلام شده اند؛ چنان که در آیه کریمه می فرماید: «قل یا اهـلَ الکـتاب تـعالوا إلی کلمه سواء بیننا و بینکم ألّا نعبد إلّا اللّه و لا نُشرک به شـیئاً» (آل عـمران: 64)؛ بگو: ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه و سخن حق، که بین ما و شما یکسان است، پیروی کنیم و آن این که جز خـدای یـکتا را نـپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم.
نظریه اولین همایش تحقیقات علوم و مفاهیم قـرآن درالقرآن الکریم
در این جا، بخشی از بیانیه پایانی کنفرانس تحقیقات علوم و مفاهیم که در 27 رجب 1409 در قم برگزار گردید، ذکر می گردد:
الفـ. بـا تـوجه به فصاحت بی نظیر قرآن، این کمیسیون معترف است به ایـن کـه هر آیه ای از قرآن مجید آبشاری عظیم و پرقدرت از زیباترین و گویاترین کلمات است که اعجاب و تحسین و اشتیاق را بـرمی انـگیزد و حـاوی بسیاری مطالب است که در ترجمه آن به فارسی یا هر زبان دیگر، مـترجم فـقط مـی تواند جمله های دراز و خسته کننده به کاربرد، از همین جهت، شرح و بسط فراوان در ترجمه ضـرورت پیـدا مـی کند (ضرورت تفسیر)، اما همگان یا برای خواندن تفسیر قرآن فرصت ندارند و یا تـرجمه تـحت اللفظی را درک نمی کنند. بنابراین، ترجمه آیات قرآن به کیفیتی که خلاصه ای از تفسیر هـر آیـه و مـراد ظاهری آن درج و بیان شود ـ البته به صورتی که برای قرائت کننده فارسی زبان مفهوم و مـفید بـاشد و ضمناً به عظمت و قداست آن لطمه ای وارد نیاید ـ امکان پذیر می باشد، اگرچه مشروعیت تـرجمه قـرآن کـریم به زبان های دیگر از طرف برخی دانشمندان شیعه و سنّی مورد اشکال قرار گرفته و یا دسـت کـم غیر جایز شمرده شده است. ولی نظر کمیسیون ترجمه قرآن بر این اسـت کـه چـنان که ارزش کلمات قرآنی شناخته شده و هر آیه چنان ترجمه شود که گویی مترجم به حـقیقت آن هـا سـوگند خورده و همچنین دیگر شرایط لازم در ترجمه رعایت گردد تا از بروز اشکال مصون بـاشد، مـشروعیت ترجمه قرآن محرز است و مورد ایراد اشکال کنندگان نخواهد بود.
ب. ترجمه قرآن به زبان های رایـج دنـیا امروز برای جهان اسلام ضرورت دارد؛ چرا که در این صورت؛ اولاً، محققین و اسلام شـناسان و عـامّه مسلمانان غیرعرب زبان از بهره مندی قرآن مـجید مـحروم نـمی مانند. ثانیاً، ترجمه قرآن به زبان دیـگری جـز عربی محور تبلیغ برای جلب افکار عمومی نسبت به اسلام و قرآن در حوزه زبـان خـواهد بود.»([21])
فتوای صاحب المنار در ممنوعیت تـرجمه قرآن([22])
در ذیـل، ترجمه مـتن نـامه احـمد افندی خطاب به رشیدرضا ذکر گـردیده، سـپس با ذکر هر یک از ادلّه ذکرشده در ممنوعیت ترجمه قرآن از سوی مؤلف المـنار، بـه صورت جداگانه هر یک از آیه هـا نقد و بررسی شده اند:
مـتن المـنار: این نامه در 29 ربیع الاخر سـال 1326 از سـوی شیخ احسن احمد افندی از روسیه خطاب به رشیدرضا نگاشته شده است:
«همانا ترجمه قـرآن از مـسائل مهم مسلمانان است. همه مـباحثی کـه دربـاره ترجمه قرآن مـطرح گـردیده به دلایلی، به نـتیجه مـنتهی نشده است. این دلایل عبارتند از:
1. ترجمه کامل قرآن به دلیل اعجاز آن، از نظر بـلاغت مـمکن نیست.
2. کلمات فراوانی در قرآن هست که مـقابلی در لغـت ترجمه شـده نـدارد، مـترجم مجبور است چیزی را کـه دلالت بر ترجمه دارد با تغییری بیاورد. هنگامی که این ترجمه مجدداً به لغت دیگری منتقل مـی شـود، در آن تغییراتی ایجاد می شود و همچنان پیـش مـی رود. بـدین سـان، خـوف گشوده شدن راه تـحریف و تـغییر در قرآن خواهد بود.
3. کلمات کتاب آسمانی ما، قرآن، حاوی بعضی اشارات و احکام از طریق حساب است که بـا تـرجمه، ایـن طریق مسدود می شود. برای مثال ، سـعدی حـلبی در حـاشیه اش بـر تـفسیر بـیضاوی، هنگام تفسیر سوره «فاتحه» می نویسد: اگر حروف تکراری اولین سوره قرآن ـ یعنی «فاتحه» ـ و حروف تکراری از آخرین سوره قرآن ـ یعنی «ناس» جمع آوری شود 23 حرف باقی مـی ماند که مطابق زمان نبّوت حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)است. اگر قرآن ترجمه شود، این فواید، که از معجزات قرآن است، فوت می شود.
اما ادیبان ترک روسی ما اصرار بر تـرجمه دارنـد و می گویند: قول به عدم جواز ترجمه قرآن معنی ندارد. از این رو، ترجمه را واجب می دانند و در حال حاضر، در شهر «قزان» قرآن ترجمه می شود، همچنین زین العابدین حاجی باکویی از قـفقاز قـرآن را به زبان ترکی ترجمه نموده است. از محضر استاد تقاضا داریم در این مسأله تدبر نمایند.» احسن شاه احمد
پاسخ صاحب المنار
یکی از کوتاهی ها و تقصیرات مـسلمانان در نـشر دین و آیینشان این است کـه مـفاهیم قرآن کریم را برای اهل هر لغت و زبانی به لغت خودشان ـ هرچند با تفسیر بعضی از آن ـ بیان ننموده اند تا کسانی که اهل قرآن نیستند بـه سـوی آن فرا خوانده شوند و افـرادی کـه احتیاج دارند در حد نیاز از آن بهره گیرند. از عوامل تزلزل مسلمانان در دینشان این است که به فرقه های گوناگونی متفرق شدند که رابطه ای بین آن ها با یکدیگر در لغت یا قانون نـیست ایـن در حالی است که قرآن نازل بر آخرین سفیر الهی، معجزه در بلاغت، هدایت و شیوه را فراموش کردند.
این تزلزل ناشی از تهاجم سیاسی اروپا علیه مسلمانان بوده است. تفرقه و جدایی به گروه های مـختلف را بـرای ما زیـنت دادند، در حالی که هر گروهی گمان می کرد حیاتش در همین است. این در واقع، مرگ دسته جمعی بود.
بـیش از این مسأله را طول نمی دهیم. اما در این جا برخی مفاسد تـرک قـرآن نـازل شده «بلسان عربی مبین» از سوی مسلمانان را ذکر می کنیم؛ قرآنی که با وجود آن، نیاز به تـرجمه اعـجمی نیست، بلکه تفسیر به لغت هر قومی با حفظ نص متواتر خالی از تـحریف و تـبدیل قـرآن کافی است.
اکنون با اختصار می گوییم:
دلایل المنار در ممنوعیت ترجمه قرآن و نقد آن ها
دلیل اول: «ترجمه حـرفی قرآن مطابق اصل ـ چنان که از مباحث آینده روشن می شود ـ غیرممکن است، امـا ترجمه معنوی، که هـمان فـهم مترجم از قرآن می باشد، ترجمه قرآن نیست، بلکه فهم فردی از قرآن است که گاهی خطا و گاهی صواب است. بدین سان، ترجمه مورد انکار ما نخواهد بود.»
نقد و بررسی: ترجمه حرفی قرآن بـا انعکاس همه بلاغت و فصاحت و دقایق به کار رفته در آن غیرممکن است و کسی ادعا ندارد که می تواند چنین ترجمه ای ارائه کند. اما مترجم فهم فردی خود را مطرح نمی کند، بلکه با رعایت شـروط، در کـنار متن اصلی، به زبان دیگری برگردان می نماید. اگر ترجمه ای در بردارنده نظریات شخصی فرد باشد، ترجمه نیست. اما:
اولاً، خداوند متعال برای هر کس به اندازه توانش تکلیف مقدّر نموده است و بـا تـوجه به این که فراگیری زبان عربی واجب نشده، کسانی که توان فراگیری زبان عربی را ندارند برای اخذ دستورات دینی مجبور به مراجعه ترجمه هستند.
ثانیاً، آیاتی که به بیان عـمومیت دعـوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)می پردازد این ضرورت را بدیهی می نماید که به هر شکل ممکن باید تمامی مردم به همه زبان ها انذار شوند و یکی از آن شکل ها ترجمه است.
ثالثاً، در طول تـاریخ، مـردم از تـرجمه قرآن به عنوان یکی از ابـزارهای فـهم قـرآن بهره گرفته اند.
رابعاً، ترجمه تام و کامل قرآن از لحاظ لفظ و معنا امکان پذیر نیست؛ زیرا دارای فصاحت و بلاغتی است که بـعدی از اعـجاز قـرآن می باشد که قرآن خود از آن خبر داده اسـت.([23]) بـنابراین، چیزی نمی تواند مانع ترجمه و شرح قرآن به زبان دیگری باشد، بلکه باید کوشید ابعاد اعجاز قرآن را برای مـسلمانان غـیرعرب زبـان با توضیح بیش تری آشکار کرد و این در کنار متن اصـلی هرگز جایگزین آن نیست و فهم مترجم به معنای رأی شخصی او نمی باشد.
دلیل دوم: «قرآن اساس دین اسلام، بلکه هـمه دیـن اسـت و سنّت دین نیست جز از حیث تبیین و شرح قرآن بر این اسـاس، کـسانی که ترجمه قرآن را ملاک قرار می دهند دینشان آن چیزی است که مترجم از قرآن فهمیده، نه خـود قـرآنی کـه از سوی خداوند بر رسولش نازل شده است. اجتهاد با قیاس، فرع نص اسـت و در مـورد تـرجمه نصّی از شارع نرسیده. اجماع علما نیز باید مستندی داشته باشد. در نتیجه، کسانی که تـرجمه قـرآن را قـرآن قرار می دهند چیزی از اصول اسلام را باقی نمی گذارند.»([24])
نقد و بررسی: در پاسخ این دلیل، بـاید گـفت: در سخن مزبور، ارتباطی بین مقدم و تالی نیست. 4 مطلب در این استدلال آمده است:
1. قرآن اسـاس دیـن اسـلام و سنّت شارح آن است.
2. ترجمه قرآن را دین قراردادن یعنی اتخاذ دین از فهم مترجم.
3. نصّی از شارع بـرای جـواز ترجمه نیامده است.
4. ترجمه قرآن را قرآن قراردادن از بین بردن اسلام است.
قسمت اول قابل قبول اسـت و هـیچ تـردیدی در آن نمی باشد. بخشی از آیات قرآن و روایات فراوانی از اهل بیت(علیهم السلام)قرآن را اساس و قوام دین معرفی کـرده اسـت: مانند:
ـ «و نزّلنا علیکَ الکتابَ تبیاناً لِکلّ شیء» (نحل: 89)؛ این کتاب را بر تو فـرستادیم کـه بـیان هر چیزی است.
ـ «ما کان حدیثاً یفتری و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیه و تفصیلَ کلِّ شیء» (یوسف: 111)؛ ایـن کـتاب افـترا نیست، بلکه تصدیق آنچه پیش توست و بیان هر چیزی است.
ـ النبی(صلی الله علیه وآلهـ): «هـو کتابُ تفصیل و بیان و تحصیل»؛([25]) قرآن کتاب تفصیل، تبیین و تحصیل حقایق است.
ـ الصادق(علیه السلام): «إنّ اللّهَ أنـزلَ فـی القرآنِ تبیان کلِّ شیء حتّی واللهِ ما ترک شیئاً تحتاجُ العبادُ الیـه الا بـیّنه للنّاس»؛([26]) خداوند متعال در قرآن هرچیزی را بیانی کـرده اسـت، حـتی سوگند به خدا، آنچه را بندگان به آن نـیاز داشـته اند از ذکرش خودداری نکرده است.
ـ الباقر(علیه السلام): «إنَّ الله لم یدع شیئاً تحتاج الیه الامـَّهُ الیـ یومِ القیامَهِ الّا أنزله فی کـتابه و بـیّنهُ لرسوله»؛([27]) خـداوند آنـچه را مـردم تا روز قیامت به آن احتیاج دارنـد در کـتابش نازل نموده و بر رسولش بیان کرده است.
بدین سان قرآن آنچنان که از تـوصیف خـودش استفاده می شود، کتاب نور، هـدایت، رحمت، حکمت، تبیان و تـفصیل، شـفا، جلا، و تأمّل و تدبّر است و سـنّت در کـنار آن و شارح آن می باشد و اصولاً وجه حجیّت سنّت، قرآن مجید است. اما چـند مـطلب دیگر نیز در استدلال آمده اسـت کـه صـحیح به نظر نـمی رسـد؛ از جمله آن که تـرجمه قـرآن را دین قراردادن ـ یعنی فهم مترجم را پیروی کردن ـ سخنی بسیار سست است. مترجم طریقی اسـت بـرای رساندن پیام وحی و از خود چیزی نـدارد. تـرجمه با رعـایت شـروط و ضـوابطش انتقال کلام مبدأ بـه زبان دیگری است. دعوت اسلام جهانی بوده و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) برای ارشاد تمام مـلل مـبعوث شده اند؛ چنان که قرآن مـجید مـی فـرماید: «و مـا أرسـلناکَ إلاّ کافّهً للنّاس» (سـبأ: 27)؛ تـو را نفرستادیم، مگر به سوی همه مردم. پیام خدا در قالب قرآن جلوه گر است و ناگزیر مردم جـهان بـاید مـحتوای قرآن را بفهمند و برای این کار، چاره ای جـز تـرجمه قـرآن نـیست.
آمـوختن زبـان عربی برای همه مردم جهان کار ساده و آسانی نبوده و نیست. علاوه بر این که آموختن زبان عربی نمی تواند هدف اسلام را تشکیل دهد، بلکه فهم قرآن و اجـرای قوانین آن مورد نظر شارع مقدس اسلام است. آیا ترجمه قرآن جز شرح و تبیین لغات و واژه ها و تعابیر آن چیز دیگری است؟ آیا این شرح و گزارش در امر تفسیر قرآن ـ اگر چه بـا هـر لغت و زبانی باشد ـ با کلام غیرالهی صورت نمی گیرد؟»([28])
قرآن مجید می فرماید: «کتابٌ أنزلناهُ الیکَ لتخرجَ النّاسُ من الظّلمات الی النّور» (ابراهیم: 11)؛ قرآن کتابی است که ما بر تو نـازل کـردیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاریکی ها بیرون آورده، به سوی نور ببری.
هدف از نزول قرآن فراهم آوردن زمینه هدایت برای همه مردم اسـت، از هـر قوم و نژادی که باشند، در هـر زمـان و مکانی که زندگی کنند، با هر زبانی که سخن بگویند و این مهم در پرتو ترجمه قرآن ممکن می شود و در این زمینه، مترجم نقش واسطه را در انـتقال دارد.
«وظـیفه مترجم تلاش برای فـهم صـحیح موضوع و متن، فهم سبک اثر، بازسازی و بازافرینی صحیح و روشن متن و دوری از حذف و اضافه و تصرف در معنا و تلخیص است.»([29])
نتیجه آن که این اشکال در صورتی وارد است که منظور از ترجمه قرآن ترجمه مستغنی از متن اصلی بـاشد، در حـالی که:
اولاً، وقتی گفته می شود «قرآن ترجمه پذیر است، این بدان معنا نیست که ترجمه آن حتماً باید بدون همراه داشتن متن اصلی باشد، بلکه یکی از شروط ترجمه صحیح قرآن ایـن اسـت که تـرجمه همراه با متن اصلی باشد و زمانی که ترجمه و متن اصلی در کنار یکدیگر آورده شوند، هیچ کس به ایـن فکر نمی افتد که ترجمه قرآن، قرآن است تا از متن اصـلی بـی نـیاز باشد.
ثانیاً، در بحث ترجمه پذیری قرآن، علاوه بر این که ادعا نشده که ترجمه قرآن، قرآن اسـت، بـلکه با دلایل و مدارک مستند اثبات گردیده که ترجمه قرآن، قرآن نیست و در نتیجه، نـصی از سـوی شـارع به حساب نمی آید تا مسائل و احکام شرعی از آن استنباط گردد. اجماع علمای مذاهب اسلامی ایـن مطلب را تأیید می کند.
مرحوم شیخ ابوجعفر طوسی، از فقهای مشهور شیعه در قرن پنجم، در پاسـخ این سؤال که آیـا وقـتی قرآن به زبان فارسی خوانده می شود قرآن است یا خیر، به آیه «انّه لتنزیل من ربِّ العالمین نزّلَ به الرّوح الامین علی قلبک لتکونَ من المنذرین بلسان عربّی مبین» (شعرا: 195) استناد نـموده، می فرماید: «به نظر ما، ترجمه فارسی قرآن، قرآن نیست؛ زیرا در این آیه شریفه، به صراحت بیان می نماید که قرآن به زبان عربی مبین نازل شده است و هر کس بـگوید قـرآنی که به زبان دیگر غیر از عربی خوانده می شود قرآن است، باید این آیه راترک نماید.»([30]) به همین دلیل، بیش تر فقها به جواز ترجمه قرآن فتوی داده اند.
در پایان، برای روشـن شـدن این نکته که ترجمه قرآن، قرآن نیست،دلایلی ذکرمی شود؛ دلایلی که می رساند ترجمه، قرآن نیست:
1. قرآن کریم، معجزه جاویدان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مجموع لفظ و معنا گفته مـی شـود؛ یعنی وقتی که جبرئیل مأمور نزول قرآن بر پیامبر شد، لفظ قرآن را بر آن حضرت خواند، نه معنای تنهای آن را؛ چنان که می فرماید: «لا تُحرّکُ به لسانک لتعجلَ بِه إنّ عـلینا جـمعَهُ و قـرانه فإذا قرأناهُ فاتَّبع قرءانه ثـمَّ انـّ عـلینا بیانه.» (قیامت: 16ـ 19)
زرقانی در تعریف «قرآن» می نویسد: «دانشمندان اتفاق نظر دارند که قرآن مجموع لفظ و معناست و هر کس با آن مـخالفت ورزد، بـا اسـاس دین مخالفت کرده است. معنی به تنهایی قـرآن نـیست؛ زیرا تحدّی، هم به لفظ شده است و هم به معنا، و چون خداوند مشرکان را به تحدّی فراخواند، از آنان خواست کـه ده سـوره مـانند آن به هم بافته، بیاورند و روشن است که مقصود تحدّی بـه لفظ بوده است. بنابراین، قرآن با لفظ و معنایش عربی است و نمی توان نوشتار برخی از معانی آن را به زبان غـیر عـربی قـرآن شمرد.»([31])
بنابراین، قرآن همان نظم عربی معجزی است که خداوند متعال بـر قـلب مبارک پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل نمود و حفظ و حراست آن را برعهده گرفت و مؤمنان را به تلاوت آن در لیل و نـهار مـتعبّد گـردانید. از این رو، ترجمه قرآن صرفاً برگردان معانی آن، آن هم به طور نـسبی اسـت و بـه هیچ عنوان، نمی توان آن را «قرآن» نامید.
2. مراجع و فقهای اسلامی به جواز مس ترجمه قرآن فـتوا داده انـد، در حـالی که اگر ترجمه قرآن کریم، قرآن بود حکم عدم مس بدون طهارت درباره آنـ جـاری بود. در مسأله 323 رساله ها آمده است: «مس نمودن خط قرآن (یعنی رساندن جـایی از بـدن بـه خط قرآن) برای کسی که وضو ندارد، حرام است و احتیاط واجب آن است کـه مـوی خود را هم به خط قرآن نرساند، ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا زبـان دیـگر تـرجمه کنند، مس آن اشکال ندارد.»([32])
3. اجماع علما و فقهای شیعه و اکثریت اهل سنّت بر این است که قـرائت تـرجمه سوره «فاتحه» (بخشی از قرآن) در نماز جایز نیست، حتی برای کسانی که قـادر بـه قـرائت صحیح نیستند. مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «کسی که سوره فاتحه را می داند، جایز نـیست غـیر از آنـ را در نماز بخواند و اگر نمی داند واجب است که یاد بگیرد و اگر وقـت ضـیق است و چیزی از قرآن غیر از سوره فاتحه می داند، آن را بخواند و اگر نمی داند ذکر خدا و تکبیر بـگوید و بـه طور کلی، معنای قرآن به هیچ زبانی نباید خوانده شود و هر کـس بـخواند، قرآن نیست و نمازش باطل است.»([33])
امام خمینی(قدس سـره) مـی فـرماید: «واجب است قرائت نمازگزار صحیح باشد و اگـر عـامداً به وسیله حروف و یا حرکت و یا تشدیدی و آنچه مانند آن است، خللی وارد سازد، نـمازش بـاطل است.»([34])
مذهب فقهای اهل سنّت نـیز در ایـن زمینه هـمین اسـت. بـنابراین، ترجمه قرآن، قرآن نیست و ما مـتعبّد بـه تلاوت آن نیستیم، اما این ربطی به جواز ترجمه قرآن ندارد.
دلیل سـوم: «قـرآن مجید تقلید در دین را منع و مقلّدین را مـذمّت کرده است. بنابراین، اخـذ دیـن از ترجمه قرآن تقلید مترجم آنـ اسـت و این همان خروج از هدایت قرآن است، نه تبعیت از آن.»
نقد و بررسی: قسمت اول استدلال صـحیح اسـت، اما نه به صورت مـطلق. تـقلید در اصـول دین صحیح نـیست، امـا تقلید در فروع، نه تـنها نـاپسند نیست، بلکه شایسته و لازم است. قرآن کریم در آیات متعددی، تقلید در اصول عقاید را تقبیح، تحریم و بـه شـدت محکوم نموده و با صراحت اعلام کـرده اسـت که تـا وقـتی بـرای انسان در مورد نظریه و عـقیده ای آگاهی و شناخت قطعی حاصل نشده، حق ندارد از آن پیروی کند: «و لا تقف ما لیس لک به عـلم» (اسـراء: 36)؛ هرگز از آنچه بدان آگاهی نداری، پیـروی مکن.
روایـات اهـل بـیت(علیهم السـلام) نیز پیروی بـدون آگـاهی از شخصیت ها را منع کرده اند:
ـ امام کاظم(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود به نام فضل بن یـونس مـی فـرماید: «أبلغ خیراً و قُل خیراً و لا تکن امَّعه»؛ خـیر بـرسان و خـیر بـگو و اِمـَّعه مـباش.
فضل بن یونس می گوید: پرسیدم: «اِمَّعه» چیست؟ امام(علیه السلام)فرمود: «لا تقُل أنا مع النّاسِ و انا کواحد من النّاس»؛([35]) مگو من با مردمم و من مانند یکی از مردمم.
ورود در دین از روی شـخصیت پرستی و تقلید کورکورانه مذموم و منهی عنه است. شناخت دین و دریافت آن باید از روی آگاهی باشد.
ـ امام صادق(علیه السلام) در روایتی می فرماید: «مَن دخَلَ هذا الدّین بالرّجال أخرجَهُ منه الرّجالُ کما أدخلوه فیه و مـن دخـل فیه بالکتاب و السُّنَّهِ زالت الجبال قبلَ أن یزولُ»؛([36]) کسی که با تقلید از شخصیت ها وارد این دین شود، با تقلید از شخصیت ها نیز از آن خارج می شود و کسی که با کـتاب و سـنّت بدان گرایش یابد کوه ها از جای خود برکنده می شوند پیش از آن که عقیده او از او جدا گردد.
از این دو روایت چند نکته استفاده می شود:
1. تقلید عقاید دیـنی از شـخصیت ها، مذموم و محکوم است و انـسان عـاقل باید اعتقادات خود را از راه تحقیق و براساس تشخیص تحصیل کند.
2. کسانی که بر این اساس دین خود را بنیان می نهند، اگر روزی شخصیت موردنظر تغییر عقیده داد، تـغییر عـقیده می دهند.
3. افرادی که بـراساس رهـنمودهای قرآن و حدیث، عقاید اسلامی را بپذیرند، اعتقادات مذهبی در آن ها بسیار قوی است و زایل نمی گردد.
بدین سان، تقلید از شخصیت ها در عقاید دینی مذموم است. اما اخذ ترجمه قرآن از مترجم ربطی به ایـن مـوضوع ندارد. ترجمه قرآن پل ارتباطی است برای درک حقایق قرآن و تدبّر در آن، و بین تقلید مذموم و استفاده از ترجمه فرسنگ ها راه فاصله است. مترجم از خود چیزی ندارد، قرآن را برگردان نموده است و متن اصلی در کـنار تـرجمه محفوظ اسـت.
اما این که گفته شده اخذ ترجمه خروج از هدایت قرآنی است، باید گفت: رسیدن به هدایت قرآن و حـیات طیبه با درک معارف اسلامی و ایمان و عمل به قرآن میسّر است، نـه بـه صـرف قرائت قرآن، چنان که می فرماید: «من عملِ صالحاً من ذکراً أو انثی و هُو مؤمنٌ فلنحیینَّهُ حیاهً طـیّبهً و لنـجزینَّهم بأحسنِ ما کانوا یعملون.» (نحل: 97)
دلیل چهارم: «لازمه جواز ترجمه قرآن محرومیت افـرادی اسـت کـه به ترجمه اکتفا می کنند از توصیف الهی نسبت به مؤمنان، آن جا که می فرماید: قـُل هذه سبیلی أدعو إلی اللّهِ علی بصیره أنا و من اتَّبعنی (یوسف: 112)؛ بگو: راه من و پیـروانم این است که بـا بـصیرت و روشنی به سوی خدا دعوت می کنم. آیات دیگر از جمله ویژگی های مسلمان را به کارگیری عقل و فهم در آنچه خدا نازل نموده است، می شمارند؛ چنان که می فرماید: اتّبعوا ما أنـزلَ الیکُم من ربَّکم و لا تتّبعوا من دونه أولیاء (اعراف: 3)
آنچه از سوی خدا نازل شده قرآن عربی است. پس پیروی ترجمه مخالف با دین و امر و نهی خداوند است.»
نقد و بررسی: این دلیل پیش از آن کـه مـؤیّدی بر عدم جواز ترجمه باشد، دلیلی بر ضرورت ترجمه قرآن کریم است. آیات بسیاری از قرآن کریم بشر را به تفکر و تأمل دعوت نموده، اما به کارگیری عقل و فهم به صرف قـرائت قـرآن نیست، بلکه به درک و عمل به آن است. اگر افرادی که زبان عربی نمی دانند، صرفاً قرآن را قرائت نمایند و از ترجمه محروم باشند، چگونه بصیرت و آگاهی پیدا کنند؟
اما در خصوص آیه 3 سـوره اعـراف باید گفت: این آیه نیز تأکیدی بر ضرورت ترجمه قرآن است. اکنون برای روشن شدن مسأله، اقوال برخی مفسّران در تفسیر این آیه ذکر می شود:
طبری می گوید: «خداوند ـ جـل ثـنائه ـ بـه پیامبرش می گوید: ای محمد، بـه مـشرکان از قـومت، که بت ها را عبادت می کنند، بگو: ای مردم آنچه را از بیّنات و هدایت از سوی خدا آمده است، پیروی کنید و آنچه را خداوند متعال بـه شـما دسـتور داده است، پیروی کنید و چیزی غیر از او را عبادت نکنید؛ یـعنی چـیزی غیر از آنچه خداوند بر شما نازل کرده که آن پیروی از اولیایتان است که شما را به شرکت خدا دعوت می کنند.»([37])
شـیخ طـوسی مـی فرماید: «اتّبعوا» خطابی است از خدای سبحان به مکلفان به ایـن که از آنچه از قرآن به سوی آن ها نازل شده است، پیروی نمایند. ممکن است منظور این باشد که ای مـحمد، شـما بـه آن ها بگو: از آنچه به سوی شما آمده است، پیروی کنید.
لا تتبّعوا مـن دونـهِ اولیاءَ نهی است از این که غیر از خدا را تبعیّت ننمایید و ولی خویش نگیرید.»([38])
زمخشری گوید: اتّبعوا ما أنزل الیـکم یـعنی از قـرآن و سنّت و لا تتّبعوا من دونِه یعنی از شیاطین جن و انس دوستی نگیرید، چون آنـ هـا شـما را به سوی عبادت بت ها و هواهای نفسانی کشیده، از دین خدا و آنچه به سوی شـما نـازل شـده است، دور می کنند.»([39])
قرطبی می گوید: «در این آیه دو مسأله است: 1. اتّبعوا ما أنزلَ الیکم مـن ربـکم یعنی کتاب و سنّت و ظاهر آیه این است که امر به تمامی انسان هـاست؛ یـعنی از اسـلام و قرآن پیروی نمایید و حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید و به اوامرش امتثال و از نهیش پرهیزکنید. 2.ولاتـتبّعوامن دونـِهیعنی غیرازاوراعبادت نکنید.»([40])
نتیجه آن که هیچ آیه ای از قرآن و یا روایت معتبری نرسیده است که دسـتور صـریح بـه وجوب فراگیری زبان عربی برای کسانی بدهد که با زبان عربی آشنایی ندارند تا فـراگیری زبـان عربی واجب و در نتیجه، ترجمه قرآن ممنوع گردد.
علاوه بر این، کسانی که هـنوز بـه اسـلام نگرویده اند تکلیفشان چیست؟ ترجمه قرآن با رعایت شرایطش پیروی از سخن خداست: «و ما أرسلنا مـن رسـول الاّ بـلسان قومه» (ابراهیم: 4) با این تفاوت که چون پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرستاده خـداست و دیـن او جهانی و جاودانی می باشد و این وظیفه بر عهده پیروان او گذاشته شده است که دین خدا را بـه جـهانیان ابلاغ نمایند و چون همه آن ها با زبان عربی آشنایی ندارند، یکی از ایـن طـرق، بلکه طریق ضروری ترجمه قرآن به سـایر زبـان هاست.
دلیـل پنجم: «علاوه بر محرومیت از این صفات عـالی و بـلند، ممنوعیت اجتهاد و استنباط از عبارت مترجم لازم می آید؛ زیرا هیچ مسلمانی به جواز اجـتهاد در آن قـایل نیست.»
نقد و بررسی: این سخن درسـتی اسـت که دقـت و تـفحّص در آیـات قرآنی احتیاج به مقدمات فراوانی دارد کـه گـاهی تا پانزده علم برای آن شمرده اند و البته ترجمه نمی تواند جایگزین متن اصـلی بـاشد، اما اگر امر دایر باشد بـین تعطیل ترجمه و تفحّص و هـرگونه بـرداشت از قرآن یا تأویل و فهم از طـریق تـرجمه، مسلّماً دومی رجحان دارد. به عبارت دیگر، این دلیل در صورتی درست است که بـه کـسی که آشنا به لغت، بـدیع، بـیان و مـانند آن است، بگوییم بـه تـرجمه رجوع کن. اما بـحث مـا در مورد غیر عرب زبانان است که نمی توانند از عربی آیات بهره گیرند.
دلیل ششم: «کـسی کـه لغت قرآن و آنچه را در فهم قرآن بـه آن احـتیاج دارد می شـناسد، مـانند سـنّت نبوی و تاریخ نسل اول را کـه مقارن با ظهور اسلام بود، در عمل به آنچه از قرآن فهمیده، مأجور است، اگرچه در فهم خـود دچـار خطا شود؛ زیرا تمام تلاش خـود را در پذیـرش هـدایت قـرآنی مـبذول نموده است؛ چـنانچه از بـرخورد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با اصحابشان در فهم کیفیت تیمّم هنگامی که در درک و عمل به آن عذر آوردند و هـمچنین از بـرخورد پیـامبر(صلی الله علیه وآله) با اصحاب خود در مورد نـهی از نـماز عـصرگزاردن مـگر در سـرزمین «قـریظه» این سخن استفاده می شود. برای این مطلب شواهد دیگری نیز هست. بنابراین، گمان نمی کنیم که هیچ مسلمانی برای عبارت مترجم چنین ویژگی هایی قایل باشد.»
نـقد و بررسی
این که تلاش در راه فهم متن قرآن دارای اجر و پاداش است، سخن درستی می باشد: «یرفَعِ اللّهُ الّذینَ آمنوا منکم و الّذینَ اُوتوا العلمَ درجاتٌ.» (مجادله: 11) اما کسانی که توانایی و یا فرصت یادگیری زبـان عـربی را به طور کامل ندارند، نباید از فیض درک غیرمستقیم محتوای قرآن دور بمانند. به عبارت دیگر، این دلیل می رساند افرادی که لغت قرآن را می شناسند مأجورند، اگرچه در فهم دچار خطا شـوند؛ امـا در مورد کسانی که لغت قرآن را نمی شناسند، ساکت است. افراد غیر عرب زبان باید از طریق ترجمه، قرآن را شناخته، بدان عمل کنند. قرآن مـجید در آیـات متعددی اهمیت تدبّر و تفحّص را گـوشزد کـرده است؛ چنان که می فرماید: «و لقد یسّرنا القرآنَ للذکّر فَهل منِ مُذَّکر» (قمر: 22)؛ همانا این قرآن را در فهم، برای تذکّر آسان کردیم. آیا کسی هـست کـه پند گیرد؟
در آیه دیگری مـی فـرماید: «فذکّرِ بالقرآنِ مَن یخافُ وعیدَ» (ق: 45)؛ پس با قرآن تذکر بده کسانی را که از عذاب می ترسند.
دلیل هفتم: «قرآن چشمه ای است برای هدایت به معارف الهی که تازگی و هدایت آن هرگز کهنه نـخواهد شـد و هر خواننده ای به قدر توان و استعدادش از این دریای بی کران بهره می گیرد. چه بسا برای متأخّران چیزی از حکمت ها و اسرارش کشف شود که برای متقدّمان نبوده است. این مـزایا در تـرجمه قرآن وجـود ندارد؛ زیرا خواننده به فهم آن معنا که مترجم فهمیده مقیّد است. برای مثال، مترجم آیه «وأرسلنا الرّیـاحَ لواقح» (حجر: 22) را مجاز بالاستعاره قرار می دهد. برخورد باد و ابر و نـزول بـاران بـه دنبال آن مانند لقاح مرد و زن و تولد فرزند است، اگر فرض کنیم در لغت مترجم، لفظی جانشین «لواقح» عربی بـاشد، در حـقیقت و مجاز خلط شده، خواننده به همین فهم اکتفا نموده، حقیقت عبارت ـ یعنی ایـن را کـه بـادها بالفعل لواقح هستند ـ نمی فهمد؛ زیرا باد ماده لقاح را از درخت نر به ماده منتقل مـی کند. در نتیجه، ترجمه ما را در این حد از فهم متوقّف نموده و از ترقّی مطلوب بازمی دارد.»
نـقد و بررسی: این شبهه نـیز نـمی تواند دلیلی بر ممنوعیت ترجمه باشد. در این که قرآن چشمه هدایت است و خواننده از قرائت آن به قدر توانش بهره می گیرد هیچ بحثی نیست، اما جواز ترجمه به معنای تعطیل این کـار نمی باشد. ترجمه در کنار متن اصلی است و هرگز جایگزین آن نمی شود. اما زبان ها نیز مانند موجودات زنده در حال تغییر و تحوّلند و باید برای هر نسلی در هر عصری ترجمه ای قابل فهم و مـطابق بـا رشد زبانی آن مرز و بوم ارائه نمود تا به آسانی آن را بفهمند. مستشکل این نکته را فراموش کرده که روی سخن ما در جواز ترجمه با افراد غیرعرب زبان است که می خواهند سخن خدا را بـفهمند. امـا در آیات اسرار و حکمت هایی هست که آن ها را افراد آشنا با زبان عربی و لغت و سایر مقدمات درک نموده، مفسران برای افراد غیر عرب زبان و عادی توضیح می دهند.
خداوند متعال بـرای هـر کس به اندازه توانش تکلیف مقدر نموده است؛ «لا یُکلّفُ اللّهُ نفساً الّا وُسعها» (بقره: 286) بنابراین، کسانی که قدرت فراگیری زبان عربی را ندارند، اگر برای فهم قرآن از ترجمه استفاده نمایند، خـداوند سـبحان از آنـ ها می پذیرد. از سوی دیـگر، آیـاتی کـه به بیان عمومیت دعوت پیامبر می پردازد، این ضرورت را بدیهی می نماید که به هر شکل ممکن، باید تمامی مردم جهان در جـریان تـعالیم اسـلام و قرآن قرار گیرند و این مهم در پرتو ترجمه امـکان دارد.
از مـثالی که در متن آمده، به خوبی روشن است که مقصود مستشکل چیست. مسلّم، دقایق لطایف و نکات ظریف تعابیر عربی قـرآن بـه صـورت کامل، قابل انتقال به زبان دوم نیست، اما آیا این بـه معنای محرومیت افراد غیرعرب از فهم قرآن است. در همین آیه مربوط به لقاح، وقتی ترجمه کنار متن اصلی ذکـر شـود، خـواننده هر دو را ملاحظه می کند و در حد توان خویش از آن بهره می گیرد.
دلیل هـشتم و نـهم: غزّالی در کتاب الجام العوام عن علم الکلام می گوید: «ترجمه آیاتِ مربوط به صفات الهی جـایز نـیست.» اسـتدلال ایشان بر این مطلب کاملاً روشن است. ایشان می گوید: خطا در ایـن زمـینه مـنجر به کفر می شود.
غزّالی همچنین می گوید: برخی از الفاظ عربی معادل غیرعربی ندارند. مـترجم در ایـن الفـاظ چه کند؟ اگر بر اساس فهم خود آن را شرح دهد، خواننده را در اعتقادی خاص قرار مـی دهـد مادامی که قرآن آن را رد نکرده است.([41])
نقد و بررسی: به طور کلی، معادل یابی کلمات قـرآن کـاری مـشکل است و کلماتی که به عنوان ترجمه به کار می روند، نمی توانند بار مـعنایی لغـات قرآنی را برسانند. از نظر زبان شناسی، این مطلب صحیحی است که لغات و واژه ها بـار فـرهنگی و اجـتماعی خاصی در میان اهالی آن زبان دارند.
شهید مطهری(رحمه الله) درباره ترجمه کلمه «اللّه» در سوره حمد می فـرمایند: «مـی توان گفت که در فارسی، لغتی مترادف کلمه «اللّه»، که بشود جای آن گـذارد، نـداریم و هـیچ کدام رساننده تمام معنای «اللّه» نیستند؛ زیرا اگر به جای «اللّه»، خدا بگذاریم، رسا نـخواهد بـود؛ چـون خدا مخفّف «خودآ» است و رساننده تعبیری است که فیلسوفان می نمایند؛ یـعنی «واجـب الوجود.»([42])
اما با وجود این، مترجم آگاه باید سعی و تلاش خود را به کار بندد تا حدی کـه امـکان دارد، درست ترجمه نموده، تقریب به ذهن کند و در هنگام ضرورت، توضیح و شرحی را در پاورقـی بـیاورد. علاوه بر این، مترجم باید شروط تـرجمه را، کـه یـکی از آن ها آگاهی و وقوف کامل به هر دو زبـان اسـت، رعایت کند.([43]) در هر صورت، اندیشمندان با عمل خویش، این مطلب را ثابت نموده انـد کـه ترجمه کاری لازم و غیرقابل انکار است.
دلیـل دهـم: «در زبان عـربی الفـاظی هـست که معادل آن ها در زبان های دیـگر هـم وجود دارد، ولی آن گونه که عادت عرب در به کاربردن استعارات است، عادات فارسی زبـان هـا نیست. هنگامی که مترجم لفظ فـارسی را به صورت مطلق بـیاورد، مـعنای حقیقی را می رساند، در صورتی کـه شـاید مراد خداوند متعال معنای مجازی بوده است. این مقام، محل لغزش قدم هـاست، بـه ویژه اگر سخن از خدا و صـفات و افـعال او باشد.»
نـقد و بررسی: هدف از تـرجمه قـرآن برگردان سبک قرآن و مـعنای آنـ به صورت کامل با حفظ اعجاز معنوی و لفظی نیست، به گونه ای که بتواند جـانشین قـرآن شود تا متخصصان برای استنباط احـکام شـرعی و مراد خـدا بـه آن مـراجعه نمایند و یا این کـه بتوان آن را جایگزین متن عربی قرآن کرد، بلکه ترجمه قرآن به منزله دست مصنوعی است بـرای کـسی که دست طبیعی ندارد.روشن است کـه دسـت مـصنوعی بـه هـیچ وجه خلأ فـقدان دسـت طبیعی را پر نمی کند. ترجمه برای کسانی است که با زبان عربی آشنایی ندارند و اگر قرآن هـم بـه زبـان آن ها ترجمه نشود، از تمام معارف قرآنی بـی بـهره خـواهند بـود.
قـرآن مـعانی اولیه ای دارد که در میان تمام زبان ها مشترک است و حتی مخالفان ترجمه قرآن برگردان معانی اولیه را جایز دانسته اند. ابن قتیبه در کتاب المعارف می گوید: «ترجمه مـعانی بلاغی غیرممکن است، ولی ترجمه معانی اولیه اصلی خالی از اشکال است و می توان قرآن را این گونه برای عامّه مردم و کسانی که درک قوی برای به دست آوردن معانی آن را ندارند تفسیر و تبیین کـرد و ایـن به نظر همه مسلمانان جایز است و این اجماع حجّت است.»([44])
از سوی دیگر، ترجمه قرآن در کنار متن اصلی حافظ عظمت و بلندی الفاظ قرآن کریم است.
دلیل یازدهم: «بعضی الفاظ در عربی بـا یـکدیگر مشترکند، ولی در لغت عجم چنین نیست. پس مترجم گاهی غیر مراد خدا را از معنای مشترک اختیار می کند و این محل اشکال است.»
نقد و بررسی: ترجمه شروطی دارد کـه یـکی از آن ها آشنایی مترجم با لغـت و عـلم صرف و نحو و بدیع و بیان است. اگر مترجم آگاه و آشنا باشد، در بین الفاظ مشترک، آن معنا را که بهتر به آیه می خورد ذکر می کند. ایـن اشـکال در مورد تفسیر هم هـست. هـمچنین این دلیل اخصّ از مدّعاست و تنها ترجمه در مورد الفاظ مشترک را رد می کند، در صورتی که مدعا اعم است.
دلیل دوازدهم: «نزد دانشمندان مسلّم است که اگر دلیل قطعی قائم شود بر ممنوعیت ظـاهر آیـه ای از آیات قرآن، تأویل آن لازم است. تفاوت بین تأویل الفاظ قرآن و تأویل الفاظ ترجمه بر هر عاقلی روشن است، به ویژه در آیات متشابه و الفاظ مشترک.»
نقد و بررسی: در همین زمینه، آقای شاطر گـفته اسـت: «به تـمامی مترجمان تحدّی می شود که آیات ذیل را دقیقاً همان گونه که از وحی رسیده است، معنا کنند تـا در برگیرنده تمامی قواعد اجتماعی و احکام منطبق بر اصول دین و دور از عقول اجـنبی بـاشد و دلالت هـای ثانویه تبعی را نیز در بگیرد: و ما رمیتَ اذ رمیتَ و لکنَّ اللَّه رمی؛ سبَّح للّهِ ما فی السّموات و الارضِ و مـن فـیهنَّ؛ و إن من شیء الاّ یسبّحُ بحمدهِ و لکن تفقهون تسبیحهُم([45])
پاسخ این اشکال در ضمن شبهات گـذشته تـوضیح دادهـ شد. آنچه مسلّم است آن که ترجمه جای قرآن را نمی گیرد و باید در کنار متن اصلی بـاشد، آن هم بارعایت شروطش. دراین صورت،مترجم آگاه درترجمه نیز تأویل را منعکس می کند یـا در پاورقی توضیح می دهد.
دلیـل سـیزدهم: «نظم قرآن و شیوه آن تأثیر خاصی در شنونده دارد که با ترجمه منتقل نمی شود و خیر کثیری با ترجمه فوت می شود. قرآن افراد زیادی را جذب اسلام نموده است، حتی یکی از فلاسفه فرانسوی مـی گوید: محمد قرآن را می خواند با حالتی که شنونده را به ایمان جذب می کرد. تأثیر این قرائت بیش از معجزات سایر انبیا بود. وقتی این تأثیر برای تلاوت قرآن، حتی در نفوس غـیر مـعتقدان به قرآن هست، چگونه مسلمانان را با ترجمه قران از این فیض محروم کنیم.»
نقد و بررسی: در تأثیر تلاوت متن عربی قرآن، آن هم با صوت زیبا در نفوس مؤمنان و عموم مردم جای هیچ تردیدی نـیست؛ چـنان که می فرماید: «لو أنزلنا هذا القرآنَ علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیهِ اللّهِ» (حشر : 21 ) ذیل این آیه از عبداللّه بن مسعود نقل شده است که روزی جمعی از اصحاب رسول خدا کـه مـلالت خاطر پیدا کرده بودند، عرض کردند: «یا رسول اللّه، چه می شد حدیثی برای ما بیان می کردید تا زنگارملالت راازدل های مابزداید.دراین جاآیه مزبور نازل شد.»([46])
اسماء نقل می کـند کـه وقـتی قرآن بر اصحاب رسول خـدا خـوانده مـی شد،چشمانشان پرازاشک می شد و بدن هایشان می لرزید.([47]) نمونه های تاریخی فراوانی برای این تأثیر وجود دارد.
امّا این مطلب هیچ خـدشه ای بـر ضـرورت ترجمه قرآن وارد نمی آورد، بلکه تأییدی بر مدّعای قـایلان بـه ترجمه است؛ زیرا تمامی معتقدان به ترجمه بر این باورند که ترجمه قرآن ویژگی های قرآن را در بر ندارد و روحـانیت و نـورانیت خـاص همان است که در متن قرآن وجود دارد. خضوع و خشوع و در نتیجه، نـور هدایتی که در الفاظ قرآن وجود دارد، در هیچ متن دیگری حتی در ترجمه قرآن یافت نمی شود. تأثیر قرآن از همان آغـاز روشـن بـوده است؛ همچنان که نخستین تأثیرش بر اعراب جاهلیت، که خود بـلیغ تـرین سخنان را به کار می بردند، چنان بود که زانوی عجز به زمین زده، ایمان می آوردنـد و ایـن فـصاحت و بلاغت ویژه تاکنون محفوظ مانده و ادامه داشته است. به همین دلیل، یـکی از شـروط تـرجمه، بودن در کنار متن اصلی است.
دلیل چهاردهم: «هنگامی که قرآن به زبان های تـرکی و فـارسی و هـندی و چینی و مانند آن ترجمه می شود، بین این ترجمه ها اختلاف به وجود می آیـد؛ هـمان گونه که بین ترجمه کتب عهد عتیق و جدید مسیحیان اختلاف به وجود آمـده است.»
نـقد و بـررسی: این که بین ترجمه ها اختلاف پدید می آید، یک فرض ذهنی است و ربـط چـندانی هم به بحث جواز و عدم جواز ترجمه قرآن ندارد؛ زیرا ترجمه قرآن مـستلزم رعـایت ضـوابطی است که وقتی آن ضوابط در ترجمه رعایت شود، اختلافی به وجود نخواهد آمد. علاوه بـر ایـن، به فرض آن که در ترجمه ها اختلافاتی به وجود بیاید، وقتی همراه بـا مـتن اصـلی باشند، هیچ لطمه ای وارد نمی سازند. اما تمثل به کتاب های عهدین قیاس مع الفارق اسـت، چـون اخـتلاف آن کتاب ها از آن جاست که پس از چندین سال، از صورت روایات شفاهی به صورت مـکتوب درآمـدند. لغزش ها و اشتباهاتی که در ترجمه های قرآن به وجود آمده در حدی نیست که موجب جدایی و تـفرقه بـاشد. البته باید سعی کرد که هیچ گونه لغزشی در چاپ های قرآن و تـرجمه آنـ ها به وجود نیاید.
دلیل پانزدهم: «قرآن نـشانه بـزرگی بـر نبوّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)است، آن هـم نـشانه ای باقی. این بقا در صورتی محفوظ است که قرآن از تغییر و تبدیل و تحریف و تصحیف مـحفوظ بـماند. اما ترجمه چنین نیست.»
نقد و بـررسی: قـایلان به جـواز تـرجمه هـمگی معتقدند که تحریف و تغییر آیات قـرآن حـرام بوده و تاکنون چنین چیزی واقع نشده است. این شبهه در صورتی وارد است کـه تـرجمه مستغنی از متن اصلی باشد، در حالی کـه باید گفت: اولاً، وقتی گـفته مـی شود قرآن ترجمه پذیر اسـت بـه آن معنا نیست که ترجمه آن حتماً بدون همراه داشتن متن اصلی باشد، بلکه یـکی از شـروط ترجمه صحیح قرآن این اسـت کـه تـرجمه همراه با مـتن اصـلی باشد و زمانی که تـرجمه و مـتن اصلی درکناریکدیگرآورده شوند، هیچ کس به این فکر نمی افتد که ترجمه قرآن، قـرآن اسـت تا از متن اصلی بی نیاز شـده و در نـتیجه، تحریف رخ دهـد. ثـانیاً کـسانی که زبان عربی نـمی دانند، ابتدا باید قرآن را به هر زبانی که برایشان امکان پذیر است مطالعه نمایند و اعـتقاد حـاصل کنند، سپس جنبه های اعجاز آن را دریافت کنند.
نتیجه
ایـن هـا ادلّه ای بـود کـه از سـوی رشیدرضا در ممنوعیت تـرجمه ذکـر شده است. ادّله دیگری نیز از سوی مخالفان جواز ترجمه قرآن ارائه شده که از ذکر آن ها در این جا خـودداری مـی شـود.([48]) در پایان و حسن ختام این قسمت از بحث، بـاید گـفت: قـرآن چـنان اسـت کـه خود می فرماید: «و ما أنزلنا علیکَ الکتاب الّا لتبیّن لهُم الّذی اختلفوا فیه وهدیً و رحمهٌ لقوم یؤمنون» (نحل: 64)؛ ما این قرآن را بر تو نفرستادیم، مگر برای این که حـقیقت را در آنچه مردم اختلاف می کنند، روشن کنی و برای اهل ایمان، هدایت و رحمت باشی.
دست یابی جهانیان به این هدایت و رحمت الهی و تشکیل امت واحده بدون اختلاف امکان ندارد، مگر این کـه از هـر قوم گروهی بیایند و با زبان انزال و وحی آشنا شوند. به نظر می رسد:
اولاً، انگیزه فتوا به عدم جواز ترجمه از سر بعضی تعصّبات بوده است؛ چرا که بیش تر مـخالفان جـواز ترجمه از علمای عرب زبان بوده اند که قومیت و تعصّب عربیّت در نظر آن ها بی تأثیر نبوده است.([49]) به همین دلیل، فتوای تحریم فـقط در مـیان بعضی از کشورهای عربی مشهور بـوده و مـسلمانان دیگر کشورها به ترجمه قرآن اقدام نموده اند.
دکتر علی شواخ می گوید: «بدین وسیله، برای ما روشن گردید که حرکت ضد ترجمه قرآن بـه سـایر زبان ها منحصر بـه کـشورها و سرزمین های عربی، به ویژه دولت عثمانی، بوده است.»([50])
ثانیاً، می توان گفت: این اندیشه از سوی کسانی صادر شده است که تفکر خود را از چهارچوب مرز کشورهای عربی بیرون نبرده اند.
ثالثاً، استعمار در رسـوخ ایـن اندیشه بی تأثیر نبوده است تا به این وسیله، از گسترش اسلام در میان کشورهای غیرعربی جلوگیری شود. از این رو، خود آن ها به ترجمه قرآن پرداختند و برخی عرب زبان ها ساده لوحانه ایـن مـطلب را از آن ها گـرفته، فتوا داده اند که انتقال اعجاز قرآن ممکن نیست. «اگر خوب دقت کنیم، پی خواهیم برد که قـول به منع ترجمه قرآن معاصر با فتوای مسیحیان غربی و استعمار سـرزمین هـا بـه وسیله آن ها در جهت مسیحی نمودن مسلمانان بود؛ با تمام وسیله و امکانات تلاش نمودند و به فرستادن مبلّغین مـسیحی بـه عناوین مختلف اکتفا ننمودند، بلکه آموزش زبان عربی را، حتی در مستعمرات عربی مانند شـمال آفـریقا و دیـگر نقاط، ممنوع ساختند. نتیجه این که آن ها می خواستند محاصره اسلام رابا منع ترجمه قـرآن به زبان های بیگانه کامل گردانند.»([51])
… پی نوشت ها
1ـ محمدحسن آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشـیعه، ج 4، ص 72، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1408 ق
2ـ راغـب اصـفهانی، مفردات فی الفاظ القرآن، ص 195، دمشق، دارالقلم، 1412 ق
3ـ محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 646، انتشارات امیرکبیر، چ دوم، تهران، 1362
4ـ عبدالکریم بی آزار شیرازی، مشکل ترجمه قرآن، ص 126
5ـ محمدحسین بن خلف تبیری، برهان قاطع، ج 1، ص 482، تهران، ابن سینا، 1342
6ـ محمدبن جـریر طبری، جامع البیان عن تأویل ای القرآن، ج 1، ص 71، بیروت، دارالمعرفه، 1409 ق
7ـ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر
8ـ ابن منظور، لسان العرب، ماده رجم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق
9ـ نهج البلاغه
10ـ محمدبن یعقوب کلینی، اصـول کـافی، ج 2، ص 328
11ـ نهج البلاغه
12ـ بهاءالدین خرمشاهی، «رؤیای ترجمه بی غلط قرآن»، بینات، ش 3، ص 67
13ـ سلماسی زاده، تاریخ ترجمه قرآن در جهان، ص 89، انتشارات امیرکبیر، 1369
14ـ بینات، ش 3، ص 141
15ـ محمدبن جریر طبری، جامع البیان، مقدمه ترجمه
16ـ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی و داراحـیا التـراث العربی، ج 13، ص 126
17ـ شیخ صدوق، خصال، باب «العشره»، ج 2، ص 422
18ـ رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار وعده الابرار، ج 5، ص 224
19ـ ابوعبدالله قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، ج 9، ص 304
20ـ اسماعیل حقی، روح البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 361
21ـ مجموعه سخنرانی ها و مقالات اولین کـنفرانس تـحقیقات علوم و مفاهیم قرآن، ص 34
22ـ رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 9، ص 324
23ـ آیاتی مانند سوره اسراء: 88 / سوره بقره: 23
24ـ شیخ محمد سلیمان، حدث الاحداث فی الاقدام علی ترجمه القرآن، ص 63، مصر، المطبعه السلفیه
25ـ محمدبن مسعود عیاشی، تفسیر عـیّاشی، ج 1، ص 2
26ـ27ـ مـحمد بـاقر مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص81/ج92، ص84
28ـ مـحمدباقر حـجتی، سـه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، ص 11
29ـ فصلنامه پژوهش های قرآنی، ص 253، ج 4
30ـ شیخ طوسی، الخلاف، ج 1، ص 344
31ـ محمد ابوزهره، المعجزه الکبری، ص 583
32ـ مسأله 323 توضیح المسائل مراجع
33ـ الخلاف، ج 1، ص 343
34ـ امام خـمینی(قدس سـره)، تـحریر الوسیله، ج 1، ص 197
35ـ محمدمهدی ری شهری، میزان الحکمه، حدیث 20604
36ـ بحارالانوار، ج 23، ص 105
37ـ جـامع البـیان عن تأویل القرآن، ج 7 و 8، ص 117
38ـ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 343
39ـ زمخشری، الکشاف، ج 4، ص 86
40ـ الجامع لاحکام القرآن، ج 7، ص 161
41ـ شبیه این دلیل در کتاب بحث فی تـرجمه القـرآن الکـریم و احکامها، بیروت، دارالکتب الجدید، ص 13 آمده است.
42ـ مرتضی مطهری، آشنایی با قـرآن، ص 16، انتشارات صدرا
43ـ ر. ک: محمدحسن مصطفوی، روش علمی در ترجمه و تفسیر قرآن، ص 57
44ـ به نقل از: محمود ابوزهره، المعجزه الکبری، ص 588
45ـ القول السدید، ص 36
46ـ تفسیر کـشاف، ج 4، ص 124
47ـ قـرطبی، تـفسیر قرطبی، ج 8، ص 569
48ـ برای بررسی بیش تر ادّله، می توان به کتب مـناهل العـرفان، ج 2، ص 40 تألیف شاطبی؛ المعجزه الکبری، ص 588، تألیف ابوزهره؛ بحث فی ترجمه القرآن و احکامها، ص 14، تألیف مراغی؛ و دراسات فی القـرآن الکـریم، ص 82، ؟، مـراجعه نمود.
49ـ بحث فی ترجمه القرآن و احکامها، ص 43
50ـ51- علی شوّاح، معجم مصنفات القرآن الکریم، ج 2، ص 13