در اينجا به شرح كوتاهى از اين صفات كماليه اكتفاء مى كنيم :
1 - خشوع در نماز، يكى بزرگترين نشانه هاى ايمان است كه با معرفت انسان به خداى متعال شكل مى گيرد چون خويشتن را در مقابل عظمت الهى مى بيند و با تمام وجودش تعظيم مى كند.
2 - از اعمال لغو و باطل اعراض نمودن ، انسانهاى مؤ من هميشه دنبال كارهائى هستند كه مورد رضا و خوشنودى پروردگار متعال باشد و از هر عملى كه موجبات خشم و غضب او را فراهم مى كند اجتناب مى ورزند.
لغو و باطل در مواردى گناه و معصيت را معنا مى دهد مانند: گوش دادن به موسيقى يا نگاه كردن به فيلم هائى كه ، انحراف از دستورات دينى را بدنبال دارد يا شركت در مجالس لهو و لعب ، كه بوسيله افراد فاسد و فاسق صورت مى گيرد و و .... و گاهى معناى لغو، اين است كه اوقات گرانقدر خويش را به چيزهائى كه هيچ عايد و نتيجه مثبتى در برندارد از دست بدهد مانند نشستن در پاى تلويزيون و نگاه كردن به فيلم و يا برنامه اى كه ، بجز اتلاف وقت ، نتيجه ديگرى براى وى ندارد، چنانچه در زندگى مردم عصر اَتُم اين مسئله به اوج خود رسيده و اوقات پر قيمت و ارزشمند انسان ها بدون كمترين سود، با سرعت از دست آنها گرفته مى شود، اگر نسل جوان لحظات عمر خويش را، در سرمايه گذارى هائى كه فردا، و فرداها به آن نيازمند است شركت ندهد، مى توان آينده آنان را، پيش بينى كرد.
در هر صورت مؤ من معتقد است از لحظه و دقايق عمر، سؤ ال خواهد شد كه در كجا آن را صرف نمودى و چرا؟
و به همين جهت از لغو و كارهاى بيهوده گريزان است .
3 - پرداخت زكوة ،
زكوة در اين آيه به معناى مطلق انفاق و احسان است .
چون اين سوره در مكه نازل شده ، ولى زكات اموال در مدينه واجب گرديد و مراد از زكوة در اين آيه انفاق و احسان است به هر نوع انفاق و احسان اعم از مادى يا فرهنگى و يا هر عمل خيرى را شامل مى شود كه در حديث آمده زكات علم انتشار و تعليم دادن آن است ، يك انسان مؤ من براى حل مشكلات ديگران با تمام امكاناتش تواءم با عشق و علاقه قلبى ، خدمت و فداكاريها انجام مى دهد و از تمام نعمتهاى الهى كه در اختيار دارد بديگران احسان مى كند و همين عمل زكات و بجاى آوردن شكر نعمتهاى خداى متعال است .
4 - در مسئله حفظ نواميس خيلى دقت مى كند و معناى حفظ فروج اين است فرد مؤ من زن يا مرد، بايد پايبندى خويش را به قوانين حياتبخش الهى ابراز كنند تا چشمان نامحرم با هر نوع حيله و نيرنگ قصد اهانت به او را نداشته باشند و مرد مؤ من بايد زن و دخترانش را در اثر مديريت دينى چنان تربيت نمايد تا كمترين زمينه اى براى انحرافات فكرى يا عملى آنها ايجاد نشود و زنان مؤ منه بايد در اثر معرفت دينى به يك بصيرت قوى نائل شوند تا قبل از توجه به لذتهاى جنسى از طريق گناه و معصيت ، به لذتهاى معنوى توجه كنند و با اخلاق و كردار خدا پسندانه مُشت محكمى بر دهان قواى شيطان بزنند و با حجاب و وقار و عدم توجه به تجملات ويرانگر، ايمانشان را به نمايش بگذارند تا هر بيننده اى را، مجذوب برنامه توحيدى سازند در اينجا بايد گفت كه ايمان به خدا هيچ وقت ، مانع لذتهاى جنسى و يا خواسته هاى انسانى نمى باشد بلكه او را به چنين برنامه ها تشويق مى كند ليكن با ارائه فرمول و راه سالم ، مانع حركتهاى انحرافى او مى شود تا اينكه با ميل به علاقه هاى طبيعى خود، از آلودگيهاى ذلت بار نجات يابد در اينجا به بخشى از آيات و احاديث در اهميت ازدواج اشاره مى كنيم :
1 - قالَ رَسولُ الله صَلَّ الله عَلَيهِ و آله :
مَن تَزَوَجَّ اَحرَزَ نِصفَ دينهِ فَليَتَّقِ اللهَ فِى النِّصفِ الا خَرِ .(198)
هر كس ازدواج كند نصف ايمان خويش را [از شر وسوسه هاى شيطانى ] نجات داده است پس در نصف ديگر هم تقواى الهى را مد نظر قرار دهد،
2 - قال الله تعالى :
وَانكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَاِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَليمٌ .(199)
[اَيامى ] جمع اَيم به معناى كسى كه ازدواج نكرده است و مغلوب اَيايم است مثل [يَتامى ] كه مغلوب [يَتايم ] است [ياء به جاى ميم ] و سپس قلب به الف شده [اَيامى ] گرديد و عباد جمع عبد، يعنى غلام و اِماءِ جمع اَمَةَ يعنى كنيز مى باشد، معناى آيه چنين است زمينه ازدواج افراد مجرد را فراهم كنيد و هم چنين افراد صالح و شايسته اى كه تحت عنوان [عبد و كنيز] پيش شما هستند يعنى غلامان و كنيزهاى نيكوكار را به نكاح وادار كنيد چه اگر فقير هستند خداوند از فضل خويش آنها را غنى خواهد ساخت و خداوند روزى دهنده آگاه است .
بنابراين مسئله ازدواج يك امر لازم و ضرورى است و مؤ منين بايد قبل از ديگران به آن اهميت قائل شوند اگر چه از فعل امر [فَانكُحِوا] وجوب آن استفاده مى شود ولى ادعاى استحباب مؤ كد به وسيله قرائن موجود استبعاد ندارد در هر صورت تشويق و ترغيب به مسئله نكاح در آيات و احاديث ، از محبوبيت آن در پيشگاه الهى خبر مى دهد.
زن و مرد لباس يك ديگرند: قرآن مى فرمايد: هُنَّ لِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ (200) زنان لباس براى شما [مردان ] و شما لباس براى آنها هستيد در آيه ديگر مى فرمايد: خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجَا لِتَسكُنُوا اِليها ... .(201)
براى شما [مردان ] از جنس خودتان زنانى آفريد تا بوسيله آنها اسكان و آرامش پيدا كنيد در يك نگاه به تعابير قرآن ، فلسفه زناشوئى با جملات كوتاه و زيبا روشن مى گردد مسئله اسكان و لباس يك ديگر بودن ، نكات مهمى را براى انسانها توضيح مى دهد، چون زن و مرد از ديدگاه ، قرآن ، بايد مانند لباس ، موجب زينت ، و آرامش و حافظ جان يك ديگر باشند مرد و زنى كه در فرهنگ دينى ، بعنوان لباس يك ديگر معرفى مى شوند در اين صورت براى جوانان لازم است در مورد، رنگ و جنس ، و مقاومت و خصوصيات ، اين لباس دائمى ، دقت نموده و بعد از مشورت ، انتخاب كنند، همانطورى كه در خريد يك لباس چند روزه دقت زياد مى شود پس براى لباس دائمى بايد نهايت دقت انجام داده شود.
مثلاً: اگر رنگ زن و شوهر، رنگ خدائى باشد يعنى ويژه گيهاى يك فرد مؤ من در او مشاهده شود، اسكان يافتن و لباس بودن آنان به يك ديگر، قطعى خواهد بود اما اگر مانند بعضى از پارچه ها، رنگ ثابتى نداشته باشد بلكه با يك فشار يا تماس با آب ، رنگ عوض كند در اين حال ، ازدواج چندان ارزشى بر آنان نخواهد داشت پس بايد تلاش كنيم كه در ازدواج ها به نكات مهم ، قرآن اهميت بدهيم .
دختر: وقتيكه ازدواج در فرهنگ دينى با تشويق و ترغيب زيادى مورد توجه واقع شده چرا اغلب جوانان با ترس و نگرانى بدان نگاه كرده و از آن فرار مى كنند؟
پسر: سؤ ال مناسبى را مطرح نموده ايد غالب جوانان در اثر تحليل هاى غير معقول و غير منطقى از ازدواج ، فاصله گرفته و به برنامه هاى نادرستى گرايش پيدا مى كنند و حالا به ريشه هاى آن ها مى پردازيم .
يكى از علل فرار جوانان از نكاح ، مسائلى است كه در اجتماع واقع مى شود چون عده اى را مى بيند كه از طريق ازدواج به وضع ناگوارى گرفتار شده زندگى و شخصيت و حتى اموال خودشان را از دست داده و در يك جهنم سوزان قرار گرفته اند و لذا از نكاح تفسير دردناكى دارند و تا مى توانند از آن فاصله مى گيرند، اما آنچه در اينجا لازم است اينكه بايد ريشه بدبختيها را پيدا كرد، آيا خود ازدواج موجب شكست و بدبختى انسان مى شود؟ در اينصورت چرا همه ازدواجها چنين نيستند؟ بلكه ازدواج موجبات موفقيت عده اى را فراهم ساخته است ، بنابراين ازدواج عامل بدبختيها نيست بلكه انتخاب نادرست است كه زندگى انسانها را به نابودى مى كشاند.
يعنى هر كس ، بدون توجه به معيارهاى واقعى ، كه از طريق پيشوايان معصوم به ما رسيده است اگر وارد مسئله نكاح نشود خسارتهاى جبران ناپذيرى را بدنبال خواهد داشت همانطوريكه در عصر حاضر شاهد آن هستيم ، وقتيكه اغلب جوانان و خانواده هايشان بدون توجه به شخصيت و ايمان كسى ، وى را شريك زندگى خويش و يا فرزندان خود انتخاب مى كنند در اينصورت هر عاقلى بايد اين واقعيت را بپذيرد كه ازدواج با افرادى بى ايمان و فاقد شخصيت سالم ، ورود به جهنم سوزان است .
دومين عامل فرار از نكاح اين است كه به مسئله ازدواج ، با عينك ايمان نگاه نمى كنند تا فرمولهاى اساسى را مورد استفاده قرار دهند بلكه در اثر تقليد از رسومات غلط و نادرست ، مسئله ازدواج بر ايشان مشكل آفرين و ناراحت كننده تفسير مى شود، مثلاً: به هزينه هاى سرسام آور و مهريه هاى سنگين و به وجود زن و خواسته هايش و فرزندان زياد در آينده و تاءمين خواسته هاى آنها و و .... مى انديشند و چون تحليلهاى اين عده از مسير ايمان فاصله گرفته است و لذا مسئله نكاح برايشان مشكل آفرين خواهد بود. اما اگر از طريق ايمان به خداى متعال وارد اين مسئله بشوند تمامى برنامه ها بدون كمترين مشكل پياده خواهد شد براى اينكه دو جوان مؤ من وقتى كه قرار الفت و دوستى را زير چتر قانون زناشوئى امضاء مى كنند و بدون تقليد از رسومات جامعه ، رضايت و عنايت و تفضل خداى متعال را مد نظر قرار مى دهند و چون تمامى برنامه ها در شعاع ايمان انجام مى گيرد و لذا بدون ترس و نگرانى بلكه با خوشحالى و سرور واقعى ، مراسم ازدواج خود را آغاز مى كنند همانطوريكه در آيه آمده است :
اِن يَكُونُوا فُقَراءِ يُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ ... .(202)
اگر [جوانان ] در امر ازدواجشان كمبودهاى مالى داشته باشند خداوند از فضل خويش آنها را غنى خواهد كرد.
به هر حال عمده ترين عامل فرار و ترس جوانان از مسئله ازدواج ، ضعف ايمان ، و نداشتن يقين به رحمت و تفضلات خداوندى است و در احاديث آمده اگر كسى از ترس مشكلات مالى يا تاءمين زندگى خانواده ، ازدواج را ترك كند از مسير ايمان منحرف شده است و در اين زمينه به چند حديث شريف توجه كنيم :
1 - قال رسول الله صلى الله عليه وآله :
مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العيلَةِ فَقَد اَساءَ ظَنَّهُ بِاللهِ، اِنَّ اللهَ عزَّوَجَلَّ يَقُول : اِن يُكُونُوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِهِ واللهُ واسِعٌ عَليمٌ .(203)
اگر كسى بخاطر ترس از وجود اهل و عيال ازدواج را ترك كند پس به خدا بدگمان گرديده است زيرا پروردگار متعال مى فرمايد: اگر آنها فقير باشند خداوند از فضل خويش آنان را غنى خواهد كرد وخداوند گشايش دهنده آگاه است .
2 - قالَ رسول الله صَلَّى الله عليه و آله :
مَن تَرَكَ التَزويجَ مَخافَةَ العيلةِ فَلَيسَ مِنا. (204)
((هر كس به خاطر ترس از داشتن اهل و عيال ازدواج را ترك كند از ما نيست .
بنابراين سوء ظن يا بدگمانى بخداوند از نشانه هاى ضعف ايمان است كه اگر اصلاح نشود به نابودى پايه هاى عمده اعتقاد، وى منجر خواهد شد و اغلب نگرانيهاى مردم در هر مورد خصوصا در مسائل اقتصادى و مالى ، از عدم ايمان و يقين بخالق هستى مايه مى گيرد در اين حال براى هر كس لازم است روح و روان خويش را به حقايق ايمان و داشتن باور بخداى قادر آماده كند تا از آسايشهاى واقعى برخوردار شود در اين زمينه به يك داستان توجه كنيم :
جوانى به خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) رسيد و از فقر مالى شكايت نمود.
حضرت به او فرمود: تُزَوِّج ، فَتَزَّوجَ فَوَسَّعَ عَلَيهِ. (205)
ازدواج كن ، او هم ازدواج كرد و به گشايشهايى در زندگى نائل گشت .
وَ عَن الصادِق (عليه السلام ) قالَالرَّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعَيالِ .(206)
روزى و رزق انسان با وجود زن و فرزندان افزايش پيدا مى كند.
بشر وقتى كه از دايره ايمان خارج مى شود زندگى را در چهار چوب تحليلهاى مادى تفسير مى كند چه اگر تعدادى در سود و در آمد وى سهيم باشند بتدريج از سرمايه اش كاسته مى شود غافل از اينكه رزق و روزى از راهى تاءمين مى گردد كه به خيال انسان نمى رسد و در مواردى مخارج و صرف هزينه هاى متعارف براى فقراء در ميهمانيهاى خداپسندانه ، موجب كثرت رزق و روزى او مى شود و هيچ كس نمى تواند در اين گونه برنامه ها اظهار نظر نمايد چون قرآن مى فرمايد:
وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجَا و يَرزُقهُ مِن حَيثُ لايَحتَسِبُ .(207)
هر كس تقواى الهى را رعايت كند براى او اسباب نجات از محاصره مشكلات و گرفتاريها قرار داده مى شود و از طريقى كه به خيالش نمى رسيد برايش رزق و روزى داده مى شود.
و در همين سوره مى فرمايد: وَ مَن يَتَوكَّل عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ ... .(208)
و هر كس بخدا توكل و اعتماد كند پس او به تمام خواسته هايش كفايت مى كند،
بنابراين فرار از ازدواج بخاطر كمبودهاى مالى و يا تحليهائى نادرست ، از ضعف ايمان و كمبود يقين بخداى متعال خبر مى دهد چون اگر كسى در زمان مناسب با رعايت شرائط و معيارهاى دينى وارد زندگى زناشوئى بشود بطور يقين از عملكرد خود احساس لذت و شادمانى خواهد كرد چون ازدواج از عوامل موفقيت و خوشبختى انسانهاست بخاطر اين كه دو نفر جوان ، در اثر مودت و علاقه هاى قلبى دست بدست هم داده و هدف واحدى را تعقيب مى كنند در اين صورت يار و ياور و غم خوار هم خواهند بود و مانند يك نيروى قوى و محكم نيازهاى روحى و جسمى و اقتصادى يك ديگر را تاءمين مى نمايند.
ولى آنچه موجب فرار عده اى از ازدواج مى شود و تصوير مشكل آفرين در روح و روان جوانان از وصلت پديد مى آورد آن ازدواجهائى است كه مطابق دستورات الهى صورت نگرفته بلكه از طريق هواهاى نفسانى و شيطانى و بدون كمترين فكر ومطالعه در شخصيت همديگر شكل گرفته در نتيجه به جهنم سوزانى مبدل شده و خانواده ها را به غم و اندوه گرفتار ساخته است .
معيار دوم :
هماهنگى فكرى :
دختر: از شما مى خواهم در مورد هماهنگى دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارند توضيح بدهيد تا روشن شود آنانى كه قصد نكاح دارند در كدام زمينه ها بايد هماهنگ باشند تا بتوانند زندگى زناشوئى را بسوى موفقيت و آسايش كامل و تحويل فرزندان صالح هدايت نمايند؟
پسر: هماهنگى در ميان انسانها هنگامى ثابت مى شود كه فكر و انديشه طرفين از رشد خاصى بر خوردار باشند تا بتوانند هم ديگر را درك و تحمل كنند يعنى اگر دو نفر در تمام ابعاد زندگى از هم فاصله داشته باشند ولى از جهت فكرى و دنياى باطن هماهنگى پيدا كنند براى هميشه مى توانند حامى و رفيق سالمى براى يك ديگر باشند چون اين هماهنگى انگيزه و هدف و احدى را در ميان آنها مطرح مى سازد در نتيجه بينش و معرفت آنان به كسانى كه در فكر و انديشه با آنها نزديك هستند يك نگاه محبت آميز و كاملاً دوستانه خواهد بود بخاطر اينكه در ميان خود و كسانى كه با آنها هماهنگى فكرى دارند فاصله و يادوئيت نمى بينند بلكه آنها را بطور كامل از خودشان مى دانند.
در مسئله ازدواج هم اگر در ما بين طرفين هماهنگى هاى فكرى وجود داشته باشد يعنى زن و شوهر هدف واحدى را در اندرون خود تعقيب كنند در اين حال هيچ مشكلى زندگى آنان را تهديد نخواهد كرد بلكه در اثر همين هماهنگى ، از وجود مشكلات نردبان ترقى براى خود تهيه خواهند كرد اما اگر در ميان آنها هماهنگى فكرى نباشد هيچ وقت زندگى آنها محيط آرامش لازم ، نخواهد بود اگر چه در علم و مال و و ... هماهنگ باشند چون علم و تخصص يا مال و ثروت و و .... نمى تواند افكار زن و شوهر را بهم نزديك نمايد در اين جا به مسئله اى كه حائز اهميت است اشاره مى كنيم .
و آن اين است :
آيا اين دو نفر در تمامى مسائل زندگى طرز تفكر واحدى دارند يا تفكر آنها از يكديگر فاصله ها دارد؟ بعنوان مثال : طرز تفكر دختر بر اين است كه تمام امكانات دنيوى وسيله اى است كه انسان را به سوى كمالات و ارزشها سوق دهد و نبايد به آنها وابستگى پيدا كرد.
پسرى كه با او قصد ازدواج دارد آيا از چنين طرز تفكرى حمايت مى كند يا نه ؟ اگر هر دو را هدف اين باشد كه بنده خدا باشند در اينصورت هماهنگى مطلوبى را پيدا خواهند كرد زيرا در مسير بنده گى خداى متعال فقط يك راه وجود دارد كه به صراط مستقيم معروف است در چنين صورت هيچ مشكل و مانعى بر سر راه زندگى اين دو جوان ، ايجاد نخواهد شد زيرا داشتن هدف مقدس موجب هماهنگى و تعاون و درك ارزشها مى شود و انسانها را از گرفتار شدن به نفاق و بدبختى و حركات منفى باز مى دارد.
اما اگر دختر و پسر در وابستگى نفسانى يا دنيوى هماهنگى داشته باشند يعنى طرز تفكر آنها بر اين است كه ارزش انسان به ثروت و علم ومقام او، وابسته است آيا با چنين طرز تفكر، هماهنگيهاى معقول ومطلوبى كه از نيازهاى عمده زندگى است بوجود خواهد آمد يا نه ؟
جواب ممكن است در مواردى از برنامه هاى زندگى ، هماهنگى هاى مقطعى و كوتاهمدت پيدا كنند ولى اين يك واقعيت است داشتن هدف واحد درمسائل مادى نمى تواند هماهنگيهاى لازم را، در ميان انسانها ايجاد كند زيرا هر كس به فكرترجيح دادن راه و روش و برنامه هاى خويش است و نمى خواهد تسليم انتخاب ديگرىباشد نكته ديگر اين است كه وابستگى هاى مادى طرق زيادى دارد و بشر نمى تواند درتمام اين برنامه ها بيك هماهنگى مطلوب دست پيدا كند بنابراين هماهنگى در اين بخش مفيدزندگى نمى شود اما اگر هماهنگى آنها در مسير معنويت باشد با هيچ مشكلى روبرونخواهند شد چون كه هدف معنوى موجب وحدت و هماهنگى فكرى مى شود و تاريخ بشر مؤيد اين واقعيت است .
و به عبارت ديگر: هماهنگى فكرى دو جوان يعنى معرفت و بصيرت آنها از جهان هستى و ارزشهاى انسانى به همديگر نزديك باشد يعنى دختر و پسر جوانيكه قصد ازدواج دارند در تشخيص ارزشها تا چه اندازه با هم هستند آيا اين دو جوان ارزشها را در شكستن غرور و عدم اطاعت از هواى نفس مى دانند؟ اگر معرفت آنها در يك حد مناسبى قرين هم باشد به هماهنگى و سعادت مهم زندگى نائل مى شوند چون هدف واحدى را تعقيب مى كنند.
و اين موضوع براى مؤ منين يك مسئله روشن و قابل لمس است زيرا آنها با انتخاب همسر مؤ من ، صراط مستقيم الهى را هدف خودشان قرار داده اند و در اين حركت معنوى فاصله هاى زمان و مكان و عناوين ديگرى ، مانند: علم و ثروت و مقام و و .... نمى تواند موجب تفرقه و جدائى در ميان آنان باشد آنان در مقام دعا وخلوت با پروردگار متعال با خير خواهى قلبى به فكر مؤ فقيت مؤ منين بوده و از آنها با عشق و علاقه كامل حمايت مى كنند بنابراين در ازدواج دختر و پسر با ايمان هيچ مشكلى احساس نمى شود.
اما اگر ازدواج كنندگان در هدف و طرز تفكر و تشخيص ارزشها باهم مخالفت داشته باشند هيچ اميدى به هماهنگى آنها وجود نخواهد داشت .
و در مورد هماهنگى فكرى مؤ منين و راه وصول به آن به آياتى بطور اختصار اشاره مى كنيم :
2 1 - اِنَّ الذينَ آمنُوا و عَمِلُوا الصالِحاتِ سَيَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدا .(209)
كسانيكه بخدا ايمان آورده و كارهاى خداپسندانه از خود نشان مى دهند خداى رحمان محبت آنها را در دلها قرار مى دهد.
2 وَ مَن يَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِىَ اِلى صِراطٍ مُستَقيمٍ .(210)
هر كس به خدا تمسك كند بطور يقين به صراط مستقيم هدايت يافته است .
مؤ من تمام علائق و خواسته هايش را اعم از مسائل مادى و يا معنوى در وجود كسى كه از نعمت ايمان برخوردار است پيدا مى كند و از صميم قلب به يك ديگر عشق و محبت مى ورزند و در آيه شريفه بدان اشاره شده است ، [سَيَجعَل لَهُم الرحمنُ وُدا] وَد از نظر معنا به محبتهاى قلبى شامل مى شود و كلمه [مودت ] در قرآن ناظر به همين معناست كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) از مسلمانان خواست مودت و محبت اهل بيت عليهم السلام را فراموش نكنند زيرا داشتن ايمان خالص به خداى متعال قلبها را به يكديگر رئوف و مهربان مى كند و تنها عامل هماهنگى در ميان زن و شوهر و يا انسانها، و يا در ميان مردم و امامان معصوم عليهم السلام همين محبت قلبى است . كه مولود ايمان بخداست وقتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ، اجرت خدمات ارزشمند رسالت خويش را مطرح نمى كند ليكن از تمام مسلمانان مى خواهد به حضرت على و فاطمه و يازده فرزندان معصومشان صلوات الله عليهم اجمعين مودت و محبت قلبى داشته باشند براى اينكه محبت قلبى موجب هماهنگى مردم با پيشوايان معصوم عليهم السلام مى شود وقتيكه بين انسان و امام زمان (عليه السلام ) هماهنگى محقق بشود در حقيقت به تمام سعادت و خوشبختيها نائل شده است . بنابراين مودت موجب هماهنگى مى شود پس وقتى كه در زندگى زناشوئى ، هماهنگى در ميان زن و شوهر، يك امر لازم و قطعى مى باشد براى جوانان قبل از اجراى برنامه هاى ازدواج توجه به اين معيار ضرورى است تا از خوشبختى و سعادت زندگى محروم نشوند.
دختر: وقتى كه مسئله هماهنگى در امر ازدواج لازم و ضرورى است و جوانان ، دختر يا پسر بايد بعد از تشخيص امكان هماهنگى ، وارد برنامه هاى ازدواج بشوند در اين صورت با كدام معيار و يا فرمول مى توان به اين حقيقت پنهان دست پيدا كرد، و بطور كلى راه تشخيص سالم در اين مورد چيست ؟
پسر: هماهنگى در ميان انسانها، با امضاء قرار داد يا گفتن بعضى از مطالب ايجاد نمى شود و به عبارت روشنتر، در مورد هماهنگى انسانها مسائل مادى يا بُعد جسمانى آنها نقشى ندارد بلكه جايگاه عمده هماهنگى روح و روان انسانهاست اگر درباره فرهنگ و اخلاق و معاشرت و سيستم زندگى كسى مطالعه كنيم به اين نتيجه مى رسيم آنچه يك انسان بعنوان اخلاق از خود نشان مى دهد همه از دنياى درونى يا وضع روحى وى حكايت مى كند و از ميان علاقه و خواسته هاى او كه در رفتار و شيوه زندگيش آشكار مى شود مى توان بوضع روحى وى آگاه شد براى اينكه كيفيت اخلاق و فرهنگ خانوادگى ، هدف و انگيزه هاى هركس از چگونگى دنياى اندرون او پرده بر مى دارد.
و خداى متعال در اين زمينه مى فرمايد:
تِلكَ الدارُ الا خِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لايُريدُونَ عُلُوا فِى الاَرضِ وَلا فَسادا وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ. (211)
سعادت جهان آخرت را بر كسانى قرار داده ايم كه در دنيا اراده خودپسندى و برترى طلبى ندارند و در روى زمين فساد نمى كنند و سرانجام خوشبختى و سعادت مخصوص پرهيزگاران است .
آنچه از آيه شريفه استفاده مى شود:
اعمالى مانند، خود بزرگ بينى و يا برترى طلبى ، بوسيله علم ، ثروت ، مقام ، لباس ، ساختمان ، اتومبيل و و ... از روح و روان بيمار و آشفته خبر مى دهد كه در اثر احساس حقارت و كمبودهاى درونى ، به اين گونه اخلاق ناپسند روى مى آورد تا اينكه بتواند در ميان مردم ، نقص و كسالت هاى روحى خويش را مخفى نگهدارد و آنچه از كلمه [لايُريدُونَ] در آيه ، بدست مى آيد: اراده كردن و يا تصميم گرفتن به انجام كارى است زيرا اراده كردن ، به علو و يا خود بزرگ بينى فضاى آلوده قلب را نشان مى دهد و عقوبت بزرگى را كه به منزله جراحى مهم است بدنبال خواهد داشت و قرآن مجيد در ادامه آيه به آن تصريح مى كند، انسانهاى مبتلا به برترى طلبى ، شايستگى ورود به فردوس برين را ندارند چون بهشت جاودان متعلق به كسانى است كه اراده عُلو و هم چنين فساد، در روى زمين را ندارند.
پاسخ سؤ ال از اين توضيح ، خود بخود روشن مى گردد چون اعمال و اخلاق هر انسانى وضع روحى و فضاى درونى او را به نمايش مى گذارد،
اشخاصى كه در مسير گناه و فساد قدم بر مى دارند و از دستورات پروردگار متعال ، اطاعت نمى كنند و با خوشحالى و سرور ظاهرى ، به كارهاى زشت و گناه ادامه مى دهند و هيچ نوع ندامت و پيشمانى از عملكرد خويش ندارند بيمارانى هستند كه در ميان جامعه انسانى قرار گرفته ، و شعله هاى فتنه و حوادث تلخ و ناگوار را دامن مى زنند.
بنابراين وضعيت روحى اين گروه از انسانها، با چنين اعمال و اخلاق ناشايست روشن مى شود در نتيجه آنان براى زندگى زناشوئى يا رفاقت دوستى و يا هركارى كه اجتماع انسانهاى پاك و سالم به آن نيازمند است صلاحيت ندارند چون پايگاه عمده اى كه هماهنگى انسانها را با يك ديگر، تشكيل مى دهد سلامتى روح و روان آنهاست و افراد مغرور و خودپسند فاقد آن مى باشند.
غرور و تكبر مانع هماهنگى است
و در حديث آمده است :
ما مِن رَجُلٍ تَكَبَّرَ اَوتَجَبَّر اِلا لَذِلَّةٍ وَجَدَها فى نَفسِهِ .(212)
هر انسانى كه با غرور و تكبر يا ظلم و ستم بر ديگرى وارد اجتماع شود و يا خود را با اين اخلاق و روش مذموم ظاهر مى سازد از روح و روان بيمارش حكايت مى كند كه در اثر احساس حقارت و كمبودهاى روحى دست به اين اعمال زشت مى زند تا معايب خويش را از ديد مردم مخفى نگه دارد.
بنابراين اخلاق و رفتار و عملكرد و سيستم علاقه و خواسته ها، وضع روحى انسان را روشن مى سازد و از همين راه مى توان به بيمارى و يا سلامت روحى هر كسى اطلاع حاصل كرد زيرا مخفى ساختن معايب و عدم قبول آنها، از عدم تعادل روانى ، بلكه از بيمارى خطرناك روحى حكايت مى كند اشخاصى كه با تظاهر و رياء در چهره هاى گوناگون ظاهر مى شوند و در چند جلسه و يا محفل با چند نوع اخلاق و رنگ و فرهنگ متضاد خود را نشان مى دهند در حقيقت از شدت بيمارى روحى خويش پرده بر مى دارند و تا اينگونه اعمال و اخلاق و و .... را انجام ندهد آرام نمى گيرد و اين خاصيت بيمارى روانى است .
بعنوان مثال : اگر بخواهيم از وضع روحى خودمان و يا ديگران آگاه شويم با يك آزمايش كوچك مى توان نتيجه واقعى را بدست آورد اگر ما و شما مرتكب اشتباهى بشويم و كسى به ما تذكر دهد و ما را نصيحت كند در اين صورت چه وضعى در خود احساس مى كنيم آيا ازته دل خوشحال شده و از او تشكر مى نمائيم يا اينكه ناراحت شده و بر او پَرخاش مى كنيم ؟ در مقابل اين عمل بظاهر كوچك ولى با محتواى بزرگ هر عكس العملى نشان بدهيم ، وضع روحى خودمان را آشكار كرده ايم ، و اين يك معيار مهم و حائز اهميت است به جهت اينكه پذيرفتن معايب و يا اشتباه و خطاء براى انسان علامت كمال است ، يعنى براى تشخيص دادن سلامت روح و روان خود و ديگران بايد از همين فرمول استفاده كرد و نبايد در مقام آزمايش ، خود را از ديگران جدا كنيم همانطوريكه در مورد ديگران اين امتحان را انجام مى دهيم بايد در حق خود نيز چنين مطالعه و آزمايش را انجام بدهيم .
مثلاً: پسرى كه بعد از مدتى شوهر يك دخترى خواهد بود بايد خود را بيازمايد چه اگر روزى عيالش خطاء و اشتباه و يا معايب اخلاقى و رفتارى او را تذكر بدهد چه حالى پيدا خواهد كرد؟ آيا مى تواند ضمن قبول معايب خود، از همسرش تشكر و قدردانى كند؟
به هر حال همه در بخش علم و تخصص و ساير مسائل درگير شده و از وضع روح و روان خويش آگاهى كامل نداريم كسانيكه اهل علم و دانش هستند تا چه اندازه آماده پذيرفتن معايب و اشتباهات خود مى باشند؟
تخصص
آثار نوشتاری