فصل دوازدهم : درمان افسردگيها
سوال : غم و افسرده گيهايمان را چگونه درمان كنيم ؟
ج موضوعى كه در سئوال عنوان شده است واقعيتى است كه مردم دنيا به آن اعتراف مى كنندو هر كسى بشكلى از اين بيمارى خطرناك و موذى رنج مى برد و شرائط سنى در ابتلاءبه اين ناراحتى ملاحظه نمى شود با اينكه در دوران قديم گروه خاصى كه اكثر اوقاتعمرشان را از دست داده بودند به نوعى غم و غصه گرفتار مى شدند ولى در عصرامروز، كودكان معصوم و تازه بدوران رسيده اى كه هنوز معناى زندگى را درك نكرده ازآندوه و غم ، ناله مى كنند و از دنياى اندر و نشان ، نگرانى ها به اخلاق و رفتارشانسرايت نموده است .
بهر حال در يك بررسى و تحقيق كامل از وضعيت روحى مردم در هر شرائط سنى ، روشن مى شود كه جامعه امروز با افسردگى هاى بسيار پايدار و عميق ، لحظه هاى زندگى خويش را سپرى مى كند و هر انسانى متناسب با امكانات موجودش تلاش مى كند تا اينكه بتواند از اين حالت دردناك نجات حاصل نمايد ولى چندان نتيجه اى از مجموع كوششهاى وى بدست نمى آيد و به همين جهت از علم و دانش و تكنولوژى استمداد مى كند تا با آخرين اطلاعات و وسائل موجود بتواند، او را از چنگ اين وضع تاءسف بار روحى نجات دهد ولى باز هم افسردگيها پايان نمى پذيرد بلكه به تشديد ناراحتى هاى او مى انجامد بخاطر اينكه عمده ترين ملجاء و مرجع مردم ، پزشكان مغز و اعصاب و يا روانشناسان هستند آنها هم در چهار چوب علم و تخصص هاى محدودشان مسئله را بررسى مى كنند و با داروهاى دردآور به معالجه بيماران مى پردازند. يا با شيوه هاى ناقص و نارسا، روانكاوى نموده ، و روشهاى ويژه اى را به آنان تعليم مى دهند كه هيچ ثمره اى در ريشه كن ساختن اين كسالت ناگوار در بر ندارد روز به روز اميدها به ياءس و نوميدى تبديل مى گردد و چهره زندگى انسانها دگرگون شده و هيچ كس از وضع موجود خويش احساس آرامش و امنيت نمى كند حتى پزشكان روانشناس يا روانكاو، و يا هر كسى كه بنوعى در افكار عمومى پناهگاه مردم در هنگام ظهور دردهاى عصبى يا افسرده گيهاى عميق روحى مى باشند، خودشان بنوعى از اين نابسامانى روانى ، رنج مى برند، و اين واقعيتى است كه اخلاق و رفتار و معاشرت عموم مردم و يا كيفيت زندگى و انتخاب الگوهائى در جهت نيل به اهداف تعيين شده بهترين شاهد و گواه آن است اگر آگاهانه و تواءم با انصاف وارد صحنه زندگى بشويم بطور يقين موضوع را باور خواهيم كرد زيرا عدم تعادل در سيستيم اخلاق و رفتار و يا كسب و كار و يا هر شغلى كه در اختيار آحاد مردم است نشان دهنده نوعى افسردگى و ناراحتى هاى روحى است چون اگر كسى از سلامتى روحى برخوردار بوده و از شكنجه هاى غم و اندوه در امان باشد به هيچ وجه بسوى اخلاق و معاشرتهاى نامناسب گرايش پيدا نمى كند پس وقتى كه صاحبان علم و دانش يا مال و ثروت و يا جاه و مقام و و ..... با يك شخصيت نامتعادل در صحنه زندگى ظاهر مى شوند و هر كدام ، بنوعى از وابستگى هاى مصنوعى دفاع مى كنند و تمام ارزشهاى انسانى و عقيدتى را در اين راه از دست مى دهند بدون ترديد گرفتار اين بيمارى مهلك هستند ليكن در اثر توان علمى يا داشتن امكانات مالى و يا مقامى ، به سالم سازى ظواهر امور مى پردازند تا افكار عمومى را در مورد وضعيت روحى خودشان دچار اشتباه ساخته و ناراحتى خويش را پنهان سازند غافل از اينكه همين عمل از بزرگترين علائم افسردگى و هيجانات روحى انسان است كه در اثر عدم قبول واقعيات ، خود را در اشكال گوناگونى ظاهر مى كند، با اينكه اغلب مردم افسردگى را در عده اى قبول دارند كه به مطب پزشك رفته و هر روز بطور مرتب از داروهاى معين ، استفاده كند يا كسانى كه به زندگى دنيا، نگاه غم آلودى دارند و هيچ لذت و آسايشى از آن احساس نمى كنند ولى در مقام دقت و انصاف مسئله افسردگى فراتر از اين است چون ممكن است كسى حتى دارو خوردن و يا معالجه را، بعنوان يك شكست و يا ضعف در افكار عمومى ، براى خود بداند در نتيجه افسرده هست ولى از دارو و يا درمان فرار مى كند.
بهر حال گرفتارى به اين بيمارى خطرناك ، در اثر پيشترفتهاى علم و دانش در ميان انسانها، زيادتر شده و هر روز قربانى هاى بسيارى مى گيرد، بخاطر اينكه علم و صنعت به انسان ضعيف و ناتوان درس استقلال مى دهد تا اينكه او، منهاى ايمان و عدم تكيه بر خداى هستى زندگى كند در صورتى كه براى نوزاد هيچ چيز، مادر نمى شود اگر چه مى تواند بزرگ شود ولى در زير چتر مهر و محبت و عواطف مادر، زيبائيهائى در او شكل مى گيرد كه يك انسان در تمام عمر، به آن نيازمند است ، و در دنيا ثابت شده كه نوزادانى كه در آغوش پر مهر والدين رشد مى كنند از آنهائى كه ، دور از والدين بزرگ مى شوند خيلى متفاوت هستند. در هر صورت براى انسان زندگى بدون يقين به پروردگار متعال محال است و جاى خالى ايمان در عصر حاضر، در اثر طغيان بشر با افسردگى و نگرانى ها پر شده است .
سوال : افسرده گى يعنى چه و در بيان كارشناسان دينى چگونه تعريف شده است ؟
ج اين كلمه بيشتر در مورد غم و اندوهى كه قلب آدمى را بخودمشغول مى سازد و او را در ناراحتى هاى روحى قرار مى دهد بكار گرفته مى شود و درميان مردم ، هم همين معنا از آن استفاده مى گردد وقتى كه گفته مى شود كه فلانىافسردگى پيدا كرده است يعنى غم و اندوه به او روى آورده است يا اينكه فلانى افسردهخاطر است در مقابل اطمينان خاطر گفته مى شود.
و اما در لسان آيات و احاديث ، مسئله افسردگى با كلماتى مانند [اَلهُمَّ ، غَمَّ، اَلحُزن ، كَرَب ، غُصة .....] بيان مى شود و اين كلمه ها، از نظر لغت ، معناى واحدى را روشن مى سازند و آن افسرده خاطر و دلتنگ بودن انسان است با اينكه عده اى را عقيده ، بر خلاف اين است كه هر كدام از اين كلمه ها را در معناى خاصى بكار مى برد يا در شدت و ضعفِ ناراحتى هاى روحى يا در ميان مصائب تفاوت قائل مى شود.
در هر صورت عمده ترين دليل ما، در اينكه اين الفاظ معنا و تعريف واحدى دارند آيات قرآن و احاديث است چون در قرآن و احاديث كلمه [حزن و يا غم و يا كرب ] در معانى مترادف آمده است .
بنابراين افسردگى به عنوان يك بيمارى باشد و يا از آثار ناراحتى هاى روحى باشد در آيات و احاديث با اين كلمات از آن تعبير شده است مثلاً در مورد داستان حضرت يوسف (عليه السلام ) قرآن مى فرمايد: وَاَبيَضَّت عَيناهُ مِنَ الحُزنِ .... (279) چشمان يعقوب در اثر افسردگى و اندوه زياد از فقدان فرزندش يوسف (عليه السلام ) سفيد گشت .
يا در مورد اولياء خدا مى فرمايد بر آنان ترس و حزنى وجود ندارد،
ممكن است گفته شود كه افسردگى در صورتى بوجود مى آيد كه انسان از فرصت هاى بدست آمده ، استفاده هاى صحيح نكرده و حالا كه هيچ قدرتى براى جبران خسارتها ندارد افسردگى پيدا مى كند و در وصيت حضرت على صلوات الله عليه آمده : بادِر الفُرصَةَ قَبلَ اَن تَكُونَ غُصَّةً (280) فرصت هاى پيش آمده را قدر بدانيد قبل از آنكه به افسردگى تبديل نشود، كلمه [غُصِّة ] هم مانند ساير الفاظ، ناراحتى هاى روحى را، بيان مى كند و نمى توان اين الفاظ را در ميان بيماريهاى روحى تقسيم كرد. مثلاً بگوئيم : حزن يعنى افسردگى ، كرب يعنى اضطراب ، هم يعنى هيجانات و و .... .
در هر شرائط نياز ما در اين بحث ، بيشتر به تعريف و تفسير، كارشناسان الهى معطوف است و آنان هم ، مطابق با آيات قرآن ، اين كلمات را در ناراحتى هاى روحى ، بكار گرفته اند كه ما از آن به افسردگى ياد مى كنيم .
و هدف عمده ما از طرح اين بحث پيدا كردن ريشه و عوامل ، اين ناراحتى است و سپس داروهاى مفيدى كه از طريق پيشوايان معصوم عليهم السلام بما رسيده ، آنها را مطابق با روانشناسى مذهبى در اختيار همگان قرار دهيم .
در روانشناسى دينى آنچه حائز اهميت است توجه نمودن به ريشه هاى اصلى بيماريهاست چون اگر كسى در مورد درمان ناراحتى ها به علت هاى واقعى نيانديشد و يا راه نفوذ نداشته باشد و هميشه عوامل ظاهرى را مورد توجه و راه معالجه خويش قرار دهد بطور يقين نتيجه مفيد و سودمندى كه بتواند نجات مريض را بدنبال داشته باشد نصيب وى نخواهد شد اما روانشناسى دينى در مقام معالجه و درمان علت واقعى را تشخيص مى دهد و متناسب با آن داروهاى بى خطر و بدون عوارض را در اختيار مريض قرار مى دهد چون در مسئله [روان درمانى ] مهم آن است كه روانشناسى بطرز صحيح انجام به گيرد تا اينكه درمانش مؤ ثر و مفيد واقع شود.
تنها كارشناسان جهان هستى يعنى وجود مقدس محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين كه آئينه تمام نماى حقيقت پروردگار هستند مى توانند روان انسان را تعريف نموده نارسائى و يا كسالت هايش را با علت هاى واقعى روشن سازند.
وقتى كه در پيش روانشناسان آئين توحيد، موضوع افسردگى انسان عنوان مى شود ريشه هاى واقعى اين كسالت را بطرز زيبا و روشن ، راه معالجه را بيان مى كنند.
حضرت على صلوات الله عليه در ادامه وصيتش مى فرمايد: ......
اِطرَح عَنكَ وارِداتِ الهُمُومِ بِعَزائِمِ الصَّبرِ وَ حُسنِ اليَقينِ .... .(281)
افسرده گى و غمها را با نيروى صبر و يقين زيبا [بپروردگار متعال ] از خودت دور ساز.
در مورد علت افسرده گى انسان ، وقتى كه مطالعه مى كنيم مى بينيم قرآن مجيد از يك واقعيتى سخن به ميان مى آورد كه حيات بشر به آن وابستگى كامل دارد يعنى اگر اين حقيقت در عمق وجود وى رشد نيابد و يا بطور كلى بفراموشى سپرده شود افسرده گى تمام بدن او را فرا مى گيرد بنابراين در روانشناسى اسلامى علت اصلى اين بيمارى خطرناك روحى ، ابتداء، پيدا مى شود و سپس همگان را براى درمان كامل يا عدم ابتلاء، باجراء كردن برنامه هاى مهم موظف مى سازند.
علت واقعى افسرده گيها نداشتن ايمان بخداى متعال است وقتى كه كشور پهناور وجود انسان بدون وابستگى به خالق خويش ، زندگى را شروع مى كند وقتى كه در مقابل حوادث روزگار قرار مى گيرد و چون قدرت پاسخگوئى صحيح را به تنهائى ندارد و نمى تواند در برابر سيل مشكلات مقاومت نشان دهد بتدريج زمينه ترس و نگرانيها در وى پديد مى آيد و بعد از مدت كوتاهى افسردگى و غم و اندوه سراسر وجودش را فرا مى گيرد تا جائى كه خود را در محاصره كامل حوادث دلخراش زندگى مى يابد.
وقتى كه در آفرينش انسان جايگاه ايمان بخداى سبحان براى ادامه حيات او، و تنظيم نمودن برنامه هاى زندگيش ، معين شده و براى تحقق اين هدف مهم و حيات بخش ، نيروى عقل را در وجودش آفريد و كارشناسان معصوم خود را يكى بعد از ديگرى مبعوث كرد تا اينكه انسان بيدار شود و با پذيرفتن واقعيات ، زندگى خود را بسوى رشد و كمال و آسايش هاى لازم رهنمون سازد،
انسانى كه به حقيقت ايمان بخداى متعال منكر شده است و هيچ توجه و اعتنائى به ضرورت آن در تاءمين آسايش و آرامش روحى خويش ندارد چگونه مى تواند وجود خود را كه بيك كشور بزرگ بى شباهت نيست بدون ترس و نگرانى اداره كند؟
آيا رياء و تظاهر و نفاق و و ..... مى تواند جانشين اين حقيقت باشد و انسان را از افسردگى ها نجات دهد؟
آيا حركت هاى ضد دينى و شكستن حريم معنويت ، و آميختن با مظاهر شرك و بت پرستى در چهار چوب اطاعت از هواهاى نفسانى و ارضاء غرائز شهوانى ، مى تواند بشر را از ميان امواج خروشان افسردگى هاى زندگى به ساحل سعادت و آرامش برساند؟
آيا بجاى ايمان و يقين و بندگى كامل به پروردگار متعال ، كه اكسيژن حيات و سعادت بشر است مى توان از گناه و معصيت و بندگى نفس و شيطان كه گازهاى سمى خطرناك و مهلكى هستند استفاده كرد و سلامتى و سعادت زندگى را بدون غم و افسردگى انتظار كشيد؟
جهان امروز چه امكاناتى براى نجات نسل بشر فراهم ساخته تا او را از افسردگى هاى نابود كننده به آسايش و آرامشهاى روحى نائل سازد؟
آيا پيشرفت علم و تكنولوژى و خصوصا در زمينه پزشكى توانسته اين موجود گرفتار شده در ميان ناراحتى و افسردگيها را به سوى آرامش و آسايش هدايت نمايد؟
در مقابل تمامى سئوالات ، او بايد، پاسخ دهد و اعتراف كند كه عاملى اصلى افسردگى هايش چيست ؟ بخاطر اينكه جهان هستى نظام دقيق و حساسى دارد كوچك ترين ، بى اعتنائى و زير پاگذاشتن نظم موجود، پاسخ مناسبى را در بر دارد، اگر اعضاى خانواده ، زمينه هاى لازم را براى اجراى عدالت ، فراهم نسازند بى عدالتى ، چهره زندگى را، افسرده و غم آلود خواهد كرد هم چنان كه در عصر حاضر، بطور روشن ، مشاهده مى كنيم ، انسانى كه با تمام امكاناتش ، در جهت شكستن حريم ايمان ، تلاش مى كند و از طرق گوناگون محيطكار و زندگى و خانواده را، به دستورات الهى بيگانه كرده است ، او چگونه و در چه شرائطى مى تواند از افسردگى نجات پيدا كند؟
نكته مهم ارزشمند شدن انسان در صورتى است كه بتواند دستورات و قوانين حياتبخش الهى را، از عمق وجودش عبور دهد چون هر كجا رد پاى دين و تقوا، پيدا شود بازيبائى هاى واقعى ، خودش را نشان مى دهد، در غير اين صورت مزيتى براى انسانمتصور نمى باشد.
آئين فطرت مانند كاسه بلورى و آئينه شفاف است كه بوسيله رعايت اوامر و نواهى پروردگار متعال ، نور الهى را از خودش عبور مى دهد و به اندازه دريافت خويش ، اطراف و مسير زندگى خود را، روشن مى سازد، و در اثر همين روشنائى ، با آرامش خاطر، برنامه هايش را در طول زندگى پياده مى كند و با هيچ نگرانى و يا افسردگى مواجهه نمى شود.
اما اگر اين چراغ در دلش روشن نشود، او خود را در يك محيط تاريك و ظلمانى مى بيند در نتيجه هر قدمى را در زندگانى خويش ، با افسردگى خاطر و اضطراب و نگرانى و و ..... بر مى دارد در دنياى امروز، چه قدر سرمايه براى روشن ساختن قلبهاى افسرده و نگران صرف شده است ؟ آيا علت و عوامل افسردگى را، روشن ساخته اند، تا كسى بداند، چه عواملى و با كدام شرائط موجب اين بيمارى مى شود؟ در هر صورت اگر انسان را در جهت ايمان و يقين به خداى متعال و دريافت غذاهاى سالم بر خوردارش نسازيم هيچ پيشرفتى برايش مفيد و آرام بخش نخواهد بود بلكه مانند دانه اى كه مغز تلخى دارد هر اندازه كه بزرگ گردد و بيك درخت پر ميوه اى تبديل شود اين تلخى از آن جدا نخواهد شد.
عامل افسردگى هاى انسان چيست ؟
چرا حزن و اندوه و افسردگى در وجود انسان اين همه ريشه دوانده و تمام وجودش را گرفتار ساخته است ؟
چرا علم و دانش و مدعيان تمدن و ترقى به فرياد او نمى رسند آيا اين همه خسارتهاى اخلاقى ، روانى ، اقتصادى ، شخصيتى ، عدم رشد و شكوفائى استعداد و لياقت ها و وابستگى هاى مادى و و .... براى نسل بشر كافى نيست كه با تجديد نظر و اعتراف به خطاء و اشتباه و قبول نظم جهان هستى ، حيات جديدى را براى وى تدارك نمايند؟
آيا دانشمندان و پزشكان ، خصوصا روانشناسان در مورد اين كسالت مى توانند بيمار را با يك نگاه بدنياى ديروز و امروز، و كشف علت اصلى ، براى هميشه راحت كنند؟ مثلاً اين نكته را عنوان كنند كه در ميان انسانهاى گذشته اين ناراحتى در چه سطحى بود و چرا؟ در پاسخ به اين سئوال ، وجدان پاك بايد دخالت كند تا نيازمندان را از جهل و نادانى نجات دهد و با صراحت بگويد كه در دوران اوليه ، باور و يقين بخدا در انسانها بيشتر بوده و لذا، افسردگى كمتر داشتند بنابراين نبايد عصر و زمان حاضر را دوران تمدن و ترقى ملقب ساخت در حالى كه هر روز به آمارِ حوادث ناگوار افزون مى شود و به عظمت و شدت جهل و نادانى انسانها، از طرق گوناگون اضافه مى گردد.
نكته مهم
افسردگى و يا حزن و غم در عمق وجود بشر بدون علت نيست و راه پيداكردن آن ، اين است كه به نياز و احتياجات ضرورى او رسيدگىكامل بشود تا اينكه علت نابسامانى هاى روحى خودبخود مشخص گردد، اگر دانش آموزىاز نفهميدن درس و يا نمره كمتر در ورقه امتحانى افسردگى پيدا كرده است نمى توان باپوشاك و خوراك يا اسباب بازى اين افسردگى را در او درمان كرد بلكه بايد دراحتياجات او مطالعه كرد وقتى كه روشن شد علت افسردگى او كمبود آموزشهاى درسىاست بايد اين كمبود را جبران نمود تا افسردگى ريشه كن شود در حالى كه با وجودپيشرفت هاى علم و دانش اغلب بيماران و يا تمام مردم بجاى كمبودهاى معنوى مانند ضعفايمان و يقين بخداى متعال از داروهاى مغز و اعصاب استفاده مى كنند و يا با ساختن قيافههاى خيلى دقيق و ظريف مذهبى ، بجاى بندگى و توجهكامل روح و قلب آنان بخداى هستى ، خود را مشغول ساخته اند.
اين برخورد هيچ وقت نمى تواند روح و روان انسان ها را از افسردگيها نجات دهد و اگر كسى از اين راه موفق به [روان گردانى ] شود و مدتى افكار خويش را از اين موضوع دردناك به چيزهاى ديگرى منتقل سازد باز هم احتياج واقعى يعنى كمبود يقين بخداى متعال ، در جاى خودش باقى است و بايد از طريق سالم ، اين كمبود جبران شود تا تمام ناراحتى هايش پايان پذيرد.
نسخه خداوند براى معالجه افسردگى
شكى نيست كه خالق بشر، بطور كامل او را مى شناسد و علت افسردگيهاى ، وى برايش آشكار است و نيازهاى ضرورى وجود او را مورد عنايت قرار مى دهد تا اينكه به بندگانش تفهيم كند حزن و افسردگى شما بخاطر كمبود ايمان و يقين بپروردگارتان است چه اگر اين جاى خالى را مطابق با راهنمائى هاى پيشوايان معصوم عليهم السلام پُر نمايد هيچ وقت ناراحتى و افسردگى به سوى آنها نخواهد آمد در قرآن مجيد كلمه [لايحزنون ] 13 بار و هميشه با جمله [لاخَوفٌ عَليهم ] آمده است يعنى بر مؤ منان هيچ نوع غم و افسردگى و يا ترس و نگرانى وجود ندارد و در آيه ديگر مى فرمايد بر اولياء خدا ترس و نگرانى و افسردگى وجود ندارد.
اين كلمه كه عمده ترين موضوع بحث ما را تشكيل مى دهد بعد از نقل چند آيه از قرآن ، مورد بحث و بررسى واقع مى شود.
1 - يا بَنى آدَمَ اِما يَاءتِينَّكُم رُسُلٌ مِنكُم يَقُصُّونَ عَلَيكُم آياتى فَمَن اَتَّقى و اَصَلخَ فَلاخَوفٌ عَلَيهِم وَلاهُم يَحزَنُونَ .(282)
اى فرزندان آدم آيا انبيائى از جنس شما نيآمدند كه آيات ما را به شما نقل كنند؟ پس هر كس تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود سازد و نفس خويش را اصلاح كند هيچ ترس و افسردگى بر او نخواهد بود.
2 - وَ ما نُرسِلُ المُرسَلينَ اِلا مُبَشِّرينَ وَ مُتدِرينَ فَمن آمَنَ وَاَصلَحَ فَلاخَوفٌ عَليهِم وَلاهُم يَحزَنُون .(283)
ما پيامبران را جز بشارت به [اهل ايمان ] و ترساندن [گناهكاران ] نفرستاديم بنابراين هركسى ايمان آورد و خود را اصلاح نمايد [و به اعمال ضد دينى آلوده نشود] هرگز بر آنان ترس و نگرانى ، و افسردگى و اندوه نخواهد بود.
از مجموع آياتى كه در اين زمينه وارد شده است دو نكته مهم و اساسى استفاده مى شود.
1 - ايمان 2 - اصلاح نفس .
اگر انسان از امكاناتى كه پروردگار متعال براى تحقق اين دو اصل مهم ، در اختيار آنها قرار داده استفاده مطلوب و صحيحى را بدست آورد بطور يقين از شر بيمارى افسردگى نجات مى يابد چون زمينه اى براى ابتلاء در وجود وى نخواهد بود آنچه بعنوان علت اصلى اين ناراحتى ازنظر قرآن ، محسوب مى شود نداشتن ايمان بپروردگار متعال است به جهت اينكه روح و روان انسان ابتداء بايد نياز و كمبودهاى خويش را تاءمين نمايد تا اينكه از اضطراب و يا ترس و نگرانى خلاص شود احتياجات ضرورى او، ايمان و يقين كامل بخداى متعال است چون مسير ايمان و يقين ، حقيقتى را به روى انسان باز مى كند كه تاءمين كننده غذاهاى سالم روح و روان اوست مثلاً تلفن به يك شهر دور دست هنگامى ايجاد ارتباط خواهد نمود كه شماره با كُد آن شهر هماهنگ شود.
كُد مخصوص روح و روان ، ايمان به خالق متعال است اگر انسان بدون ايمان وارد زندگى بشود هيچ زمينه اى براى جبران خواسته هاى وى صورت نمى گيرد و روانشناسى مذهبى علت اصلى افسردگى انسان را ، بى اعتنائى وى به نيازهاى عمده روح و روان خويش ، مى داند چون اگر اين كمبودها، مطابق دستورات كارشناسان ، الهى جبران شود و او بوسيله ايمان و يقين به پروردگار متعال ، گرسنگى و عطش شديد روحى خود را، رفع كند هيچ زمينه اى براى ورود، ميكرب هاى افسردگى و يا غم و اندوه باقى نمى ماند و به همين جهت پيشوايان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين با تزكيه و بهداشت روانى ، برنامه هاى تربيتى خودشان را، آغاز كرده و بذر ايمان و يقين را با آموزش و پرورش هاى سالم ، آبيارى مى كنند در اين صورت هر مشكل و يا حادثه ناگوار بر ايشان قابل تحمل ، و نردبان ترقى خواهد بود وقتى كه قرآن مجيد مى فرمايد:
فَمَن آمَنَ واَصلَحَ فَلا خَوفٌ عَليهِم ولاهُم يَحزَنُون
پس اگر كسى به مرحله كامل ايمان صعود كند و روح و قلب خود را، اصلاح نمايد در اين حال ، هيچ ترس و نگرانى ، بر آنان نخواهد بود و هيچ وقت حزن و يا افسردگى پيدا نخواهند كرد.
بنابراين علت افسردگى و ترس ونگرانى ها، ضعف ايمان و عدم پالايش قلب انسانهاست ، نكته ديگرى كه از آيات استفاده مى شود اينكه كلمه [خوف ] كه به معناى ترس و نگرانى است قبل از [يحزنون ] كه به معناى افسردگى است آمده ، يعنى افسردگيها، از ترس و نگرانيها پديد مى آيد اگر ريشه نگرانى و ترس ، كه همان ضعف ايمان و يقين به خداى متعال است بوسيله تزكيه نفس و اطاعت كامل از دستورات الهى ، قطع شود، موردى براى افسردگى پيدا نخواهد شد و اهميت روانشناسى دينى در اين جا، روشن مى شود كه انسانها را به ريشه اصلى بيمارى رهنمون مى سازد و داروى كامل آن را بدون ، پرده پوشى ، بيان مى كند همانگونه كه پيشوايان معصوم عليهم السلام ، در طول تاريخ از اين شيوه استفاده مى كردند وقتى كه انسانها، اين راه و روش را بطور كامل ، اجراء نمودند توفيق و رحمت بى پايان خداى رئوف و مهربان ، هم چون نسيم بهارى ، آنان را براى رشد و شكوفائى گلهاى صبر و مقاومت و نيل به آسايش و آرامشهاى كامل زندگى ، آماده مى سازد.
در روانشناسى هاى غير مذهبى ، تنها به راهنمائى هاى روانشناسان ، در معالجه بيماران تكيه مى شود ولى روانشناسى دينى ، بعد از ارشاد و راهنمائى هاى لازم ، انسانها را به قدرت بزرگ الهى متوجهه مى سازد تا اينكه آنان در معالجه ناراحتى و رفع نگرانى و ريشه كن كردن افسردگى هايشان ، از خداى متعال استمداد كنند چون هر راهنمائى و پند و اندرز يا دارو، و درمان با اراده و مشيت الهى مؤ ثر واقع مى شود بنابراين بر همگان لازم است در هر شرائط افكار عمومى را بسوى خالق هستى هدايت نمايند.
سوال : ايمان بخداى متعال چگونه مانع ترس و نگرانى و يا افسردگى مى شود؟
ج مسئله ايمان بپروردگار متعال بايد مانند ساير كلمات كليدى ، و مطابق با معيارهاىصحيح تعريف شود چون اگر تفسير و تعريف درستى از كلمه ايمان در اختيار نباشد هيچكس نمى تواند از آن استفاده كامل ببرد، در آيات قرآن اين كلمه خيلى مطرح شده و غالباازآثار مفيد و نجات بخش آن خبر مى دهند و در بعضى از آيات ايمان را با صفت فاعلىيعنى [مؤ من ] تعريف نموده و مى فرمايد:
اِنَّما المُؤ مِنُونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ اذا تُلِيَت عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم اِيمانا وَ عَلى رَبِّهِم يَتوَكَّلُونَ .(284)
ايمان آورندگان كسانى هستند هر زمان نام خدا مطرح شود دلهايشان [از عظمت و جلال پروردگار] ترسان و لرزان مى گردد و هنگامى كه آيات الهى بر آنان خوانده شود به رتبه ايمانشان اضافه مى گردد و در هر حال به پروردگارشان اعتماد و توكل مى كنند.
ويژه گيهاى مؤ من
1 - ترس قلبى يا خشيت ، 2 - هر لحظه بياد خدا بودن .
3 - اعتماد و اطمينان كامل بپروردگار [توكل ] داشتن .
براى پاسخ به سؤ ال فوق ، بررسى كوتاه از اين سه اصل در فرد مؤ من لازم است ، ايمان يعنى باز كردن دريچه قلب و يا روح و روان بسوى معنويت و مطالعه در عالم غيب ، و رسيدن به باور و يقين در مورد اينكه هستى با تمام خانواده اش هر لحظه از ناحيه پروردگار متعال جان مى گيرد چه اگر يك لحظه عنايت الهى قطع شود حيات و زندگى از عالَم برچيده مى شود و اصلاً معنائى براى هستى باقى نمى ماند.
وقتى كه انسان ، به اين مرحله از ايمان نائل گردد، در مورد عظمت و جلال و قدرت بى پايان خداى متعال ، آگاهى و معرفت خاصى را، كسب مى كند كه خود را هر لحظه در محضر پروردگارش مى بيند در نتيجه ، با ذكر و يادآورى خداى سبحان ، حالت خاصى در قلبش پديد مى آيد بخاطر اينكه او در اثر معرفت به عظمت و جلال الهى خود را چنان ضعيف مى بيند كه با ياد خدا ترسى بر تمام وجودش حاكم مى شود، چون ذكر خدا در پيش مؤ من ، تبلور عظمت و جلال نامتناهى اوست و در لسان ادعيه و احاديث از آن به [خشيت ] تعبير شده است و تفاوتش با خوف در اين است كه خوف در مقابل حسابرسى كامل و اجراى عدالت الهى ، از اعمال انسان ، در دل وى ايجاد مى شود ولى خشيت در اثر معرفت بذات اقدس الهى پديد مى آيد.
انسان در از اين مرحله بيك معرفت و آگاهى خيلى ظريف و لطيف نائل مى گردد كه هر لحظه خود را با آيات الهى روبرو مى بيند در نتيجه با ديدن علائم و نشانه هاى توحيد مراتب ايمان وى به سرعت بالا مى رود تا جائى كه تمام لحظات عمر خويش را از عنايات الهى مى داند [مانند وجود نيروى برق در روشن نمودن لامپ ، چه اگر قطع شود ديگر روشنائى وجود ندارد] وقتى كه روح و روان او به اين مرحله رشد يافت مانند كوه بزرگ در مقابل حوادث ناگوار و فشارهاى سخت روزگار، متحمل و صبور خواهد بود و قبل از توجه به حوادث و لحظات تلخ و فشار مشكلات در تمام مراحل زندگى ، عظمت خداى متعال را مى بيند و با توكل به او، زندگى را اداره مى كند.
وقتى كه قلب و يا روح انسان اين مراحل را پشت سرگذاشت براى هميشه بنور رحمت الهى ، روشن خواهد بود و در كنار اين روشنائى هيچ موردى براى ترس و يا نگرانى هاى مذموم ، باقى نمى ماند و با اطمينان خاطر بتمام حوادث مى نگرد و آنها را، اعم از تلخ و يا شيرين ، در جهت امتحان و آزمايش خويش مى داند در نتيجه تلاش مى كند تا از حوادث زندگى خود، امتحان خوبى داده باشد.
انسان با اين طرز تفكر، هيچ وقت با افسردگى روبرو نخواهد شد چون انسان مؤ من به نعمت هاى موجودش ، وابسته نمى باشد تا براى از دست دادن آنها افسوس نمايد در اين صورت عاملى وجود ندارد تا او را، به افسردگى مبتلا سازد آنچه به نظر مى رسد عامل و يا ريشه اصلى افسردگى ، وابستگى انسان به مسائل دنيوى است و چون تحليل درستى در اين مورد ندارد هر لحظه ، خوابهاى نگران كننده و ملال آور مى بيند با وجود اينكه هيچ نوع نياز مادى ندارد و يا مشكلى برايش پيش نيامده ولى افسرده خاطر است چون از آينده نيآمده نگرانيها دارد و به ايام جدائى از مال و مقام و رياست و و .... مى انديشد ولى در فرهنگ امامت توصيه شده كه نگرانى و غصه هاى آينده را به زندگى امروزت تحميل مكن ، زيرا، اگر آينده برايتان عمرِ مكتوب باشد خداوند در همان روزها بفكرتان خواهد بود.
در نتيجه - ايمان موجب زهد و عدم وابستگى انسان به دنيا مى گردد و تمام توجه او را بسوى خداى متعال معطوف مى دارد تا اينكه بتواند هر حادثه اى را با سلامتى كامل پشت سرگذاشته و استفاده مطلوبى را نصيب خود سازد.
نكته مهم : انسانهاى مؤ من به بركت ايمان و توكل بخدا، هر نوع نگرانى را از تبديل شدن به افسردگى خطرناك باز مى دارند چون نگرانى در قلبى پيدا مى شود كه در آن ياد خدا نباشد بخاطر اين كه وجود مشكلات و حوادث بزرگ در اثر ياد خدا، موجبات رشد و ترقى انسان را فراهم مى سازد چون به بركت تحقق پايه هاى ايمان ، به علل و عوامل مشكلات ، آگاهى پيدا مى كند، يعنى با چشم دل مى بيند كه هر مشكل و يا حادثه اى ، چه مصالحى براى او دارد در اين حال صبر و تحمل برايش مشكل نخواهد بود اما اگر اين شناخت در وجود بشر شكل نگيرد در مقابل كوچكترين مشكل و حوادث تعادل خود را از دست مى دهد و با خسارت هاى زيان آور، روبرو خواهد شد.
نكته مهمى كه در قرآن به آن اشاره شده اين كه ، انسان بتواند در روح و روان خود، زمينه اى فراهم كند تا به يك بصيرت و آگاهى كامل ، در مورد جريانات زندگى ، نائل شود و اخلاق مناسبى را از خويش نشان دهد در اين صورت ، هيچ مسئله اى اعم از تلخ و يا شيرين ، قادر به تسخير روح و روان او نمى باشد.
لِكَى لاتاءسَوا عَلى ما فاتَكُم وَلاتَفرَحُوا بِما آتاكُم وَاَللهُ لايُحِبُّ كُلَّ مُختالٍ فَخُورٍ .(285)
[اين را بدانيد] تا هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ و افسرده نشويد و به آن چه ، به شما مى رسد خوشحال نگرديد و خداوند هيچ انسان متكبر خودستائى را دوست نمى دارد.
هر انسانى براى تحقق اين معنا بايد آمادگى هاى لازم را، در روح و روان خويش ، ايجاد كند تا اينكه بتواند جريانات زندگى خويش را در اين قالب به ريزد، در اين حال ، جز مسئوليت انسان و آزمايشات الهى ، چيزى ديگرى نخواهد بود چنان كه در اكثر آيات و روايات به آن تاءكيد شده است .
كليد اصلى اين معما، ايمان به خداى متعال است وهر كسى از طريق تقويت مراحل ايمان و يقين آمادگى كافى پيدا مى كند تا مفاد آيه را در تمام برنامه هاى خود، اجراء نمايد پس وقتى كه روانشناسى دينى ، با الگو و معيارهاى قوى و محكم ، روان انسان را با اين واقعيت آشنا مى سازد ديگر موردى براى افسردگى باقى نمى ماند بخاطر اين كه او، بعد از شناخت و آگاهى ، به جانب مشكلات و يا حوادث نگاه نمى كند تا افسرده خاطر شود بلكه فقط به صبر و تحمل دوران امتحان ، خودش را، آماده مى سازد، چون بعد از دريافت آگاهيهاى اساسى در مورد مسائل زندگى ، صبر و مقاومت بر وى ممكن خواهد بود در اين جا به يك نكته مهم اشاره مى كنيم در جريان رفاقت حضرت موسى (عليه السلام ) با حضرت خضر (عليه السلام ) آمده است كه او مى خواهد حوادث اتفاق افتاده را با صبر و تحمل بگذراند قرآن دراين زمينه از قول خضر عليه السلام به او مى فرمايد: و كَيفَ تَصبِرُ عَلى مالم تُحِط بِهِ خُبرا (286) تو [موسى ] چگونه مى توانى بر چيزهائى كه به آنها، آگاهى و احاطه كامل ندارى صبر و تحمل نشان بدهى .
يعنى صبر و مقاومت در برابر هر حادثه اى مستلزم ، شناخت و آگاهى هاى كامل است و انسان از طريق ايمان مى تواند اين حقيقت را در خود پديد آورد تا نسبت به جريان و حوادث زندگى ، صبور و مقاوم باشد چنان كه در وصيت حضرت على ((صلوات الله عليه )) بفرزندش امام حسن عليهماالسلام آمده : غم و افسرده گى ها را با صبر و يقين كامل بخدا از خودت دور كن .
اين جمله دو نوع معنا مى تواند داشته باشد : 1 - صبر و يقين مانع شكل گيرى افسرده گى است ، 2 - صبر و يقين افسرده گيها را بى خطر مى سازد.
در هر دو صورت مشكل افسردگى حل مى شود و انسان از شر اين كسالت خطرناك نجات مى يابد در داستان حضرت يونس (عليه السلام ) آمده است وقتى كه در شكم ماهى قرار گرفت يك دنياى تاريك و وحشتناكى را مشاهده كرد در اين حال با توسل بدرگاه الهى و اعتراف به اشتباه خود، رحمت نجات بخش پروردگار، به فريادش رسيد.
فَاستَجَبنالَهُ و نَجَّيناهُ مِنَ الغَمِّ و كَذلِكَ نُنجِى المُؤ مِنينَ .(287)
پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و از اين غم و افسردگى ناگوار نجاتش داديم و هم چنين مؤ منين را از گرداب غم وافسردگى ها نجات مى دهيم .
نكته مهم
اين آيه شريفه مؤ يد بحث ماست يعنى ايمان بخدا، وقتى كه در وجودانسان شكل گرفت مانند كشتى نجات او را از محاصره مشكلات و افسردگى هاى زندگىبه ساحل مى رساند چون هيچ وقت خداوند بندگانش را فراموش نمى كند پس ما هم اگردر شكم دنيا آن چنان افسرده خاطر شويم كه مانند حضرت يونس (عليه السلام ) در شكمماهى ، به پايان حيات برسيم باز هم استمداد و استغاثه به درگاه حضرت حق جلتعظمته و اعتراف به گناه و اشتباهات ، موجب نجات و سعادت ما خواهد بود بنابراين ياءسو نوميدى در فرهنگ دينى ، معنا ندارد و از گناهان بزرگ به شمار مى رود چون خدائىكه تمام امكانات در اختيار اوست و هر چه او اراده كند آن مى شود دليلى براى نگرانى وياءس وجود ندارد و بايد اين حقيقت از طريق رعايت دستورات الهى در روح و روان ما آنچنان تقويت گردد تا بعد از جواب كردن پزشك هم ، افسرده نشويم چون جواب كردنبيمار مشكل خود، پزشك است كه علم و تخصصش بپايان رسيده و بيشتر از آن كاربردندارد اما براى قدرت و ذات اقدس الهى پايانى وجود ندارد در نتيجه ايمان ، انسان را باپزشكى آشنا مى كند كه در هر عصر و زمان درمان و معالجاتكامل بدست اوست و آن پروردگار مهربان است .
والحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين
تخصص
آثار نوشتاری