چگونه صفات رذیله را از دلمان بیرون کنیم و صفات حسنه را در دلهایمان مستقر نماییم؟ به تعبیر علمای اخلاق راه تخلیه چگونه است؟ اگر بخواهیم باطن را از صفات رذیله پاک کنیم، چه کارهایی باید انجام دهیم؟ چگونه انسان بجایی می رسد که می تواند باطن را نورانیت دهد و باطن جلا پیدا کند؟ در راه الهی تجلیه چگونه است؟ از عنوان بحث بر می آید که نکات این مبحث برای همه ما ضرورت دارد، چون نکات این بحث برگرفته از کلمات اهل بیت عصمت و طهارت است، در هر مرحله ای از تقوی باشیم به این نکات نیازمندیم و به هر منزلی از مراحل سیر معنوی برسیم باز هم به این کلمات احتیاج داریم تا در هر مرحله ای که هستیم بالاتر برویم. حضرات انبیاء(علیهم السلام) آمدند ما را بسازند. ارسال انبیاء برای تهذیب نفس بود. انزال کتب برای تهذیب نفس بود. تمام عالم تشریع که ارسال رسل و انزال کتب است، اینها دست به دست هم داده اند که ما را از خودیت در آورند و در وادی خدا قرار دهند. قبل از این که در بحث وارد شویم مقدماتی لازم است. ابتداء نگاهی اجمالی به بعضی از مقدمات می اندازیم و بعد اصل مطالب را بیان می کنیم. مقدمه اول خطر را خوب بشناسیم. صفات رذیله با انسان چه می کنند؟ اگر در انسانی صفات رذیله پیدا شد، چه خطری برایش ایجاد می کند که انسانها باید بروند دنبال زدودن آن صفات؟ مقدمه دوم صفات رذیله به چه می گویند و تعداد این صفات چه مقدار است؟ آیا به همان مقدار است که در بعضی از کتب اخلاقی آمده است یا از اینها فراتر است؟ مقدمه سوم اگر در انسانی صفات رذیله پیدا شود، آیا امکان دارد این صفات از دل بیرون بیاید تا ما در برطرف نمودن آن همت کنیم یا اگر در دل مستقر شد دیگر کار انسان تمام است و انسانها باید راه جهنم را طی کنند و لذا باید مواظب باشند تا این صفات در آنها مستقر نشود. این سه مقدمه باید مورد بررسی قرار گیرد. وقتی این مقدمات به اجمال بررسی شد در اصل بحث وارد شویم که راه تهذیب چیست؟ راه کندن صفات رذیله از جان چگونه است؟ اما مقدمه اول که صفات رذیله با ما چه می کنند؟ اگر ما نگاهی به آیات و روایات بیاندازیم آنقدر روایات و آیات واضح صحبت کرده اند که برای انسان جای تردید باقی نگذاشته اند. در کتاب بحار الانوار از علی بن ابیطالب نقل می کند: «إِنَ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْقَلْبِ وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ تَقْوَى الْقُلُوب» روایت خیلی صریح و و اضح است. حضرت فرمودند از بلاهایی که برای انسان واقعا سخت است و واقعا مشکل است «فاقه» یعنی نداری و فقر است. اگر انسان در وادی فقر افتاد، واقعا در منگنه عظیمی قرار گرفت. چه این فقری باشد که خداوند عالم به صلاح دینش برایش مقدر کرد و چه فقر فقری باشد که خود موجب آن بود. هر دو بسیار سنگین است؛ یعنی گاهی فقر جلو می اید و علت این فقر خود آدمی است؛ مثلا چون درس نخوانده، تنبلی کرده، دنبال کار نرفته در زندگی به مضیقه افتاده است، این فقر و بلایی است که خود باعث آن است. یکبار فقر، فقری است که خداوند متعال به عنوان مصلحت برایش ایجاد می کند. در سوره علق آمده است: «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» اگر انسان خود را بی نیاز و مستغنی ببیند طغاینگر می شود. طغیان می کند و خداوند اگر دوست دارد که طغیان در او ایجاد نشود مقدمات طغیان که سعه مال و غنی است را از او می گیرد تا به طغیان نیافتد. البته مقدمات ایجاد محبت الهی در اعمال خود انسان باید به وجود آید. درباره شیخ حیسن آل رحیم نجفی که موفق به زیارت حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء گردید گفته شد که سه حاجت بزرگ داشت:(1) می خواست ازدواج کند. (2) بیماری سل داشت که از سینه اش خون می آمد. (3) فقر شدیدی داشت. چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفت و آن برنامه ها را انجام داد. در آخر حضرت را زیارت کرد. درباره بیماری سل حضرت مقداری قهوه نوشیدند و سپس بقیه را به او دادند و فرمودند بخور، خدا شفا می دهد. او هم خورد ( و شفا پیدا کرد). فرمود حاجت دیگرت چیست؟ عرض کرد فقر خیلی مرا اذیت می کند. حضرا فرمودند: فقر به صلاح دین توست. در اینجا فقر بنابر مصلحت الهیه است. خدا او را دوست داشت و می دانست این انسان با این حالی که دارد اگر به غنی دست یابد از دین بیرون می رود. لذا مقدمات طوری فراهم می شود تا طغیان نکند. به هر حال چه فقر به مصلحت انسان باشد و چه به علل دیگر باشد مشکل است. انسان در منگنه فقر واقعاً در فشار است. لذا حضرت از فقر به بلا تعبیر می کند «إِنَ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ» از نداری و فقر بدتر چیست؟ می فرماید:« وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْبَدَنِ » از نداری بالاتر بیماری جسم است. الان که ما به فضل الهی سالم هستیم نمی دانیم سلامت یعنی چه. توجه نداریم. وقتی که سلامتی از کف رفت بعد متوجه می شویم. لذا در روایت آمده است:« نعمتان مجهولتان الصحة و الامان» دو نعمت است که برای انسان مجهول است و لذا انسان درباره آنها کفران می ورزد( آدمی قدر نعمت را نمی داند، وقتی از دست داد متوجه می شود) یکی صحت بدن است و دیگری امنیت است. قدر صحت بدن را انسان نمی داند. فقط کافی است دندان درد پیدا کند و از شب تا صبح ناله کند. در آن حالی که دندان دارد درد می کند و یا دل و یا سر درد دارد، حاضر است آنچه دارد بدهد تا از این درد در امان باشد. لذا امام(علیه السلام) می فرماید «وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ » بالاتر و شدیدتر از نداری، بیماری است. انسان بیمار در بلایی عظیم تر از بلای فقر است. هارون الرشید(لعنه الله علیه) و بهلول برادر خوانده همدیگر بودند. روزی گفت: -بهلول، نصحیتم کن! بهلول گفت: اگر در بیابان گرفتار شدی و تشنگی شدید عارض شد و در حال مرگ افتادی و یکی پیدا شد یک لیوان آب آورد، این لیوان آب را چقدر حاضری بخری؟ گفت: حاضرم نیمی از ثروتم را بدهم تا این لیوان آب را بنوشم و از مرگ نجات یابم. بهلول گفت: اگر نوشیدی و بول بند شدی چقدر حاضری بپردازی تا راحت شوی؟ گفت: حاضرم نیم دیگر را بدهم تا این بیماری از من برود. بهلول گفت: هارون، حکومتی که به یک لیوان آب خوردن و پس دادن منوط است، پس چرا این قدر ظلم می کنی؟ لذا بالاتر از بیماری فقر، بیماری جسم است. بعد امام علی(علیه السلام) می فرماید از بیماری جسم بالاتر و شدیدتر مرض قلب است. «وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ الْقَلْبِ». از بیماری جسمی بالاتر آن است که قلب و دل انسان بیمار باشد و این همان ردیله است. بعد حضرت در مقابل این سه (فقر – مرض جسمی – مرض قلبی9 سه امر دیگر ذکر می کند. می فرماید: «وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ» از نعمت های الهی این است که دست انسان باز باشد، دارای ثروت باشد و به دیگری محتاج نباشد و به اصطلاح به حدی که ابرویش حفظ شود داشته باشد. « وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ صِحَّةُ الْبَدَنِ» از سعه مال بالاتر تندرستی است. « وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ تَقْوَى الْقُلُوب» از تندرستی بالاتر و عظیم تر «تَقْوَى الْقُلُوب» دلی سالم و غیر بیمار است. حضرت این را بالاترین نعمت الهی به حساب می آورد. از آنجا که صفات رذیله بدترین بیماری و بلاء است، در مقابل دل بیمار نداشتن و به تعبیر امام علی (علیه السلام) تقوی القلوب بالاترین نعمت الهی است.
تخصص
آثار نوشتاری