نكته دوم
كسى كه به جهل و نادانى و تعصب هاى دوران جاهلى گرفتار است هميشه از پذيرفتن حق امتناع مى ورزد و تحمل تلخى آن را ندارد، و اگر هزاران دليل روشن برايش اقامه شود باز هم حاضر به قبول كردن حق نخواهد بود.
ولى بر دوستان و عاشقان ولايت و امامت لازم است قدر اين نعمت بزرگ الهى را پاس بداريم و به اين عشق و علاقمندى افتخار كنيم و از طريق اطاعت و تبعيت كامل از سخنانشان محيط زندگى و پايگاه شخصيت خودمان را گُلباران و نورافشانى كنيم اميدوارم همگان مشمول عنايات و توجهات خالق متعال و حضرت ولى عصر(عج ) در جهت اطاعت كامل از قرآن و عترت عليهم السلام باشيم .
سيد حميد فتاحى
فصل اول : پيشوايان معصوم يا كارشناسان الهى
وقتى كه به اهميت و كار آيى قلب بشر در ساختن يك شخصيت موفق وسعادتمند آگاه شديم سؤ الات قابل توجهى در افكار و انديشه ها، در رابطه با سير تكاملى قلب وى شكل مى گيرد زيرا هر كس علاقمند است به يك قلب بيدار و روشن و دريافت كننده اطلاعات از جهان معنوى مسلح شود تا خود را در تمام دوران زندگى موفق و سعادتمند بيايد در اين زمينه تفحص و تلاش زيادى را انجام مى دهد مبنى براينكه : انسان چگونه و درچه شرائطى خواهد توانست به اين علاقه مهم دست يابد آيا خالق متعال مربيان و كارشناسان عاليقدرى را در اختيار انسان قرار داده است ؟ چون تنها خالق قلب مى داند در چه شرائطى و مطابق با كدام الگو و معيارها، اين مخلوق لطيف و ظريف ، خواهد توانست به آن مراحل كمالى خويش ، نائل شود.
اگر بخواهيم مطلب را بطور روشن قابل درك و هضم قرار داده و بصورت معقول پياده نمائيم بايد از برنامه هائى روزانه انسانها استفاده كنيم بعنوان مثال : كارخانه اى كه ماشين سوارى توليد مى كند متخصصين و كارشناسانى را براى آشنا ساختن مردم ، از وضع آن و كيفيت حركت و فعاليتش ، تعيين مى كند تا راه استفاده سالم و همچنين رفع نواقصات آن را تعليم دهند، در غير اينصورت هيچ فردى نمى تواند از اين وسيله و يا ماشين استفاده مطلوبى داشته باشد.
تذكر: وقتى كه انسان براى توليد و محصولات خويش برنامه ريزى مى كند و تمام خصوصيات و چگونه استفاده كردن را آموزش مى دهد و نوع سوخت آن را مشخص مى سازد بنابراين پروردگارى كه حكيم و عادل و رحمن و رئوف است و براى انسان نهايت لطف و محبت را دارد و از ميان همه خلائق وى را عزيز و محترم و گلُ سرسبد موجودات قرار داده ، و او را با ارزشهاى مهم و مورد احترام ملائك مزين فرموده ، و در وجودش قلبى آفريده ، كه در يك لحظه وى را از دنياى مادى به جهان معنوى منتقل مى كند آيا ممكن است براى آگاه ساختن وى از وضع وجودش و محيط قلب و راه رشد و تكاملش ، هيچ اقدامى نكرده باشد؟ اين چگونه قابل تصور است كه انسان براى توليدات و محصولات خود، آگاهيهاى لازم را تعليم مى دهد اما خالق متعال در مورد انسان هيچ نوع آگاهى نمى دهد و او را در ساختن يك شخصيت پرمحتوا يارى نمى كند قطعا چنين نيست .
بلكه وجود انبياء و كتابهاى آسمانى و امامان معصوم عليهم السلام كارشناسان الهى هستند كه براى آگاه ساختن بشر از سيستم رشد شخصيت ، و عوامل توفيق و سعادت و نجات دهنده از بدبختى و هلاكت ، مبعوث شده اند حتى اولين انسانى كه قدم به عرصه زندگى گذاشته است .
پيغمبر و كارشناس الهى است كه مانند يك پزشك حاذق در كنار مريض نشسته و براى رفع كسالت و تاءمين عافيت و سلامتى دائم او، راهنمائى هاى لازم و ضرورى را در اشكال گوناگون بيان مى كند بخشى از توصيه هاى انبياء به تغذيه سالم مربوط مى شود مبنى براينكه هرانسانى بايد از طريق حلال ارتزاق كند و در هيچ شرائطى بسوى لقمه هاى حرام دست خود را آلوده نسازد و بخش ديگر از برنامه هايشان به امورات زندگى و اخلاق و رفتار انسانها مربوط مى شود تا آنان را از اخلاق و رفتار و سخنان آلوده به گناه باز دارند به جهت اينكه هر عمل آلوده و حرام آثار ناگوارى را در شخصيت انسان بوجود مى آورد.
و قسمت عمده برنامه هاى كارشناسان الهى به عبادت مربوط مى شود تا اينكه آنان را بوسيله نماز و روزه و ساير دستورات دينى واكيسنه كرده و از ابتلاء به بيماريهاى خطرناك تكبر و غرور و اطاعت از هواهاى نفسانى جلوگيرى كنند و با ايجاد زمينه ايمان و توكل بخداى متعال ، اعتماد بنفس را در آنها بالا برند تا بصورت خودكار، خودشان را در هنگام ظهور ميكروب هاى گناه از آلوده شدن نجات دهند.
حضرت على (عليه السلام ) در مورد شخصيت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) و شيوه كارشناسى او مى فرمايد:
طَبيبٌ دَوارٌ بِطِبِّه ، قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ، و اَحمَى مَواسِمَهُ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ اِليهِ، مِن قُلُوبٍ عُمىٍ وَ آذانٍ صُمٍّ و اَلسِنَةٍ بُكمٍ، مُتَتَّبِعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ، و مَواطِن الحَيرَةِ ...(3)
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) يك پزشك سيار است كه بيماران را براى معالجه تعقيب مى كند مرهم هايش را به خوبى آماده ساخته حتى براى مواقع لازم و اضطرارى و داغ كردن محل زخم ها ابزارش را گداخته است [تا در هر جا كه مورد نياز باشد قرار دهد ] براى دلهاى نابينا، گوشهاى كر، و زبانهاى گنگ و لال ، و با داروهاى شفابخش خود در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است .
رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) در مورد خداى متعال مى فرمايد:
يا عِبادَاللهِ اَنتُم كَالمَرضى وَاللهُ رَبُّ العالَمينَ كَالطَّبيبِ، و صَلاحُ المَرضى فيما يَعلَمَهُ الطبيبُ و يُدبِرَهُ بِهِ لا فيما يَشتَهيهِ المَريضُ وَ يَقتَرِحَهُ .(4)
اى بندگان خدا شما مانند بيمارانى هستيد و پروردگار عالميان مانند پزشك است مصلحت بيمار آن است كه از دستورات طبيب اطاعت نمايد و مطابق برنامه ريزيهاى او رفتار كند نه اينكه مريض مطابق با ميل و علاقه و يا پيشنهاد خود عمل نمايد.
حديث شريف يك دستور عقلائى است مبنى براينكه هرانسان عاقلى مى داند كه بيماران بايد مطابق دستور پزشك عمل كنند زيرا كوچكترين بى اعتنائى به سخنان طبيب حوادث ناگوار و خسارت جبران ناپذيرى را بدنبال دارد.
بنابراين وجود پيشوايان معصوم (عليه السلام ) در ميان مردم ، مانند پزشكانى هستند كه صحت و عافيت هميشگى آنان را مدنظر دارند و با دستورات خداى متعال آنها را آشنا مى كنند تا روز به روز از شر بيمارى جهل و نادانى براى هميشه عافيت پيدا كنند.
شيوه طبابت انبياء عليهم السلام اين بوده كه هميشه بدنبال بيمار مى رفتند و او را در هر كجا مى يافتند معالجات خود را شروع مى كردند وقتى كه پزشك با تخصص هاى بالائى وارد جامعه بشود مطمئنا علل بيماريها را بخوبى پيدا مى كند و داروى مناسب آن را در اختيار مريض قرار مى دهد. چون پيشوايان معصوم عليهم السلام به اذن و قدرت الهى مسلح هستند در تشخيص كسالت بيماران و انتخاب داروى مناسب و شفابخش هيچ نوع مشكلى ندارند و لذا حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: معالجات پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بقدرى دقيق و شفابخش است كه هر داروئى را متناسب با نياز واقعى مريض تعيين مى كند.
خداى مهربان كارشناسان خود را به عالى ترين و مدرن ترين امكانات مجهز ساخته تا اينكه جامعه انسانى را بعد از معالجه كامل ، به سوى كمال و معرفت مهم رشد دهند و زمينه ارتباط مستقيم آنان را با خداوند مهيا سازند تا از طريق دعا بتوانند بعاليترين مراحل رشد و كما ل صعود كنند خداوند مى فرمايد:
اِذا سَئَلَكَ عِبادى عَنى فَاِنى قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الداعِ اِذا دَعانِ فَليَستَجِيبُوا لى وَ لِيُؤ مِنُوا بى لَعَّلَهُم يَرشُدُونَ .(5)
هنگامى كه بندگانم از تو [پيامبر] درباره من سؤ ال كنند [بگو] من نزديك آنان هستم بدعاى كسانى كه مرا مى خوانند پاسخ مى دهم پس دستورات مرا بپذيريد و به آنها عمل كنيد و به من باور نمائيد كه راه رشد و سعادت همين است ))
خداوند سبحان كارشناسان عاليقدر و وآلا مقامى را بعد از پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله ) براى ساختن انسان با قلبى مطمئن و تواءم با يقين كافى معين كرد تا اينكه وى را با شرائط ويژه اى تربيت و پرورش دهد.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) : دوازده امام معصوم و جانشينان خود را معرفى مى كند.
1 - قال رسول الله (صلى الله عليه و آله )اِنَّ اَوصِيائى بَعدى اِثناعَشَر: اَوَّلهُم عَلىُّ بنُ ابيطالب وَ آخِرهُم القائم .(6) اوصياء و جانشينان من ، دوازده نفر مى باشند كه بعد از من ، دين الهى و جامعه اسلامى را رهبرى خواهند كرد اولين آنها، على بن ابيطالب و آخرين نفر، حضرت قائم (عج ) مى باشد.
2 - ابن عباس مى گويد رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) در روز ميلاد امام حسين (عليه السلام ) بخانه حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد و به او تهنيت و تعزيت گفت حضرت زهرا عليهاالسلام گريه كرد و سپس گفت ايكاش ، حسين را بدنيا نمى آوردم و بعد فرمود كه قاتل او هم در آتش جهنم واقع مى شود، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من به اين سخن تو شهادت مى دهم ولى حسين كشته نمى شود مگر اينكه از او امامى بدنيا مى آيد كه امامان بعدى از صلب او خواهند بود.
رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) بذكر نام امامان معصوم عليهم السلام مى پردازد: على و حسن و حسين و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و كسى كه حضرت عيسى پشت سرش نماز خواهد خواند.(7)
ما اين دو حديث را كه در كتابهاى معتبر اهل سنت آمده است نقل نموديم و در كتابهاى حديثى شيعيان اخبار زيادى با ذكر نامهايشان آمده است .
كه با حضرت على بن ابيطالب (عليه السلام ) شروع مى شود و با قيام حضرت مهدى عجل الله تعالى له الفرج ختم مى گردد او از چشمها غائب است و مانند آفتاب از پشت ابرها، هدايت و پرورش همگان را بر عهده دارند.
بنابراين رهبريت و امامت مردم ، و هدايت آنان به صراط مستقيم الهى ، در صلاحيت هركسى نيست و مردم دنيا هم قادر به تشخيص و انتخاب آنها نخواهند بود پس روشن شد كه تعيين جانشينان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) بدست خداوند صورت پذيرفته است چون او فقط مى تواند لياقت و شايستگى افرادى را براى اين مسئوليت خيلى سنگين تشخيص داده و تربيت و پرورش استعدادهاى مسلمين را به آنها به سپارد.
ولى با كمال تاءسف چرا و چگونه گروهى از مسلمانان مى گويند پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) تعيين خليفه نكرد و آن را به مردم واگذار نمود با اينكه خودشان مى دانند هدايت و پرورش استعدادهاى مسلمانان اقتضاء مى كند كه اين مسئوليت سنگين و دقيق و ضرورى بايد از ناحيه خداى متعال به كسانى واگذار شود كه مانند شخص نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) قادر به اجراى آن هستند به عبارت ديگر: اگر تمامى دلايل نقلى را كنار به گذاريم عقل انسان نمى تواند سكوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) را قبول كند و اين كار سخت و دشوار را به عهده انسانهائى كه از تشخيص آن عاجز هستند قرار دهد بهر حال حادثه اى كه نبايد مى شد اتفاق افتاد و بيماران از معالجه و عافيت محروم شدند و دنيا پرستان در اثر بندگى شيطان به هركارى ، در نابودن ساختن ارزش انسان هاى عزيز و محترمى كه ، الگو و معيار سعادت نسل بشر هستند، دست زدند و جامعه را بتاريكى فرو بردند.
روشن شد كه پروردگار متعال كارشناسان معصوم خود را بعد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) براى تربيت و آگاهى انسان ها معين فرمود تا اينكه او را از اسرار جهان هستى ، خصوصا از پيچيده گى و رشد وجودش با خبر سازند اگر چنين مهر و محبت ، در كار نبود هيچ نوع تمدن و پيشرفت يا اكتشاف و اختراعى در زندگى بشر صورت نمى گرفت چون انسان به اعتراف تمام دانشمندان هر نوع ترقى و تكامل را در تمام زمينه ها، با عنايت و توجهات الهى مى تواند بدست آورد زيرا علم و دانش بشرى مقدماتى را فراهم مى كند ليكن آن نوآورى كه توسط دانشمندان كشف مى شود محصول الهام والقائات الهى است كه انديشه و تفكر آنها را به سوى نكات جديد هدايت مى كند حضرت على (عليه السلام ) در مورد بعثت انبياء مى فرمايد:
فَبَعثَ فيهم رُسُلَهُ، وَ واتَرَ اليهم اَنبيائَهُ لِيَستاءدُوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ، وَيُذَكِّرُوهُم مَنسِىَّ نِعمَتِهِ، وَ يَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقُولِ(8) ...
خداوند رسولان خود را از ميان انسانها مبعوت ساخت و آنها را يكى بعد از ديگرى بسوى مردم فرستاد تا اينكه تعهدات فطرى را از آنان در خواست كنند و نعمت هاى فراموش شده خدا را يادآورى كرده و با تبليغات احتجاج نمايند و حفاريهاى لازم را در عقول انسانها بكار گيرند و دفينه هاى بالقوة بذر لياقت و شايستگى ها را در او به فعليت به رسانند.
در نهاد هر انسانى توجه بخدا و زمينه ارزشهاى معنوى آفريده شده است يعنى او زمينه مهمى را در رسيدن بعالى ترين مراحل كمال با خود دارد و اين حقيقت توسط كارشناسان الهى ، كه با شيوه هاى ظريف و لطيف تربيت و پرورشى وارد صحنه زندگى مى شوند آشكار مى گردد در اين جا به دو نكته مهم بايد توجه كرد:
1 - حقايقى كه در وجود انسان آفريده شده است . 2 - چه كسانى بايد مسئول تحقق و ظهور آن باشند؟
اما نكته اول خالق سبحان انسان را ديندار آفريده و در نهاد او اسرار مهم و ارزشمندىقرار داده است مانند اينكه ، انسان چون حافظه كامپيوترى است كه اطلاعات مهم در آن ضبطشده است وقتى كه اين اطلاعات با شيوه هاى خاصى در صفحه مونيتور ظاهر مى شودهمگان را به تعجب و حيرت و اميدارد.
نكته دوم همانطوريكه هركس قادر به آشكار ساختن اطلاعات مضبوط در حافظه كامپيوترنخواهد شد بلكه متخصصين مى توانند با آموزش هاى لازم آن را روشن سازند در موردانسان هم كسانى مى توانند آئين فطرى و حقائق موجود در باطن و ضمير او را به صحنهبياورند كه از ناحيه خالق متعال صلاحيت آن را داشته باشند پس وقتى كه انبياء و امامانمعصوم عليهم السلام براى چنين هدفى از طرف خداىمتعال تعيين مى شوند يعنى تربيت و هدايت انسان تنها در اطاعت از آنان محقق خواهد شد پسبراى همگان خصوصا نسل جوان لازم است كه با تبعيت و اطاعتكامل از تمامى دستورات و روش هاى پيشوايان معصوم (عليه السلام ) ارزش هاى مهمى رانصيب خود سازند.
احترام والدين در فرهنگ امامت
جامعه اسلامى بايد ارزشهاى دينى را از امامت بيآموزد و مطابق تفسير آنان استفاده هاى خويش را آغاز نمايد.
وجود پدر و مادر در فرهنگ قرآن به عنوان يك نعمت بزرگ الهى آمده است با اينكه اين حقيقت براى انسان بعد از مدتى ثابت مى شود ولى باز هم مَغز و افكار بشر نمى تواند عظمت و بزرگوارى والدين را درك نموده و با جملاتى از آن ياد نمايد در اين صورت ضرورت وجود كارشناسان الهى در جهت آگاهى دادن به انسانها، و تعريف شاءن و منزلت پدران و مادران ، و تفسير نقش آنان در موفقيت و سعادت فرزندان و و .... روشن مى گردد.
در اين زمينه حضرت امام زين العابدين بحث مفصلى را شروع فرموده و در كتاب مقدس صحيفه سجاديه ، تحت عنوان دعا بر والدين مطرح گرديده است .
و ما بطور مختصر نكات مهم آن را توضيح مى دهيم تا علاقمندان مكتب اهل بيت عليهم السلام يقين پيدا كنند كه ارزشهاى الهى را بايد كارشناسان الهى تفسير نمايند.
ابتداء براى آنها از پيشگاه خالق مهربان تقاضاى رحمت و غفران مى نمايد و سپس براى خويشتن در انجام وظائف و درك ارزش پدر و مادر و مراعات حقوق آنها، طلب توفيق مى كند مبنى براينكه فرزندان قادر به تشخيص و درك عظمت و بزرگوارى والدين نيستند و تنها از طريق عنايات الهى اين توفيق نصيب آنان خواهد شد مى فرمايد:
واَلهِمنى عِلمَ مايَجِبُ لَهُما عَلَىَّ اِلهاما وَاَجمَع لى عِلمَ ذلِكَ كُلِّهِ تَماما، ثُمَّ اَستَعمِلنى بِما تُلهِمُنى مِنهُ(9) .... .
خدايا، علم و معرفت لازم را، در اينكه به شايستگى بتوانم حقوق پدر و مادرم را رعايت نمايم بقلبم بيآموز و از طريق الهام و توجهات خود، مرا براى درك مقام ارزشمند آنان آگاهم كن تا بدانم در حق والدين چه بايد كرد، و سپس توفيق عمل ، بوظائف و حفظ احترام آنان را برايم مرحمت فرما، تا اينكه به علم و آگاهيهايم لباس عمل بپوشانم ، بخاطر اينكه درك ارزشها به تنهائى موجد ارزش نمى شود بلكه عمل و اجراء كردن هر آنچه برايم آگاه نموده اى مى تواند امتياز و ارزش من باشد.
اَللهُمَّ اجعَلنى اَهابُهُما هَيبَةَ السُّلطانِ العَسُوفِ واَبَرُّهُما بِرَّ الاُْمِّ الرَّؤُفِ ... .
پروردگارا، عظمت و هيبت پدر و مادرم را در مقابل چشمم ، هم چون هيبت پادشاه ستمگر جلوه گر ساز، [كه در برابر آنان هيچ نوع قدرت اعتراض ونافرمانى نداشته باشم ] و آن چنان عزيز و محبوب و دوست داشتنى برايم بنمايان كه مانند مادرى رئوف و مهربان از صميم قلب به آنها عطوفت و مهربانى نشان دهم .
اطاعت كردن از پدر و مادر را برايم از خواب سحر، شيرين و دلپذيرتر قرار بده در مورد انجام وظائفم هر رنج و زحمتى را در كام من از شربت گوارا بكام تشنگان گواراتر گردان تا اينكه هميشه خواسته هاى آنان را بر علاقه هاى خويش مقدم داشته باشم .
اَللهُمَّ خَفِض لَهُما صَوتى وَاَطِب لَهُما كَلامى وَاَلِن لَهُما عَريكَتى وَاَعطِف عَلَيهِما قَلبى وَصَيِّرنى بِهِما رَفيقا ... .
اى پروردگار من ، طريق حرف زدن با پدر و مادر را برايم بيآموز، تا اينكه بتوانم قالب جملات و موسيقى كلام خود را مطابق شاءن آنان مطرح سازم ، به همين جهت ، صداى مرا با توفيق خود در پيشگاهشان آرام و مطيع و فرمانبر قرار بده ، تا بدون غرور و تكبر حرف بزنم ، و براى آنان اخلاق و خوى ملايم و متواضعانه نشان بدهم [و در هر شرائط سنى مانند دوران كودكى با شيوه اى كه تمام وجود پدر و مادر را متوجه من مى ساخت و در قلبشان علاقه و محبت بيشترى ايجاد مى نمود با اينها سخن گويم ] قلبم را براى آنان عطوف و مهربان ساز توفيقم عنايت فرما، تا اينكه نسبت بپدر و مادرم رفيق و دوست و مصاحب خوبى باشم و با بهترين شرائط ، رفتار و مدارا كنم .
... يا ربِّ فَهُما اَوجَبُ حَقّا عَلىَّ وَاَقدَمُ اِحسانا اِلىَّ وَاَعظَمُ مِنَّةً لَدَىَّ مِن اَن اُقاصَّهُما بِعَدلٍ اَو اُجازِيَهُما عَلى مِثلٍ ... .
اى پروردگار من ، حق اين دو موجود عزيزو گرانقيمت آنقدر برگردن من بزرگ و سنگين است و آنقدر بر من منت دارند و چقدر در مورد من احسان و محبت و نيكى نموده اند كه من در برابر آنها شرمسارم چون توان قدردانى و تشكر كامل را ندارم ، و كوچكتر از آن هستم كه بتوانم در مقابل خدمات و محبت آنان ، كارى انجام بدهم [چون تمام خدمات من با يك لحظه از لبخند شيرين آنان در كنار گهواره ام برابرى نمى كند .... ] اصلاً اينكار شدنى نيست .
اى خداى من ، چگونه موجود ضعيفى هم چون من ، در مقابل رنج و زحمتهاى پدر و مادرم كه در دوران كودكيم متحمل بوده و سپس در سخت ترين شرائط مسئوليت تربيت و پرورش لياقت و شايستگى هاى مرا بعهده گرفته ، تا اينكه مرا بسوى كمال و معرفت دينى و ارزشهاى معنوى رهنمون ساختند.
يا آن درد و رنجهائى كه در مورد نگهدارى و تاءمين غذا و لباس و امورات تحصيل و و .... متحمل گرديده اند.
آيا آن روزهائى كه خودشان را به طولان بلا و حوادث زده و مرا نجات داده ، خودشان گرسنه خوابيده ولى شكم مرا سير كرده ، يا شيرينى خواب مرا، در شبها با بى خوابى خودشان ، جبران نموده و هزاران مهر و محبتهائى كه زبان ، قاصر و عاجز از بيان آنهاست در حق من انجام داده اند.
اى خداى من ، اين كار غير ممكن است كه فرزند بتواند قدر نعمت بزرگ تو را شاكر باشد و در مقابل خدمات پدر و مادرش ، انجام وظيفه نمايد، چنين طرز تفكر كه با ممكن دانستن اداى وظيفه و رعايت حقوق والدين عنوان مى شود. نهايت بى انصافى را نشان مى دهد.
بعد مى فرمايد:
اَللهُمَّ لاتُنسِنى ذِكرَهُما فى اَدبارِ صَلَواتى وَ فى اِنا مِن انآءِ لَيلى وَ فى كُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ نَهارى .... .
اى پروردگار من توفيقى برايم عنايت فرما، كه پدر و مادرم را در نمازهايم و در لحظات شبهايم وهر لحظه از اوقات روزانه ، فراموش نكرده و هميشه با دعاى خير و طلب رحمت و غفران از درگاهت آنان را بياد داشته باشم .
در اين جا لازم مى دانم برهمگان ، خصوصا نسل جوان توصيه كنم كه دعاى 24 از صحيفه سجاديه را هميشه مطالعه نمايند چون در مقام بيان حقوق والدين و وظائف فرزندان است .
داستان آموزنده در حرمت پدر
اگر ما بتوانيم تفكر و انديشه خودمان را، در تمام موارد زندگى ، خصوصا درباره ارزشهاى آن ، از مسير امامت و رهبريت آنان ، بكار بنديم زيبائى هاى مطلوبى را نصيب خويش خواهيم ساخت ، چون پيشوايان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين همانطورى كه در بحث هاى اين كتاب آمده است ترجمه كنندگان وحى الهى هستند يعنى رضا و خوشنودى خالق متعال را در مورد هر عملى به مسلمانان ، روشن مى كنند.
در مورد مقام و منزلت والدين ، افكار انسان قادر به درك و تعريف آن نمى باشد مبنى براينكه خداى سبحان تا چه اندازه به آنان ارزش و احترام قائل است و بايد فرزندانشان ، در جهت درك اين معنا، مسير مناسبى را از كارشناسان الهى ياد به گيرند.
حضرت امام حسن عسكرى صلوات الله عليه مى فرمايد: ... روزى پدرى با پسرش وارد منزل حضرت اميرالمؤ منين على صلوات الله عليه شد حضرت به احترام آنها برخواست و در بالاى مجلس به آنان جاى داد و خود در مقابل آنها نشست سپس دستور داد تا غذا آوردند وقتى كه از خوردن طعام دست كشيدند قنبر خادم آن حضرت براى شستن دست ميهمانان ، آب وطشت و حوله حاضر كرد امام (عليه السلام ) ظرف آب را برداشت و به سوى آن مرد ميهمان رفت تا اينكه آب را به دست وى به ريزد او با شرمندگى امتناع كرد و گفت يا اميرالمؤ منين خدا مرا مى بينند كه شخصى مانند شما، بدست من آب به ريزد، نه ، اينكار امكان ندارد، حضرت فرمود بيا، دستهايت را بشوى ، زيرا خداى متعال تو را و برادر تو را، بدون هيچ امتيازى ، در جهت احترام براى تو، مى بيند تا در مقابل اين عمل ، چندين برابر، اجر و پاداش در بهشت برايم عنايت كند و تو را قسم مى دهم به آن حقوق بزرگى كه من براى شما دارم و تو به آن مقام ، عارف و آگاه هستى ، بيا دستهايت را با آرامش خاطر بشوى ، مثل اينكه قنبر اين كار را براى تو انجام مى دهد تا اينكه آن پاداش بزرگ الهى شامل حال من باشد آن مرد قبول كرد، بعد از آن ، امام (عليه السلام ) ظرف آب را به دست پسرش محمد داد و فرمود:
يا بُنىَّ ، لوكانَ هذا الاِبنُ حَضَرَنى دُونَ اَبيهِ، لَصَبَبتُ عَلى يَدهِ، وَلكَنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ يَاءبى ، اَن يُسَوِّى بَينَ اِبنٍ اَبِيهِ اِذا جَمَعَهُما مَكانٌ، لكِن قَدصَبَّ الاَبُ عَلَى الاَبِ، فَليَصُبُّ الاِبنُ عَلَى الاِبن ... .
ثُمَّ قالَ الحَسَنُ العَسكرى (عليه السلام ) : فَمَن اَتَّبِعَ عليا عَلى ذلِكَ فَهُوَ الشِّيعىُّ حَقا .(10)
اى پسرم : اگر اين پسر ميهمان به تنهائى آمده بود من خودم ، آب را بدست او مى ريختم ولى خداى متعال نهى مى كند از اينكه ، اگر پدر و پسرى در يك منزل باشند نبايد احترامشان مساوى باشد در اين مجلس پدر احترام پدر ميهمان را رعايت كرد پس بايد پسر هم بدست پسر ميهمان آب به ريزد.
بعد امام عسكرى (عليه السلام ) فرمود: اگر كس از حضرت على (عليه السلام ) تبعيت كند و مانند وى عمل نمايد پس او، شيعه واقعى است .
مسئوليت والدين در تربيت فرزندان
باغ بزرگى با درختان سرسبز، از دور خودنمائى مى كند و هر بيننده اى را با جاذبه خاصى كه دارد به سوى خود دعوت مى كند و در آن محيط، جايگاه با صفائى را به وجود آورده تا با شيوه دلربا و آرامش بخش از ميهمانان خود پذيرائى نمايد در اين حال وضعيت موجود باغ كه ، از رشد و ترقى وبازوان قوى و نيرومند درختان ، سخن به ميان مى آورد ليكن از ميوه هاى لذيذ و مورد علاقه تماشاچيان در سرسفره ميهمانى خبرى نيست ! در اين ميان چشم ميهمانان به سمت فرد مسلحى كه وارد باغ شده است خيره مى شود كه در كنار درختان به گشت زنى مى پردازد و آنها را يكى بعد از ديگرى مورد رسيدگى قرار داده و با قطع بعضى از شاخه ها فصل جديدى را در زندگى درختان آغاز مى كند ولى اعتراض شديد از ناحيه ميهمانان متوجه ايشان مى گردد چرا آزادى و زيبائى اين درختان جوان را به خطر انداختى و مانع رشد ترقى آنان شدى ؟ اعتراض بينندگان وى را وادار مى كند تا اين معما را برايشان حل كند، او در اين حال نفس عميقى كشيد و با خونسردى تمام سخنان دلنشين و جذاب و آرامشبخش خود را شروع كرد و گفت : مسئوليت مهمى كه به عهده من گذاشته شده اين است كه درختان جوان اين باغ را پربار سازم تا از بركات وجودشان همگان بهره مند شوند و اين مسئوليت شرائطى لازم دارد كه بايد در زمان مناسب ، اجراء شود در غير اينصورت هيچ فائده اى نصيب ما نخواهد شد. چون دوران جوانى براى هر موجودى مرحله خاصى از زندگى او به شمار مى آيد و او نمى تواند به تنهائى از اين موقعيت حساس استفاده كند بنابراين لازم است يك كارشناس دلسوز و پر تجربه در كنار آنان باشد تا با دقت كامل از آنها محافظت نمايد و از هرز رفتن آنها جلوگيرى كند و با قطع بعضى از شاخه ها از رشد غلط و نادرستى كه مانع به ثمر نشستن درختان مى گردد جلوگيرى كند و به تدريج آنها را با ميوه هاى خوش رنگ و لذيذ آرايش دهد.
انسان هم مثل مخلوقات ديگر، دورانهاى متعددى را سپرى مى كند ليكن دورا ن جوانى او همانطور كه براى نباتات و حيوانات پيش مى آيد از يك حساسيتهاى فوق العاده اى بر خوردار است و بايد بطور كامل تحت نظر استاد پر تجربه و دلسوز و آگاه ، برنامه هاى او تنظيم شود تا از امكانات موجود جوانى ، بهترين استفاده را نصيب وى سازد در اينصورت پرداختن به تربيت و رشد سالم يك جوان همت بلند و سرمايه زيادى لازم دارد زيرا هر كسى نمى تواند بلكه نمى خواهد بار سنگينى را بردوش كشيده و براى نجات و موفقيت ديگران آسايشهاى خودش را از دست بدهد و اين يك واقعيت است و آنهائى كه امورات تربيتى جوانان را بردوش مى گيرد بايد از تمام لذت و آسايشهاى خويش دست بردارد و مانند شمع براى روشن ساختن راه سعادت آنان بسوزد چون اين مسئوليت سنگين يك عمل آسان نيست كه هر فردى آن را بپذيرد و بشكل زيبا پياده نمايد.
بلكه هر كسى با ايثار و از خودگذشتگى در تمام لحظه هاى عمر مى تواند پاسدار و نگهبان او باشد. در اين حال تنها پدر و مادر است در اثر مهر و محبت قلبى ، با عشق و علاقه كامل ، اين مسئوليت سخت و سنگينى را به عهده مى گيرند.
و به همين سبب هيچ كسى نمى تواند اين خدمات حساس و دقيق را با ارزشهاى مادى ، ارزيابى كند و در يك كلام محاسبه و پرداخت ارزش خدمات والدين از عهده انسان خارج است .
بعنوان مثال : كسى مى خواهد نوجوانى را در اختيار شما بگذارد تا در بهترين شرائط از او حمايت كرده و او را با تربيت و راهنمائيهاى لازم مانند يك دسته گل خوشبو و معطر تحويل جامعه بدهيد در اين صورت چقدر هزينه هاى مالى و اقتصادى ، و چقدر سرمايه هاى فرهنگى و اخلاقى ، و چه مدت زمانى از عمر گرانقدر بايد صرف بشود تا يك نوجوان ، با كمالات ايمان و اخلاق زيبا و درك و معرفت كافى وارد دوران جوانى بشود هيچ حسابگر قدرتمند و توانا، كه به تمام امكانات حسابرسى مدرن عصر حاضر مسلح است نمى تواند ارزش مالى و مادى اين خدمات را تعيين كرده و آن را در يك رقم با توان رياضى ) مشخص سازد.
انسان وقتى كه توان حسابرسىِ ارزشِ اين خدمات را ندارد چگونه به پرداختش اقدام خواهد كرد روشن است كه اين برنامه ها بالاتر از توان مالى و قدرت رسيدگى و درك عقل انسان مى باشد بنابراين وجود والدين ، با آن خصوصيات ، از نشانه هاى خداى متعال است و بايد همگان به عظمت پروردگار، مؤ من باشيم كه در وجود انسان ، تحت عنوان پدر و مادر، عواطف و محبت غير قابل تصورى آفريده است تا جائى كه براى تربيت و پرورش و حفظ جان فرزندان ، تا پاى جان قدم بر مى دارد و در مقابل اين همه خدمات مهم و طاقت فرسا، هيچ نوع مزد و پاداشى ، جز سعادت و موفقيت نونهالان خود، انتظار ندارد، بخاطر اينكه او را تمام وجود خويش مى داند در اين حال وجود خداى يكتا، بطور آشكار درك مى شود، چون هرانسانى در برابر خدماتش هر چند كوچك هم باشد مزد مى خواهد ولى همان انسان چگونه در مقابل ، اين همه خدمات شبانه روزى و با از دست دادن تمامى امكانات و آرامش و لذت هاى زندگى ، و تحمل فشار و اذيت هاى پى در پى ، ضمن اينكه ، پاداش و مزدى ، نمى خواهد بلكه حيات و تمام زندگى خود را، نيز در اختيار وى قرار مى دهد و با علاقمندى كامل ، وارد اين معامله مى شود؟ آيا اين تحول عظيم در انسان دليل بر وجود خداى متعال نيست ؟
چون براى همگان درك اين واقعيت خيلى دشوار است و هر كسى با خود خواهد گفت اينها چگونه انسانهائى هستند؟ آيا از نوع همين انسانهائى كه دنبال ، مزد واجرت هستند مى باشند؟
و يا از نوع انسان نيستند؟ اگر هستند پس چگونه اين بار سنگين و دردآور را بدون مزد بردوش گرفته اند؟ براى اينكه هيچ فردى حاضر به چنين معامله و يا قبول مسئوليت در مورد تربيت ديگرى با اين شرائط نمى شود؟
و چرا براى اين همه خدمات پاداشى مطالبه نمى كنند؟ در پاسخ گفته مى شود كه آنها از نوع انسان هستند ضمن اينكه هيچ پاداشى نمى خواهند بلكه با بذل تمام سرمايه هاى زندگى خود، اين معامله و يا قرار داد را قبول مى كنند. در اين حال تعجبها زيادتر مى شود چون تشخيص دادن چنين انسانهائى كه جان عزيز خود را شمع راه سعادت ديگران نموده اند و با اين خدمات دقيق و ظريف يك دنيا ارزش مى آفرينند، كار دشوارى است اين كسى كه لذت و آسايش و خواب و راحتى خويش را، با عشق تمام ، تقديم به ديگران مى كند، چگونه انسانى است ؟ اينها چرا گمنامند؟ آيا به جهت اينكه ايثار و از خود گذشتگى و فداكاريشان چون از قدرت فكر انسان خارج است قابل تشخيص نيستند؟ به هر حال ورود به اين اقيانوس عشق و علاقه ، غواصان عاشق و ايثارگرى لازم دارد تا از عمق درياى رحمت ، گوهر گرانقدرى را، بدست آورد و آن را براى همگان خصوصا جوانان معرفى كند.
او كيست كه به تمام تلخى و اذيت و آزارها، لبخند مى زند و احساس ناراحتى نمى كند بلكه [جان ] مى گويد يعنى با تمام جانم بتو عشق مى ورزم .
پاسخ تمامى سئوالات در تشخيص دادن ، اين انسانهاى فوق تصور، در كجا يافته مى شود؟
بايد گفت : اين حقيقت بزرگ كه از جلوه هاى توحيد است بطور عاشقانه در تربيت و پرورش فرزندان ، تا پاى جان قدم به عرصه زندگى گذاشته است و خدماتشان از حوزه ، حسابرسى و قيمت گذارى ، انسانها خارج است وجود مقدس پدر و مادر است ، ولى در مورد اينكه ، مكانيزم وجود انسان با چه تحولاتى روبرو شده است كه براى اين همه خدمات سخت و دشوار، بدون هيچ نوع مزد آماده مى شود؟ بهرحال فرزندان كه مراد و مقصود آنان هستند.
نمى توانند اين حقيقت را درك و هضم كنند به دليل اينكه اگر درك و هضم مى نمودند تمام عمر خودشان را براى آسايش آنها وقف مى كردند.
در اينجا قدرت بزرگى جلب توجه مى كند و آن ذات مقدس پروردگار متعال است انسانى كه اين همه براى خويش حرص مى زند و تمام ارزشها و لذتها و خوبيها و و .... را براى خود انتخاب مى كند و راضى نمى شود احدى را از خويشتن مقدم بدارد اما وقتى كه نام مقدس پدر و يا مادرى به خود مى گيرند تمام علاقه و نيكيها و لذتهايشان ، بلكه جان عزيز خود را هم به لذت و سعادت و آسايش فرزندان استخدام مى كند و اين چنين تحول اساسى در وجود انسان از قدرت خداى متعال حكايت دارد كه در سيتيم بدن انسان تحولات غير قابل توصيفى را در يك لحظه ايجاد نموده و او را براى ارائه خدمات بزرگ آماده مى سازد.
در ميان مردم مَثَلى وجود دارد كه در مطالعه دقيق آثار بزرگى كه مطابق با اصول علمى است از خود نشان مى دهد و آن اين است [تا پدر و مادر نشوى قدر و منزلت آنها را درك نخواهى كرد] انسان ممكن است در اثر ايمان و تلاش و مطالعه زياد و بدست آوردن فرمولهاى لازم ، بخشى از اين مقام و منزلت را درك كند ولى اين درك از مرحله بالاى يقين حكايت نمى كند.
بعنوان مثال : كسى از طريق استدلال عقلى مانند حكماء و فلاسفه ، وجود خدا را ثابت مى كند، اما عده اى مانند شهيدان ، از راه شهود و يقين خدا را درك مى كنند.
در مقام قضاوت ، بين اين دو روش ، تفاوت هاى آشكارى وجود دارد بخاطر اينكه استدلال عقلى ، با جمع كردن علل و معاليل ، شكل مى گيرد در نتيجه وسوسه بردار است چون انسان از طريق واسطه ها در پى حق است .
اما راه دوم ، واسطه ها را حذف مى كند و با چشم دل ، شاهد و ناظر حق است و هيچ شك و يا وسوسه ، در آن يافته نمى شود.
مقام پدر و مادر هنگامى براى انسان قابل درك و لمس است كه او خود پدر و يا مادر شود و وضع اندرون خويش را در جهت موفقيت و سعادت فرزندان ، بنگرد آن وقت عظمت والدين براى او ثابت مى شود وقتى كه اجمالاً به مقام بزرگ والدين پرداختيم روشن شد كه آنها از نشانه هاى توحيد هستند و براى فرزندان دلسوزترين فرد بعد از خالق متعال مى باشند حالا به كيفيت وظائف آنها مى پردازيم .
فرزندان خود را، از كى و چگونه تربيت كنيم ؟
ج - در پاسخ به اين سئوال مهم و پيچيده بايد گفت مسئله تربيت همانطورى كه در وظائف و مسئوليت انبياء و پيشوايان معصوم عليهم السلام عنوان شده است شرائط خاصى را در مربى و تربيت شونده لازم دارد يعنى در انجام دادن اينكار ظريف و حساس ، براى طرفين تكاليفى وجود دارد خصوصياتى كه در آفرينش انسان ملاحظه شده بايد در تربيت و پرورش او مورد توجه واقع شود.
هدف از تربيت در مورد انسان اين است كه او را به سوى آشكار ساختن لياقت و شايستگى ها و يا شكوفا كردن استعدادهايش هدايت نمود بجهت اينكه خداوند در نهاد او اسرار مهمى آفريده است و بايد زير نظر كارشناسان دلسوز و آگاه ، آن چنان تربيت گردد تا حقائق پنهان در وجودش ، آشكار شود.
مثال تمام خصوصيات ميوه سيب ، اعم از رنگ و مزه ، بزرگى يا كوچكى ،شكل و قيافه اش در ذات درخت آفريده شده است ليكن بدون رسيدگى سالم و آگاهانهباغبان ، به مرحله ظهور نخواهد رسيد.
انسان هم بوسيله مربيانى چون پيشوايان معصوم عليهم السلام والدين آگاه و بصير و يا معلمان و علماء و و .... بايد تربيت شود تا گوهر وجوديش به مرحله ظهور نائل گردد نكاتى كه در مورد تربيت او حائز اهميت است شرائطى است كه بايد مربيانش داشته باشند.
1 - آگاه بودن از اوضاع روحى انسان در تمام شرائط سنى ، مخصوصا در نوجوانى و جوانى ، كه از اهميت عمده اى برخوردار مى باشد، اگر مُربى از علم و آگاهى هاى لازم در مورد تربيت شونده و كيفيت تربيت او، برخوردار نباشد هيچ توفيقى نصيب آنان نخواهد شد.
2 - قدرت انجام وظائف تربيتى را داشته باشد تا اينكه بتواند در ادامه كارش حوصله و تحمل كافى را بكار گيرد، چون اگر صبر و حوصله لازم ، در مربى نباشد برنامه هايش را نمى تواند بطرز مطلوب پياده كند و يا اينكه شرائط سنى او به مرز پيرى رسيد و از جهت جسمى و يا فكرى به ضعف گرائيده است كه نمى تواند در تربيت فرزندان تحمل رنج دير پذيرفتن سخنانش را داشته باشد و يا اينكه سن پيرى موجب فراموش كردن برنامه هاى مهم و لازمِ تربيتى مى شود در هر حال ، مربى بايد در يك شرائط مطلوبى باشد تا در انجام وظائفش ، با مانعى رو برو نگردد.
3 - مصلحت تربيت شونده هدف عمده مربى باشد چون اگر بسوى منفعت او توجه كنند كه در حال حاضر مورد نياز اوست و هيچ اعتنائى به صلاح وى نداشته باشند بطور يقين آينده خسارت بارى را براى او تدارك ديده اند، گاهى ممكن است عواطف و احساسات پدرى و يا مادرى با اصول تربيت مخلوط شود و مانع بكارگيرى صحيح از فرمولهاى تربيتى گردد چون عواطف والدين آنها را از دور انديشى در مورد سرنوشت نونهالانشان ، باز مى دارد و فقط منفعت او را مورد توجه قرار مى دهند در اين صورت ندانسته دست به يك خيانت بزرگى ، در حق كودكى كه نسبت به زندگى و سعادت خودش ، هيچ نوع آگاهى ندارد، اقدام نموده و او را در بدبختى و نابودى گرفتار مى كنند.
مثلاً: كودكى به درس و يا مدرسه علاقمند نيست و مى خواهد در سايه والدين به گشت وگذار و بازى ادامه دهد عواطف پدر و مادرش به علاقه هاى او مى نگرد و حاضر به جلوگيرى از خواسته هاى غير معقول و نادرست او نمى شوند اين طفل صغيرى كه ، هيچ اطلاعى از نتيجه كارهايش را ندارد و نسبت به آينده خود بى خبر است ، چرا بايد در برابر چشمان والدينش به گودال هلاكت بيافتد آيا محبت و علاقمندى براى فرزندان مخالف پند و اندرز و نصائح آنان است ؟ آيا خوراندن داروهاى تلخ و اذيت آمپول و يا عمل جراحى براى فرزندان بيمار، بر خلاف محبت و دلسوزى است ؟ آيا جلو آزاديهاى نادرست و غير معقول او را گرفتن ، عين محبت و دلسوزى نسبت به آنها نيست ؟ بهرحال والدين در مقام تربيت بايد مصلحت فرزندان خود را هدف قرار دهند تا اينكه بتوانند اين امانت الهى را بطرز زيبا تربيت نموده و تحويل جامعه انسانى بدهند.
قلب جوان مانند زمين آماده كشت است
حضرت على صلوات الله عليه در اين زمينه مى فرمايد:
اَى بُنَىَّ ، اِنى لَما راءيتُنى قد بَلَغتُ سِنَّا ....
اَو يَسبِقَنى اليكَ بَعضُ غَلَباتِ الهَوَى وَفِتَنِ الدُّنيا، فَتَكُونَ كَالصَّعبِ النَّفُورِ، و اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ كالاَرضِ الخالِيَةِ ما اُلقِىَ فِيها مِن شَى ءٍ قَبِلَتهُ، فَبادَرتُكَ بِالاَدبَ قَبلَ اَن يَقسُوَقَلبُكَ وَيَشتَغِلَ لبُّكَ، لِتَستَقبِلَ بِجِدِّ رَاءيِكَ مِن الاَمرِ ماقَد كَفاكَ اَهلُ التَّجارِبِ بُغيَتَهُ و تَجرِبَتَهُ ....
اى پسرم ، وقتى كه ديدم پيريم فرا رسيده ، و قواى بدنم بتدريج ضعيف مى شود، به اين وصيت اقدام نمودم و فرازهائى را از آن بتو گفتم مبادا كه عمرم تمام شود و آنچه در درون داشته ام بيان نكرده باشم ... بهر حال خواستم پيش از آنكه هوا و هوس و فتنه هاى دنيا بر تو هجوم آورد و مانند مركب سركشى گردى ، اين مطالب را بتو گفته باشم ، چرا كه قلب جوان هم چون زمين خالى است هر بذرى در آن كاشته شود آن را مى پذيرد بنابراين در تعليم و ادب تو پيش از آنكه قلبت سخت شود و عقل و فكرت به امور ديگرى مشغول گردد برنامه هاى خودم را آغاز كردم تا اينكه تو با تصميم جدى به استقبال امورى بشتابى كه انديشمندان و اهل تجربه زحمت آزمون آن را كشيده اند و تو را از تلاشهاى پرزحمت بى نياز ساخته اند بهر حال آنچه از تجربه هاى آنان نصيب ما گشته ، نصيب تو هم خواهد شد بلكه شايد پاره اى از آنها كه بر ما مخفى مانده . [در اثر وضع روزگار] برتو روشن گردد.
نكاتى كه در اينجا آمده است :
1 - احساس مسئوليت در مقابل اندوخته ها و نحوه انتقال آنها بديگران است چون هر انسانى در مدت عمر خويش ، معلوماتى را بدست مى آورد كه حاصل عمر او مى باشد و اين آگاهيها اقسامى دارد بعضى از مردم در علم و دانش ، و عده اى در حرفه و فن ، گروهى در اخلاق و موفقيتهاى زندگى و و ... صاحب اطلاعاتى هستند و هر كسى در مورد علم و آگاهى و يا تخصص خويش مسئوليتى دارد و بايد آن را بنحو زيبا انجام دهد و آن مسئوليت اين است كه اطلاعات خود را بديگران انتقال دهد تا اينكه جامعه انسانى روز به روز موفقيت هاى بيشترى را كسب كند و اگر اين مسئوليت بدرستى انجام نشود تمام انسانها بايد زندگى را از نو شروع كند و موارد تجربه شده را خود مجددا آزمايش كند و اين از بدبختى هاى يك جامعه است بنابراين بر همگان لازم است كه اندوخته هاى خود را در چهار چوب دستورات دينى ، به نسل هاى جديد انتقال دهد و اين يك وظيفه انسانى و دينى است و پيشوايان معصوم عليهم السلام با اداء اين وظيفه دينى و انسانى ، عموم مردم را به چنين عمل زيبا و ارزشمند، دعوت مى كنند تا اينكه در ميان انسانها دلسوزى و علاقمندى بيك ديگر تقويت شود و ميوه شيرين عمرشان را هديه خوشبختى جوانان قرار دهند.
2 - احساس مسئوليت و انجام دادن وظائف دينى و انسانى بايد به موقع صورت پذيرد تا نتائج مطلوب را در برداشته باشد بعنوان مثال مسئوليتى كه بعهده باغبان گذاشته مى شود به تمام فصل هاى سال تقسيم مى گردد و هر فصلى متناسب با خود مسئوليتى براى او دارد اگر مسئوليت فصل بهار را بموقع انجام ندهد و آن فرصت مهمى كه در مورد درختان و يا زمين زراعى بوده از دست بدهد نمى تواند از زير دستان خود گلايه كند بلكه بايد از عدم رسيدگى به موقع خويش شكايت كند.
والدين و مربيان در برابر نونهالان مسئوليت بزرگى را بر دوش دارند و بايد بزمان اجراى آن بطور كامل آگاه شوند تا قلب پاكيزه و آماده جوانان را قبل از هر نوع آلوده گى ، بسوى برنامه هاى مفيد و ارزشمند هدايت نمايند اگر كسى در مقام پدر و مادرى اين مسئوليت را بموقع اجراء نكند ضمن خيانت بفرزند، آينده خود و خانواده را با دشواريهاى بسيارى روبرو ساخته است عواطف و احساسات بى جا نبايد مانع انجام وظايف دينى و انسانى خود در مورد فرزندان باشد چون روح و روان جوان اگر به تربيتهاى غلط و روش هاى نادرست عادت پيدا كند بصورت يك حيوان سركش و تندخو، در متن زندگى ظاهر مى شود و با قساوتى كه در قلبش ايجاد گرديده ، شعور و عقل خود را از دست مى دهد و ديوانه وار حريم ارزشهاى زندگى را درهم مى كوبد و لذا احساس مسئوليت ها بايد بموقع آغاز شود تا اينكه والدين در تربيت فرزندان خود نتائج مفيدى را كسب كنند.
نكاتى كه در تربيت بايد رعايت شود
1 - مسئله تربيت نونهالان ، يك وظيفه سنگينى براى والدين است و بايد از دوران انعقاد نطفه زمينه هاى سالم و لازم را، در جهت رشد و پرورش استعدادهاى او، ايجاد كنند چون جنين در مقابل اخلاق و رفتار و تغذيه آنان ، بى تفاوت نمى باشد همانگونه كه به بهداشت ظاهرى غذا بايد توجه كرد در حلال و حرام بودن آن نيز، نهايت دقت و مراعات دستورات دينى ضرورت دارد.
براى اينكه غذاى حرام ، با هيچ وسيله اى پاك و بهداشتى نمى شود و لذا براى والدين ، خصوصا مادران عزيز و محترم لازم است از دادن شير و يا غذاى حرام ، به نوزاد، خوددارى كنند تا اينكه بتوانند حقايق بزرگ و ارزشمندى را، بوسيله آنها، تحويل جامعه بدهند.
و اين موضوع را بايد بهداشت جهانى ، بابرنامه هاى ويژه اى در سطح دنيا به گوش همه برساند تا مردم بدانند كه بهداشت درونى غذا بيشتر از بهداشت ظاهرى بايد رعايت شود، و در اسلام به اين نكات خيلى اهميت داده شده است .
2 - قبل از ورود ميكروبهاى ضد ارزشى به قلب فرزندان ، بر والدين واجب است كه آن منطقه ظريف و لطيف را با آموزش هاى دينى ، بيك محيط ممنوعه براى شياطين و وسوسه هايشان تبديل كنند.
چون اگر چنين حركت مهم و ارزشمند در روح و روان كودكان ، شكل نگيرد و در اين مكان حساس ، نگهبانى و پاسدارى هاى دقيق و مهم انجام نشود، هواهاى نفسانى و فتنه هاى دنيا وارد محيط پاك و سالم قلب كودكان و يا نوجوانان مى گردد و هيچ تلاشى براى نجات آنان بعد از اين گرفتارى مفيد واقع نخواهد شد حضرت على صلوات الله عليه با يك مثال خيلى روشن آن را توضيح مى دهد و مى فرمايد: فَتَكُونَ كَالصَّعبِ النَّفُورِ ....
اين نوجوان در اثر عدم رسيدگى به موقع بيك حيوان سركش تبديل مى شود و هيچ كس نمى تواند او را آرام سازد.
چون روح و يا قلب نوجوان مانند زمين زراعى آماده اى است كه هر نوع بذرى را مى پذيرد و آن را به رشد و ثمر دهى مى رساند اگر مربيانش در زمان مناسب مراقبت هاى لازم را عملى نسازند و بذر لياقت و شايستگى و آگاهى را در اين دل آماده ، بكار نگيرند شياطين با دوستانش به وى هجوم برده و او را ببدبختى و ضلالت مى كشانند.
3 - وقتى كه در والدين و يا مربيان اين آگاهى پديد آمد كه در مورد نوجوانان قدمهاى مثبتى بردارند بايد بدانند عمده ترين سرمايه گذارى كه مى تواند جوانان را در مقابل هزاران بيمارى و يا ميكروبهاى خطرناك واكسينه كند چيست حضرت على صلوات الله عليه مى فرمايد:
فَباَدرتُكَ بِاءلاَدَبِ قَبلَ اَن يَقسُوَ قَلبُكَ وَ يَشتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَستَقبِلَ بِجِدِّ رَاءيِكَ، مِنَ الاَمرِ ماقَد كَفاكَ اَهلَ التَّجارِبِ بُغيَتَهُ وَ تَجرِبَتَهُ.... .(11)
اى فرزندم ، در چنين موقعيتى به تاءديب تو، پيش از آنكه قلبت سخت شود مبادرت نمودم تا اينكه بتوانم زمينه مناسبى را در رشد و كمال و سعادتت ايجاد كنم [چون اگر روح و روان جوان در اثر بى اعتنائى والدين سخت شود و عقل و فكر او به مسائل ديگرى مشغول گردد، تلاش در باره تربيت وى فايده اى در بر نخواهد داشت ] اما وقتى كه من به سرمايه گذارى مهمى ، چون ادب و تعليم در مورد تو، اقدام نمودم و اينكار را در زمان مناسبش انجام دادم تا اينكه با تصميم جدى به استقبال امورى كه سعادت و موفقيت كامل تو را با خود دارد بشتابى ، بخاطر اينكه انديشمندان و روزگار ديده ها يعنى اهل تجربة ، زحمت آزمون آن را كشيده اند و نسل آينده را از تلاش بيشتر بى نياز ساخته اند، تا اينكه نسل جوان با سرعت تمام ، بسوى رشد و كمال و خوشبختى در اثر به كار بستن تعليمات و آموزشهاى آنان ، حركت كند.
4 - اعتنا كردن به تجارت گذشتگان از مهم ترين ابزار سعادت نسل هاى آينده است كه بطور رايگان در اختيار آنان قرار مى گيرد و بخاطر اهميت اين موضوع ، آن را بطور مشروح بيان مى كنم .
تجربه ديده بان زندگى جوانان است
كلمه اى به نام [تجربه ] در متون احاديث آمده است و در موارد زيادى به اهميت لزوم استفاده انسان در جهت موفقيت خويش از آن ، اشاره شده است و در ميان مردم ، اعم از بيسواد و با سواد اهميت تجربة در تمام زمينه هاى زندگى گوشزد مى شود تا جائى كه بر هيچ كس درك و هضم معناى آن دشوار نمى باشد حالا به نكات مهم اين كلمه بپردازيم .
[تجربة ] از جهت معناى لغوى با كلماتى مانند [آزمايش : اختيار ، امتحان و ... ] داراى يك محتوى هستند و مى توان آنها را در معناى تجربه گنجاند كه معناى تجربه يعنى آزمايش و امتحان و يا اختيار است در هر صورت معنائى كه عرف عقلاء از اين واژه مى فهمد قريب به همين معنى است زيرا در اصطلاح اهل عرف وقتى كه تجرية مطرح مى شود و يا از اهميت آن سخن به ميان مى آيد و يا به كسى توصيه مى كنند كه كارهايت را با اهل تجربه در ميان بگذار معنى خاصى غير از اين معانى اراده نمى شود و هر كارى كه انسانهاى گذشته انجام داده اند و از نتايج بد و يا خوب آن آگاه شده اند نسبت به نسل آينده و يا افراد همان عصر و يا كسانى كه دست به چنين كارى نزده اند يك عمل آزمايش شده و مجرب مى باشد چه اگر خودشان بعد از اين تجربه بخواهند دست به اين كار بزنند با اطمينان خاطر و آگاهيهاى لازم از نتايج آن وارد عمل مى شوند و اين از بزرگترين عوامل موفقيت انسان در امورات زندگى بشمار مى آيد.
ممكن است در كلام عده اى كلمه تجريه مطرح نشود ليكن محتواى آن مورد تذكر واقع گردد. بعنوان مثال : مى گويند اگر مى خواهى دربرنامه هاى زندگى افسوس نخورى و هميشه كارهاى مفيد و سودمند، انجام بدهى از اعمال گذشتگان پند و عبرت بيآموز.
به اين تعابير و نظائر آنها كه از يك حقيقت حكايت دارد و در بيدارى و آگاهى و موفقيت جوانان نقش به سزائى را ايفاء مى كند تجربه گفته مى شود.
[تجربه ديده بانى است كه در قُله كوه زندگى قرار گرفته است حقائق و اسرار مهمى را در اختيار نسل حاضر و آينده اى كه وارد زندگى مى شوند قرار مى دهد و آنان را از نقاط آرام و مطمئن و بى خطر و نزديكترين راه بسوى مقصد هدايت مى كند].
كسى كه در پائين كوه قرار گرفته اگر بوسيله راهنمائى ديده بانان ، مسير را انتخاب كند بطور يقين به موفقيتهاى بزرگى دست مى يابد زيرا وى بدون هيچ سرمايه گذارى و صرف عمرگرانمايه ، بسود بزرگى نائل گشته است اما اگر با بى اعتنائى به راهنمائى ديده بان ، وارد معركه زندگى بشود و خود مسيرى را انتخاب كند از موفقيت و سعادت خويش فاصله گرفته است و بايد مدتها از عمر و سرمايه هاى زندگى خود را صرف كند تا اينكه در مورد هر كارى به نتيجه اى نائل بشود و در اينصور تمام برنامه ها را از نو بايد آغاز كند در حاليكه تجربه بدون هيچ معطلى و صرف اوقات گرانمايه ، اطلاعات لازم را به وى منتقل مى سازد، اينجاست كه بايد احساسات زمان جوانى تعديل شود تا از مصلحت خويش غافل نباشد و با اعتناء كردن به راهنمائى ديده بانان ، خودشان را از يك خسارت غير قابل جبران نجات دهند.
بعنوان مثال : پدران و مادران و افراد سالخورده و مشكلات ديده ، انسانهائى هستند كه در طول زندگى آنها ابتلاءات بزرگى واقع شده است و از همين راه به قله كوه زندگى صعود كرده اند و تمام فراز و نشيبهاى روزگار را از نزديك لمس كرده و با سختيها از آن عبور نموده اند حالا وقتى كه جوانان مى خواهند همين مسير را طى كنند و با موفقيت كامل به سر منزل مقصود نائل شوند بايد رمز و كليد آن را پيدا نموده تا در كمترين زمان ، نتايج درخشانى نصيب آنها بشود رمز و كليد موفقيت و خوشبختى جوانان ، اعتناء كردن به پند و اندرز و تجربيات والدين وبزرگان است چون آنها بصورت يك ديده بان دلسوز و علاقمند به سرنوشت عزيزان خود، حقائق لازم را دور از هر گونه خدعه و نيرنگ تحويل مى دهند.
س : چرا اغلب جوانان خريدار واقعى اين گوهرهاى پرقيمتى كه بطور رايگان در اختيارشان قرار مى گيرد نيستند؟
ج : عوامل متعددى مى تواند در عدم پذيرش جوانان دخالت داشته باشد و ما به توفيق الهى به مهمترين آنها، بطور اختصار اشاره مى كنيم ؛ چون بخشى از اين عوامل به والدين يا كسانى كه به دنبال انتقال تجارب خويش هستند بر مى گردد، حالا به بررسى آنها مى پردازيم :
عواملى كه در جوانان مانع قبول اين حقائق مى شود عبارتند از:
1 - احساسات و غرور جوانى ، 2 - تفسير و تحليهاى نادرستى كه در مورد تجربه دارند. 3 - احساس حقارت و محدود شدن آزادى آنها در اثر عدم استقلال ، 4 - وضع محيط زندگى و كيفيت تربيت آنها.
توضيح و دقت : جوان در اثر نيرو و قدرت و احساسات زياد، به سمت غرور و تكبر و كارهاى احساساتى گرايش دارد و علاقمند است كه تمام برنامه هايش را باتكاءِ همين احساسات پياده مى كند و در اثر كثرت و به هم فشردگى احساسات ، كوچكترين احتمال خطاء و اشتباه در آراء و عقايد خود نمى دهد و به همين جهت نمى تواند در مقابل پند و اندرز والدين و افراد خيرخواه ، خود را تسليم نمايد ويا طبق دستورات دينى در شعاع رضايت پدر و مادر خود، حركت نمايد و اين يك قانون طبيعى است كه هركس در سنين جوانى داراى غرور و احساسات شديد است ، ليكن همين احساسات بوسيله دستورات الهى ، كه يك جوان مؤ من از آنها اطاعت مى كند تعديل مى شود و در جامعه مسلمين در گذشته و يا حالا، عده اى از جوانان را مى بينيم كه بدون هيچ نوع غرور و تكبر، بيك تواضع مطلوبى مزين هستند، و اين يك واقعيت است كه در وجود جوانان ، حالت ويژه اى احساس مى شود كه حاكى از نوعى احساسات جوانى است و اگر اين حالات در شعاع دين و اطاعت از خدا قرار گيرد هيچ خطرى را متوجه آنها نمى سازد و اما عللى كه آنان را در اين دوران حساس به بيماريهاى روحى و روانى گرفتار مى كند.
در آخر همين بحث مورد بررسى قرار خواهيم داد.
نكته دوم : بى ميلى جوانان به تجربه به خاطر، درك نكردن ، و نداشتن معناى درست از تجربه است اگر آنها را به اين نكته آگاه كنيم كه اغلب پيشرفتهاى بشر در زمينه هاى علمى ، هنرى ، صنعتى ، مهندسى ، پزشكى ، عمران آبادى ، كشاورزى ، مطالعات ، و و ... از مسير تجربه عبور مى كند و بدون آن هيچ موفقيتى نصيب انسان نمى شود. قطعا خريدار واقعى تجربه خواهند شد بعنوان مثال : اگر كسى قصد ازدواج دارد و مى خواهد فردى را انتخاب كرده تا در تمام لحظات عمرش يار و غمخوار وى باشد او با كدام معيار و الگو مى تواند به اين خواسته قلبى خود نائل شود؟ در اين لحظه اهميت [تجربه ] روشن شده و او را به سوى والدين و يا هركسى كه ازدواج كرده و به نكات مهم آن آگاهى زيادى دارد، راهنمائى مى كند تا او بتواند از اندوخته هاى آنان استفاده كرده و بناى ساختمان ازدواج را با الگوهاى كامل شروع نمايد در اينجا لازم است جوانان را به اهميت تجربه در موفقيت آنان متوجه سازيم .
بعنوان مثال : بايد به يك جوانان گفته شود اگر در ميدان جنگ ، ديده بان ، ميادين مين گذارى شده را، به شما نشان دهد و با راهنمائى هاى خود، مسير حركتتان را، از يك محيط امن و بى خطر، هدايت كند در اين حال محبت و دلسوزى هاى او را، چگونه ارزيابى مى كنيد؟ آيا عقل شما، اجازه مى دهد كه در يك موقعيت حساس و حادثه آفرين ، برخلاف سخنان وى ، حركت كرده و از او اطاعت نكنى ؟ هرگز يك انسان آگاه و هشيار به خود اجازه نمى دهد در چنين وضع خطرناك ، راهنمائى ديده بان را زير پا گذاشته و بر طبق ميل خود، رفتار نمايد. بلكه با عشق و علاقه قلبى ، اطاعت از سخنان او را برخويشتن واجب مى داند تا اينكه بتواند سلامتى خود را از ميان خطرهاى جدى حفظ كند.
پند و اندرز والدين و بزرگسالان كه نامش تجربه است همان سخن و راهنمائى ديده بان است . كه راه سالم زندگى را به شما توصيه مى كند.
نكته سوم : جوان خيال مى كند با بكار گرفتن تجربه و اطاعت از ديده بان ، آزادى و استقلال وى به خطر مى افتد و خود را در يك وادى تحقير شده مى پندارد در صورتيكه وى نمى داند كه تجربه هيچوقت به استقلال و آزادى او صدمه نمى زند بعنوان مثال : كسى علاقمند است در جاده هاى حساس و خطرناك رانندگى كند او بايد از افرادى كه دوران زيادى از عمرشان را در رانندگى سپرى كرده اند آموزشهاى لازم را ياد بگيرد وقتى كه رانندگى وى مورد قبول آنها واقع بشود با آرامش خاطر مى تواند پشت فرمان اتومبيل بنشيند و بدون اضطراب و نگرانى آن را بسوى مقصد هدايت كند. آيا ياد گرفتن چيزهائى كه نمى دانيم به آزادى و استقلال ما صدمه مى زند؟ آيا انسان در اثر يادگرفتن تحقير مى شود؟ در اين صورت تمام دانشمندان جهان بايد افراد حقير و ذليل باشند چون با يادگرفتن ، به آن مقام ، ارزشمند رسيده اند.
نكته چهارم : وضع محيط زندگى اعم از خانواده و يا شهر و روستا بوسيله افراد ناشايسته مانع پذيرش تجربه مى شود گروهى ازجوانان سركش و بى بند و بار وقتى در اجتماع ظاهر مى شوند افكار فرزندان معصوم مردم را از اخلاق و روشهاى معنوى و انسانى منحرف كرده و موجبات ذلت و بيچاره گى آنها را فراهم مى كنند در اينحال والدين بايد بيشترين دقت را داشته و حافظ سلامت فكرى فرزندان خود باشند.
س : چه عواملى از ناحيه والدين ، جوانان را از قبول تجارب آنها مانع مى شود؟
ج : در اين مورد عواملى وجود دارد كه مانع انتقال تجارب به جوانان مى شود:
1 - بكار گرفتن عواطف بيشتر از حد لازم ، 2 - اهميت قائل نشدن والدين به تجارب خود، 3 - نداشتن مديريت كافى از ابتداء تشكيل خانواده ، 4 - دلسوزى هاى بى مورد در حق بعضى از اعضاى خانواده ، 5 - درك نكردن موقعيت جوان در انتقال تجربه ها.
خلاصه مطلب : عدم تفاهم در ميان بزرگسالان ، خصوصا والدين موجبات تنفر جوانان را فراهم مى كند به دليل اينكه اگر سخنان آنان حاكى از يك واقعيت باشد چرا در ميان پدر و مادر اختلاف و ناهماهنگى وجود دارد؟ اينگونه روشها در روح و روان جوانان آثار منفى ايجاد مى كند و مانع بزرگى در پذيرش سخنان ارزشمندشان ، كه در موفقيت فرزندانشان نقش مؤ ثرى را ايفاء مى نمايد خواهد بود والدين وبزرگسالان بايد نكات ضعف خودشان را در ميان جوانان منتشر نسازند و در غياب و حضور از سياست و مديريت واقعى حمايت نمايند تا از اين راه اميدوارى بيشترى در قلب نونهالان پديد آيد.
بهر حال موانع مهمى كه در مورد نپذيرفتن تجارت گذشتگان خصوصا والدين ، براى نسل جوان عنوان مى شود عبارتند:
1 - طرز برخورد و يا اخلاق والدين با يكديگر و يا فرزندانشان است چون هر نوع اخلاق ، آثار مناسبى با خود دارد و مسئله تجربه براى جوانان ، مانند تحصيلات كلاس درس و يا تعليم فن و حرفه اى است كه بايد از طريق درستى به آنان انتقال داده شود وقتى كه والدين در ميان نونهالشان با رفتار تند و غضبناك ظاهر مى شوند و هيچ توجهى به تجارب تلخ ، اخلاق تند گذشتگان از خود نشان نمى دهند، بتدريج زمينه بدبينى را در قلب فرزندانشان نسبت به تجربه و يا پند و اندرزها، بوجود مى آورند.
اما اگر آنان مانند تحصيل علم و دانش ، دنبال تجربه هاى گذشتگان باشند فصل تازه اى را در پذيرش جوانان ، از سخنان مفيد و تجربه هاى آموزنده ، باز كرده اند.
2 - بد آموزيهايى كه در اثر امكانات رفاهى براى جوانان ، از دوران كودكى ، ببار آمده است . كودكى كه خود را در ميان انواع و اقسام ، وسايل تفريح و يا اسباب بازى و يا خوردنيها و نظائر اينها مى بيند حالت خاصى در روح و روان وى پديد مى آيد تا جائى كه در هنگام جوانى هم مانند زمان خردساليش ، به زندگى نگاه مى كند و مى خواهد برنامه هاى خود را، بدون توجه به ارزشها پياده نمايد، يعنى همانطورى كه با امكانات زياد، دلخواه خويش را تعقيب مى كرد اگر چه به ضرر و زيانش بود و حاضر به پذيرفتن سخنان ديگران در بهتر پياده كردن خواسته هايش نمى شد چون كثرت امكانات و رفاه بيشتر، معايب او را پنهان مى ساخت ، در دوران جوانى هم ، با همان حالت مى خواهد زندگيش را شروع نمايد و چنين خيال مى كند كه با مخفى كردن معايب و يا جبران خسارتها در اثر داشتن رفاه و امكانات بيشتر، خواهد توانست خود را منهاى تجربه به سر منزل مقصود نائل كند در صورتيكه تجربه مانع خسارتهاى مهمى مى شود كه با هيچ وسيله اى قابل جبران نيست چون اگر كسى با داشتن مال و ثروت و و ... بتواند زيانهاى اشتباهات خويش را تاءمين كند هيچ وقت نمى تواند عمر گرانمايه اى كه صرف خطاء و اشتباهات او گرديده است دوباره بدست آورد بهر حال احترام به تجارب و بكار بستن آن ، صرفا بخاطر جلوگيرى از خسارتهاى مالى نيست تا اينكه ثروتمندان بتوانند زندگى را بدون تجربه اداره كنند بلكه اين گوهر گرانقدر كه بطور رايگان در اختيار علاقمندان قرار مى گيرد بيشتر در مقابل خسارتهاى معنوى و فرهنگى و يا شخصيتى انسان است مبنى بر اينكه او بوسيله تجربه از خواب غفلت بيدار شده و شخصيت و انسانيت خويش را از آلوده گى هاى زيانبار و خسارتهاى غير قابل جبران ، حفظ كند.
در اين حال براى والدين لازم است فرزندان خود را از دوران كودكى به اهميت تجربه آگاه ساخته و او را به اجراى نتائج آن ملزم سازند تا اينكه وى در هنگام جوانى ، خريدار واقعى تجربه باشد و موفقيت هاى بزرگى را نصيب خويش سازد.
3 - شكسته نشدن غرورهاى نوجوانى ، مانع قبول تجارب در دوران جوانى مى شود. كسانى كه در يك محيط كاملاً آسوده و بدون مشكلات و فشارهاى زندگى ، رشد مى يابند، عادتهاى نادرستى در روح آنها بوجود مى آيد از جمله احساس غرور و يا راحت طلبى و و ... مى باشد اين گروه از مردم هيچ وقت دنبال تجربه نخواهند بود چون موقعيت زندگى آنها، در اثر نداشتن مشكلات و نبودن موانع بر سر راه خواسته هايشان ، معناى تجربه و ارزش آن را در سعادت بشر، آن چنان مخفى ساخته ، كه در ذهن آنان ، موردى براى آن نمى ماند بجهت اينكه فشار و يا مشكلات و سختيها در زندگى ، با خود بركاتى دارند از جمله توجه دادن انسان به اهميت تجربه است حتى حيوانات هم در اثر گرفتار شدن و تحمل سختيها بسوى تجربه گرايش پيدا مى كنند مثلاً: اگر حيوانى از دام صياد بعد از گرفتارى نجات حاصل كند دوباره حاضر نمى شود به علائم و نشانه هاى خطر بى اعتناء باشد و اگر انسان از دوران كودكى فشار و يا سختيهاى زندگى را لمس كند و بدون تحمل رنج و زحمت خواسته هايش برآورده نشود قطعا در روح وى زمينه اى براى رشد غرور ايجاد نخواهد شد بلكه در اثر نجات از گرفتاريهاى زندگى ، آن چنان متواضع مى شود كه هميشه در جستجوى تجربه ، و بكار گرفتن آن ، تلاش خواهد كرد بنابراين براى والدين در تربيت فرزندانشان لازم است زمينه عادتهاى غلط و نادرستى را در روح و روان آنان ايجاد نكند بلكه با برنامه هاى صحيح و معقول ، از غرور بى جا و خسارت بارى كه مانع قبول تجربه و سخنان آموزنده مى شود جلوگيرى كنند.
تجربه تاءمين كننده سعادت زندگى است
در باره [تجربة ] مطالبى را قبلاً مطرح كرده و به اهميت آن در زندگى انسانها اشاره نموديم ولى در اين جا به آثار مفيد آ ن مى پردازيم تا نسل جوان ، رابطه خود را با اين وسيله بسيار ارزشمند تقويت كند و خود را براى استفاده بهتر، آماده سازد.
عمده ترين دليل بر امتياز انسان و كفايت و شايستگى هايش ، متوجه [عقل ] اوست و هر نوع مدح و تعريف و تمجيد از وى ، به اندازه كارهاى عاقلانه اوست براى اينكه معناى عقل در وجود بشر، با انجام دادن اعمال و كارهائيكه ، وى را در جهت صعود به هدف آفرينش خود، نائل مى سازد، ثابت مى گردد، پس انسان عاقل كسى است كه بدنبال كارهائى باشد تا او را در مسير رشد و كمال و هدايت قرار دهد.
در تعريف عقل از حضرت امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد، حضرت فرمود:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمانُ واكتُسِبَ بِهِ اَلجِنانِ .(12)
چيزى كه به وسيله آن بندگى خداوند محقق مى شود و موجب كسب بهشت مى گردد.
زندگى براى هرانسان هنگام ارزشمند و سعادت آفرين خواهد بود كه تمام برنامه هايش را از كانال عقل عبور دهد زيرا در لسان احاديث عقل بعنوان حجت خدا و پيامبر باطنى معرفى شده است و در اثر هماهنگى با حجت ظاهرى [پيشوايان معصوم عليهم السلام ] خوشبختى و سعادت انسان را در دنيا و آخرت تاءمين مى كند.
در مورد ثمره مهم عقل ، حضرت على صلوات الله عليه مى فرمايد:
واَلعَقلُ حِفظُ التَّجارِبِ، وَ خَيرُ ما جَرَّبتَ ما وَ عَظَكَ(13) .... .
بكار بستن تجارب در شئونات زندگى وظيفه و يا كار عقل است و بهترين تجربه آن است كه تو را موعظه و نصيحت كند.
و اين جامع ترين تعريف در مورد عقل است براى اينكه رعايت تجارب در تمام امورات زندگى و استفاده نمودن از آنها، دليل عقل انسان است چون فرد عاقل كسى است كه تلاش خود را در دوران زندگى ، براى رسيدن به ارزشهاى معنوى و انسانى ، انجام دهد تا از خسارتهاى غير قابل جبران در امان باشد، اين حركت مفيد و سودمند بوسيله احترام به تجارب گذشتگان مى تواند نتائج مطلوب را در برداشته باشد در غير اين صورت هر تلاشى ضرر و زيانهاى بسيارى را با خود خواهد داشت تنها راه نجات از كثرت زيان هاى مالى و يا خسارتهاى شخصيتى و يا معنوى و فرهنگى با ارج نهادن به تجارت ميسر خواهد بود.
انسان عاقل هميشه از نيروى عقلانى بهره مى گيرد و با بكار بستن فرمولهاى دقيق و لازم خود را از گرداب هلاكت و نابودى نجات مى دهد و تمامى فرمول هاى خوشبختى ، عصاره و خلاصه تجربه هاى گذشتگان است بخاطر اينكه غذاى عمده عقل ، تجربه هاست همانگونه كه زنبور عسل از مجموع گُلها، عسل شفابخش و لذيد تهيه مى كند، عقل هم با ملاحظه تجارب رشد پيدا مى كند.
بنابراين عقل بعنوان حجت الهى انسان را بسوى احترام به تجارب گذشتگان ، و عمل به نصايح پر قيمت آنان وادار مى كند حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اَلعَقلُ غَرِيزَة تَرَبِيها التَّجارُبُ (14)
عقل غريزه اى است كه بوسيله تجارب پرورش و رشد مى يابد.
و از مهمترين بركات تجربه ، حفظ آرامش روح و روان انسان است چون عامل نگرانى و اضطراب در او، عدم آگاهى از نتائج تصميماتى است كه مى خواهد انجام دهد وقتى تجربه ، آگاهى و شناخت كامل را در هر زمينه اى ، در اختيار انسان قرار مى دهد و او را بيك اطمينان خاطر در ادامه كار و تلاشهايش نائل مى سازد ديگر موردى براى نگرانى باقى نمى ماند.
نسل جوانى كه نسبت به آينده خود و نتائج كارهائى كه مى خواهد انجام بدهد آگاهى ندارد خود را در يك حالت خطرناك روحى مى بيند و هر لحظه به شدت آن افزوده مى شود ليكن گوهر گرانقيمت و بى نظيرى ، مانند تجارب نسل هاى گذشته او را از اين ناراحتى نجات داده و راه روشنى را در اختيارش قرار مى دهد.
اما اگر او از تجربه استفاده نكند در كنار برنامه هايش گرفتار نگرانى و تشويش خاطر مى شود.
و از تصميمات دقيق و مفيد براى هميشه محروم مى گردد براى اينكه بى اعتنائى به تجربه از ضعف نيروى عقلانى حكايت مى كند و در جامعه بشرى با حقيقتى كه مى تواند ارزش لحظات عمرگرانمايه را حفظ نموده و انسان را در مسير تكاملى با كمترين هزينه ها ببالاترين منافع مادى و معنوى نائل كند نبايد يك برخورد غير عقلانى و غير منطقى بشود اشخاصى كه در تمام دوران زندگى خصوصا در ايام جوانى ، از اين پايگاه محكم و پايدار خوشبختى استفاده نمى كنند و در اثر غرور و احساسات كاذب بخواسته هاى نفسانى خود روى مى آورند و از فرصتهاى بدست آمده استفاده نمى كنند در نتيجه آينده پر درد و غم و اندوهى را براى خودشان تدارك ديده اند.
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
بادِرِ الفُرصَةَ قَبلَ اَن تَكُونَ(15) غُصَّةً .
فرصتها را قبل از تبديل شدن به غصه و غم دريابيد.
انسان از طريق احترام به تجارب گذشتگان ، مى تواند فرصتهاى مهم زندگى را به ارزشهاى بزرگى تبديل كند و براى هميشه از آن بهره مند شود اما اگر با بى اعتنائى بدرسهاى بزرگان و افراد آگاه ، فرصتها را از دست بدهد تمام عمر خويش را باندوه و غم گرفتار ساخته است دوران جوانى مانند فصول سال با سرعت از دست انسان مى رود و او نمى تواند با آزمايشات خود تمام برنامه هاى زندگى را تنظيم كند زيرا او وقت رسيدگى بر تمام كارها را ندارد تا يكى يكى آنها را تجربه كند و اصلاً دليلى بر اينكار، بعد از اين همه تجربه وجود ندارد مثلاً تجربه نشان داده كه ظلم و ستم يا خوردن غذاى حرام و و .... به مصلحت انسان نيست و او را بنابودى كامل و عذاب دنيا و آخرت سوق مى دهد.
و يا اينكه معنويت پايگاه محكمى است كه انسان را به موفقيت و ارزشهاى واقعى نائل مى سازد، در اين صورت آزمايش مجدد معنا ندارد براى اينكه نسل هاى گذشته آن را تجربه كرده است پس هرانسانى بايد از اولين دوران زندگى با بكار بستن اين همه تجربه ، خود را در مسير رشد و تعالى قرار دهد در غير اينصورت غم و اندوه ، آسايش ها را از او مى گيرد مانند كسى كه در فصل بهار به كشت و كار مناسب در زمين زراعى خود مشغول نشده بعد از مدتى كه فصل تابستان و پائيز از راه مى رسد براى او جز غم و اندوه و افسرده گيهاى بى امان نتيجه اى ندارد.
بنابراين اهميت تجربه و نقش آن در سعادت بشر، بدون هيچ شبهه اى مورد تاييد همگان است ولى چرا عده زيادى از مردم ، از اين مسير روشن استفاده نمى كنند؟ جوانانيكه براى رسيدن به تمام آرزوهايشان تلاش مى كنند و مى خواهند با سرعت زياد از ميان موانع عبور كرده و به مقصود خويش نائل شوند، چرا از كشتى نجات تجربه بهره مند نيستند؟ وجود والدين با ذخائر پر بار تجارب زندگى ، و با دلسوزيهاى كامل براى موفقيت فرزندانشان ، بعنوان يك نعمت بزرگ الهى در هر خانواده و در كنار جوانان مطرح هستند ولى چرا اين گوهر گرانقيمت مورد احترام و توجه جوانان قرار نمى گيرد؟
تجربه ثابت كرده است كه هر جوانى با اطاعت از سخنان پرقيمت پدر و مادر مى تواند به عاليترين موفقيتها نائل شود و از وجود شريف آنها، مانند كوهى در برابر سيل حوادث روزگار استفاده كنند و آن عده ايكه نسبت به اين نعمت بزرگ خداوندى بى اعتناء هستند روزگار تاريك و ظلمانى و دور از هر نوع موفقيت و پيروزى را براى خود مهيا ساخته اند.
تاريخ آزمايشگاه بزرگ و دقيق است و در بيان حقائق هيچ ابهامى با خود ندارد تا اينكه گروهى با شك و ترديد به آن بنگرند و اين خلاصه فرمايش حضرت على (عليه السلام ) است كه در ضمن وصيت به فرزندش آمده است كه اى پسرم : روزهاى آينده خود را از جريان زندگى گذشتگان بخوبى تنظيم كن عوامل خوشبختى و سعادت و يا بدبختى را در طول زندگى از آنان بيآموز، براى اينكه امورات زندگى نوع بشر شبيهه هم است هرچيزى كه در زندگى گذشتگان عامل موفقيت آنها بوده است در نسل حاضر هم ، همان نتيجه را با خود دارد و يا هر عملى كه موجب بدبختى و شكست آنان گرديده ، در انسانهاى حال و آينده هم ، همان نتيجه را خواهد داشت .
خلاصه سخن
آگاهى انسان از اثر و نتيجه هر كارى را [تجربه ] گويند و اين آگاهى در دو صورت شكل مى گيرد:
1 - اينكه خود او محل آزمايش واقع شود تا از ضرر و زيان يا مفيد بودن كارى با خبرگردد.
2 - فرد ديگرى اطلاعات لازم را از نتايج عملى در اختيار او قرار دهد.
بخش اول كه هر كس خود را براى آزمايش كارى قرار مى دهد اين در صورتى ممكن مى شود كه او بعد از تجربه همان عمل زنده بماند مثلاً: شما داروئى را كه نمى دانيد سَم آن كشنده است يا نه ، و مى خواهيد آن را بيآزمائيد و خودتان بعنوان آزمايشگر، آن دارو را مى خوريد اگر دارو كشنده باشد ديگر از آزمايشگر خبرى نخواهد بود تا سم دارو را روشن كند اين گونه تجارب بصورت رايگان بدست خود انسان نمى رسد بلكه براى ديگران مفيد واقع مى شود.
اما بخشى از آزمايشات به امور مالى مربوط مى شود يعنى انسان علاقمند است كه نتيجه كارهاى انتخابى خود را، قبل از آغاز روشن سازد تا اينكه از ضررهاى زيادى كه ممكن است به او روى آورد جلوگيرى نمايد در اين صورت اگر خود او آزمايشگر باشد يك خسارت بزرگى را متوجه خود ساخته است .
مثل اينكه انسان ، ساختمانى را با يك طرز خاصى شروع مى كند كه بعد از مدت كوتاهى فرو مى ريزد با اينكه خسارت بزرگى را متحمل شده ولى مى تواند با تجديد نظر خود را از زيان مجدد نجات دهد.
2 - اما بخش دوم اطلاعات ، كه توسط عده اى بطور مجانى نصيب انسان مى شود و او را از سم مهلك و يا خسارت جبران ناپذير اعمالش آگاه مى سازد همان آگاهيهائى است كه بوسيله انبياء عليهم السلام در اختيار بشر قرار مى گيرد و بعبارت ديگر: نياز قطعى بشر بوجود رهبران آسمانى در هر عصر وزمان از همين نكته روشن مى شود زيرا براى در امان ماندن از خطاء و خطرهاى مهلك لازم است پابپاى پيامبران الهى حركت كنيم .
3 - تجربه گذشتگان مى تواند نسل هاى آينده را به آگاهى هاى لازم مسلح سازد تا از آمارِ حوادث تلخ و ناگوارِ زندگى ، كاسته شود. مسئله ازدواج در ميان نسل بشر يك برنامه رايج و مسلم مى باشد، و هر كسى در هنگام ازدواج ، مى تواند از معيار و الگوهائى كه در برنامه ازدواج گذشتگان نتائج مثبت و مفيدى را نشان داده ، استفاده كند تا گرفتار خسارت هاى زيان بار نشود.
مثلاً عده اى در انتخاب همسر، عناوين مادى و دنيوى را، مانند ثروتمند بودن ، يا طايفه مشهور داشتن ، و و .... را ملاك انتخاب قرار داده و بعد از مدت كوتاهى با خسارت هاى مهم و غير قابل جبران ، روبرو شده اند.
و گروهى شخصيت و ايمان و زيبائيهاى معنوى را در انتخاب همسر معيار خود قرار داده و موفقيت هاى بزرگى را نصيب خود ساخته اند.
اين تجربه ارزشمند، نسل آينده را بيك آگاهى بزرگ نائل مى سازد تا آنها به توانند از الگوهاى مثبت در هر مورد، خصوصا در مسئله ازدواج خويش بهره مند شوند، و زندگى خود را از شر حوادث تلخ و ناگوارى كه از طريق ازدواج هاى نادرست ، با معيارهاى غلط، پديد مى آيد حفظ كند.
عمده ترين فايده تجربه در ميان نسل بشر، اين است : عوامل منفى و نادرستى كه زندگى و عمر پرقيمت انسانها را، بنابودى مى كشاند در نسل هاى آينده ، تكرار نشود و اگر جوامع بشرى ، خصوصا مسلمانان به اين نكته اهميت قائل بشوند روز به روز، موفقيت هاى بيشترى را وارد زندگى خود، خواهند كرد بنابراين از مهم ترين علت بدبختى هاى ما، خصوصا نسل جوان اين است كه زندگى را، منهاى تجربه آغاز كرده و از موفقيت و خوش بختى خود هزاران سال ، فاصله پيدا مى كنيم .
پند و اندرزهائى كه توسط والدين يا بزرگسالان و و ... بطور رايگان بدست ما مى رسد مجموعه بزرگى از سرمايه هاى پرقيمت آنان را تشكيل مى دهد كه با صرف مال و عمر و حتى جان عزيزشان ، بدست آمده است و در قالب جمله هاى كوتاه ولى با محتواى سعادت و موفقيت جوانان ، مطرح مى شود.
مثال عده اى كه در مسير سم كشنده مواد مخدر، جان ومال و شخصيت خود را از دست داده و براى هميشه لكه ننگى بر دامن خود و شخصيت خانوادهاش گرديده است ، درس بزرگى به نسل هاى آينده و جوانان عزيز مى دهد تا گرفتار،اين آلودگى خطر آفرين نشوند تجارب گذشتگان ، هيچ وقت با ارزش هاى مادى ،قابل ارزيابى نمى باشد ولى قيمت آن ، با نجات يافتن ، جان و شخصيت تعداد زيادى ،از يك جريان زشت و نابود كننده تعيين مى گردد.
مثلاً: كسى از طريق تجربه آگاه مى شود كه اطاعت از والدين ، موفقيت جوانان را تاءمين مى كند يا كسى از راه تجربه آگاه گردد كه ازدواج با دختر متدين و پاكدامن رمز، خوش بختى اوست در اين صورت ارزش تجربه خود بخود روشن مى شود.
اميد است همگان ، خصوصا نسل جوان با شوق و علاقمندى كامل براى تجربه احترام خاصى قائل شده و آن را در تمام شئونات زندگى به كار بنديم .
دوران جوانى با اسباب خوشبختى و سعادت
در يك نگاه اجمالى به دوران زندگى انسان ، حقايق بيشترى جلب توجه مى نمايد و مهم ترين آنها، وضع اخلاق و روحى او در دورانهاى متعدد سنى است يعنى در طول عمر او اگر بيانديشم مى بينيم اين موجود ظريف و ضعيف الهى كه هر زمانى از عمر او مى گذرد نيازمنديهاى خاصى ، پيدا مى كند و بايد در هنگام ظهور احتياجاتش با رعايت مصلحت وى ، از ايشان پذيرائى شود، مثلاً در دوران كودكى احتياجات متناسب با آن زمان را بايد تاءمين كرد و و ....
دوران نوجوانى ، كه از تمام زمانهاى عمر بشر، حساس و ظريف و خطرناك است نيازهاى لازم او را بايد مورد توجه قرار داد بخاطر اينكه احتياج هاى اين زمان با دوران كودكى يا پيرى او تفاوتهاى زيادى دارد چون سرنوشت هركسى از هنگام ظهور دوران جوانى بوسيله انتخابهايش تعيين مى گردد و بهمين جهت كارشناسان الهى و مربيان دينى بيارى جوانان شتافته و از طريق آگاه ساختن والدين و آموزگاران و مسئولين جامعه ، نسبت به شرائط سنى دوران جوانى ، و احتياجات مهمى كه آنها در اين عصر لازم دارند، توانستند جو مناسبى براى نسل جوان بوجود آورند تا اينكه نهال هاى تازه بدوران رسيد در شرائط مناسب و با فراهم كردن آب و هواى سالم معنوى و رسيدگى دقيق به نيازهاى روحى و اخلاقى آنان به گُل و ثمر نشسته و جامعه زيبا و ارزشمندى را پر از معرفت و وظيفه شناسى و درك ارزشها بوجود آورند.
الگو و معيارهاى حيات بخش
يكى از عمده ترين احتياجات جوانان ، وجود الگو و معيارهاى كامل است پروردگار متعال براى تاءمين اين نيازمندى از اول خلقت بشر پيامبران خود را، بعنوان الگو و معيارهاى كمال و معرفت و رسيدن به ارزشهاى انسانى و دينى ، در اختيار همگان قرار داد وچون نسل بشر بسوى تكامل فكرى و ظهور استعدادهاى بيشتر آمادگى دارد خداى متعال الگوهاى كاملترى را در اختيار آنان قرار داد وجود مقدس پيامبر اسلام و حضرت على با يازده امام معصوم صلوات الله عليهم اجمعين تا روز قيامت معيارهاى رشد و كمال و صعود انسان به بالاترين مرحله از مقام بندگى خداوندى مى باشند.
و ما در اين كتاب باستناد سخنان حجت و كارشناس الهى ، در آنچه براى يك جوان لازم است و او را به خير وسعادت و موفقيت كامل نائل مى سازد وارد بحث مى شويم براى اينكه عوامل خوشبختى و سعادت انسانها، خصوصا نسل جوان ، وقتى كه از زبان ، كارشناس الهى يعنى حضرت على صلوات الله عليه عنوان مى گردد بطور يقين خيلى مهم و مورد توجه قرار مى گيرد و هر جوانى در اثر استفاده از اين كلمات ارزشمند خواهد توانست با كمترين سرمايه گذارى به پر فايده ترين نتايج در دوران عمرش دست يابد، بهمين جهت براى همگان مخصوصا جوانان لازم است با آرامش خاطر وعلاقه وافر، اين كتاب را مطالعه كرده تا در ساختن ساختمان زندگى و شخصيت خويش با هيچ مشكل و مانعى رو برو نشوند.
و چون طرف خطاب در اين سفارشات جوانان هستند بايد اين قشر عظيم و عزيز جامعه بيشتر از ديگران در مورد مطالب اين كتاب بيانديشند.
و مطلب ديگرى كه دراين وصيت جلب توجه مى كند وجود كارشناس الهى در مقام پدر مى باشد يعنى آنچه يك پدر بايد بداند و در مورد جوانان آن را بكار گيرد بطور كامل بيان فرموده است بنابراين بر پدران نيز لازم است در جهت بهتر انجام دادن مسئوليت پدرى خويش به اين مطالب روى آورده و با دقت كافى از آن استفاده كنند.
حضرت على صلوات الله عليه د رمقام پدرى مسئوليت خود را در آگاه ساختن فرزندش با كلمات زيبا و شيوا انجام مى دهد تا اينكه والدين در هر عصر و زمان از آن حضرت ، الگو گرفته و مسئوليت سنگين خود را در مورد تربيت فرزندانشان با شيوه هاى زيبا و نتيجه بخش پياده كنند.
تخصص
آثار نوشتاری