مقدمه:
با نگاهی گذرا به کـتب روایـی بـه آسانی میتوان پی برد افرادی به دواعی و انگیزههای گوناگون دست به وضع حدیث زده و مطالب ناروایی را به رسول خـدا صلّی اللّه علیه و اله و ائمه معصومین علیهم السّلام نسبت دادهاند،رسول گرامی اسلام در زمان حیات نورانی خـویش،خطر دروغپردازی را متذکر گردیده و بارها فـرمودند: من کـذب علیّ متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار.هرکس بر من دروغ ببندد باید جایگاهی از آتش برگزیند.1
حرکت ناپسند جعل حدیث به صورت کمرنگ در زمان حیات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آغاز گردید و در سالهای پس از رحلت آن حضرت بهویژه در دوران خلافت بنی امیه و عـام الجماعه2گسترش یافت.3
دروغپردازی در حدیث به انگیزههای مختلفی صورت پذیرفت که یکی از خطرناکترین آنها انگیزه فرهنگی و دینی بود.در این مقاله بر آنیم تا به بررسی و تبیین انگیزه مزبور بپردازیم.
1)تعدد مرجعیت فکری و دینی
براساس نصوص مسلم و دلیلهای قطعی رسول خـدا صـلّی اللّه علیه و اله حاکمیت سیاسی و دینی پس از خود را به امیر المؤمنین علی علیه السّلام واگذار کرد4.آن حضرت با ذکر نام ائمه معصومان علیهم السّلام و تبیین فضایل آنان،وظیفه مردم را در رجوع به اعلم مشخص کرد.افرادی کـه دارای عـلم لدنّی بوده و آگاهترین مردم زمان خود نسبت به تفسیر و فهم قرآن و سنت رسولش بودند،گرچه حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله منجر به حذف علمی اهل بیت و در رأس آنان علی عـلیه السـّلام از صحنه خلاف و حکومت شد امّا مرجعیت فکری و دینی در جای خود محفوظ بوده و بر همگان لازم بود در مسایل دینی خود از اهلبیت یا کسانی که از آن آبشخور سیراب می شدند،بهره جویند. تاریخ گواه این مـرجعیت اسـت تـا آنجا که عمر پناه مـیبرد بـه خـدا در معضل و مشکلی که علی علیه السّلام آنجا حاضر نباشد7.وی تأکید داشت«علیّ اقضانا»7:علی در میان باقی ماندگان آگاهترین نسبت به سنت است.شخصیتی که بنابر فـرمایش رسـول خـدا صلّی اللّه علیه و اله«علی مع القرآن و القرآن مع عـلی لا یـفترقان حتی یردا علیّ الحوض»8هرگز از قرآن جدایی ندارد و همه جا با قرآن است،اما متأسفانه در واقعه یوم الخمیس(رخداد روز پنجشنبه)که اغلب مورخان و مـحدّثان از جـمله بـخاری در جاهای متعدد کتابش به صراحت آورده،نظریه قرآن محوری و حسبنا کـتاب اللّه مطرح شد.ابن عبّاس در حالیکه اشک چونان سیل بر گونههایش جاری بود میگفت:تمام مصیبتها و بدبختی همان است که بـا اخـتلاف و شـلوغکاری خود،مانع از نوشتن کتاب توسط رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شدند و گـفتند کـه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هذیان میگوید.9
عواملی که حاکمیت سیاسی را از جایگاه خود دور کردند،کوشیدند تا وحدت در مرجعیت فکری و دیـنی مـردم را بـر هم ریخته و افراد دیگری را بهعنوان ملجأ و مرجع فکری بتراشند.عمر در خطبهای گفت:هرکس مـیخواهد دربـاره قـرآن بپرسد به ابی بن کعب مراجعه کند و هرکس قصد دارد درباره حلال و حرام الهی سوال کند بـاید بـه مـعاذ بن جبل رجوع کند و هرکس قصد دارد در مورد فرائض و واجبات بداند به زید بن ثابت مـراجعه کـند و هرکس در مورد مال سؤال دارد سراغ من بیاید که خازن و نگهبان آن هستم.01
مصداق آشکار این تـفکیک،نظریه عـدالت هـمه صحابه و آنان را قابل اقتدا دانستن است با انتساب متنی به رسول خدا صلّی اللّه علیه و الهـ و سـلّم که فرمود اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم...
ابو بکر بزاز(م 292 ق)پس از نقل روایت مینویسد و هـذا الکـلام الیـصح عن النبی صلّی اللّه علیه و اله.11
بررسی نظریه عدالت صحابه تحقیق مستقلی را می طلبد21در همین باره سخنان بـی اساسی جـعل نمودند تا به مقابله با دهها حدیث در تبیین جایگاه اهلبیت و ارتباط وثـیق آنـان بـا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بپردازند از جمله؛عن ابن عباس مرفوعا،ابو بکر منّی بمنزله هارون مـن مـوسی علامه امـینی تصریح میکند این سخن از موضوعات علی بن حسن کلبی است.31روشن است این سـخن کـذب در برابر حدیث منزلت که جایگاه امام علی علیه السّلام را نسبت به رسول خدا بیان میکند،وضع شده است.
2)فرقههای گوناگون
در مـدت کـوتاهی پس از رحلت رسول خدا(ص)و اواخر عمر صحابه اندیشهها و افکار گوناگون به حوزه فـرهنگ اسـلامی وارد شد،هر مذهب و گروه خود را حق دانسته و سـایر آرا و مـذهب را بـاطل میخواند.این اختلافات گاه به درگیری فیزیکی و جـنگ مـنتهی میشد و افرادی بر سر عقیده خویش جان می باختند.حکومتها نیز در شعلهوری این آتش مـوثر بـوده و از کنار آن منافع خویش را میجستند.صاحبان ایـن آرا و مـذاهب برای مـشروعیت بـخشی و اسـتوارسازی دیدگاههای خود،علاوه بر تأویل ناروا از آیاتقرآن،اقدام بـه جـعل حدیث مینمودند؛افرادی هم بودند که در هردوران دین به دنیا فروخته و برای هر مـطلبی کـه میپسندیدند سخنی را به رسول خدا صلّی اللّه عـلیه و اله و سلّم نسبت مـیدادند،عمدهترین فـرقهها عبارتند از:
الف)فرقههای کلامی
مقصود از فرقههای کلامی،گروههایی هستند کـه از نـظر اعتقادی با یکدیگر اختلاف داشته و هرکدام برای ایمان،صفات خدا،جبر و اختیار و...عقیدهای را ابراز مـیکردند،بهعنوان مـثال معتزله که به قدریّه نیز مـعروفاند انـسان را یـکسر آزاد و مختار خوانده و خـدا را از هـر دخالتی در اعمال بشر جدا مـیدانستند.آنان مـرتکب کبیره را جاودان در آتش دانسته و کلام الهی را مخلوق می خواندند.41از اینرو،در تأیید عقاید خویش احادیثی را جـعل کـردند.از جمله حدیثی که جعفر بن حسن از ابـی مـامه نقل مـیکند،رسول خـدا صـلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود:
«اذ کـان یوم القیامه جمه اللّه الأوّلین و الاخرین فی صعید واحد فالسعید من وجد لقدمه موضعا فینادی مناد مـن تـحت العرش الا من برّأ ربّه من ذنـبه فـلیدخل الجنه».51
«هنگامی کـه روز قـیامت مـیشود خداوند گذشتگان و آیـندگان را در یـک زمین جمع میکند. پس سعادتمند کسی است که برای خود جای پایی بیابد،در این هنگام منادی از زیـر عـرش الهـی ندا میدهد آگاه باشید هرکس خدا را از گناه خـودش تـبرئه کـند بـاید وارد بـهشت گردد.
ابن جـوزی حدیث را موضوع خوانده و تصریح میکند جعفر بن حسن قدریّ بوده و آن را جعل کرده است.61
در مقابل،حدیث طولانی را در مورد بحث و گفتگوی ابابکر در موضوع قدّر آوردهاند که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فـرمود:«یا ابابکر ان اللّه لو لم یشأ ان یعصی ما خلق ابلیس...»71خدا اگر نمیخواست معصیت شود شیطان را نمیآفرید.ابن جوزی تصریح میکند حدیث را یحیی ابو زکریا وضع کرده که دجّال این امت است.81افرادی نیز در ردّ قدریّه احادیثی را ساختند مانند:
قال رسول اللّهـ صـلّی اللّه علیه و اله و سلّم:«ان لکلّ امه مجوسا و مجوس هذه الامه القدریه فلا تعودهم اذا مرضوا و لا تصلّوا علیهم اذا ماتوا».91
«همانا هر امتی مجوسی دارد و مجوس این امت قدریه هستند.اگر بیمار شوند به عیادتشان نروید و اگر مردند بـر آنـان نماز نگذارید».
نمونه دیگر از این دست،جعل حدیث در مورد عقاید مرجئه است.
مرجئه افرادی بودند که ایمان را معرفت به خدا و کفر را جهل به خدا میدانستند و معتقد بودند ایمان فـزونی و کـاستی نداشته و عمل نیز به حـوزه ایـمان راه ندارد.روایاتی در تأیید آنان جعل شد،افرادی هم در مقابل روایاتی در ذم آنان وضع کردند.ابن جوزی در الموضوعات بابی را گشوده و پنج حدیث جعلی را تحت عنوان باب فی ان الایمان لا یزید و لا یـنقص آورده اسـت از جمله:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سـلّم مـن زعم ان الایمان یزید و ینقص فزیادته نفاق و نقصانه کفر فان تابوا و الاّ فاضربوا اعناقهم بالسیف اولئک اعداء الرحمان فارقوا دین اللّه و انتحلوا الکفر و خاصموا فی اللّه طهر اللّه الارض منهم الا فلا صلاه لهم الا و لا صوم لهم-الا و لا زکاه لهم الا و لا حـج لهـم الا و لا دین لهم،هم براء من رسول اللّه و رسول اللّه بری منهم.»02
«کسی که گمان کند ایمان فزونی و کایتی دارد،فزونی آن نفاق و نقصانش کفر است اگر توبه کند(باکی نیست)و اگر توبه نکند گردن او را با شمشیر بزنید.آنان دشمنان خـدای رحـمان هستند از دین خـدا جدا گشته،کافر شده و با خدا مخاصمه کردهاند.خدا زمین را از آنان پاک گرداند،آگاه باشید نماز بر آنان نیست،روزه بر آنـان نیست(پذیرفته نیست)زکاه و حجّ بر آنان نیست،آنان دین ندارند آنان از رسول خدا صـلّی اللّه عـلیه و اله و سـلّم جدا هستند و پیامبر نیز از آنان بیزار است».
این سخن از موضوعات محمد بن قاسم ابو بکر بلخی است که وضـع حـدیث میکند.12
«قدم وفد ثقیف علی رسول اللّه فقالوا جئناک نسئلک عن الایمان ایزید او ینقص؟فقال الایمان مثبت فـی القـلوب کـالجبال الرواسی و زیادته و نقصانه کفر.»22
گروهی از ثقیف بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم وارد شدند و گفتند ما آمـدهایم در مورد ایمان از شما بپرسیم.آیا فزونی و کاستیپذیر است؟آن حضرت فرمودند:ایمان در قلبها ثابت است مانند کوههای پایـدار و فزونی و نقصانش کفر اسـت».این حـبان تصریح میکند عثمان بن عبد اللّه واضع حدیث است و احادیث جعلی را به ثقات نسبت میدهد.32
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:الایمان لا یزید و لا ینقص.»42
«ایمان فزونی و کاستی ندارد. در برابر احادیثی نقل شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سـلّم فرمود:«الایمان قول و عمل یزید و ینقص و من قال غیر ذلک فهو مبتدع.»52
ایمان سخن و عمل است،فزونی و کاستی دارد و هرکس غیراز این گوید بدعتگزار است.
چگونه ممکن است کلماتی نقیض هم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم صادر شـده بـاشد؟براساس روایات صحیح که در منابع فریقین وارد شده ایمان عبارت است از قول،عمل و عقیده،و دارای مراتب میباشد.
ابن جوزی حضور احمد بن حرب و ابن حمید را در سلسله سند دو آفت این حدیث میخواند.62
سخنانی نیز در ذم مرجئه وضع شده مانند حدیث:قال رسول اللّه صلّی اللّه عـلیه و اله و سـلّم:«ان لکلّ امه72 یهودا و یهود امتی المرجئه.»
«هر امتی یهودی دارد.یهود امت من مرجئه هستند.»
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم:«لو ان مرجئا او قدریا مات فدفن و نبش بعد ثلاثه ایام وجد وجهه الی غیر القبله.»82
«اگر مرجئی یا قدری بمیرد و دفـن شـود سپس نبش قبر شود پس از سه روز صورتش به غیر قبله خواهد بود.»
بهطور کلی انشعابهای کلامی و عقیدتی یکی از عوامل جعل حدیث است که هرکدام طبق عقیده خود سخنی را نقل کرده و مع الاسف منابعروایی مـسلمانان از نـقل آنـها مصون نمانده است.
ب:فرقههای فقهی
روی دیگر سکه،فرقههای فقهی اسـت.همانطور کـه در انـگیزه اوّل ذکر شده،تعدّد مرجعیّت فکری،حریمشکنی و دور ساختن مردم از خانه اهلبیت،خانههایی که خدا آن را بالا برده،منجر به ایجاد گروهها و جریانهایی شد که هریک وظیفه عملی و فـقهی مـردم را بـه تشخیص خود تفسیر مینمود تا آنجا امروز شاهد اخـتلاف عـمیق بین صاحبان نحلههای مختلف فقهی هستیم،هر گروه برای تأیید مرام خویش سخنی را به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نـسبت میداد کـه یـا در تأیید بنیانگذار تفکر بوده و یا دیدگاههای آنان را صحیح میخواند،تأیید افراد مانند:
«یکون فـی امتی رجل یقال له النعمان بن ثابت یکنی ابا حنیفه یجری اللّه علی یدیه دینی و سنتی.»92
«ابن حبان آن را از موضوعات ابـو عـلی جـویباری خوانده که هزاران حدیث جعل کرده است.»03ابن جوزی هم طرق حدیث را مـوضوع میخواند.13
«یکون فـی امتی رجل یقال محمد بن ادریس اضرّ علی امّتی من ابلیس و یکون فی امّتی رجل یقال له ابـو حـنیفه هـو سراج امّتی،هو سراج امّتی».23
«ابن جوزی واضع آن را مأمون بن احمد یا احمد بن عـبد اللّهـ جـویباری خوانده است.»
«یجیء من آخر الزمان رجل یقال له محمد بن کرام یحیی السنه و الجماعه هجرته من خراسان الی بـیت المـقدس کـهجرتی من مکه الی مدینه.»33
اسحاق بن محمشاه که دارای مذهب کرامیّه است و کتابی در فضایل محمد بن کـرام دارد،ایـن سخن را وضع نموده است.43
-تایید دیدگاههای فقهی مانند:
«من رفع یدیه فی الصلاه فلا صلاه له.»
«هرکس دستش را در نماز بـالا بـبرد نـماز او صحیح نیست.»
«قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم من جمع بین صلاتین من غیر عذر فقدانی بـابا مـن ابواب الکبائر53.»
هرکس بین دو نماز جمع کند بدون عذر،بابی از بابهای گناهان کبیره را مرتکب شده است».
عقیلی نـوشته اسـت:هذا الحـدیث لا اصل له.63
-بدیهی است بالا بردن دست در نماز یا جمع بین دو نماز نه کبیره است و نه بـاطل نـماز محسوب میشود.
3-پیدایش اندیشه تندروی در فرهنگ اسلامی
یکی از خطرناکترین جریانهای فرهنگی در زمینه وضع حدیث پیدایش غلات در حـوزه فرهنگ اسـلامی اسـت؛غلو ریشه در اندیشه یهود و میسحی دارد.قرآنکریم میفرماید
و قالت الیهود عزیز ابن اللّه
73یهودیان گفتند که عزیز پسر خداست.همانجا میفرماید
و قالت النصاری المـسیح ابـن اللّه
83مسیحیان گـفتند که عیسی پسر خداست.در دو مورد قرآن کریم با صراحت میفرماید
یا اهل الکتاب لا تـغلوا فـی دینکم،
93ای اهل کتاب در دین خود زیاده روی نکنید؛در روایات رسیده از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و ائمه مـعصومین نـیز خطر غلو در دین تذکر داده شده و از مردم خواستهاند تا از افراط و زیادهروی بپرهیزند.
رسول خدا صـلّی اللّه عـلیه و اله و سلّم فرمودند:«ایاکم و الغلو فی الدین فانّما هـلک مـن کـان قبلکم بالغلوّ فی الدین.»04
«از زیادهروی در دین خود بپرهیزید هـمانا کـسانی که قبل از شما بودند به علت غلو در دین خود نابود شدند.
همچنین در نقل دیگری فرمودند: «صنفان من امـّتی لا نـصیب لهم فی الاسلام،الناصب لاهل بـیتی حـربا و غال فـی الدیـن مارق منه14.»
«دو گـروه از امت من،نصیبی از اسلام ندارند،یکی کسانی کـه بـا اهلبیت پرچم جنگ برپا کنند و دیگر گروهی که در دین از حدّ تجاوز نـموده و بـیرون روند.»
عمدهترین افکار غالیان بهویژه در حوزه فرهنگ شـیعی عبارتاند از:
1.اعتقاد به الوهیت افراد؛
2.اعتقاد بـه نـبوت ائمه معصومان علیه السّلام بـا افـراد دیگر؛
3.اعتقاد به تناسخ؛
5.اعتقاد به تشبیه؛
6.اعتقاد به تفویض مطلق؛
7.اعتقاد به علمغیب مطلق ائمه؛
8.اعتقاد به مهدویت برخی افراد؛
9.تأویلهای ناروا از آیاتقرآن؛
01.توجیه احکام و فـرایض دینی.
امامان مـعصوم به شدّت در برابر این طـرز تـفکر مـوضعگیری نموده و در مراحل مـختلف عـقاید غلات را به نقد کشیدند ااشـکالات ایـن برخورد عبارتند از:
1-تبیین عقاید صحیح و نفی عقاید باطل غلات
امام رضا علیه السّلام هنگامی که شنید بـعضی افـراد،صفات الهی را به حضرت علی علیه السـّلام نـسبت میدهند بدنش لرزیـد،عرق از رویـش جـاری شد و فرمود:«منزه است خـداوند!منزه است خداوند از آنچه ظالمان و کافران درباره او میگویند آیا علی خورندهای در میان خورندگان،نویسندهای در میان نویسندگان ازدواجـکنندهای در مـیان ازدواجکنندگان و گویندهای در میان گویندگان نبود...»24
هروی گوید:از امام رضـا عـلیه السـّلام سـؤال کـردم،مردم میگویند شما ادعـا مـیکنید افراد دیگر بندگان شما هستند.حضرت با تمام ناراحتی فرمودند:«اللّهم فاطر السموات و الأرض عالمالغیب و الشهاده أنت شاهدّ بانّی لم اقـل ذلک قـطّ و لا سـمعت احدا من آبائی قال قطّ و انت العـالم بـما لنا مـن المـظالم عـند هـذه الامر و انّ هذه منها.»
خدایا:«ای خالق آسمانها و زمین!که از پنهانیها و ظاهرها آگاه میباشی،تو شاهدی که من چنین سخنی نگفتهام و هیچیک از پدران من نیز چنین گفتاری نداشتهاند.بار الها!تو گواهی که این مردم بـه ما چه ستمهایی روا داشتهاند که این یکی از آنهاست.»34
2-انزجار از غلات و لعن آنان
پیشوایان معصوم علیه السّلام گاه به صورت عام و گاه با ذکر نام افراد به اعلام انزجار و بیزاری از غلات و لعن آنها میپرداختند.
ابی هاشم جـعفری گـوید:از امام رضا علیه السّلام در مورد غلات و مفوضه پرسیدم آن حضرت فرمودند:
«الغلاه کفّار و المفوّضه مشرکون من جالسهم...خرج من ولایه اللّه و ولایه رسول اللّه و ولایتنا اهلبیت.»44
غالیان کافرند،باورمندان به تفویض مشرکاند و هرکس با آنان رابطه و نـشست و بـرخاست داشته باشد،از ولایت خدا و رسول و ولایت ما اهلبیت خارج میشود.»
امام صادق علیه السّلام از مغیره و ابو الخطاب اعلام انزجار نموده و آنان را لعنت کردند.54
حتی در مواردی ائمه فرمان قـتل بـرخی از غلات را صادر نمودند،مانند صدور فـرمان قـتل فارس بن حاتم قزوینی توسط امام عسکری علیه السّلام جنید به قتل رسید و صدور فرمان قتل علی بن حسکه از سوی امام عسکری علیه السّلام و موارد دیگر.64
جعل حـدیث تـوسط غلات
غلات برای جذب عموم مـردم و مـشروعیت بخشیدن به عقاید بیپایه و نااستوار خویش به حدیثسازی و دروغپردازی روی آوردند.
هشام بن حکم از قول امام صادق علیه السّلام چنین نقل کرده است:
«مغیره بن سعید بهطور عمد بر پدرم(امام باقر علیه السّلام)دروغ میبست،پیروان او که در مـیان یاران پدرم مـخفی بودند،کتابهای اصحاب پدرم را میگرفتند و به مغیره میدادند و او در آن کتابها به صورت مخفیانه(دسّ)کفر و زندقه را جای میداد و آنها را به پدرم اسناد میداد. سپس آن کتابها را به یارانش میداد تا در بین شیعیان پخش و منتشر کنند.پس هر نـوع غـلّوی که در کتابهای پدرم مـییابید،بدانید که از آن مواردی است که مغیره در کتابهای پدرم به صورت مخفیانه جای داده است.»74
آبشخور بسیاری از مطالب غلات،یهودیان بودند.همچنین مسیحیان که سابقه در غـلو داشتند،به نشر این افکار در بین مردم بهویژه کوفیان پرداختند.
غلات گاه تصور مـی کـردند امـام علی علیه السّلام در ابرهاست،گاهی میگفتند جبرئیل اشتباه کرد، قرار بود وحی بر او نازل شود.84
ابن ابی عمیر از ابی المغیره نـقل مـیکند نزد امام کاظم علیه السّلام بودیم.
یحیی بن عبد اللّه بن حسن عوض کرد:غلات چنین تـصور مـیکنند کـه شما علمغیب مطلق میدانید.حضرت فرمود:«سبحان اللّه ضع یدک علی رأسی فو اللّه ما بقیت فی جسدی شعره و لا فـی رأسی الاّ قامت ثم قال لا و اللّه ما هی الاّ روایه عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.»94
سبحان اللّه دستت را بـر سر من بگذار،به خدا سـوگند هـیچ مویی در بدن و سر من نماند مگر آنکه برخاست،سپس فرمودند نه به خدا قسم اینها نیست مگر روایت از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
مثالهایی از اخبار غلّو
1-در تفسیر آیه شریفه
«سنفرع لکم آیّه الثقلان»
05از امام صادق علیه السـّلام نقل شده که فرمود «الثقلان نحن و القرآن»15این حدیث،علاوه بر اینکه در سندش محمد بن عیسی یقطینی است که از غالیان است با سیاق خود آیات،تطبیق ندارد که میفرماید
«فبایّ آلاء ربکما تکذّبان».
2-در تفسیر آیه شریفه
«و ما امروا الاّ مخلصین له الدین حنفاء و یـقیموا الصـلاة و یؤتو الزکاة دین القیّمه»
آوردهاند که«فالصلاة و الزکاة علی بن ابی طالب و ذلک دین القیمه قال هی فاطمة.»25
عمرو بن شمر از غالیان مشهور و ضعیف است.
3-اخباری از عامه ذیل آیه شریفه
«والنجم اذا هوی»
35وارد شده که طبق آن اخبار مراد سقوط نـجم در خـانه علی بن ابی طالب علیه السّلام است و این دلیل بر امامت ایشان است.
علامه تستری در این مورد نوشته است«کوچکترین ستارهها از زمین بزرگت است.چگونه میتوان پذیرفت خانه علی علیه السّلام توانسته باشد سـتارهای را در خـود جای دهد که زمین گنجایش آن را ندارد.مراد از آیه سوگند به پیامبر است وقتی از دنیا رفت یا به معراج مشرف گردید.45
3-اندیشههای وارداتی به حوزه فرهنگ اسلامی
به دنبال شکاف ایجاد شده بین قرآن و عـترت،تعدد مـرجعیت فـکری و منع نگارش رسمی حدیث،جریانهای فکری و فـرهنگی وارداتـی بـه حوزه دین راه یافت،افرادی که سابقه کفر یا سایر ادیان را داشتند به ظاهر لباس اسلام پوشیده و افکار و عقاید خود را به نام حدیث بـر عـقاید مسلمانان تـحمیل کردند.این عامل را در دو بخش بررسی میکنیم:
الف:زنادقه و ملحدان
زندقه لفظ فارسی است کـه مـعرّب گردید گفته شده اصل آن زندوین یعنی دین زن(دین المرئه)است همچنین گفتهاند زندقه یعنی تفسیر خارج از حدود طبیعی که به سـوی تـأویل متمایل اسـت،به عبارت دیگر،به تأویل نصوص قرآنی،تأویلی که مخالف اصول اعتقادی یـا معنی مقصود آیه باشد،اطلاق میشود.زنادقه افرادی هستند که قرآن و سنت را تأویل فاسد و منافی اصول عقیده اسلامی می نمایند.55
زبیدی نوشته اسـت:«و الصـواب نـسبه الی الزند و هو کتاب مانی المجوس...و اعتقد فیه الالهین النور و الظلمه.»65
ابن حبان نوشته اسـت زنـادقه اذعان به خدا و روز قیامت ندارند.آنان وارد شهرها می شدند و با تشبه به اهل علم وضع حدیث می کردند.75
محمود ابوریه نـوشته اسـت:زنادقه لبـاس اسلام بر تن میکردند و با غش و نفاق هدفشان ایجاد اختلاف بین مسلمانان و فـساد دیـن بود85.
آنان خـود به وضع حدیث اعتراف کردهاند گرچه این ادعا نیز با سعایت و تدلیس همراه بـوده و قـصد آنـان تشکیک بین مردم در پذیرش احادیث است.مشهور است،هنگامی که محمد بن سلیمان تصمیم گرفت یکی از زنـادقه بـه نام عبد الکریم بن ابی العوجاء را گردن بزند،گفت:به خدا قسم چهار هزار حدیث در بـین احـادیث شـما جای دادم در آن احادیث حلال را حرام و حرام را حلال نمودم.95
ابن لهیعه گوید:بر شیخی وارد شدم در حالی که گریه مـیکرد بـه او گفتم:چرا گریه میکنی، گفت:چهار هزار حدیث در برنامههای مردم وارد کردم،نمیدانم چه کنم.06
حماد بن زید گوید زنـادقه چـهارده هـزار حدیث بر رسول خدا بستند.16
خلفای عباسی با برخی از زنادقه برخورد کردند.نقل شده مهدی عباسی دیوان خـاصی عـلیه زنادقه تهیه کرده بود.26
زنادقه در موضوعات گوناگون بهویژه مباحث اعتقادی به وضع حدیث پرداختند مانند:
از رسـول خـدا صـلّی اللّه علیه و اله و سلّم سؤال شد،پروردگار از چیست؟فرمود:از آب جاری نه از آسمان و زمین، خداوند اسبانی را آفرید و حرکت داد،آنها عرق کـردند از عـرق آنـان خود را آفرید!36
یکی از چهرههایی خطرناک زنادقه که روایتهای بسیاری را جعل کرده و صدها صحابی، تابعی،سرزمین،نامه،شهر و جـنگ طـبق ذهنیت خود تراشیده سیف بن عمرو است.
علامع سید مرتضی عسکری ضمن تحقیقی جامع در مورد ساخته و پرداختههای سـیف،آمار و مـوارد مجعول توسط او را در پنج بخش بررسی و نقد کرده است:
1-صحابیان ساخه سیف زندیق:افرادی که هـیچ واقـعیت خارجی ندارند و بیش از هزار سال است بهعنوان صـحابی در کـتابهای مـعتبر مانند تاریخ طبری،ابن اثیر و ابن خلدون نـامشان درج شـده است؛
2-عبد اللّه بن سبا و سبائیان ساخته سیف؛
3-روایان حدیث ساخته سیف؛
4-فرماندهان لشکر کافران ساخته سیف؛
5-شاعران سـاخته سیف؛46
ب:اسرائیلیات
اسرائیلیات جمع(اسرائیله)منسوب به اسرائیل است.اسرائیل از القاب حـضرت یـعقوب فرزند اسحاق و نـوه حـضرت ابـراهیم علیه السّلام است که یهود بـه او مـنسوب میشوند.اسرائیل مرکب از[اسری]به معنی بنده یا برگزیده و[ایل]به معنی اللّه و پروردگار میباشد.اسرائیل یعنی عبد اللّهـ،بنده خـدا و برگزیده الهی.56
تورات:علت تسمیه یعقوب به اسرائیل را مبارزه با خـدا و پیروز شدن بر او دانـسته اسـت و معتقد است در پی پیروزی بر خـدا بـه این نام ملقب گردید.66
اسرائیلیات به ظاهر نمایانگر عقاید،آراءو افکاری است که یهودیان وارد فرهنگ اسلامی کردند.این واژه امـروزه بـر معنی وسیعتری اطلاق میشود.یعنی هـمه عـقاید غـیراسلامی، افسانهها،خرافات و...که از طریق یـهودیان،نصرانیان و حـتی مجوس وارد حوزه فرهنگ اسـلامی شده اسـت.ذهبی اسرائیلیت را اصطلاحی دانسته که متقدّمین به کار نبردهاند بلکه تنها متأخرین درباره آن بحث کردهاند.76
مقصود مـا از اسـرائیلیات بهعنوان یک عامل جعل حدیث شـامل تـمام چیزهایی اسـت کـه بـه وسیله اهل کتاب بهویژه یـهود،وارد فرهنگ اسلامی شده است.
عمدهترین عوامل نفوذ تاسرائیلیات عبارتاند از:
1-ضعف عملی و فرهنگی جامعه عرب:اعراب حجاز قبل از اسلام و سـالها پس از ظـهور اسلام از نظر فرهنگ و سواد در سطح بـسیار پایـینی قـرار داشـتند.عدد بـاسوادان انگشت شمار بود،غرق در گـمراهی،فساد،خرافات و نـاامنی بودند.قرآن کریم میفرماید:
«و کنتم علی شفا حفرة من النار فانقدکم منها کذلک یبیّن اللّه لکم آیاته لعلکم تهتدون.»
86
«شما بـر لب حـفرهای از آتـش بودید،خدا شما را از آن نجات داد.اینچنین خداوند،آیات خود را بـر شـما آشـکار مـیسازد شـاید پذیـرای هدایت شوید.»
امیر المؤمنین علیه السّلام به مناسبت بحث از بعثت انبیاء وضعیت جامعه را چنین گزارش میکند:
«الناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین و من عزت سواری الیقین واختلف النجر و تشتت الامـر وضاق المخرج و عمی المصدر فالهدی خامل و العمی شامل،عصی الرحمان نصر الشیطان و خذل الایمان...»96
«[خدا پامبر را زمانی فرستاد که]مردم در فتنهها گرفتار شده،رشتههای دین پاره شده و ستونهای یقین ناپایدار بود.در اصول دین اختلاف داشته و امور مردم پراکـنده بـود،راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت.چراغ هدایت بیفروغ و کور دلی همگان را فراگرفته بود. خدای رحمان معصیت میشد و شیطان یاری میگردید و ایمان بدون یار مانده بود....»
یهودیانی که به ظاهر لباس اسلام پوشیده بودند بـه دلیـل اطلاع برخی چهرهای آنان با کتابهای عهد عتیق،اطلاعاتی نسبت به آفرینش،تاریخ انبیای گذشته،بهشت و جهنم و... داشتند.گرچه اندوختههای آنان پیوندی با احکام شرعی نداشت،برای اعراب حـجاز کـه هیچ آگاهی از این امور نداشته جـاذبه داشـت.آنان که گوشهای مسلملنان را آماده پذیرش افسانهها و اسطورههای کهنه و قدیمی خود که سینهبهسینه و دهانبهدهان گشته بود،یافتند،با افزودن پیرایههای عجیب و غریب به نام مطالب شرعی و مذهبی و بـه نـام اسلام گرامی و پیامبر گـرامی آن را نقل نمودهاند.
2-منع نـگارش رسمی حدیث
قریب یک قرن به صورت رسمی از نگارش حدیث رسول خدا علیه السّلام ممانعت به عمل آمد.پندار منع نگارش حدیث با منع کتابت سخنان پیامبر و نسبت هذیان به آن حضرت در آخرین روزهای عمر شریفش شکل گـرفت،عمر احادیث مـکتوب را نابود کرد.قاسم بن (به تصویر صفحه مراجعه شود)
محمد از پیشوایان زیدیه از عایشه نقل میکند که گفت:پدرم ابو بکر 005 حدیث از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را جمعآوری کرد و شب را به صبح کرد و به من گفت:دخترم احـادیثی را کـه نزد تـوست بیاور،وقتی آوردم آنها را سوزاند،گفتم چرا سوزاندی؟گفت ترسیدم بمیرم و این احادیث نزد ما باشد در حالی که در آنها احادیثی باشد از افرادی کـه من به آنها اعتماد کردهام اما آنگونه که برای من نقل کردهاند،نباشد.07
در زمـان عـمر ایـن عملیات جدیتر شد.او در اجرای این سیاست از قدرت حکومتی نیز بهره جست و بخشنامه رسمی صادر کرد که هرکس حـدیثی از رسـول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم ثبت کرده است باید آن را محو کند و در میان مسلمانان نـباید غـیراز قـرآن نوشته دیگری وجود داشته باشد.17
این پدیده شوم موجب شد کلمات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مـکتوب و محفوظ نماند،در نتیجه با آزاد شدن نگارش و کنار رفتن منع رسمی،میدان برای هرکس از جـمله یهودیان به ظاهر مـسلمان پیدا شـد،تا هر سخنی را به پیامبر نسبت دهند.
3-میدان دادن معاویه
عامل قوی دیگر که موجب شد سیل اسرائیلیات به حوزهء فرهنگ اسلامی راه یابد به قدرت رسیدن معاویه بود.او با میدان دادن به کعب الاحبارها،برای تثبیت خلافت خود،روایات اسرائیلی را ترویج کـرد،از طرفی تعدادی از مشاوران او از میان رومیان بودند مانند:سرجون. بدین ترتیب زمینه برای ورود اسرائیلیات و فرهنگ غیر اسلامی کاملا مهیا بود،معاویه کعب الاحبار یهودی را بهعنوان دانشمندی اسلامشناس و مفسّری آشنا به قرآن به جامعه معرفی کرد،او نیز مـتقابلا آنـچه توانست درباره بنی امیه،شام و بیت المقدّس فضلیت تراشید.
عروة بن حریم گوید:مردی کعب الاحبار را ملاقات نمود،سلام داد و به او دعا کرد.از او پرسید،اهل کجایی؟گفت،شام،کعب گفت شاید تو جزو همان لشکری باشی که هفتاد هزار نـفر آن بـدون حساب و عذاب داخل بهشت میشوند،مرد پرسید:آنان چه کسانیاند؟گفت اهل دمشق.مرد گفت:نه!از دمشق نیستم.کعب گفت:پس تو جزو کسانی هستی که خداوند هرروز دو مرتبه به آنان نظر میکند.مرد پرسید آنان چه کـسانیاند؟گفت اهـل فلسطین.آن شخص گفت:آری!من اهل فلسطینم.در نقل دیگر آمده کعب گفت:شاید تو جزو همان لشکری باشی که هر شهیدش از هفتاد نفر شفاعت میکند و مرد پرسید آنان چه کسانیاند؟کعب گفت:اهل حمص.27
4-بیتوجهی مسلمانان و جاذبه مطالب:
روی دیگر سـکه در نـشر اسـرائیلیات،ایجاد جاذبه در مطالب جعلی در قالب نـقل داسـتان، افسانه،امور عـجیب و شگفت،مباحث مربوط به آفرینش،طبیعت و مانند آن است مردم نیز به دلیل جاذبه مطالب،نو بودن آن و جدایی از مکتب اهل بیت نسبت به اسانید و پایههای نـقل ایـن مطالب اهـتمام و توجهی نداشتند،همین امر موجب شد روزبهروز دایرهء اسـرائیلیات گـسترش بیشتری یابد،قرآن کریم در تبیین قصص و رموز آفرینش به کلیات پرداخته و دنبال اهداف هدایتی و تربیتی بود اما عدهای با نادیده گرفتن ایـن بـعد بـه دنبال شرح و تفصیل قصص به صورت ریز بودند،این حس کنجکاوی و دانـستن،میدان را برای ورود اسرائیلیات گشود.
مهمترین شخصیتهای گسترشدهنده اسرائیلیات
1-کعب الاحبار:کعب بن ماتع حمیری یمانی با کنیهء ابو اسحاق از یهودیان یمن است که زمان پیـامبر را درک کـرد امـا در زمان ابو بکر یا عمر اسلام آورد.37او برای اسلام آوردن خود نیز جریانی را جـعل کـرد که پدرم نوشتاری از تورات برای من نگاشت و گفت بدان شتاب مکن و در حفظ آن کوشا باش سپس آن را مهر کـرد...هنگامی کـه از ظـهور اسلام خبردار شدم آن نوشته را باز کردم،و چون وصف پیامبر اسلام و امت او را یـافتم بـه اسـلام گرویدم.47
ابن عساکر مینویسد:عمر به کعب گفت اکنون که اسلام آوردههای چرا در مدینه نمیمانی که محل هـجرت پیـامبر و قـبر اوست؟کعب در پاسخ گفت:من در کتاب نازل شده خدا دیدهام که شام را گنج خداوند در زمین نـامید،که در آن گـنج بندگانش جمع هستند.57عمر به کعب میدان داد، در بسیاری از مسایل خرد و کلان به او مراجعه نـمود و افـکارش را سـتایش میکرد.حتی افرادی چون زهری تصریح کردهاند لقب فاروق هیچ پیشینهای جز اندیشهء یهودیان ندارد و دروغـی است کـه به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نسبت دادهاند،او میگوید:
به ما رسیده است که اهـل کـتاب اولیـن کسانی بودند که به عمر فاروق گفتند و این تعبیر را از آنان گرفتند.به ما نرسیده که رسول خـدا صـلّی اللّه علیه و اله و سلّم در این مورد چیزی فرموده باشد.67
کعب در یک ملاقاتی به عمر گفت:
ما تو را در کـتاب الهـی بـر دری از درهای جهنم دیدیم که مانع از ورود مردم در جهنم میشوی، هنگامی که بمیری،مردم تا روز قیامت در آن سقوط میکنند.77
همچنین آن زمان کـه عـمر بـه دست ابولؤلؤ،مجروح شد گفت:اگر عمر از خدا میخواست او را برای همیشه باقی میگذاشت.87
روایت زیر از مـجعولات کـعب است:
پنج شهر از شهرهای بهشت است:بیت المقدس حمص دمشق جبرین و ظفار الیمن(کعب در ظفار الیمن قبل از هجرت به مـدینه زنـدگی میکرده است).97
در دستگاه خلاف عثمان نیز کعب از صاحبنظران،عالمان و مفسران محسوب میشد.
عثمان در دریافت دین و احـکام آن بـه او مراجعه مینمود.اباذر در مجلسی کعب را مورد خطاب و (بـه تـصویر صـفحه مراجعه شود) عتاب قرار داد عصایش را در حضور عثمان بـلند کـرد و به سینه کعب کوبید و فرمود:«ای پسر یهودی!چهچیز به تو اینقدر جرات داده تا دربارهء دیـن مـا سخن بگویی.»08
اباذر تبعید میشود امّا کـعب مـلازم حضور خـلیفه و صـاحب مـنصب شرعی میگردد.کعب حتی در فتنهای که منجر بـه قـتل عثمان شد آرام ننشست با تمام توان در آتش فتنه دمید و تیرهای مـسموم حـیلهگری یهودی خویش را بر آن فرود آورد و ایـن فکر را نشر داد که خـلافت بـعد از عثمان به معاویه تعلّق خـواهد داشـت.او در دوران حکومت معاویه فرصت فراوانی یافت تا روایات و مطالب فرسوده و کهن و خرافات و افسانهها را به نـام اسـلام و فرهنگ دینی در قالب روایات و قصص در انـجنها و مـسجدها بـرای مسلمانان ناآشنای شـام بـازگو کند.معاویه نیز به ترویج او پرداخـت و رسـما به او دستور داد در شام داستانپردازی کند.18
ابن عباس گوید:روزی نزد معاویه بودیم که آیه 68 سوره کهف را بـه شـکل خاصی خواند من به او اعتراض کردم،معاویه آیـه را از عـبد اللّه بن عـمر و عـاص پرسـید او نیز نظر معاویه را تـأیید کرد.من بهعنوان اعتراض گفتم قرآن در خانه ما نازل شده است یعنی ما سزاوار هستیم که دربـارهء آنـ سخن گفته و اظهارنظر کنیم.معاویه برای حل مـسأله کـسی را دنـبال کـعب فـرستاد تا طبق نـظر او اخـتلاف برطرف شود.28مع الاسف رجالیان و دانشمندان متقدم اهل سنت چون ذهبی، نووی،رمزی نعنانه،ابن حجر عسقلانی،ابن عساکر و دیگران او را سـتودهاند و شـیخان(مسلم و بـخاری)از او نقل حدیث کردهاند.38
متأخرین از اهل سنت مانند رشید رضـا،دکتر احـمد امـین،ابوریّه و...او را تـأیید نـمیکنند و از حـیلهگرانی میخوانند که با نام اسلام،اهداف خود را وارد فرهنگ و معارف اسلامی میکرد. حتی دکتر احمد امین و رشید رضا او را از عوامل قتل عمر دانستهاند.48
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
2-ابا هریره
عبد الرحمان بن صخر با کنیهء ابـو هریره پس از جنگ خیبر در سال هفتم هجری مسلمان شد. او اهل دوس یمن است،گفتهاند که گربهء ماده کوچکی داشت که با آن بازی میکرد و آن را به مدینه هم آورد.ازاینرو او را ابا هریره گویند،همچنین به شیخ المـضیره58هم مـعروف است.او به تصریح خودش تنها سه سال در کنار پیامبر بوده است.ابوریّه مدّت مصاحبت او با پیامبر را بنابر تحقیق یک سال و نه ماه ذکر کرده است.68ابو هریره عنصری هرهری مذهب و نان بـه نـرخ روزخور بود،در صفین حاضر بود سعی میکرد خود را به هر 2 طرف نزاع صمیمی نشان دهد او بعضی روزها در نماز جماعت امیر المؤمنین حاضر میشد و پس از اتـمام نـماز به سوی معاویه رفه با او غـذا مـیخورد و هرگاه آتش جنگ سخت میشد به کوه پناه میبرد و خود را پنهان مینمود هنگامی که از چنین رفتاری به او اعتراض نمودند گفت:«مضیرة معاویه ادسم و الصلاة خلف عـلی افـضل و الجبل اسلم.78»مضیرهء چرب و لذیـذ اسـت،نماز پشت سر علی ثوابش بیشتر است و پناهندهشدن به کوهها به سلامت نزدیکتر است.
در زمان خلیفه اوّل و دوّم ابا هریره جلوه چندانی نداشت عمر سال 21 ق او را به ولایت و فرمانداری بحرین گماشت و در سال 32 ق به دلیل اموال فـراوانی کـه به سرقت برده بود،او را عزل کرد.88
دوران عثمان و معاویه عصر شکوفایی ابا هریره است.وی جعل حدیث و نقل اسرائیلیات را در این زمان آغاز کرد،روایات متعدد در مدح خلفاء بویژه عثمان بدست او بنیان شد،او به شدت تحتتأثیر افـکار کـعب بود،کعب الاحـبار نیز در مورد او میگفت:
کسی را در قرائت تورات آگاهتر از ابا هریره نیافتم.98معاویه میدان وسیعی به او داد،او را به فرمانداری مدینه گماشت و دستور داد قصری عـقیق نشان برایش بنا کردند.
امام علی علیه السّلام در مورد او فرمود انّ اکذب النـّاس عـلی رسـول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلّم لا بو هریره الدوسی09کسیکه بیشترین دروغ را به پیامبر نسبت داد ابو هریره دوسی است.
علیرغم مصاحبت کوتاهش با پیامبر بـیشترین حـدیث را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل نموده است حتی عمر و عایشه در این زمـینه او را مـورد انـکار قرار میدادند.19ابو هریره پس از برکناری از فرمانداری بحرین به مدینه و نزد کعب الاحبار آمد.او شاگرد خوبی بـرای کعب و ناشر خوبی برای افکار او بود محمد ابوریّه مینویسد:«تردیدی نمیتوان داشت که ابو هـریره در بازگویی روایات شگفت از استاد بـزرگ خـود کعب الاحبار یهودی که خرافات عجیب غریب اسرائیلی را در میان مسلمانان نشر میداد متأثر گردیده است همانطور که از روحانی دیگر یهودی یعنی وهب بن منبه متأثر بوده است.»29
ابا هریره و اسرائیلیات
طبق آمار،احادیث ابا هریره به 4735مسند رسـیده که بخاری در صحیح خود 644 حدیث را نقل میکند.
یکی از مطالب جعلی که به پیامبر خدا(ص)نسبت داده چنین است:
سلیمان بن داود علیه السّلام شبی گفت:به خدا قسم امشب با 991 تن از همسرانم همبستر خواهم شد که هریک فرزندی جنگجو بـه دنـیا آورد و همهء این فرزندان در راه خدا جهاد کنند فرشتهای که نزد او بود گفت،بگو انشاء اللّه ولی سلیمان علیه السّلام از گفتن چنین جمله خودداری کرد و در نتیجه تنها یک همسرش حامله شد آن هم تکه گوشتی به دنیا آورد رسول خـدا صـلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود به خدای محمد سوگد اگر سلیمان ان شاء اللّه میگفت بهطور حتم به هدف خویش نائل میگردید.39- متن روایت گواه بر موضوع بودن آن است.
3-وهب بن منبه
ابو عبد اللّه وهب بن منبه اهل صـفای یـمن است در سال 43 هجری متولد شد او به شدت تحتتأثیر یهودیان یمن قرار داشت که در بین آنها زندگی میکرد و اطلاعات زیادی از طریق آنان کسب نموده بود.او مدعّی است 29 کتاب خوانده که همه آنـها کـتب آسـمانی بوده است،49وهب از زمره تابعین محسوب مـیشود.برخی رجـالیون مـانند ذهبی و ابن قتیبه او را ستودهاند.
رشید رضا ضمن کوبیدن وهب مینویسد:«از میان کسانیکه اسرائیلیات را روایت میکنند وهب بن منبه و کعب الاحبار بدترین،ریاکارترین و نیرنگبازترین آنها هـستند بـهگونهای کـه هیچ خرافهای در کتب تفسیری و تاریخی پیرامون آفرینش پیامبران و اقـوامشان،فتنهها،رستاخیز و آخـرت به کتب تفسیر و تاریخ اسلام وارد نشده مگر اینکه از این 2 نفر اثری در آن باشد...»59
وهب بن منبه اطلاعات کعب الاحبار و عبد اللّه بـن سـلام را جـمعآوری نموده و به نقل اسرائیلیات میپرداخت،بهعنوان مثال:
وهب در مورد درختی که آدم و حوا از نزدیک شـدن به آن نهی شدند،روایتی به این مضمون نقل نموده است:
«آن درخت،میوهای است که فرشتگان از آن میخوردند تا جاودان بمانند و آنگاه شـیطان در صـدد بـرآمد آدم و حواء را فریب دهد،در شکم ماری که دارای چهار دست و پا بود و همانند شتری راهـوار و از بـهترین مخلوقات چرنده بود،داخل شد.چون مار به بهشت درآمد شیطان از شکم او بیرون آمد.از میوه درخت بر گـرفت و بـدان وسـیله ایشان را گمراه ساخت....»69
4-شبههافکنی در اعتبار قرآن(اخبار تحریف)
بحث از تحریف ناپذیری قرآن سابقهای کهن دارد از دیر زمان شـبههء تـحریف قـرآن از سوی دشمنان دانا و دوستان غافل مطرح بوده و همواره دستاویز افرادی بر کوبیدن مسلمانان به صورت عام و شـیعه بـه صـورت خاص قرار گرفته است.کتب متعددی در این زمینه به رشته تحریر درآمده،مؤلفین معرض سعی نمودهاند پیـرایه تـحریف را به شیعه نسبت دهند در مقابل افرادی نیز به دفاع پرداخته و آثار ارزشمندی در ز دودن ایـن شـبهه نـوشته و پاسخ ادعای گزاف مغرضین را دادهاند به ضرورت عقلی و ادله نقلی قطعی،قرآن مصون از تحریف بوده و خدای متعال بـر حـفظ آن وعده داده
«انا نحن نزّلنا الذکر و انا له لجافظون»
79همچنین بنابر تصریح قرآن کریم هیچ باطلی بر قـرآن راه نـدارد و هـرگز در طول زمان قرآن در دستبرد حوادث قرار نمیگیرد
«و انّه لکتاب عزیز،لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خـلفه تـنزیل من حکیم حمید».
89
دهها حدیث صحیح به صراحت یا دلالت ضمنی در اعتبار قرآن وارد شده و هرگونه تـحریفی را از آن نـفی مینماید.99
در طـول تاریخ بزرگان شیعه مانند شیخ صدوق،شیخ مفید،سید مرتضی شیخ طوسی، کاشف الغطاء،فیض کاشانی،حرّ عاملی،محقق کرکی،علامه امـینی،علامه طـباطبایی،امام خمینی و...بـر مصونیت قرآن از تحریف تصریح داشتهاند.001
بررسی مجموع روایات تحریف،تحقیق مستقلی را میطلبد برخی محققین مـعاصر بـه نقد پرداخته و روایات را مورد بررسی قرار دادهاند.101
آنچه در این گفتار تذکرش ضروری مینماید آن است که یکی از انگیزههای وضع حـدیث قداست شـکنی از قرآن و ایجاد شبهه در اعتبار آن بود که توسط ملحدان و معاندین که به ظـاهر لباس اسـلام پوشیده بودند این روایات جعل گردید،گرچه بـسیاری از روایـاتی کـه ادعای تحریف در آنها شده از نظر سند مـشکل چـندانی ندارد بلکه در فهم و دلالت آن دچار اشتباه شدهاند و موضوع ربطی به تحریف ندارد اما در مـیان روایـات تحریف،مواردی یافت میشود که سـاخته و پرداخـته واضعین و جـاعلین اسـت مانند.
1-ذیل آیـه شریفه
«ربنا اغفرلی ولوالدیّ و للمؤمنین یوم یـقوم الحساب»
201از جـابر بن یزید جعفی نقل شده که میگفت از امام باقر علیه السّلام در مورد ایـن آیـه سؤال شد امام فرمودند کلمهای توسط کـاتبان تصحیف شده است در واقـع ابـراهیم گفته است ربّ اغفرلی و لولدی و مـراد از آنـ اسماعیل و اسحاق و امام حسن و امام حسین علیه السّلام و فرزندان رسول خدا هستند.
علامه طباطبایی،روایت را ضعیف و غـیرقابل اعـتماد دانسته است401روایت مقطوع السند نیز میباشد.
2-عن عـبد اللّه بـن سـنان قال:قرأت عند ابـی عـبد اللّه علیه السّلام[کنتم خیر امـّه اخـرجت للناس]فقال ابو عبد اللّه علیه السّلام:خیر امّه تقتلون امیر المومنین و الحسن و الحسین:فقال القاری جعلت فداک کیف نـزلت قـال:نزلت کنتم خیر ائمه اخرجت للناس...عبد اللّه بـن سـنان گوید:نزد امـام صـادق(ع) آیه را چـنین خواندم کنتم خیر امـّه امام با تعجب پرسید بهترین امت،کسانیکه امام علی علیه السّلام، امام حسن و امام حسین را میکشند،گفتم فـدای شـما شوم چگونه نازل شده فرمودند:کنتم خیر ائمه...
این روایـت در تـفسیر قـمیآمده،که مـنسوب بـه ایشان است و در واقـع از نـوشتهها و املاءهای شاگردش ابی الفضل العباس بن محمد العلوی بن محمد العلوی است بعلاوه روایت مجهول است،راوی از عـلی بـن ابـراهیم معلوم نیست چهکسی است.بعلاوه به دلیل تـعارض بـا ادله قـطعی در مـصونیت قرآن از تـحریف،حکم بـه سقوط آن میشود و قابل اعتماد نیست.
قول به تحریف در منابع روایی اهل سنت نیز فراوان نقل شده،حشویه عامه انبوهی از اخبار تحریف نسخ التلاوة دون الحکم و نسخ التلاوة و الحکم را مطرح نمودهاند که جـز تغییر نام و عبارت هیچ مشکلی را حل نمیکند بهعنوان مثال:آیه رجم را خلیفه دوم بارها سعی نمود در قرآن جای دهد،او تأکید داشت از رسول خدا این آیه را شنیده که
[الشیخ و الشیخه اذا زنیا فارجموهما]
501کاتبان وحی این ادعا را از او نپذیرفتند و زیر بـار نـرفتند،در نهایت دانشمندان اهل سنت آن را منسوخ التلاوة خواندهاند.
ادعای دیگر حذف بخشی از سورهء احزاب بود که گفتهاند سورهء احزاب همسنگ و همترازو یا طولانیتر از بقیه بوده است،همچنین عروه از عائشه،خالهاش نقل نموده:«سوره احزاب در عصر پیامبر 002 آیـه بـود چون عثمان مصاحف را نوشت ما فقط به مقدار موجود دست یافتیم.»601
نتیجه:حرکت نامبارک و خطرناک وضع حدیث به دواعی و اسباب گوناگون،دوّمین پشتوانه استنباط احکام و معارف اسلامی یعنی سـنت را مـورد تهدید قرار داد.یکی از این دواعـی انگیزه
301فرهنگ و دیـنی بود که طی 5 محور مورد بررسی قرار گرفت پس از بررسی این محورها بایستی با نگاهی ژرف و عمیق به استخراج روایات موضوع کتب روایی از آن پرداخت.
پینوشت
(1)بحار الانوار،محمد باقر مجلسی ج 2،صـ 922.
(2)عام الجـماعه ساله 14 هجری است کـه مـعاویه همهء رقبای خود را کنار زد و قدرت را در دست گرفت،معاویه خود آن سال را عام الجماعة نامید.
(3)ر.ک؛وضع حدیث،ناصر رفیعی محمّدی.
(4).ر.ک علامه امینی،الغدیر فی الکتاب و السنه،قاضی نور اللّه،احقاق الحقّ،الامام علی علیه السّلام فی الکتاب و السنه/دار الحدیث مجله عـلوم الحـدیث ش 7؛نجا عطا الطائی السقیفة انقلاب ابیض.
(5).تاریخ الخلفاء سیو طی،ص 251.
(6).همان،ص 251.
(7).«اما انه اعلم من السنه»همان،ص 351.
(8).همان،ص 451.
(9).ر.ک تاریخ طبری:391/3.
(01)الغدیر/علامه امینی692/6 المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری ح 3،ص 503.
(11).جامع بیان العلم و فضله ابن عبد البرّ ج 2،ص 429.
(21)ر.ک نظریه عدالت صحابه و رهـبری سـیاسی در اسلام،احمد حـسین یعقوب،ترجمه مسلم صاحبی.
(31).الغدیر ج 5،ص 713.
(41)الملل و النحل،شهرستانی ج 1،ص 34.
(51).الموضوعات:ج 1،ص 744؛تنزیه الشریعة ابن عراق ج 1،ص 113.
(61)الموضوعات:ج 1،ص 744.
(71)همان،944.
(81)همان،054.
(91)همان 254،اللئالی الموضوعه،سیوطی،ج 1،ص 752؛تنزیه الشریعة،ج 1،ص 613.
(02)الموضوعات،ج 1،ص 491.
(12)همان 491،الغدیر،ج 5،ص 362.
(22)همان،191.
(32)المجروحین،ابن حبان ج 2،ص 201.
(42)الموضوعات همان 291.
(52)همان 291.
(62)همان.
(72)همان ص 454؛تنزیه الشـریعة ج 1،ص 213.
(82)المجروحین،ص 554.
(92)اصول الحدیث،محمّد فضلی ص 551.
(03)همان،ص 551.
(13)الموضوعات:ج 2،ص 703.
(23)همان،ص 403.
(33)همان،ص703.
(43)همان،ص 803.
(53).الموضوعات،ج 2،ص 783.
(63).الضعفاء الکبیر:ج 1،ص 842.
(73)سورةتوبه(9):آیهء 03.
(83)همان.
(93)سورهء مائده(5)آیهء 77:سورهء نساء(4)آیهء 171.
(04)مسند احمد،ج 1،ص 512.
(14)وسائل الشیعة حر عـاملی ج 1،ص 624،ح 41.
(24)بحار الانـوار،محمد بـاقر مجلسی ج 52،ص 113.
(34)عیون اخبار الرضا،شیخ صدوق:ص 113.
(44)بحار الانوار،ج 52،ص 823،ح 2.
(54)همان،ص 982.
(64).اختیار معرفة الرجال،شیخ طوسی ص 523.
(74)همان،ص 741.
(84)اصول الحدیث،ص 541.
(94)اصول الحدیث،ص 941.
(05)سورهء الرحمان(55)آیهء13.
(15)البرهان،بحرانی 5722.
(25)تأویل الایات،استرآبادی ص 2.
(35)سورهء نجم(35):آیهء1.
(45)الاخبار الدخیله:تستری ص 612-712.
(55)ماده زندقه تاج العروس زبیدی.
(65)همان.
(75)المجروحین،ح 1،ص 26.
(85)اضواء،121.
(95)اللئالی المـصنوعه،ج 2،صـ 824.
(06)الموضوعات،ج 1،ص 73.
(16)الموضوعات،ج 1،ص 83.
(26)السنه و مکانتها فی التشریع،سباعی ص 001.
(36)تنزیه الشریعة،ج 1،ص 83.
(46)نقش ائمه در احیاء دین:علامه عسکری 11/7 درس هفدهم به بعد.
(56)الاسرائیلیات و اثرها فـی کـتاب التـفسیر،ابو شبهه،ص 17 با تلخیص.
(66)سفر تکوین،به نقل از اسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر پاورقی:27.
(76)همان،ص 47.
(86)سورهء آل عمران(3)،آیهء 301.
(96)نهج البلاغه،خطبهء 93.
(07)تدوین السنه الشریفه،ص 362.
(17)جامع بیان العـلم و فضله،ج 1،ص 77.
(27).اضواء؛ابوریه،ص 171.
(37)اسرائیلیات و اثرها فی التفسیر،ص 761.
(47)اضواء،ص 841.
(57)نقش ائمه در احیاء دین،ج 6،ص 401.
(67)طبقات،ابن سعد ج 3،ص 391.
(77)همان،ص 233.
(87)همان،ص 453.
(97)تاریخ مدینه دمشق،ابن عساکر ص 112.
(08)مروج الذهب،مسعودی،ح 2،ص 043.
(18)الاصابه،ابن حـجر ج 5،ص 323.
(28)الدر المنثور،سیوطی ج 4،ص 842.
(38)الاسرائیلیات و اثرها فی التـفسیر،ص 861.
(48)فجر الاسـلام،ص 161.
(58)مضیرة غذایی لذیذ و ترش مزه است از گوشت شیر با چاشنیهای متعدد که مردم نواحی شام بسیار دوست دارند(شیخ المضیره،ابوریّه،ص 55.
(68)اضواء،ص 311 و 812 پاورقی.
(78)شیخ المضیره،ص 65؛اضواء ص 791.
(88)اضواء،ص 712.
(98).تذکرة الحفاظ؛ذهبی:ح 1،ص 63.
(09)ابو هریره،ص 531.
(19)اضواء،ص 3101.
(29)شیخ المضیرة،ص 963.
(39).صحیح بخاری،ص 4؛کتاب الجهاد باب من طلب الوالد للجهاد.
(49).طبقات ابن سعد؛ح 5،صـ 345.
(59)به نقل از اضواء،ص 471.
(69)قانون تفسیر/سید علی کمالی دزفولی،ص 564.
(79)الحجر(51):آیه 9.
(89)فصّلت(14)؛آیه 14 و 24.
(99)کافی کلینی:ح 1،ص 96،باب الاخذ بالسنه و شواهد الکتاب،غایة المرام،بحرانی ب 82.
(001).ر.ک صیانه القرآن من التحریف،محمد هادی معرفت،ص 06 به بعد.
(101)ر.ک پایاننامه کارشناسی ارشد با نام بررسی و نقد روایات تحریف در کتاب فـصل الخـطاب/ محسن بیات،ترتیب مدرس و سلائة القرآن من التحریف؛دکتر فتح اللّه محمّدی.
(201).ابراهیم؛14.
(301)تفسیر عیاشی ج 2،ص 252.
(401)المیزان،ح 21،ص 08.
(501).صحیح بخاری؛ج 8،ص 112،باب رجم حبلی؛صحیح مسلم:ج 5،ص 611؛مسند احمد؛ج 1،ص 132،سنن ابی داود:ج 4،ص 54،سنن ترمذی،ج 4،ص 93.
(601).الاتقان؛سیوطی:ج 2،ص 47.