نتيجه گيرى
وقتى كه جوانان به عظمت و دلسوزى والدين توفيق شناختحاصل كنند بطور يقين در مقابل اين همه دلسوزى و محبت هايشان ، جرئت شكستن حريم آنانرا نخواهند داشت به جهت اينكه انسان يك موجود انفعالى است و هر لحظه چشمش بپدر و مادردر هر شرائط سنى كه باشند بخورد، تمام آن محبت و علاقه ها را خواهد ديد و خود را بهتعظيم و اميدارد اما اگر انسان بعد از تعريف و شناخت والدين ، هيچ اعتناء و ارزشى بهآنها قائل نشود بلكه به آزار و اذيت و يا توهين و جسارت به مهربانترين افراد جامعه ،به پردازد بطور كامل از مسير انسانى منحرف شده بلكه از حيوانات هم پست تر گرديدهاست چون گروهى از حيوانات تا آخر عمرشان از مادر و خانواده خويش جدا نمى شود و بارمز خاصى كه دارند به مادر احترام مى گذارند.
وقتى كه انسان نتواند خود را تسليم واقعيات نموده و مسير سالمى را در زندگى اتخاذ كند بلكه درمقام اذيت و آزار و بى احترامى به پدر و مادر در آيد كه در روى زمين دلسوزترين و مهربانترين انسان ها نسبت به او هستند در اين حال نظم توحيدى را شكسته و خود را گرفتار حوادث ناگوار قرار مى دهد شاخه ايكه از تنه درخت قطع ارتباط كند زود مى خشكد چون تمام خصوصيات و حيات او به ريشه متصل است فرزندى كه با داشتن قدرت و نيروى جوانى يا امكانات مادى و تخصصى و و ... خود را به بيند و هيچ اعتنائى بوالدين نكند كه آنها درخت تنومند و در برگيرنده تمامى خصوصيات شاخه هاى خود يعنى فرزندان هستند در اين صورت به پايان زندگى خويش رسيده است اما اگر شاخه ها، ميوه و زيبائى هاى خودشان را از وجود والدين بدانند وهر بيننده اى را متوجه عظمت آنان بكنند و از خود هيچ تشخصى نشان ندهند يعنى حرمت آنان را تا پاى جان حفظ كنند و خودشان را با رعايت احترام و حفظ حقوق والدين به آنها متصل سازند در اينصورت عمر با ارزش و دوام قدرت آنان كه شاخه هاى اين درخت تنومند هستند بيشتر مى شود چون سرنوشت مطلوب و ارزشمندى را نصيب خود نموده و براى هميشه در زير چتر نجات بخش رحمت الهى به تمام آسايش و آرامشها نائل خواهند شد.
فصل دوم : شخصيت سازى با فرمولهاى دينى
ما به توفيق الهى و توجهات حضرت ولى عصر عجلَ الله تعالى لَهُ الفَرَج سخنان حضرت على (عليه السلام ) را مطرح مى كنيم و با شرح و تفسير لازم ، جوانان عزيز را به نكات لازم و درخشان ، در جهت سعادت و موفقيت آنها راهنمائى مى كنيم :
فَاِنى اُوصيكَ بِتَقوَى اللهِ: ولُزُومِ اُمرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلبِكَ بِذكِرِه والاعِتصامَ بِجَبلِهِ و اَىُّ سَببٍ اَوئَقُ مِن سَبَبٍ بَينَكَ وَبَينَ ا للهِ اِن اَنتَ اَخَذتَ بِهِ؟!
عوامل موفقيت :
1 - تقوا و پرهيزكارى ، 2 - پايبندى به دستورات الهى ، 3 - قلب خويش را با ياد خدا بنا كردن 4 - چنگ زدن به ريسمان الهى [به دين خدا تمسك نمودن ] ، بعد مى فرمايد كدام وسيله مطمئن تر است از راهى كه بين تو و خداوند وجود دارد اگر تو آن را انتخاب كنى ! در اينجا با مختصر توضيح مى خواهم شما را با ريشه و اساس مطلب آشنا كنم .
عمده ترين پايگاه توحيد قلب انسان است و در مورد آن تفاسير متعددى بيان شده كه خلاصه آن اين است در وجود هركسى جايگاه خاصى براى دريافت اخبار و اطلاعات و يا مركز ادراكات وجود دارد كه در آيات قرآنى و احاديث بصورت مختلفى آمده است .
مانند قلب ، روح ، نفس ، فئواد، تنها وسيله اى كه مى تواند آدمى را در جهان مادى شاهد و ناظر اسرار الهى قرار دهد قلب اوست كه با رعايت تقوا و بهداشت روانى مانند آينه اى صاف و روشن ، از حقائق عالم غيب گزارش مى دهد و او را براى رسيدن به مدارج علم و معرفت آماده مى سازد. اگر بخواهيم به آن محيط سراسر لطيف و ظريف و آگاه شويم بايد از جايگاه نيتها تفحص كنيم نيتى كه در عبادات و امورات خيريه و يا در هر عمل ديگرى تحت عنوان روح عمل مطرح است جايگاهش كجاست ؟
آن محيطى كه عمل آدمى را بسوى خداى متعال جهت مى دهد تا در مقام تقربش واقع شود در كجاى اين جهان پهناور وجود قرار گرفته است ؟ آنچه از آيات و احاديث استفاده مى شود جايگاه نيتها قلب بشر است ولى تنها خالق متعال از آن محيط با خبر است و غير او را توان نفوذ نباشد. چون تا به امروز كسى نتوانسته محل نيتها را كه همان قلب انسان است در جغرافياى وجودش تعيين كند و بگويد قلب يا نفس انسان در كجاى بدنش قرار گرفته است ولى به بهداشت آن تاءكيد شده است در سخنان حضرت على (عليه السلام ) آمده است :
طَهِّرُواُ اَنفُسَكُم مِن دَنَسِ الشَّهَواتِ تُدرِكُوا رَفيعَ الدَّرَجاتِ .(39)
دلهاى خودتان را از نجاست و آلودگيهاى اميال نفسانى پاكسازى كنيد تا بالاترين مدارج و مقامات عاليه را درك نمائيد.
هر انسانى بايد براى موفقيت و خوشبختى خويش ، مواظب پاكى و بهداشت قلب خود باشد زيرا قلب و يا روان آلوده نمى تواند آدمى را با جهان معنى اتصال دهد چون به آئينه پوسيده و غبار نشسته اى را ماند كه قدرت دريافت صُور اشياء را از دست داده است وقتى كه حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: [تقواى الهى و التزام به دستورات خداوندى را مد نظر قرار بده ، و با ياد خدا ساختمان قلب خويش را تكميل و تعمير كن ... ] سفارشات آن حضرت در روى قلب بشر مفهوم پيدا مى كنند و آن محيط را براى دريافت الطاف و عنايات الهى مهيا مى سازند زيرا غبار و آلودگى گناه و عصيان اگر در آينه دل نشيند سيستمهاى ارتباطى بدن به هم مى ريزند و او را در يك وادى نوميدى و ياءس قرار مى دهد و براى افراد جوان اعم از دختر و يا پسر لازم است با تقواى الهى سلامت قلب خويش را نگهدارند تا به تمام علاقه و خواسته هايشان نائل شوند زيرا هيچ موفقيتى بدون پرهيزكارى و تقوا نصيب كسى نخواهد شد و اين كلام از زبان امام معصوم (عليه السلام ) به عنوان كارشناس جهان هستى ، مطرح گرديده است اولين قدم موفقيت براى جوانان رعايت تقوا و پرهيز از معاصى و به ياد خدا بودن و دستورات دينى را بطور منظم انجام دادن است تا قلب در اثر بهداشت و پاكيزه گى مطلوب بتواند حقائق ارزشمند دينى را درك نمايد در اينصورت انسان به لذت اعمال خويش نائل مى شود و اوقات گرانقيمت خود را، به مسائل و برنامه هاى غير دينى سرگرم نمى سازد.
وقتى كه اغلب مسلمانان در كارهاى خير و عبادى چندان كوشا و تلاشگر نيستند چون از آنها احساس لذت نمى كنند بخاطر اينكه قلبشان در اثر آلودگى به نجاست گناه و غذاى حرام نمى تواند تصوير مطلوبى را از دستورات دينى در اختيارشان قرار دهد حضرت امير (عليه السلام ) مى فرمايد:
كَيفَ تَجِدُ لَذَّةَ العِبادَةِ مَن لايَصُومُ عَن الهَوى .(40)
شما چگونه لذت عبادت را در دل پيدا مى كنيد در حاليكه از هواى نفس پرهيز نداريد؟ بايد بدانيم كه احساس لذت به اشياء مادى منحصر نمى شود بلكه لذت در معنويات از عظمت و شيرينى مخصوصى برخوردار است تا جائيكه شيرينترين وقت خواب انسان به نماز شب و مناجات الهى تبديل مى شود يا در مواردى ، آسايش و سودمندى ديگران را بخود ترجيح مى دهد و يا رضايت و خشنودى والدين را ملاك خود قرار مى دهد اين گونه اعمال خدا پسند، براى هركس ميسر نيست چون يك عمل خيلى سنگين و مشكل است اما براى افرادى كه دل پاك و با تقوائى دارند خيلى سهل و ساده و ازهر لذتى لذيذتر مى باشد.
حضرت فرمود: هيچ وسيله اى براى موفقيت ، به جز آن راه ارتباطى كه در ميان تو و خداوند مى باشد وجود ندارد اگر تو آن را انتخاب كنى و تحت هر شرائطى از آن منحرف نشوى اين همان راه قلب است كه انسان با سالم نگهداشتن آن و به كارگرفتن دستورات الهى ، مى تواند رمز سعادت و موفقيت خويش را پيدا كند، بهرحال پاكى دل ، يك شعار سرگرم كننده نيست كه گروهى از متصوفين در همه جا بدان مى بالند بلكه بندگى و رعايت تقوا و اجراى دستورات الهى ثمره تهذيب نفس است كه قرآن مى فرمايد:
قَد اَفلَحَ مَن زَكيها و قَد خابَ مَن دَسَّيها .(41)
رستگار شد كسى كه تهذيب نفس كرد نوميد شد آن كه نفس خويش را به گناه آلوده ساخت .
نتيجه گيرى
براى اينكه دوران جوانى از اهميت خاصى برخوردار است و سرنوشت هركس براى هميشه به كيفيت انتخاب وى در دوران جوانيش وابسته است بايد افكار و انديشه جوانان را به نكات مهمى كه حضرت على (عليه السلام ) به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) بيان فرموده متوجه ساخت تا با بكار گرفتن فرمولهاى خوشبختى وموفقيت ، تمامى جوانان ، آينده موفق و سعادتمند خويش را پايه گذارى كنند و بايد از اولين روزهاى زندگى كيفيت وصول توفيق و عنايات الهى براى آنان روشن شود تا اينكه با آگاهى كامل ، راه جذب و دريافت آن را پيدا كرده و لحظه اى گرفتار خواب غفلت دوران جوانى نباشند خداى متعال در اين زمينه مى فرمايد:
وَالَّذِينَ جاهَدَوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا ... .(42)
كسانيكه بقصد ماحركت كنند مسير حركت آنها را بسوى خودمان هدايت مى كنم خداوند كيفيت وصول توفيق خويش را با كلمه [فينا] روشن مى كند يعنى اگر توانستى در اندرونت قصد قربت ما را كنى و به خاطر ما بكار و يا عملى دست بزنى مطمئن باش كه اخلاص و قصد قربت پايگاه و يا مهواره هائى هستند كه امواج حيات بخش و نجات دهنده توفيق و رحمت الهى را، با سرعت تمام بسوى انسان متوجه مى سازد بنابراين جوانان بايد از اولين روزهاى زندگى تلاش خود را در تحقق اخلاص و داشتن قصد قربت الهى ، بكار گيرند تا امدادهاى غيبى آنها را تحت نظر گرفته و در مسير سعادت و موفقيت كامل قرار بدهد.
در مورد توفيق الهى بايد گفت : مَن جاهَدَ فينا ... هركس بسوى ما حركت كند يعنى قدم ها وقتى كه در اين جهت به حركت در آمدند عنايات پروردگار مسير را، آن چنان روشن مى سازد كه براى وى در ادامه راه مشكلى نخواهد بود.
مثلاً كسى ساختمانى را با انجام دادن تمام كارهايش كامل نموده و لوسترهاى زيبا در فضاى منزل بدون روشنائى ، انتظار مى كشد حالا اگر صاحب خانه امتياز برق را گرفته باشد بطور يقين با يك كليد روشنائى محيط خانه را، فرا مى گيرد.
جريان برق همان توفيق است مشروط بر اين شده كه صاحب خانه با شركت برق قرارداد امضاء كند تا آن را به خانه و كاشانه ، خود هدايت كند انسان مؤ من با ايجاد آمادگى هاى لازم ، توفيق الهى را شامل حال خود مى سازد. و قلب خويش را روشنائى مى بخشد.
قلب جوان و نيازهايش
وقتى كه با مسئوليت كارشناسان الهى آشنا شديم بايد با بينش و آگاهى لازم خود را براى دريافت فرمول هاى خير و سعادت و احياء كردن لياقت و شايستگى هاى انسانى ، كه از ناحيه آنان مطرح مى شود آماده كنيم تا اينكه سرمايه هاى ارزشمند دوران جوانى را بسوى موفقيت خود هدايت نمائيم براى اينكه روح انسان با آن حساسيت و ظرافتى كه دارد بايد مراقبت هاى ويژه اى را بكار گرفت تا كمترين سكته و يا توقف در مسير كمال آن ايجاد نشود.
مثال در وجود هرانسانى دستگاهى است بنام قلب كه وظيفه خاصى را انجام مى دهد ودر هر لحظه كشور پهناور وجود را با انقباض و انبساطش ، سيراب مى كند و خون را بهتمام نقاط بدن مى رساند و اگر در برنامه هايش كوچك ترين مانع پيدا شود در بخشىاز بدن ، و يا در كل وجود، وقفه حاصل مى شود و او را به طرف مرگ مى كشاند در جهانامروز اين حادثه خيلى اتفاق مى افتد و تعداد زيادى را با مشكلات جبران ناپذيرى مواجهساخته و بصورت يك نگرانى عمده ، افكار عمومى را بخود متوجه نموده است وكارشناسان براى پيشگيرى از وقوع چنين حادثه خطرناك ، مردم را به اجراى برنامههاى لازم دعوت مى كنند تا با رعايت آن سلامتى خود را از دست ندهند پزشكان در اينرابطه ، دستورات خودشان را تنظيم كرده و همگان را به استفادهكامل از تمامى سخنانشان دعوت مى نمايند.
1 - از خوردن بخشى از مواد غذائى پرهيز كنند. 2 - حركت و فعاليت هاى مستمر انجام بدهند. 3 - مغز و اعصاب خود را از حرص و طمع و خستگى زياد باز دارند.
مقايسه كوتاه مراعات دستورات پزشك در مورد عضوى بنام [قلب ] ، لازم وضرورى است چون اگر كسى بى اعتنائى نشان دهد بايد در انتظار حوادث دلخراشباشد.
ولى روح و روان انسان كه مديريت اين كشور بزرگ بدن را بعهده دارد به مراتب از دستگاه پمپاژ كننده خون در بدن انسان ، حساس تر است چون نظام ادارى اين دستگاه هم به آن مربوط مى شود مثلاً وقتى كه با يك معامله ، يا برخورد و سود و زيان آنها روبرو مى شود ضربان قلب بالا مى رود، جريان خون در تمام بدن با يك بى نظمى وارد رگها مى گردد در نتيجه حوادث تلخ را خبر مى دهد اما اگر از سلامت روحى برخوردار باشد در مقابل هر حادثه اى ، شيرين و يا دردناك ، نظم را در تمام سيستيم هاى بدن ، مخصوصا در قلب ، حفظ مى كند و هيچ پيامد ناگوارى در اين كشور وجود احساس نخواهد شد.
پس وقتى كه جامعه پزشكان ، شيوه هاى متعددى را به انسان آموزش مى دهند تا از خطرهاى ناگوارى كه از ناحيه كسالتهاى قلبى حيات آنها را تهديد مى كند در امان باشند ولى چرا از تعليمات كارشناسان الهى ، كه پزشكان واقعى جامعه بشرى هستند خود و مردم را با خبر نمى سازند؟ چرا از قبول واقعيات ناراحت هستند؟ با اينكه روانشناسان خود معتقدند نپذيرفتن واقعيات عمده ترين دليل بربيمارى روحى است ، آيا آنان از حكمت و فلسفه دستورات الهى ، كه فرمولهاى سلامتى حيات بشر است هيچ نوع آگاهى ندارند؟ يا اينكه غرور كاذبى كه از مدرك علمى پيدا شده است مانع اصلى در بيان حقيقت است ؟
در هر صورت نسل جوان دنبال واقعيات است چون در فكر رسيدن به كمال مطلق است و براى او كه اين همه سرمايه ها با خود دارد، آموزشِ دستوراتى لازم است كه بتواند گوهر ارزشمندى را كه در وجودش آفريده شده است به مرحله ظهور برساند.
اين همه نگرانى و وحشتى كه عده اى در صحنه زندگى بوجود آورده و هر روز مطالب جديدى از بيماريهاى بدن انسان را مطرح كرده و افكار عمومى را با يك پريشانى و افسرده گى روحى روبرو ساخته اند بايد بدانند كه در برابر ايجاد رعب و وحشت و نگرانيهاى خسارت بار، مسئوليت سنگينى دارند چون به طور غير مستقيم معنويت و فرمولهاى ارزشمند اعتقادى را، از دست انسانها گرفته و آنها را به محصولات علم و دانش محدود بشرى وابسته مى كنند، ما ضمن احترام به علماء و علم و دانش آنان ، لازم مى دانيم كه اين موجود ناشناخته و پرمحتواى الهى بايد در چهار چوب قوانين نجات بخش آسمانى تربيت و پرورش يابد تا بتواند علل و عوامل عمده بيمارى هاى خويش را بطرز زيبا ريشه يابى كند و داروهاى مناسب آن را تشخيص بدهد و بطور كامل از آنها استفاده نمايد.
سوال : عمده ترين نياز انسان در جهت صعود به مراحل رشد و كمال چيست ؟
ج - قلب يا روح انسان مانند حافظه كامپيوترى است كه آماده گيهاى لازم را براى دريافت و تحويل حقايق با خود دارد و چون بخش عمده اطلاعات و نوع تغذيه آن توسط خود انسان صورت مى گيرد پس بايد دقت بيشترى انجام بدهد، بخاطر اينكه رسيدن به مراحل رشد و كمال از اين طريق ممكن خواهد شد در چنين موقعيتى وجود كارشناسان معصوم ضرورت پيدا مى كند و چون تنها خالق متعال از تمام خصوصيات او آگاه است لذا صلاحيت و شايستگى انبياء و امامان معصوم (عليه السلام ) را تحت عنوان مربيان دلسوز و آگاه ، در جهت صعود انسان به مراتب كمال ، بايد خودش تعيين كند زيرا كارشناسان معصوم مطابق رضايت الهى ، برنامه هاى خود را اجراء مى كنند و مانند يك طبيب متخصص داروى مناسبى را در اختيار انسانهاى بيمار قرار مى دهند پس عمده ترين نياز انسان وجود كارشناس الهى است كه با مديريت و تربيت هايش ، بتواند او را از خواب غفلت بيدار كند و بسوى كمال حركت دهد.
نسخه حيات بخش براى قلب جوان
نمونه اى از دستورات كارشناس الهى يعنى حضرت على (عليه السلام ) را در زمينه سعادت جوانان مطرح مى كنيم تا همگان بدانند انسان چگونه موجودى است و راه رشد و تربيت آن كدام است ؟ حضرت ضمن وصيت بفرزندش امام مجتبى (عليه السلام ) مى فرمايد:
1 اَحىِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ، وَاَمِتهُ بِالزَّهادَةِ، وَقَوِّهِ بِاليَقين ، و نَوِّرهُ بِالحِكمَةِ وَذَلِلهُ بِذِكرِ المَوتِ، و قَرِّرهُ بِالفَنَاءِ، وَبَصِّرهُ فَجائِعَ الدُّنيا، وَحَذِّرهُ صَولَةَ الدَّهرِ، وَ فُحشَ تَقَلُّبِ الَّليالى وَ اَلا يّامِ ... .(43)
در اين چند جمله زيبا، موضوع نيازهاى قلب انسان است كه مركز ادراكات و ارتباطات معنوى ، و پايگاه اصلى رشد و كمال او مى باشد حالا با دقت تمام به سخنان آن حضرت گوش فرا مى دهيم تا رمز عظمت آنان در سفارش هاى مهم و كليدى روشن شود و يك فرد جوان با آگاهى كامل بداند در اين دوران حساس و دقيق ، از كجا و چگونه بايد كارهايش را شروع كند تا به نتيجه درستى نائل شود.
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: اى فرزندم ، قلب خود را بوسيله موعظه و پند و اندرزها بيدارش كن ، با عدم وابستگى به جريانات زندگى ، آن را به ميران [تا مانند دانه در زير خاك اگر به شكند رشد پيدا مى كند] بوسيله يقين بخداى متعال تقويتش كن ، با آموزش معارف دينى واسرار توحيدى ، روشنائى و نورانيتى در او پديد آر، و با ياد مرگ ، غرور و حركت هاى نفسانى را، در او نابود كن تا آرام بگيرد، به رفتن از اين دنيا و فانى شدنش از قلب خويش اقرار بگير تا به آن اعتراف كند از مصائب و فتنه هاى دنيا آگاهش گردان ، و از خشم و غضب روزگار وآشكار بودن تبديل روزها و شبها، او را بترسان ، تا بيدار شود كه روزگار زندگى چون دادگسترى است كه در برابر كارهاى انحرافى ساكت نمى نشيند و بدون عجله متخلفان را تعقيب مى كند و به سزاى اعمالشان مى رساند، تحولات روزگار را فراموش نكن كه ، انسانى را در يك لحظه عزيز جامعه مى بينى بعد از ساعتى ، ذليل جامعه مى شود.
نكات مهم
اول انسان به سعادت دنيا و آخرت مى انديشد و تمامى فعاليت و تلاشهايش رابراى همين هدف انجام مى دهد ولى چگونه و از كجا بايد اين هدف را تعقيب كند بعنوان يكمشكل عمده براى بشر خصوصا نسل جوان مطرح است اما كارشناس بزرگ الهى كه براىسعادت انسان به مسئوليت منصب امامت تعيين شده است با خطاب بفرزند جوانش ، تمامىانسانها، مخصوصا جوانان را، به شيوه حل اينمشكل راهنمائى مى كند و با طرح زيبائى ، از نگرانى هاى عمده اى كه آنان را در زندگىآزار و اذيت مى دهد، نجات مى بخشد،
در اين طرح هيچ نوع سرمايه گذارى مادى و اقتصادى وجود ندارد تا يك كسى بگويد من از اجراى آن معذورم بلكه ساختمان و شيوه بنائى و كارهائى كه بايد در آن صورت به گيرد به شكلى طراحى شده است كه هيچكس نمى تواند با بهانه اى ، نسبت به آن بى اعتنائى نشان دهد و با پيش بينى هاى دقيق و ظريفى ، زير نظر كارشناس عالِم و دقيق صورت گرفته است و چون آنان بهتر از خود انسان به او، و توانائى هاى كه در اين زمينه لازم دارد آگاه هستند و لذا آن را طورى تنظيم نموده است تا هركسى قادر باجراى آن باشد.
نكته دوم حضرت على (عليه السلام ) در اين سفارشات فرد جوانى را مورد خطابقرار داده است يعنى اجراى اين طرح مهم و انسانساز براى همه جوانان يك كار ممكن و لازممى باشد و هر جوانى مى تواند در هر شرائطى ، با نام و ياد خدا، اين طرح را بهخوبى اجراء كند و خود را با كمترين زحمت به بالاترينمراحل رشد و كمال صعود دهد.
نكته سوم طرح موجود در روى قلب انسان صورت مى گيرد براى اينكه جايگاهرشد و هدايت انسان مى باشد و اگر دستورات مذكور را با آن شرائطى كه بيان شدهاست اجراء كنيم مى توانيم ثمرات مفيد و لذت بخش آن را در زندگى خود احساس كرده ، واز تمامى لحظات عمر خويش بهترين استفاده را بدست آوريم .
نگاهى به تاريخ گذشتگان
يكى از عوامل شناخت و آگاهى انسان ملاحظه تاريخ گذشتگان است براى اينكه همه انسانها داراى وجوه مشترك ، و امورات مشابهى هستند و هيچ تفاوتى از يك ديگر ندارند هر نوع علل و عواملى كه در سعادت و موفقيت گذشتگان ، يا شكست و بدبختى آنها نقش داشته ، در نسل موجود و يا در انسانهاى آينده هم ، همان نقش را ايفاء مى كند بنابراين مطالعه تاريخ به عنوان يك وسيله محكم و قطعى ، نقش مهمى را در بيدارى انسانها بدنبال دارد و در آيات و احاديث توصيه شده است كه از تاريخ بعنوان يك ابزار مهم آگاهى استفاده كنند
حضرت على (عليه السلام ) در ادامه سخنانش مى فرمايد:
و اَعرِض عَلِيهِ اَخبارَ الماضِينَ، و ذَكِّرهُ بِما اَصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الاَوَّلينَ وَ سِر فى دِيارِهِم و آثارِهم ، فَانظُر فيما فَعَلُوا وَ عَمّا انتَقَلُوا، و اَينَ حَلُّوا و نَزَلُوا فَاِنَّكَ تَجِدهُمُ قَد اِنتَقَلُوا عَنِ الا حِبَّةِ، و حَلُّوا دِيارَ الغُربَةِ، وَكَانَّكَ عَن قَلِيلٍ قَد صِرتَ كَاَحِدهمِ فَاءَصلِح مَتواكَ، وَلاتَبِع اخِرِتَكَ بِدُنياكَ .... .
اخبار و رويدادهاى گذشتگان را بر قلب خويش عرضه كن ، و آنچه برپيشينيان رسيده است يادآوريش كن ، در اماكن و محل زندگيشان سير و گردش بنما، و خرابه هاى باقيمانده از آنها را درست بنگر، و به بين از كجا منتقل شده و چه كارها مى كردند، و در كجا فرود آمده اند، خواهى ديد كه آنها از عزيزان و دوستان جدا شده و بديار غربت بار انداخته اند گويا طولى نمى كشد كه تو هم به سرنوشت آنها شريك مى شوى پس تلاش كن تا منزلگاه آينده خود را اصلاح كنى و صفاى آخرت خويش را بدنياى خود مفروش .
بررسى و نتيجه گيرى : انسان اگر از اولين روزهاى زندگى با اين توصيه هاى هشدار دهنده و بيدار كننده روبرو شود بطور يقين تلاشهاى خويش را در مسير سعادت و خوشبختى دنيا و آخرت بكار مى بندد وقتى كه امام (عليه السلام ) به فرزندش مى فرمايد تاريخ گذشتگان را فراموش نكن ، يعنى روح و روانت را با سرنوشت آنان آشنا كن ، براى اينكه انسان در دوران جوانى از قدرت و انرژى و امكانات زيادى برخوردار است اگر آئينه تاريخ را در پيش خود قرار بدهد مى تواند تمامى امكاناتش را به يك مسير سالمى هدايت كند تا سرنوشت تلخ و تاءسفهاى گذشتگان در زندگيش تكرار نشود بخاطر اينكه او مى تواند با مطالعه تاريخ ، اول بسراغ جوانان برود و حديث زندگى آنان را از اول تا آخر عمرشان بخواند تا متوجه شود كه آنها هم مثل او جوان قوى و قدرتمند و صاحب زيبائى و احساسات بودند و تلاش مى كردند كه در اجتماع انسانها جلب توجه نمايند، شب و روز و ماه و سال بر آنها گذشت ليكن هيچ ذخيره و پس اندازى از ارزشهاى انسانى نكردند، هر وقت پدران و مادران خود را مى ديدند عصبانى و ناراحت شده و حوصله شنيدن حرفهاى گرانقيمت آنها را نداشتند بهرحال سرگرم خواسته و علاقه هاى نفسانى شده و بعد از يك مدت كوتاه ، جز سرافكندگى و بدبختى ، هيچ يادگارى از خود نگذاشتند.
وقتى كه او به تماشاى تاريخ بنشيند و عوامل خوشبختى و بدبختى را با نتيجه قطعى در سرنوشت انسانهاى گذشته ملاحظه و بررسى به كند نمى تواند به احساسات جوانى خويش پاسخ مثبت بدهد چون گرفتاريهاى پيشينيان را در تاريخ مى بيند بلكه تلاش مى كند تا از تاريخ عبرت به گيرد و خود را با تعديل غرائز به اطاعت از سخنان كارشناسان الهى ، كه او را بسوى ارزشهاى انسانى سوق مى دهند وادار كند.
اگر نسل جوان از اين ابزار مهم استفاده كند هيچ وقت شكار شياطين و وسوسه هاى فتنه انگيز نخواهد شد در دنياى كنونى توطئه هاى خطرناكى كه در ظاهر جالب ولى در باطن نابود كننده است افكار عمومى ، خصوصا آينده سازان فرداى جامعه را، از مطالعه تاريخ پندآموز و بيدار كننده ، منحرف ساخته ، و با شعارهاى فريبنده ، سعادت و نيك بختى را از دست آنها گرفته ، و در هواهاى شيطانى خودشان استخدام كرده اند.
ولى كارشناسان معصوم (عليه السلام ) در هر عصر زمان نسل جوان را به مطالعه تاريخ و شناخت عوامل خوشبختى دعوت مى كنند تا آنها بتوانند علل ذلت و بدبختيها را در هر شرائطى تشخيص داده و از عواقب زيانبارش در امان باشند.
با واقعيات چگونه برخورد كنيم ؟
يكى از نكات مهمى كه در عظمت انسان عنوان مى شود پذيرفتن واقعيات است اين جمله و يا كلام ، با اينكه در ظاهر سهل و آسان است و هركسى مى تواند آن را بر زبان جارى كند و يا در سر فصل مقاله اى قرار دهد و مطالب زيبائى را در مورد آن بنويسد ولى مهم اين است كه هركسى خودش را آزمايش كند كه آيا مى تواند با شهامت و جرئت واقعيات را بپذيرد؟ مبنى براينكه : كسى در مورد مسائل طبى ، فلسفى ، تاريخى و و ... بگويد كه من نمى توانم اظهار نظر نمايم چون در اين زمينه شناخت و آگاهى لازم را تحصيل نكرده ام .
يا اينكه اعتراف كند كه از معايب ونواقص زيادى برخوردارم چه اگر روزى يكفرد معمولى ، و يا يك نوجوان ، تخلف و اشتباهش را تذكر بدهند با عشق و علاقه آن را بپذيرد و از آنها قدردانى كند در هر صورت قبول واقعيات تحت هر شرائطى كه باشد تنها راه نجات انسان است چون اگر كسى از پذيرفتن آن امتناع ورزد و تلاش خود را بر مخفى ساختن معايب و نقايص خويش مبذول كند بطور يقين حوادث تلخى را براى خود، تدارك ديده است .
اگر بيمار در پيش پزشك واقعيت خود را مخفى كرده و بناراحتى هايش اعتراف نكند نمى تواند از شر بيمارى نجات حاصل كند.
وقتى كه در اسلام توصيه مى شود، در هر موردى از پذيرفتن واقعيات احساس سنگينى نكنيد بخاطر اينكه راه نجات منحصر به آن است در توصيه هاى حضرت على (عليه السلام ) آمده است كه از گفتن كلمه [نمى دانم ] وحشت نكند چون آبرو و ارزش انسان را از ذلت ها نجات مى دهد.
مثلاً اگر كسى چيزى از شما سؤ ال كند كه درباره آن هيچ آگاهى نداريد وظيفهشما پذيرفتن واقعيتى است كه با [نمى دانم ] تمام مى شود اما اگر ازقبول واقعيت امتناع كنيد و با سخنان نادرست و بى تناسب وارد صحنه شويد، بطور يقينآبرو و حيثيت خود را از بين برده و در پيشگاه الهى پرونده خطرناكى را بنام خود، بازنموديد.
بهر حال سنگين بودن قبول واقعيات براى اغلب انسانها، خود يك واقعيت مقبول است و همه به آن اعتراف دارند ليكن گروهى در اثر ايمان بخدا بدون احساس ناراحتى ، واقعيات را با جان و دل مى پذيرند تا از شر ناگوار، قبول نكردن واقعيات در دنيا و آخرت ، در امان باشند.
سوال : انسان در چه شرائطى مى تواند واقعيات را با علاقه كامل به پذيرد؟
كلمه واقعيات را بايد تعريف كرد تا پاسخ سؤال بطور كامل روشن گردد، واقعيات گاهى در مسير مثبت و گاهى در جهت منفى مطرح استبايد مصاديقى را از جريانات زندگى انسانها عنوان كنيم تا بتوانيم در تعريف كلمه[واقعيت ] از واقعيت جدا نشويم گاهى انسان در وجودش اين دو بخش را تشخيص مى دهد مثلاًواقعياتى را مانند حسادت ، غرور، غفلت و نادانى ، رياء و تظاهر، ظلم بديگران و و ....كه از بيماريهاى روحى هستند در خودش مى داند و آن را مى پذيرد همانطوريكه دربيماريهاى جسمانى همين پذيرش را دارد و با شهامت در پيش طبيب به آن اعتراف مى كنداين گونه واقعيات چيزهائى است كه در انسان وجود دارد و او ضمنقبول ، از آنها نفرت مى كند و هميشه تلاش هاى خود را براى ريشه كن ساختن و معالجهقطعى آنها معطوف مى دارد.
و بخشى از واقعياتى كه انسان نمى تواند از آنها آگاه شود ولى بايد همين عدم آگاهى مورد پذيرش او واقع شود مانند عدم شناخت از فلسفه احكام الهى ، مبنى بر اينكه چرا نماز صبح دو ركعت است و بايد بلند خوانده شود ولى نماز ظهر چهار ركعت است و بايد آهسته خوانده شود يا در تقسيمات سهام ارث ، يا در عدد انبياء و امامان معصوم (عليه السلام ) و و .... يا چيزهائى كه در حال حاضر از آنها آگاهى ندارد مانند راننده گى ، خياطى ، يا تحصيلات رياضى ، انگليسى و يا تخصص هاى در پزشكى و معارف دينى ، ادبيات ، و و ......
يك فرد مى تواند با پذيرفتن واقعيات ، شخصيت خويش را از رگبار توهين و جسارتها حفظ كند وقتى كه مى گويد من از چنين تخصصها اطلاعى ندارم در اين صورت ضمن اينكه راه عقلائى را انتخاب كرده است خود را از درگيرى هاى طاقت فرسا نجات داده است براى اينكه اگر كسى از چيزى كه به آن آگاه نمى باشد ادعاى داشته باشد بطور كامل خود را به تكليفى كه طاقتش را ندارد مكلف ساخته و در پرتگاه سقوط و نابودى قرار گرفته است زيرا انسان عاقل هميشه در شعاع آگاهى و توان خود مسئوليت مى پذيرد چون بيشتر از آن از عهده او خارج است .
حضرت اميرالمؤ منين على صلوات الله عليه در اين مورد مى فرمايد:
وَ دَعِ القَولَ فيما لاتَعرِفُ، والخِطابَ فيما لم تُكَلَّف وَ اَمسِك عَن طَريقٍ اِذا خِفتَ ضَلالَتَهُ، فَاِنَّ الكَفَّ عِندَ حَيرَةِ الضَّلالِ خَيرٌ مِن رُكُوبِ الا هوَالِ و اءمُر بالمَعرُوف تَكُن مِن اَهلِهِ وَ اَنكِرِ المُنكَرَ بَيدِكِ و لِسانِكَ، وَ بايِن مَن فَعَلَهُ بِجُهدِكَ وَ جاهِد فى الله حَقَّ جِهادِهِ ولا تاءخُذكَ فى اللهِ لَومَةُ لائمٍ .(44)
ترجمه :
در مورد هر آن چه نمى دانى سخن نگو، در آنچه مكلف نيستى كسى را مخاطب قرار مده ، و از راهى كه مى ترسى برايت ضلالت وگمراهى پيش آورد عبور نكن براى اينكه خود دارى و احتياط در هنگام ظهور قرائن گمراهى و انحراف ، بهتر است از اينكه انسان خود را در مسيرهاى خطرناك و لغزنده قرار دهد امر به معروف كن و خود از اهل معروف باش ، و كارهاى زشت و بد و منكر را با دست و زبانت انكار كن و از كسانى كه به منكرات آلوده هستند فاصله و دورى گزين ،، و د راه خوشنودى خدا تا حد امكان و توانت تلاش كن ، و هرگز سرزنش افراد غافل و نادان ، تو را از مسير خدا باز ندارد.
نكات مهم :
1 - قبول واقعيات ضمن اينكه در حل مشكلات زندگى انسان ، يك شيوه معقول و مطلوب است از كمال و معرفت انسان حكايت مى كند رسيدن به موفقيت در تمام جريانات زندگى براى همگان ، خصوصا نسل جوان ، به جز از طريق قبول واقعيات ممكن نخواهد بود.
2 - سخنان خود را در چهار چوب شناخت و آگاهى ها، بايد مطرح ساخت و در مواردى كه قدرت انجام كارى ، از عهده ما خارج است بايد با كلمه [نمى دانم ] و يا [نمى توانم ] حافظ شخصيت خود باشيم تا در مقابل خداى متعال و مردم شرمنده نشويم .
3 - انتخاب هر برنامه اى در تمام سطوح زندگى بشناخت قطعى نيازمند است زيرا بدون آگاهى لازم ، اگر بكارى اقدام شود ندامت و پيشمانى را با خسارتهاى جبران ناپذيرى بدنبال خواهد داشت و در مواردى كه احتمال خطاء و گمراهى وجود دارد اجتناب نمودن از چنين كارى بهتر از گرفتار شدن به گمراهى و بدبختى است .
4 - بايد مسير زندگى را به سوى خير و نيكى و اهداف خداپسندانه ، جهت داد و با منكرات تحت هر شرائطى مبارزه كرد تا از شر توطئه هاى شياطين در امان شد.
نقش دين در سعادت انسان
كلمه دين در افكار عمومى آن چنانكه در زبان كارشناسان معصوم خداى متعال تفسير گرديده مطرح نمى شود و اغلب انسانها از دين ، دستورات خاصى را مدنظر دارند و آن را در نماز و روزه و مانند اينها خلاصه مى كنند غافل از اينكه دين دربيان قرآن و احاديث ، براى ساختن يك شخصيت واقعى از انسان تفسير شده است چون اگر بخواهيم قوانين و دستورات برخاسته از دين را فقط معناى كامل آن قرار بدهيم بايد به موارد خاصى از نيازهاى انسان چاره انديشى كرد، زيرا دستورات موجود برطرف كننده تمامى خواسته هاى او نيست وقتى كه با انجام دادن اين قوانين ، كسى را تحت عنوان ديندارى لقب مى دهيم بايد اين نكته روشن شود كه آيا مراد از تدين اجراى دستورات دينى است يا اينكه ساخته شدن انسان با يك شخصيت واقعى كه ، ثمره آن اجراى قوانين دينى است ؟
بهر حال بافت وجود بشر كه با حقيقت دين آميختگى كامل دارد به دين در شعاع وسعيى نيازمند است و اين همان حقيقتى است كه در قرآن آمده است .
فَاَقِم وَجهَكَ لِلدين حَنيفا فِطرَتَ اللهِ اَلتى فَطَر الناسَ عَلَيها لاتَبديلَ لِخَلقِ اللهِ ذلِكَ الدينُ القَيِّمُ وَ لكنَّ اَكثَر الناسِ لايَعلَمُونَ .(45)
پس روى خود را از صميم دل و ثابت و استوار به سمت دين برگردان فطرت الهى تمام مردم را بر مبناى خداشناسى و ديندارى آفريده است و هيچ عاملى قادر به تغيير دين الهى كه در آفرينش او قرار گرفته است نخواهد بود و اين دين مستقيم است [كه بايد مورد اطاعت واقع شود] در حاليكه بيشتر مردم از آن آگاه نيستند.
و در آيه ديگر مى فرمايد: اِنَّ الدينَ عِندَاللهِ الا سلامُ ....(46) بدرستى كه دين در پيشگاه خداوند اسلام است ، يعنى تسليم شدن در برابر فرمان خدا،
و حضرت اميرالمؤ منين امام على صلوات الله عليه در تعريف اسلام مى فرمايد:
لاَنسُبَنَّ الاِسلامَ نِسبَةً لَم يَنسُبها اَحَدٌ قَبلى ، اَلا سلامُ هُوَ التَسليمُ وَالتَّسليمُ هُوَ اليَقينُ وَاليَقينُ هُوَ التَّصديقُ واَلتَّصديقُ هُوَ الاِقرارُ، والا قرارُ هُوَ اءلا دَاءُ و الاَداءُ هُوَ العَمَلُ .(47)
اسلام را با يك خصوصياتى تعريف مى كنم كه هيچكس قبل از من آن را انجام نداده است اسلام يعنى تسليم شدن در برابر خدا و تسليم همان نشان يقين بخداست و يقين هم به معناى تصديق و قبول كردن است و تصديق يعنى اقرار نمودن ، و اقرار يعنى احساس مسئوليت ، و اداء يعنى عمل كردن .
نتيجه سخن
دين از نظر قرآن و احاديث در جهت ايجاد يك شخصيت معنوى و ملكوتىبراى انسان عنوان مى شود چون حقيقت آن در خميرمايه و يا نهاد او آفريده شده است وكارشناسان الهى مانند باغبان دلسوز به تربيت و پرورش و تغذيه سالم اوتلاش مىكنند تا اينكه انسان از مسير دينى كه در فطرت او قرار گرفته است منحرف نشود.
* نكته مهم وقتى كه درخت ميوه اى را بررسى مى كنيم مى بينم ميوه آن با رنگ و مزه وكيفيت زيبائى خودش را نشان مى دهد حالا اين همه زيبائى و لذت و رنگ ميوه آيا از وجوددرخت به ميوه هايش منتقل گرديده يا بدست باغبانشكل گرفته است ؟
هيچ انسان عاقلى نمى تواند اين حقايق را به باغبان نسبت دهد زيرا تمام خصوصيات و زيبائيهائى كه در شاخه هاى درخت افكار عمومى را مجذوب خود مى سازد همه آنها به آفرينش درخت مربوط مى شود كه خالق متعال در نهادش اين خصوصيات را قرار داده است ولى اهميت خدمات باغبان را هم نبايد فراموش كرد چون مراقبت هاى آگاهانه او موجب ظهور اين زيبائى ها شده است در مورد انسان هم قضيه چنين است ديندارى و شناخت خالق متعال و توجه به زيبائيها و ارزشهاى معنوى در نهاد او آفريده شده است انبياء و امامان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين با تخصص و آگاهيهاى كاملى كه دارند او را در مسير همان آئين فطرى قرار مى دهند و با مراقبت هاى كامل ، زيبائى هاى كه همگان را مبهوت و حيران مى سازد از وجود انسان ظاهر مى كنند.
پس تعريف دين مطابق آيات و احاديث چنين است كه دين مجموع دستور و قوانين الهى است كه او را در هر لحظه و تحت هر شرائطى به مقام انسانى خود متعهد سازد تا مطابق با فطرت خويش ، برنامه هاى خود را تنظيم نمايد در اين حال ضرورت وجود پيشوايان معصوم (عليه السلام ) و اعتناء كردن انسان بتمام دستوراتشان در جهت ظهور حقايق فطرى بطور كامل روشن مى شود چون دينى كه در نهاد بشر قرار داده شده است بايد مطابق تعليمات انبياء (عليه السلام ) به او رسيدگى شود تا اعمال و رفتار و اخلاق و تمام جريانات زندگى انسان ، مانند چراغانى كردن ساختمان ، يك زيبائى مطلوبى را ببار آورد.
در اين صورت براى همگان خصوصا نسل جوان لازم است كه در مورد دين آگاهى هاى لازم را بدست آوريم تا بتوانيم به مقام ارزشمند انسانى خود، در برابر تلخيهاى روزگار متعهد باشيم .
تخصص
آثار نوشتاری