کتاب با جوانان در ساحل خوشبختی(قسمت پانزدهم)

کتاب با جوانان در ساحل خوشبختی(قسمت پانزدهم)

خلاصه سخن
اگر آئين دوست يابى با الگوهائى كه موردقبول خالق متعال است صورت پذيرد مى تواند جويندگان را در مسير سالم و مفيدى قراردهد و آنان را براى شناخت كامل ، از شخصيت انسانها آماده سازد و بعبارت ديگر: راه نفوذباندرون و يا دلها را به آنها نشان مى دهد تا هر كسىقبل از انتخاب دوست از اوضاع روحى وى آگاه شود و صلاحيت او را براى رعايت مقامدوستى ارزيابى كند.
و معيارهائى كه در قرآن و احاديث آمده است عبارتند: 1 - تقوا 2 - ديندارى 3 - عاقل بودن !
البته ديندارى و تقوا يك هدف را تعقيب مى كنند ليكن در ارزيابى قرآن ملاك فضيلت و ارزشها را [ تقواى انسان ] معرفى كرده است زيرا ممكن است عده اى براى رسيدن بخواسته هاى دنيوى ، بظاهر، ديندار شوند ولى مراد امام (عليه السلام ) از ديندارى همان تعهد و التزام قلبى و عملى بدستورات خداوندى است كه او را به تسليم كامل در برابر فرمان الهى وادارش كند.
تقوا بر دو ركن ديگرى كه در انتخاب دوست لازم است شامل مى شود زيرا پرهيزكار كسى است كه از نيروى عقلانى قوى برخوردار باشد و دنبال حرص و طمع ، نباشد و زندگى خويش را از طريق حلال اداره كند و با رعايت اصول و قوانين الهى ، لياقتهاى بزرگى را در خودپرورش دهد چون از مهمترين فلسفه او امر و نواهى خداى متعال ، پروراندن آن شايستگى خاص است كه در نهاد انسان آفريده شد، و او را تا ملكوت اعلى صعود مى دهد.
در اين جا اگر گفته شود ملاك و معيار يك فرد مسلمان در انتخاب رفيق و دوست تنها { تقوا} است يعنى تمام كمالات و ارزشهاى اسلامى و انسانى را ملاك قرار داده است به اميد روزيكه همگان خصوصا نسل جوان مطابق با اين معيار آسمانى رفيق و دوستى پيدا كنم تا ما را از خلايق ملكوتى قرار دهد.
امام طى سفارشاتش مى فرمايد:
... و الصَّاحِبُ مُناسِبٌ والصَّديقُ مَن صَدَقَ غَيبُهُ ... وَ رُبَّ بَعيدٍ اَقرَبُ من قَريبٍ ... .(143)
يار و هم نشين در حكم خويشاوند است دوست آن است كه در غياب انسان حق دوستى را رعايت كند چه بسا دور افتادگان از خويشاوندان نزديكترند و در زندگى غريب كسى است كه دوست واقعى نداشته باشد.
حقوق دوست و رعايت آن در فرهنگ اسلام
وقتى كه فرد مسلمانى با معيارهاى دينى دوستانى را پيدا نمود بايد آموزشهاى لازم را در مورد حقوق دوست و مراعات آن ، فرا گيرد چون بسيار ى از انسانها، دوستانى را بعد از مدتها بدست مى آورند و چندين سال با هم دوست صميمى مى شوند ليكن بيك بيحو صلگى ، تمامى ارزشها را از دست مى دهند در اين جا لازم است به اين نكته اشاره شود كه پيدا كردن دوست واقعى كار مشكل است ولى نگهدارى آن از همه كارها مشكل تر است .
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
اَعجَزُ الناسِ مَن عَجَزَ عَن اِكتِسابِ الاِخوان ، و اَعجَزُ مِنهُ مَن ضَيَّعَ مَن ظَفِرَ بِهِ مِنهُم ... .(144)
ناتوان ترين مردم كسى است كه نتواند براى خودش دوستى انتخاب كند و از او ناتوانتر كسى است كه دوست بدست آمده را از دست بدهد.
اغلب مردم دوستان چندين ساله خود را، براى هميشه از دست مى دهند و در مقابل اين حركت زشت و نادرست خودشان ، ناراحت نمى شوند شايد يكى از عمده ترين علت ها، عدم آگاهى از مقام دوست و اهميت آن است ، اگر كسى از نقش دوستان واقعى در ساختن شخصيت ارزشمند و مورد قبول خدا و مخلوقاتش ، با خبر باشد هيچوقت حاضر نمى شود براى يك لحظه قلب رفيق خود را بيآزارد بلكه با تمام علاقمندى ، از اين نعمت بزرگ الهى استفاده مى كند در اين جا لازم است شيوه هاى مهمى كه براى حفظ حقوق دوستى ، و بر خوردارى از بركات آن در سخنان معصومين عليهم السلام آمده است ، مورد توجه همگان واقع شود تا بدينوسيله زندگى شر افتندانه را نصيب خود قرار دهيم و اين بر دو بخش است :
بخش اول :
حضرت على (عليه السلام ) طى وصيت نامه خود بفرزندش امام حسن (عليه السلام ) مى فرمايد:
اَحمِل نَفسَكَ مِن اَخِيكَ عِندَ صَرمِهِ عَلى الصِّلَةِ .(145)
خودت را در مقابل حق دوست و برادرت چنان آماده كن . اگر او قطع رابطه كرد تو محبت و احسان خود را ادامه بده .
و عِندَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَالمُقارَبَةِ .(146)
هنگامى كه او با تو قهر كرد محبت و نيكى و نزديك شدن به او را وظيفه خود قرار بده .
و عِندَ جُمُودِهِ عَلَى البَذلِ .(147)
وقتى كه او هيچ قدمى در محبت و نيكى بر نمى دارد تو به بذل و احسان خويش بيافزا،
و عِندَ تَباعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ .(148)
موقعى كه او فاصله مى گيرد و از تو جدا مى شود توبه او نزديك شو و حرمتش را حفظ كن .
و عِندَ شِدَّتِهِ عَلَى الِلينِ .(149)
در هنگام سختگيرى و خشونت او، نرمى و ملايمت و تواضع داشته باش .
وَ عِندَ جُرمِهِ عَلَى العُذرِ حَتى كَانَّكَ لَهُ عَبدٌ وَ كَاَنَّهُ ذُونِعمَةٍ عَلَيكَ .(150)
اگر خطائى مرتكب شد معذورش بدار، خودت را مانند عبدى در مقابل دوست قرار بده مثل اينكه او حق بزرگى بر عهده تو دارد. و انسان اگر با اين بينش وارد حريم دوستى شود در برابر خطاهاى او دلگير نمى شود.
تا اينجا شيوه برخورد با دوست روشن گشت و هر دوستى بايد در مقابل دوست خود، آماده گى هاى لازم را در اجراى اين فرمولهاى حياتبخش بدست آورد.
سوال : توصيه هائى كه امام (عليه السلام ) در مورد دوست و رعايت حقوق وى فرموده اند آيا شرائطى لازم دارد يا نه ؟
ج - سئوال خوبى است براى اينكه چنين معاشرت و برخورد هنگامى سزاوار است كه دوست از آنها استفاده نادرستى نكند و لياقت درك اين اخلاق زيبا را داشته باشداگر رفيقى توان درك اين ارزشها را ندارد نبايد در مقابل وى از اين شيوه ها استفاده كرد حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد:
وَ اياكَ اَن تَضَعَ ذلِكَ فى غَيرِ مَوضِعِه اَو اَن تَفعَلَهُ بِغَيرِ اَهلِهِ .... .(151)
هرگز از اين راه و روش در جائيكه مناسب نيست استفاده نكن و در مقابل كسى كه اهليت و لياقت درك و هضم اين معانى را ندارد از اين شيوه ها استفاده نكن .
براى اينكه گروهى از دوستان چندان رشد نيافته اند از درك اين همه محبت و تواضع عاجز هستند تا بتوانند زيبائى اخلاق رفيق خويش را در مقابل برخوردهاى منفى خويش درست تحليل نموده و از اين راه به كمال و لياقت او آگاه شوند بلكه در برابر تواضع و محبت و نيكى هاى دوست ، خود را بزرگ مى بيند و به بيمارى خود پسندى گرفتار مى شود و با اين عينك به تحقير وى مى پردازد بهمين جهت حضرت امير (عليه السلام ) مى فرمايد هرگز در مقابل افراد نادان و درمانده ايكه جز خود، كسى را نمى بينند اين زيبائيها را نشان نده ، چون زيبائيها را. زيبايان تشخيص مى دهند.
معرفت لفظ است ومعنا را نگرانديشه كن
در مقام بنده گى معنا تو را زيبا كند

بنابراين بر هر انسان لايق و شايسته سزاوار است قبل از آشكار ساختن ارزشها، قابليت ها را ملاحظه كنند تا بتوانند از قوانين حياتبخش الهى فوائد درخشانى را نصيب خود سازند.
صداقت در دوستى
بخش دوم
1 لاتَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَديقا فَتُعادِىَ صَدِيقَكَ ... (152)
هرگز با دشمنانِ دوست خود طرح دوستى و رفاقت نداشته باش در اين صورت با دوست خويش دشمنى كرده اى زيرا هر دوستى ، بايد بحقوق دوست خود پايبندى نشان دهد تا دوام رفاقت را نصيب خويش سازد، از جمله حقوق دوست اين است كه با دشمنان او دوست و رفيق نباشيم چون اگر كسى چنين كارى را انجام بدهد و با كسانيكه دوست او را دشمن خود مى دانند بساط دوستى بگستراند بطور يقين هيچ حرمتى را در حق دوست خود ملاحظه نكرده است و بجاى مهر و محبت و نيكى بدوستش ، دشمنى و عداوت را در حق وى انجام مى دهد واين گونه اخلاق از پست ترين خصلت هاى يك انسانست كه براى رسيدن به لذت دنيا و كسب درآمدهاى بيشتر، هيچ توجهى به ارزشهاى زندگى ننمايد و تمام دوستانش را بيك لقمه غذا بفروشد و هيچ نوع حمايتى در غياب و حضور از دوستانش انجام ندهد، بلكه با دشمنان دوستش باب دوستى باز مى كند و موجب اذيت او مى گردد وقتى كه حضرت على (عليه السلام ) از چنين طرز بر خورد نهى مى كند بخاطر اينكه چنين عمل ، نتيجه اى جز دشمنى با دوست صميمى خود ندارد.
2 وَ اَمحَض اَخاكَ النَّصِيَحةَ، حَسَنَةً كانَت او قَبِيحَةً.... .(153)
نصيحت خالص خود را متوجه برادرت كن و هميشه مصلحت او را در نظر داشته باش و در هنگام اندرز، بخوشحالى و ناراحت بودنش ، و يا بسود و ضرر دنيوى او مقيد نباش ، زيرا پند و اندرز از مهمترين اسباب تربيت و رشد انسان است و براى دوست لازم است در حق دوستانش بدون ملاحظه منافع خاص آنها، نصايح خالص و لازم خود را مطرح كند. تا او را به مصالحش نائل سازد.
چگونه خشم خود را بخوريم
و تَجَرَّعِ الغَيظَ فَانى لَم اءرَ، جُرعَةً اَحلى مِنها عاقِبَةً وَلا اَلَذَّ مَغَبَّةً .... .(154)
در كنترل اعصاب و فرو بردن خشم خويش كوشا باش ، تا از شدت عصبانيت و آثار زيانبارش در امان باشى ، چون من هيچ نوشيدنى را شيرينتر از سر انجام خوردن خشم و غضب و عصبانيت نديدم و هيچ لذتى را در مقابل لذت عافيتى كه از كنترل عصبانيت بدست مى آيد نمى بينم .
بقول بعضى از بزرگان نيرو و انرژى عصبانيت ، باندازه چند ثانيه مى تواند دوام بيآورد اگر كسى در هنگام عصبانيت ، تحمل اين چند ثانيه را بكند و هيچ خشونتى از خود نشان ندهد بيك شيرينى و لذتى نائل مى شود كه با هيچ قيمتى قابل مقايسه معامله نمى باشد.
وَ لِن لِمَن غالَظَكَ فَاِنَّهُ يُوشِكَ اَن يَلِينَ لَكَ ... .(155)
در مقابل شدت خشونت و تنديهائى كه براى تو انجام مى دهند نرمى و نيكى و تواضع كن تا احساسات او را تعديل كرده وبسوى نرم خوئى و تواضع وادارش سازى ،
در مقابل عصبانيت كسى ، ملايمت و خوشرفتارى سازنده است زيرا انسان موجودى است كه در برابر تواضع و فروتنى و احسان ديگران ، منفعل مى شود و ازشدت حرارت درونى او كاسته مى شود و بهمين جهت روش زيبائى كه مى تواند، عده اى را از خواب غفلت بيدار كند و آنان را به مسير اعتدال در تمام امورات زندگى هدايت نمايد خوشرفتارى و تواضع است .
وَخُذ عَلى عَدُوِّكَ بِالفَضلِ فَاِنَّهُ اَحلى الظَّفَرَينِ ... .(156)
بر دشمنانت از راه نيكى و احسان برترى پيدا كن زيرا همين عمل ، شيرين ترين پيروزيهاست ، پيروزى بر دشمن در هر شرائط با غلبه بر او محقق نمى شود بلكه عمده ترين رمز موفقيت اين است كه در طول خصومت و دشمنى از نيكى و محبت به او دريغ نكنى زيرا بر خورد با دشمن اگر مطابق اصول انسانى باشد از شيرين ترين پيروزيهاست ، در جنگ صفين معاويه دستور داد مسير آب را بسوى لشگريان حضرت على (عليه السلام ) بستند اما وقتى كه با يك تهاجم شديد محيط آب بدست نيروهاى اسلام افتادامام (عليه السلام ) دستور داد آب را بسوى لشكريان معاويه باز كنند.
و اِن اَرَدتَ قَطِيعَةَ اَخِيكَ فَاستَبقِ لَهُ مِن نَفسِكَ بَقِيَّةً يَرجِعُ اليها اِن بَدَا لَهُ ذلِكَ يَوما ما ... .(157)
اگر روزى به قطع ارتباط با برادر و دوست خود تصميم گرفتى يك عمل زيبا و دلگرم كننده از خود بيادگار بگذار چه اگر بعد از مدتى نادم و پيشانى گشتى و به ايجاد رابطه مجدد علاقمند شدى بتوانى دوباره علاقه دوستى را زنده كنى ،
انسان در اثر عدم آگاهى از مقام ارجمند دوست بعد از مدتى قصد جدائى مى كند وبيك مرحله ناگوارى قدم مى گذارد و آن چنان عوض مى شود مانند اينكه دوستش را اصلا نمى شناسد و هيچ انس و الفتى در ميانشان نبوده است و بصورت يك دشمن قسم خورده ظاهر ميشود حضرت على (عليه السلام ) در اين زمينه مى فرمايد در هنگام قطع رابطه با دوست خود تمام پرده ها را بر هم نزن تا در ميانتان از مهر و محبتهاى دوران دوستى و خاطرات شيرين آن ، چيزى باقى بماند چون ندامت و پشيمانى هميشه بدنبال كارهاى احساساتى وجود دارد و اگر روزى علاقمند به تجديد علاقه هاى دوستى شدى ، بتوانى از كانالهائى كه تخريب و منهدم نساخته اى وارد شوى اما اگر هيچ نوع راه ورود، و زمينه ارتباط مجدد در ميانتان نباشد با شرمندگى كامل از كارهاى خويش ، نمى توان با او تجديد عهد و پيمان كرده و بدوستى ادامه دهيد و اگر روزى دوست شما در اثر كمالات معنوى از اين همه اعمال زشت تو، سخنى بر زبان نيآورد باز هم در دلش علاقه خاصى به شما، در ادامه دوستى ، ايجاد نمى شود چون شيشه دل انسان وقتى كه با حرفهاى زشت و ناگوار، و يا توهين و جسارتها و و ...... مواجه شود مى شكند و ترميم نمى يابد حضرت على (عليه السلام ) در شرائط معاشرت با دوستان مى فرمايد:
اَحبِب حَبِيبَكَ هَونا ما، عَسَى اَن يَكُونَ بِغَيضِكَ يَوما ما، واَبغِض بِغَيضَكَ هَونا ما عَسَى اَن يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوما ما .(158)
در مقام دوستى از مسير اعتدال منحرف نشو، محبت و علاقمندى را به او در سطحى انجام بده كه شايد روزى همين دوست ، دشمن تو باشد و در هنگام وجود اختلاف در ميانتان طورى بر خورد كن كه ممكن است روزى دوباره با هم دوست شويد،
معاشرتهاى دوستانه را بايد با يك برنامه معتدلى آغاز نمود تا هيچ وقت تاءسفى بدنبال نداشته باشد اشخاصى كه در نيكى و محبت راه افراط را انتخاب مى كنند و تمام اسرار خويش را در اختيار ديگران مى گذارند در اين حال اگر اختلافى در بين آنها پديد آيد تاءسفها جبران كننده ، خسارتها نمى شود، پس بايد دوستى ها را در يك حد و مرزى ادامه داد چه اگر روزى روابط قطع شد نگرانيها بدنبال نداشته باشد.
و در هنگام خصومت و يا اختلاف هم بايد بروابط دوستانه خودشان احترام بگذارند چون درشان يكفرد عاقل نيست كه مدتى با كسى ارتباط عميقى پيدا كند و امروز در اثر يك برخورد و يا اشتباه و خطائى ، تمام آنها را بهم به ريزد و هيچ زمينه اى بر ايجاد رابطه مجدد باقى نگذارد بنابراين در هر كارى راه و روش معتدل ، پشيمانى ندارد.
و مَن ظَنَّ بِكَ خَيرا فَصَدِّق ظَنَّهُ ... .(159)
اگر كسى بتو حسن ظن دارد با اعمال خير و مثبت خود، ظن او را تاييد كن ،
ممكن است كسى در مقام دوستى و يا عناوين ديگر بشما يك علاقه خاصى پيدا كند و به اهل احسان بودنت معتقد شود شما بايد بمقدار توانائيتان او را يارى كنيد تا در افكارش تصوير جديدى در مورد شما پيدا نگردد مبنى بر اينكه چهره هاى مقدس بايد از آلودگى ها اخلاقى و روانى پرهيز داشته باشند چون كسى كه شما را در يك قيافه مذهبى و پاكدامن و با عفت و حجاب مى بيند انتظار دارد كه در مقام عمل هم چنين باشيد.
وَلا تُصِيِعَنَّ حَقَّ اءَخِيكَ اِتكالاً عَلى ما بَينَكَ و بَينَهُ فَاِنَّهُ لَيسَ لَكَ بِاءَخٍ مَن اَضَعتَ حَقَّهُ .... .(160)
حقوق برادر و دوست خود را بخاطر روابطى كه در ميانتان وجود دارد ضايع نكن زيرا كسى كه تو حقوقش را زير پاگذاشتى ديگر براى تو برادر نمى باشد،
گاهى در روابط دوستى افرادى پيدا مى شود كه از حيا و آبرومندى رفيق خود سوءِ استفاده مى كند و تا مى تواند مال و جان و شخصيت و حيثيت وى را بنفع خود استخدام مى نمايد و اين برخورد نادرست ضايع كننده حق دوستى است و كسى كه در نا بودن ساختن حقوق دوستش قيام كند نمى تواند او را تحت عنوان برادر و يا دوست خود ياد كند چون ارزشى براى او قائل نشده است .
اغلب دوستان از وجود دوست ، در جهت تاءمين منافع مادى و دنيوى خود استفاده مى كنند و انتظارشان بر اين است كه دوستشان بايد تا پاى جان و از دست دادن ايمان وشخصيت خود، آنان را يارى كند ولى اين ، ظلم آشكارى است كه در لباس دوستى وارد صحنه مى شود بخاطر اينكه مقام دوستى در فرهنگ اسلام خيلى ظريف و عزيز و ارزشمند است چنانكه در آئين انتخاب دوست و معيارهايش بحث گرديد مبنى بر اينكه : دوست بايد در تامين مصلحت و رشد و كمالات رفيق خويش تا پاى جان فداكارى كند ليكن معناى فداكارى اين نيست كه انسان ازمقام و شخصيت و ديانت دوست خويش در جهت گناه و حرام استفاده نمايد و بگويد: او، چون دوست من است و هيچ وقت تقاضاى مرا رد نخواهد كرد يا اينكه من مى توانم وى را وادار كنم در جهت تاءمين منافع دنيوى خودم ، از هر طريقى كه باشد خود را مانند پلى در اختيارم قرار دهد اين چنين استفاده بزرگترين خيانت بدوست است و در فرهنگ امامت معنا و حكمت دوست اين است كه پاسدار حريم شخصيت انسانى و دينى انسان باشد و تلاش كند تا دوست خويش را بسوى مصالحى كه دارد هدايت نمايد وقتى كه امام مى فرمايد:
والصَّدَيقُ مَن صَدَقَ غَيبُهُ .... .(161)
دوست واقعى آنست كه در نبود انسان حق او را مراعات كند يعنى هدفى جز كمال و صلاح دوستش نداشته باشد و هميشه شاءن و منزلت او را در گفتار و رفتارش مورد احترام قرار دهد
نقش دوست واقعى در رشد انسان
براى انسان در دوران زندگى امكاناتى وجود دارد كه او را در رسيدن به مراحل رشد و كمال يارى مى كند انتخاب دوست هر چند از علاقه هاى طبيعى وى مى باشد اما در بيدارى و آگاه ساختن او نقش مؤ ثرى را ايفا مى كند حتى در گمراهى و بدبختى او هم مى تواند نقش مهمى داشته باشد براى اينكه بتوانيم از اين وسيله مهم استفاده مطلوبى را داشته باشيم و در مسير كمال ، راهنماى خوبى بر ما واقع بشود بايد در انتخاب دوستان خود از معيارهاى دينى بهره مند شويم زيرا كمترين بى توجهى به معيار و الگوهاى الهى در پيدا كردن دوست ، خسارتهاى جبران ناپذيرى را بدنبال دارد و در اين مسئله تجربه بزرگان ، مخصوصا پدر و مادر، راهگشاست .
بنابراين فلسفه دوستى در فرهنگ دينى ، سوق دادن انسان بسوى كمال و آگاه ساختن او، از تكاليف و وظائف انسانى و دينى خويش ‍ ميباشد و اين استفاده زمانى محقق مى شود كه دوستيها بخاطر خدا باشد همانطوريكه در احاديث به آن تصريح شده است چون اگر ملاك انتخابِ دوست ، منافع دنيوى باشد چنين فايده اى را بدنبال نخواهد داشت پس بايد با مومنين رفاقت پيدا كرد زيرا آنها دوستان خدا هستند و آدمى را بسوى خدا و ارزشهاى واقعى هدايت مى كنند ممكن است در اين جا سئوال بشود و آن اينكه : ما چگونه مى توانيم دوستان واقعى را پيدا كنيم و از بركاتشان بهره مند شويم ؟
ج راه اصلى كه مى تواند افكار علاقمندان را به اين مهم راهنمائى و هدايت كند هدف وانگيزه است كه انسان را بداشتن دوست ترغيب مى كند اگر هدف درك ارزشها و رسيدن بهمدارج عالى كمال باشد در اينصورت او را بسوى كسانيكه در اين مسير قرار گرفته وبه زيبائيهاى ايمان مزين شده اند راهنمائى مى كند چون خواسته او توسط همين گروه ازانسانهاقابل تامين خواهد بود بعنوان مثال :
كسى كه مى خواهد از علم و دانش يا حرفه خاصى بر خوردار شود بايد به اهل علم و صاحب حرفه مراجعه كند و از كلاس درس و تعليم آنها استفاده نمايد تا بعد از مدتى ، به علاقه اى خود نائل گردد.
اشخاصى كه هدفشان رسيدن به ارزشهاى معنوى و قرار گرفتن در مسير كمال است بايد از مؤ منين كه متخصصان اين راه هستند تحت عنوان برادر يا دوست استفاده نمايند تا به آمال و آرزوهايشان دست يابند بنابر اين گرايش انسان تحت هر شرائطى بسوى عده اى نشاندهنده وجوه مشتركى است كه در ميان آنها وجود دارد اگر در دل كسى علاقمندى به اهل ايمان و تقوا پيدا شود زمينه دوستى او را با مؤ منين فراهم مى سازد به هر حال فضاى اندرون هر كس ، براى خودش يك محيط آشنا و قابل درك است كه وضعيت خود را از همان علاقه هاى موجود مى تواند تشخيص دهد و چه بهتر است اين موضوع را تحت عنوان يك سئوال مطرح نمائيم تا بتوانيم با دقت پاسخ داده و علاقمندان را براى حصول نتائج درخشان راهنمائى كنيم .
سوال : آيا انسان مى تواند خود را بطور كامل شناسائى كرده و به خوب و بد بودن خويش آگاهى حاصل كند و بعبارت ديگر: آيا او مى تواند از اينكه محبوب خداست يا مغضوب اوست باخبر باشد در صورت امكان شيوه اينكار چيست ؟
ج - در اينكه آيا هر انسانى مى تواند از وضعيت خود اطلاع حاصل كند، شكى وجود ندارد زيرا يكفرد با انصاف با مطالعه در فضاى اندرون خود، و بررسى اميال و علاقه هايش ، و از هدفهائى كه دارد مى تواند بدون هيچ مانعى در مورد خويش قضاوت كند ولى در مورد اينكه آيا او محبوب و عزيز خداى سبحان است يا نه ، لازم است به كارشناسان الهى مراجعه شود تا بهترين پاسخ ، در اختيار علاقمندان قرار به گيرد.
عن الباقر (عليه السلام ) قال :
اِذا اَرَدتَ اَن تَعلَمَ اَنَّ فيكَ خَيرا، فَاَنظُر اِلى قَلبِكَ فَاِن كانَ يُحِبُّ اَهلَ طاعَةِ اللهِ و يُبغِضُ اَهَل مَعصِيَتِهِ فَفيكَ خَيرٌ واَللهُ يُحِبُّكَ وَ اذا كانَ يُبغِضُ اَهلَ طاعَةِ اللهِ وَ يُحِبُّ اَهلَ مَعصِيَتِهِ فَلَيسَ فِيكَ خَيرٌ وَاللهُ يُبغِضُكَ والمَرءُ مَع مَن اَحَبَّهُ .(162)
اگر مى خواهى از وضعيت خودت آگاه شوى كه آيا در تو خيرى وجود دارد يا نه ؟ ابتدا به قلب خويش رجوع كن ، اگر دوستدار پيروان خدا، و دشمن گناهكاران هستى ، مطمئن باش كه در تو خيرى وجود دارد و خداوند تو را دوست مى دارد، اما اگر دشمن اهل ايمان و دوستدار معصيتكاران هستى ، بدان كه در تو خيرى وجود ندارد و مغضوب خداى متعال هستى و شخصيت هر كس با انتخاب دوستانش آشكار مى گردد،
آنچه از حديث شريف استفاده مى شود:
1 - هر انسانى با مراجعه بقلب خويش مى تواند وضعيت خود را براى صعود يا سقوط روشن سازد
2 - معيار و راه تشخيص صلاحيت خود در پيشگاه الهى با صفاى اندرون او قابل تاييد است بعنى محبوبيت و مبغوضيت انسان در پيشگاه خالق متعال به اين است اگر دلش دوستدار مؤ منين و دشمن گناهكاران باشد اين واقعيت ، معيار خوشبختى و محبوبيت او را در پيشگاه خدا روشن مى سازد در غير اينصورت مبغوض خداى متعال خواهد بود،
3 - اخلاق و صفات دوستان هر كسى مى تواند وضعيت روحى او را روشن سازد چون وجوه مشتركى كه در ميان عده اى وجود دارد كه آنان را بهم دوست و رفيق قرار مى دهد در اين صورت محبت و علاقمندى هر كس به هر چيز و يا هر شخصى نشاندهنده اوضاع درونى است .
يكى از عمده ترين آرزوى هر انسانى اين است كه از اهل خير بودن خويش با خبر باشد تا موجبات رشد بيشترى را فراهم كند و شيوه زندگى خود را در چهار چوب همان خير بودن تنظيم نمايد امام باقرفرمود: دوست داشتن دوستان خدا و فاصله گرفتن از دشمنان او، اهل خير بودن هر كسى را توضيح مى دهد وقتى كه ملاك موفقيت و سعادت آدمى بر مبناى همين فرمول تعيين مى شود براى همگان لازم است كه در مورد فضاى اندرون خود ملاحظه و مطالعاتى داشته باشيم چه اگر خواسته هاى قلبى ما مطابق فرمولى كه از حضرت امام باقر (عليه السلام ) نقل گرديد نباشد بايد از انحراف خود، بخداى عالم پناهنده شويم تا دلهاى ما را بسوى دوستان خودش در تمام جريانات زندگى راهنمائى و هدايت فرمايد:
خود آزمائى براى قبول واقعيات چگونه ممكن خواهد شد و اگر توفيق اين امتحان نصيبكسى شود نتيجه آن چه خواهد بود ؟
ج - در تعريف واقعيات بايد گفت وضع موجود هر كسى براى خود او يك واقعيت است چون ديگران گوشه هائى از آن را شاهد هستند ولى انسان در مورد خودش تمام صحنه ها را مى بيند. در مقام ارزيابى اغلب انسانها از راه ادعا وارد مى شوند و با دست خالى صحنه را ترك مى كنند و براى اينكه امتحان هر چيزى ، مستلزم تحقق آگاهيهاست چه اگر در آزمايشات اين حقيقت روشن نگردد هيچ موفقيتى نصيب انسان نمى شود پس بايد آمادگى پذيرفتن واقعيت را قبل ازهر نوع آزمايش داشته باشيم .
و تا اين تحمل را در وجودمان پياده نكنيم دريچه هاى خير و سعادت به روى اهل دعوى بسته مى شود اما اگر تحمل قبول واقعيت ها را داشته باشيم با يك آزمايش مختصر، حقيقت ، خودش را نشان خواهد داد.
بعد از اين مقدمه كوتاه بايد گفت : هر انسانى را علاقه بر اين است كه به امتيازاتش ، اطلاح حاصل كند و وضعيت خويش را در اين جهان پهناور روشن سازد چون دوستى باديگران هنگامى ارزشمند و با دوام خواهد بود كه طرفين از اوضاع و احوال يك ديگر از ابتداى دوستى باخبر باشند و تحمل شنيدن حرفهاى همديگر را داشته باشند در اين صورت آزمايش مهم و پيغام دهنده ايكه از دنياى درون بشر گزارش مى دهد و واقعياتش را روشن مى كند همان شيوه اى است كه از امام باقر (عليه السلام ) نقل گرديد.
بنابراين اگر كسى بخواهد از واقعيات خويش باخبر باشد بايد محيط قلب خود را مطالعه كند و ريشه و يا علل گرايشها را پيدا نمايد، تا با داشتن يك هدف عالى ، ابزار مناسبى را بكار گيرد بجهت اينكه دوستى با دشمنان خدا وضع اسف بار قلب انسان را به نمايش ‍ مى گذارد كه در اثر اعمال گناه و خوردن غذاى حرام ، چنان بيمار شده كه از مسير آتش عبور مى كند و دشمنان خدا را تحت عنوان دوست براى خود انتخاب مى نمايد.
قبول واقعيات با اينكه خيلى سنگين است ليكن براى رسيدن به كمال و رشد بايد از همين مسير عبور كرد بعنوان مثال : فرد بيمار، وقتى كه به پزشك مراجعه مى كند و تمامى ناراحتى هاى خود را با دقت بوى گزارش مى دهد بخاطر اينكه مريض بودن خويش را كه يك واقعيت است قبول نموده و براى مطالعه و پيدا كردن راه نجات ، بدكتر كه كارشناس حل دردهاى اوست مراجعه مى نمايد تا با بكار بستن دستورات او، عافيت خود را بازيابد،
انسانى كه در مسير گمراهى قرار گرفته و از مسير انحرافى وارد زندگى شده است بيك بيمار، شبيه است و بايد آن را قبول كند تا بفكر معالجه باشد.
همانطوريكه آزمايش خون ، وضعيت آدمى را روشن مى سازد كه در صورت وجود ناراحتى ، بپزشك مراجعه مى كند و با بكار بستن دستورات وى ، سلامتى را بدست مى آورد آزمايشات بيماريهاى روحى هم ، واقعيات او را روشن مى سازد و بيمار را بسوى دستورات الهى كه توسط پيشوايان معصوم عليهم السلام بيان گرديده راهنمائى مى كند تا بتواند عافيت كامل خويش را در پناه ايمان بخداى سبحان باز يابد و از معصيتكاران كه عامل انتقال ميكروبهاى خطرناك است فاصله بگيرد.
فايده ديگرى كه در اين آزمايش وجود دارد، انسان را از شيوه هاى مصنوعى كه در برنامه هاى زندگى بكار مى بندد باز مى دارد به اين معنا اخلاق و رفتارهاى تظاهرى و ريائى را از صفحه شخصيت وى مى زدايد و بتدريج روشهاى سالم را در اختيار او مى گذارد تا اينكه بداند ساخته شدن يك انسان هنگامى ميسر خواهد بود كه به تلخى شنيدنِ معايب و نقائص خود تحمل نمايد و از دوستانش انتظار داشته باشد كه در اين راه از هيچ كوششى در حق وى دريغ نكنند تا به بهترين شكل ، خود را پيدا كند و از آلوده شدن به اخلاق دشمنان خداى متعال نجات يابد.
رمز بقاء محبت و دوستيها در ميان انسانها چيست ؟
آنچه از مجموع بحث و سخنان كارشناسان الهى در تمام زمينه ها استفاده مى شود اين است كه زندگى براى انسان جز صحنه آزمايش ‍ و امتحان دادن ، و دريافت نتائج ، چيز ديگرى نمى باشد و در يك نگاه وسيع بر سير تاريخ بشر، همين واقعيت بطور دقيق تاييد مى شود و تمامى لذتها و شيرينها، يا تلخى و نگرانيها كه از تحولات روزگار نصيب ما مى گردد با كوتاه بودن زمان آنها درس بزرگى را تحويل افكار آگاه و روشنِ جامعه مى دهد مبنى بر اينكه اين صحنه ها براى بنمايش گذاشتن ماهيت انسانها است تا تحليل و تفسير درونى هر كس ، با هر كليدى ، درسيماى او آشكار گردد، امكانات موجود در اختيار هر كس اعم از مال وثروت يا جاه و قدرت يا علم و تخصص و ياداشتن شخصيت معنوى وو...... همه براى تحقق لياقت و شايستگى او در طول عمرش مى باشد و او بايد به بهترين شكل از آنها استفاده نمايد همانطوريكه در قرآن از زبان حضرت سليمان (عليه السلام ) به آن اشاره شده است كه مى فرمايد: .......
قالَ هذا مِن فَضلِ رَبى لِيَبلُوَنى اءَاَشكُرُ اَم اءكفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَاِنَّما يَشكُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَاِنَّ رَبى غَنِىُّ كَريمٌ. (163)
حضرت سليمان (عليه السلام ) بوسيله كسى كه به اسم اعظم الهى آگاهى داشت و توانست در يك چشم بهم زدن ، پادشاه كشور سبا را با تاج و تختش در پيش او حاضر كند در اين هنگام گفت : اين قدرت از فضل پروردگارم مى باشد كه در اختيارم قرار داده تا مرا در مقابل نعمت هايش بيآزمايد آيا او را شكر گذارم يا نا سپاس ؟ و هر كس شاكر خدا باشد در حقيقت براى خودش شكر نموده و كسى كه كفران نعمت كند [ خود را بدبخت كرده ] پروردگار من بى نياز و كريم است .
شكر گزارى خدا، يعنى نعمتهايش را در رضاو خوشنوديش بكار بستن ، و شايستگى خود را به داشتن نعمتهاى خداوندى آشكار ساختن و مقام شكر گزارى دوام نعمت را بدنبال دارد زيرا فرد لايق و شايسته با ملاك قرار دادن خوشنودى صاحب نعمت ، شرائط افزايش و توسعه نعمتها را فراهم مى سازد.
توفيق انسان در اين زمينه از هنگامى آغاز مى شود كه او ازبينش و معرفت لازم بر خوردار باشد تا امكانات خويش را در جريان زندگى ، بعنوان وسيله آزمايش خود قبول كند، و در اين صورت افكار و انديشه خويش را بسمت كيفيت استفاده و نتائج آن معطوف مى دارد.
بينش و معرفتى كه در وجود انسان ، ارزشها را زنده مى كند تحت چه شرائطى ايجاد مى شود ؟
ج عامل اصلى در ايجاد بصيرت و بينش كافى ، توجه يافتن به قوانين و دستورات الهىاست كه توسط كارشناسان معصوم (عليه السلام ) از ابتداى خلقت بشر مطرح گرديده ،خلاصه و عصاره كلام آنان اين است كه انسان بنده خدا باشد و با تسليم خود در برابررضاى او، ارزشهاى وجودى خويش را در تمام زمينه ها احياء كند.
بعد از اين مقدمه انسان در طول دوران زندگيش با عناوين خاصى روبرو مى شودگاهى فرزند است در مقابل پدر و مادر، گاهى خود پدر و يا مادر مى شود و يا برادر وخواهر، يا زن و شوهر، يا عمو و عمه ، يا دائى و خاله ، يا شاگرد و تلميذ يا استاد وآموزگار ، يا دوست و رفيق ، يا طبيب روح يا پزشك جسم ، و و ......
ممكن است يك فردى اغلب اين مراحل را در طول عمرش يك جا داشته باشد و خود خصوصيت آنها را از نزديك لمس كند مثلا فرزند، روزى پدر و عمو، و دائى ، شوهر، استاد، دوست ، طبيب ، وو - مى گردد و در تمامى اين موارد هدف قرار گرفتن بندگى خداى متعال ، اخلاق و صفات حميده اى را در وجود او پديد مى آورد تا براى رسيدن به اوج مقامات معنوى از يك بصيرت كامل و گوش شنوا بر خوردار گردد و بتواند با پشت سر گذاشتن معايب و نقايص خويش ، سير صعودى را ادامه دهد.
حواس خود را آزمايش كنيم
انسان در هر مرحله اى قرار بگيرد بايد حواس بينائى و شنوائى خود را آزمايش كند تا از ديدن و شنيدن اطمينان حاصل كند.
زيرا يك فرد، كَر و يا كور، نمى تواند در مسائل زندگى همگام با ديگران حركت كند و به همين جهت تحمل او، براى اجتماع خانواده و يا محيط زندگى مشكل خواهد بود.
مراد از ديدن و شنيدن چيست با اينكه اغلب انسانها از اين دو نعمت برخوردارند ؟
ج مراد از ديدن عبارت است كه او خدا را در مالكيت واقعى هر چيزى حتى خودش ببيند تا باامكانات موجودش ، اشتباه گذشتگانرا تكرار نكند.
و معناى شنيدن اين است كه او در هر عنوان باشد تحمل شنيدن معايب و نقايص خود را كه براى هميشه با او هستند داشته باشد و براى كسانى كه معايبش را بخودش گزارش مى كنند جوائزى بسيار با ارزشى را تعيين نمايد در اين حال چون دانه گرد و در زير خاك قالب غرور آميزش مى شكند و مغز شيرين و لذيذ بندگى اش در برابر خدا ظاهر مى شود بعد از اين مرحله مى تواند هر مسئوليتى را بخوبى پيش ببرد آنهائى كه تحت عنوان فرزند يا پدر و مادر و يا دوست و رفيق و يا زن و شوهرى و يا هر مسئله ديگرى از چنين تست و يا آزمايش استفاده نمى كنند زندگى دردناكى را آغاز كرده و از مهمترين فوائد آن براى هميشه محروم مى شوند اما اگر از حس بينائى و شنوائى ، مطابق تعريفى كه بيان گرديد بر خوردار باشند بطور كامل مى توانند از تمامى عناوين مذكور بهره مند شوند چون بقاء محبت ، و دوام نعمت ، در اختيار انسانها از همين راه قابل تامين است وقتى كه روابط انسانها را تحت عنوان دوستى يا زناشوئى مورد توجه و بررسى قرار مى دهيم مى بينيم اغلب ارتباطات از مفهوم واقعى روابط زندگى بيگانه هستند و بصورت يك جريان بى محتوا و بى اثر شكل گرفته اند مثلاً زن و شوهر، چندان ارتباطى با هم ندارند كه بتواند آنان را در مسير رشد و ترقى و كمال و لذت هاى واقعى زندگى قرار دهد دوستيها بطور غالب در چهار چوب منافع مادى قرار گرفته و رابطه ايكه بتواند آنها را در راه زنده كردن ارزشهاى انسانى ، و پرورش دادن لياقت و شايستگى ها، تشويق نمايد در ميانشان وجود ندارد.
غرور و احساسات دوران جوانى ، فرزندان را در ارتباط با والدين ، آن چنان بيمار نموده كه هيچ پزشك متخصصى نمى تواند آن ها را اصلاح كند مانند كسانيكه در منزل خود، خزينه هاى پر از طلا و جواهرات را نمى بيند و با وجود اين همه سرمايه بزرگ دست گدائى بسوى ديگران باز كرده است تا خود را از آفتهاى زندگى نجات دهد بهر حال براى همه داشتن چشم بينا و گوش شنوا يك امر ضرورى است تا بتواند از امكانات موجود بهترين استفاده را نصيب خود سازد و از پذيرفتن اين معنا، كه انسان بايد حرف حق را بشنود تا از معايب نجات حاصل كند نبايد ناراحت و دلتنگ شود زيرا قبول شدگان در راه رسيدن به تمام ارزشها و آسايشها و لذت هاى زندگى ، در طول تاريخ بشر، كسانى بوده اند كه تحمل شنيدن سخن حق را، هر چند بزيان خويش ، داشتند چون نگاهشان بزندگى جز امتحان و آزمايشات الهى ، چيز ديگرى نبوده است و هر كسى را چنين معرفت و بينش حاصل بشود، تشنه شنيدن معايب خود خواهد بود در نتيجه دوستى ، و يا زندگى زناشوئى ، يا روابط پدر و فرزندى وو......براى هميشه با اين طرز تفكر با مهر و محبت و احترام متقابل دوام پيدا مى كند .
فصل نهم : ازدواج يا انتخاب شريك زندگى
ازعمده ترين نيازهاى طبيعى انسان مسئله ازدواج است كه در شرائط خاصى آشكار مى شود و بطور طبيعى افكار وى را به سوى خود جذب مى كند و نياز انسان به اين امر مهم در حساس ترين مراحل عمرش كه دوران جوانى اوست آغاز مى شود براى اينكه زمان جوانى با داشتن نيرو و انرژى زياد به سوى احساسات شديد تمايل نشان مى دهد و از تعقل و انديشيدن در جوانب كارهايش غفلت مى ورزد و چون مسئله ازدواج از پيچيده گى هاى زيادى برخوردار است و براى يك فرد جوان سر نوشت تازه اى را رقم مى زند بيشتر به تعقل و مشورت با افراد آگاه و دلسوز نياز دارد و كمترين بى توجهى به فرمولهاى لازم آن ، عواقب خطرناك و خسارت هاى جبران ناپذيرى را بدنبال دارد در اين حال بايد برنامه هاى دقيق و روشنى را در اختيار جوانان قرار داد تا قبل از طغيان شهوت و قرار گرفتن در پرتگاه سقوط به ذلت بدبختيها، به آگاهيهاى لازم مسلح باشند در چنين شرائط همه اعضاء جامعه خصوصا كسانيكه از امكانات ويژه اى برخوردارند بايد احساس مسئوليت كنند و به فكر سعادت و خوشبختى جوانان عزيز باشند تا سازندگان فرداى جامعه از كمالات و آگاهيهاى لازم برخوردار شوند والدين بيشترين مسئوليت را در اين زمينه دارند كه در ابتدا بحث به آن اشاره گرديد.
تذكر مهم : يكى از مهمترين رمز موفقيت انسانها در اين است كه قوانين ارزشمند الهى را در زندگى خود با اتحادو هماهنگى هاى لازم پياده كنند تا در هر شرائط ، افكار جوانان با الگوهاى دينى آشنا شوندو از پيامدهاى ناگوار اعمال احساساتى دوران جوانى غافل نباشند اگر هماهنگهاى اساسى در متن جامعه ايجاد نشود غالب برنامه هاى مثبت و خير خواهانه بى اثر خواهد گشت زيرا روشهاى متضاد موجب خنثى شدن حركتهاى مثبت مى شود و به يك عقده هاى حل نشدنى تبديل مى گردد چنان كه در اين عصر و زمان تاثير منفى كارهاى احساساتى به طور روشن در اخلاق و رفتار و زندگى انسانها مشاهده مى شود و مربيان زبردست نمى توانند بدون هماهنگى هاى لازم به موفقيتهاى قابل توجهى نائل شوند.
به عنوان مثال : در يك خانواده پدر و مادر تلاش بيشترى را در تربيت نونهالان خود انجام مى دهند تا آنها را با اخلاق و رفتار و عقيده سالم تحويل اجتماع دهند ولى نتيجه مطلوبى نصيب آنان نمى شود براى اينكه عوامل ديگرى مانند محيط مدرسه و زندگى و برنامه هاى تلويزيونى و يا سينمائى ، وجود دوستان ناشايست وو... در اين مورد دخالت دارند اگر تمامى عوامل از هماهنگى واقعى بر خوددار نباشند هيچ نوع موفقيتى نصيب مربيان نمى شود بنابر اين لازم است تمام خانواده ها احساس مسئوليت كنند و از دوران كودكى براى جوانان سرمايه گذارى بهتر و سالمى را انجام دهند.
و چون ازدواج از حساس ترين مسائل براى خانواده ها و جوانانشان مطرح است و اغلب مردم رضايت چندانى از برنامه هاى زناشوئى خود ندارند و به همين سبب از آينده فرزندانشان نيز ترس و وحشت دارند در اين حال آگاه ساختن والدين ، و جوانان تازه به دوران رسيده از حقيقت ازدواج و مسئوليتهايش وتعريف معيارهاى قطعى و تجربه شده يك امر ضرورى مى باشد و ما در پاسخ به عده اى از خانواده ها و جوانان متدين ، در اين بخش بررسى هاى لازم را انجام مى دهيم تا انشاالله از آمار مشكلات اجتماعى و فردى كاسته شود و آينده سازان از گرفتار شدن باحوادث ناگوار زندگى نجات يابند.
س : آيا ازدواج در ميان تمامى موجودات مطرح است يا نه ؟
ج : دراين جا لازم است پاسخ را به دو صورت تقسيم كنيم تا اينكه بتوانيم به تمام جوانب مسئله رسيدگى كرده و حقائق لازم را در اختيار علاقمندان قرار دهيم :
1 - ايجاد روابط خاص در ميان دو جنس مخالف را ازدواج گويند مبنى بر اينكه نيازهاى طبيعى آنها در يك شرائط سنى ظهور مى كند و آمادگيهاى لازم را براى تحقق زوجيت ببار مى آورد و اين معنا در متن زندگى خلائق بصورت يك قانون ثابت ومنظم مشاهده مى شود چون عامل اصلى در تاءثير و تاءثر و يا تكثير نسل ها در ميان موجودات ، اعم از انسان و حيوان و نباتات ازدواج است ، حتى در جريانات فيزيكى و تركيبات شيميائى از تركيب دو موجود و يا دو عنصر مخالف نتيجه مناسبى ايجاد مى گردد همانطوريكه در ضرب المثل ها آمده است يك دست صدا ندارد يعنى هراثر و يا ثمره اى مولود تركيب مناسب است و از ازدواج يا وصلت دو جنس مخالف ، مولودى كه عصاره و ثمره آنهاست به بار مى آيد.
و اين مولود دركميت و كيفيت تابع همان زوجين است كه در تحقق آن با همديگر وصلت نموده اند.
بعنوان مثال : در جريان برق دو نيروى مخالف را بعنوان مثبت و منفى مى بينيم كه از وصلت آنها اثر مناسبى به وجود مى آيد مانند روشنائى و يا حركت در چرخها و و.... و در نباتات هم اين قانون با رسيدن فصل مناسبى محقق مى شود كه با فراهم شدن زمينه هاى وصلت ثمرات مطلوبى را از خود تحويل مى دهند.
و در ميان حيوانات مسئله زوجيت بصورت ديگرى مطرح مى شود و هر حيوانى در يك شرائط خاصى وارداين قانون طبيعى شده و با هم نوع خودش كه يك جنس مخالف اوست رابطه ايجاد مى كند.
خداى متعال مى فرمايد:
وَ مِن كُلِّ شَى ءٍ خَلَقنا زَوجَينِ لَعَلَّكُم تَذَّكَروُنَ .(164)
از هر چيزى جفتى آفريديم كه شما انسانها ياد آور آن باشيد.
قانونگذار حكيم و توانا در سيستم وجود مخلوقاتش نظمى را آفريده است كه در زمان و شرائط مناسب بسوى نيازهاى طبيعى خود هدايت مى شوند و در جهت بر آورده شدن آنها، روشهاى ويژه اى را از خود نشان مى دهند همانطوريكه در آيه شريفه آمده است در هر چيزى اين قانون وجود دارد كه به بخشى از مخلوقات منحصر نمى شود براى اينكه كلمه [شى ء] مطلق است و تمامى مخلوقات را شامل است در نتيجه زوجيت در ميان تمام اشيا وجود دارد و هر توليد و يا اثرى كه از موجودات پديد مى آيد متوجه قانون زوجيت است

آثار نوشتاری

ارسال پیام