انسان و مسئله ازدواج :
وقتيكه نوبت به انسان مى رسد او هم در رديف موجوداتى قرار مى گيرد كه بطور طبيعى بسوى وصلت و ازدواج در حركت است و در شرائط خاصى از دوران عمرش نيازمندى خود را با زبان حال و قال اظهار مى كند و چون انسان به حجت الهى ، يعنى عقل ، مزين گشته ، و بذر لياقت و شايستگى رسيدن به مقام خلافت الهى (165)، در عمق وجودش قرار داده شده است به همين سبب از ساير مخلوقات امتياز يافته است و با مسئله ازدواج دو نوع برخورد مى كند:
1 - طبيعى 2 - عقلانى .
در بخش اول با مخلوقات ديگر مشتركاتى دارد و آن اينكه : وقتى كه دوران نوجوانى اش فرا مى رسد در سيستم وجودش تحولاتى ايجاد مى شود و بوسيله اخلاق و رفتار و علاقه و خواسته هاى مخصوصى ، آن را نشان مى دهد و اين تحولات بتدريج شديدتر و حساستر مى گردد تا جائى كه خود را براى انجام دادن مقدمات لازم در ازدواج مهيا مى سازد و چون اين موضوع ازعمده ترين احتياجات انسان بشمار مى آيد لذا با بى صبرى تمام ، زمان وصال را انتظار مى كشد در چنين شرائط بحرانى كه طغيان شهوت به اوج خود رسيده و احساسات سراسر وجود جوان را فرا گرفته است مقيد ساختن او به ارزشهاى انسانى و دينى و دادن آگاهيها لازم ، هنرمندان زبردستى را لازم دارد تا مثل يك پزشك حاذق بر سر بيمار حاضر شود و با كنترل وضع آشفته او نااميدى و ياءسها را به اميدوارى تبديل كند و با رفتارهاى مناسب غرائز او را تعديل نمايد. در غير اينصورت اوضاع زندگى انسانها از حيوانات هم پست تر خواهد شد. اما اگر از دوران نوجوانى سرمايه گذاريهاى لازم درجهت آگاهى و معرفت او، صورت پذيرد تمامى نگرانيها خود بخود. بر طرف مى شود.
2 - عقلانى : مراد از كلمه عقلانى اين است كه انسان وجوه مشترك خود را با ساير مخلوقات در قالب ارزشهاى انسانى حفظ نمايد تا اينكه معناى عقل در او از همين راه ثابت و روشن گردد مثلا: ازدواج و يا وصلتى كه در رديف نيازهاى طبيعى اوست نبايد ارزشمندترين سرمايه هاى زندگى را، كه همان شخصيت و گوهر انسانى او مى باشد از دست او بگيرد زيرا انسان در اين صورت خود را براى هميشه خلع سلاح مى كند چون عمده ترين امتياز وى از ساير مخلوقات در اين است كه برنامه هاى خويش را با تعقل وتدبر و دور انديشى خاصى پياده كرده تا در اسارت غرائز نفسانى واقع نشود.
نگاهى كوتاه بوضع ازدواجها:
وقتى كه برنامه هاى زندگى بشر را در جهان امروز مطالعه مى كنيم مى بينيم پيشرفت علم و صنعت ، سيستم زندگى را عوض كرده اخلاق و فرهنگ و معاشرت ها را زير نظر گرفته و با روشهاى گوناگون وى را در اطاعت و وابستگى خود قرار داده است كه در محل مناسبى بايد مورد بررسى واقع شود اما مسئله ازدواجى كه براى انسان يك نياز طبيعى است و بايد بصورت روشن ، براى او تفسير شود مبنى بر اينكه نكاح سرنوشت جديد و حساسى را براى او رقم مى زند و از پيچيده ترين و بلكه مهمترين برنامه هاى زندگى او مى باشد ليكن موضوع ازدواج تا چه اندازه مورد توجه علم و تكنولوژى واقع شده است تا جوانان بتوانند ازگرفتار شدن به يك آينده دردناك نجات پيدا كنند و بوسيله انتخاب يك همسر و شريك زندگى آگاه و وظيفه شناس بسوى رشد و كمال حركت نمايند؟
در جهان امروز همگان از علم و دانش و تكنولوژى و روشنفكرى بحث مى كنند و كارهاى خوبى را انجام مى دهند از جمله : هر چيزى را بعد از آزمايش و بررسيهاى لازم مى پذيرند و در تمام شرائط به مسئله بهداشت اهميت خاصى قائلند و ازافراد و يا محيط آلوده فاصله مى گيرند و و... حالا ببينيم در موضوع ازدواج چه نوع پيشرفتهائى حاصل شده تا از آمار طلاق و اختلافات خانواده ها كاسته شود و مهمترين فرمولهاى قرن اَتُم ، در امر ازدواج ، براى خوشبختى جوانان و خانواده هايشان چيست ؟
و از نظر روشنفكران ازدواج موفق به كدام الگو و معيارها نيازمند است ؟
برنامه ازدواج و وضع زندگى مدعيان تمدن و روشنفكرى بهترين جواب است كه امروز اغلب خانواده ها در اثر تقليد جاهلانه ، و ناآگاهانه ، به بدبختيهاى ناگوار گرفتار شده اند زيرا خانواده ها براى نجات از اتهام روشنفكران ، مبنى بر اينكه شما از تمدن غفلت داريد و هنوز متمدن نيستيد به تمام ذلتها تن مى دهند و بخش بزرگى از هزينه هاى زندگى خود را بخريدن وسائل گمراه كننده منحصر مى سازند تا از طريق برنامه هاى ويدئوئى و يا ماهواره وو.... افكار و معيارهاى جديدى كه ارزشهاى انسانى را از دست آنان مى گيرد و خود فروشى و ذلتها را جانشين آن مى سازد به خانواده ها منتقل كند. در اينجا مى خواهيم مسائل ازدواج را با اصول و فروعاتى كه دارد بطور كامل بحث و بررسى نموده . تا نكات مثبت و منفى آن براى هر كسى هويدا شود.
ازدواج در ميان مردم ، خصوصا جوانان بطور آشكار تفسير نگرديده است زيرا الگو و معيارهائى كه در انتخاب همسر مد نظر قرار مى گيرد هيچ ارتباطى با معنى زندگى ندارد و غالب انتخابها بر محور برنامه هاى تشريفاتى دور مى زند مثلا اگر كسى را با مدرك و شغل مطلوبى پيدا كنند به او رغبت يافته و براى زندگى مشترك با او آماده مى شوند در اين حال احساسات جوانى در اثر عدم آگاهى از مسئله ازدواج تحريك و تشديد مى شود تا جائيكه براى تحقق اين مسئله بهر ذلت و بدبختى تن مى دهد اما اگر آگاهيهاى لازم را در مورد زندگى زناشوئى ، داشته باشند با تعقل و تدبر و انديشيدن و مشورتهاى بيدار كننده وارد ميدان تصميم مى شوند تا بتوانند معناى واقعى ازدواج را بطور روشن درك نمايند.
بعنوان مثال : هر انسانى كه براى خريدن وسائل لازم وقتى ، تصميم مى گيرد. ضمن مشورت با ديگران ، خود نيز دقت زيادى را در روى آنها انجام مى دهد تا اجناس خريدارى شده ، بتواند خواسته هايش را تاءمين كند.
دو انسانِ جوان ، دختر و پسر، وقتى كه مى خواهند با هم زندگى مشتركى را شروع كنند و در ميان خود عقد الفت و دوستى را در زير چتر زن و شوهرى مى بندند تا بعد از اين ، يار و غمخوار يكديگر باشند بايد علاقه و خواسته هاى خودشان را چنان تنظيم كنند كه با كمترين ناخشنودى و يا ناراحتى روبرو نشوند ولى اينها در اثر احساسات عاشقانه اينگونه مسائل را سهل و ساده مى پندارند بلكه در ابتداى كار، خود را در مقام تسليم نشان مى دهند و خيال مى كنند كه هيچ نوع عدم تفاهم در زندگى آنها بوجود نخواهد آمد اما در هنگام مطالعه دقيق مى بينيم مسئله خيلى پيچيده است زيرا اين دو جوان تا ديروز همديگر را نمى شناختند و نسبت به يكديگر بيگانه بودند و حالا چنين قرار دادى را براى يك مدت طولانى ، چطور و چگونه و با كدام اعتماد و اطمينان لازم ، امضاء مى كنند؟ دختران و پسران جوان و خانواده هاى آنها به كدام معيار تكيه مى كنند و كسى را به عنوان شريك زندگى براى خود و يا فرزندانشان انتخاب مى كنند؟ چرا در افكار عمومى به مسئله ازدواج چندان اعتنائى نمى شود و آن را از تمامى برنامه هايشان كم ارزش تلقى مى كنند؟
بعنوان مثال : اگر كسى بخواهد مبلغ ناچيزى را بعنوان امانت بفردى بسپارد ابتداء به شخصيت او مى انديشد و بعد از تحصيل اعتماد و اطمينان كامل آن را به او مى سپارد.
اما والدين عزيزى كه در بزرگ كردن فرزندان ، نهايت رنج و زحمت و آزار و اذيت ها را متحمل شده اند و هر لحظه اى را براى فرزند، با هزاران خون دل و درد و رنج خود بدست آورده اند. در اين صورت چگونه بعد از تحمل اين همه رنج و زحمت ، در مورد ازدواج آنها، با كمترين مشورت و بدون حصول اعتماد كامل از فرد بيگانه اى كه دعوى عشق و علاقه مى كند راضى شده و دست دختر خود را كه عصاره زحمتهاى ارزشمندشان است به او مى سپارند در حالى كه از امين بودن وى آگاه نيستند؟ و هيچ شناخت قابل اعتمادى از شخصيت او در اختيار ندارند؟
در اين جا لازم است سؤ الى از جوانان داشته باشيم : شمائى كه با علم و دانش سرو كار داريد و خودتان را در گروه روشنفكران مى بينيد اگر كسى بخواهد با شما طرح دوستى بريزد آيا بدون اطمينان مى توانيد با او رفاقت پيدا كنيد؟ شمائى كه در اثر نداشتن اعتماد به هيچ كارى راضى نمى شويد اما چرا بدون اعتماد كامل و اطمينان لازم ، بدوستى و رفاقت كسى در زير چتر ازدواج تسليم مى شويد و براى مدت طولانى در يك زندگى مبهم و تاريك ، خودتان را بداشتن اخلاق و رفتار گوناگون آماده مى سازيد؟
شما چطور و چگونه و باكدام تست و آزمايش هاى لازم ، خود را تسليم كسى مى كنيد و براى زندگى با او راضى مى شويد؟
به هر حال همه سؤ الات را بايد دختران و پسران و والدينشان جواب بدهند براى اينكه ازدواج سر آغاز يك زندگى جديد است و اين دو جوانيكه قرار دوستى و الفت را تحت عنوان نكاح امضاء مى كنند براى زندگى كردن چه ابزارى را آماده كرده اند؟ در اين جا ممكن است گفته شود: ابزار زندگى چيست ؟
اگر با مطالعه عميق در مورد سؤ ال مذكور و پاسخ آن بررسى نمائيم لازم است موفقيت و سعادت كسانى را كه در تاريخ بشر بوده اند مورد توجه قرار دهيم زيرا گذشتگان مانند آينه شفاف نسل هاى آينده را نسبت به ابزار واقعى زندگى آگاه مى سازند همانطورى كه حضرت على عليه السلام در وصيت خود مى فرمايد:
... وَاستَدِلَّ عَلى ما لَم يَكُن بِماقَد كانَ، فَاءنَّ الاُْمُورَ اَشْباهٌ .(166)
از چيزهائى كه هنوز شكل نگرفته اند بوسيله كارهاى گذشتگان ، استدلال كن بجهت اينكه امورات زندگى انسانها شبيهه هم هستند. يعنى تاريخ گذشتگان ابزار واقعى زندگى را در اختيار نسل هاى آينده قرار مى دهد جوانانى كه از راه ازدواج وارد زندگى نوينى مى شوند در مورد ابزار خوشبختى خود، اطلاع درستى در اختيار ندارند و مى توانند با مطالعه در برنامه هاى گذشتگان آگاهيهاى دقيق و قطعى را بدست آورند و فرمولهاى مهم و آزموده شده را از زندگى آنان دريافت كرده و در برنامه هاى خودشان بكار بندند تا اينكه از گرفتارى و خسارتهاى جبران ناپذيرنجات يابند.
بعنوان مثال : مال و ثروت ، مدرك تحصيلى و ياداشتن تخصص و امكانات مادى و قيافه هاى روشنفكر مآبانه و و..... آيا مى تواند به عنوان يك ابزار كليدى در موفقيت انسانها نقش داشته باشد؟ يعنى اگر كسى علم و دانش و تمام امكانات رفاهى را در اختيار بگيرد آيا مى تواند بهترين زندگى را داشته باشد يا نه ؟
تاريخ زندگى گذشتگان در مقابل اين سئوال و نظائر آن ، قبل از هر نوع اظهار نظر پاسخ مى دهد كه مال و ثروت و امكانات مادى يا داشتن مدرك و تخصص ها علمى و مانند آنها، در زندگى بشر بى تاثير نيستند ليكن ابزار موفقيت و يا خوشختى انسان چيز ديگرى است كه در ادامه بحث مطرح خواهد شد، بخاطر اينكه عده زيادى از مردم صاحب تمام اين امكانات و تخصصهابودند ولى از موفقيت فاصله ها داشتند و افراد بسيارى هم با كمترين امكانات ، بهترين زندگى را توام با خوشبختى در اختيار داشتند.
در اين حال اذهان عمومى بدنبال پيدا كردن علت واقعى و عوامل خوشبختى است تا اين كه خود را به اين وسيله به سر منزل مقصود نائل كند تاريخ گذشتگان به يارى آينده سازان مى شتابد و آن ها را بدريافت عامل اصلى خوشبختى و موفقيت انسانها، رهنمون مى سازد و آن پيدا كردن يك شخصيت سالم است بخاطر اينكه تمام امكانات مادى و علمى وو..... در شعاع شخصيت انسان مى تواند زندگى زيبا و آرام بخشى را بوجود آورد و آنانيكه در طول تاريخ موفق بوده و زندگى سعادتمندانه را داشتند از ابتدا در پى ، ساختن يك شخصيت سالم تلاش كرده و تمام ابزارهائى كه در طول زندگى بدست مى آوردند در چهار چوب همين ارزش مهم انسانى ، مد نظر قرار مى دادند.
و اين واقعيتى است كه تاريخ از زندگى گذشتگان ، به آيندگان اهدا مى نمايد وقتى كه حضرت على ((صلوات الله عليه )) مى فرمايد از تاريخ و جريانات زندگى انسانهاى گذشته به روزهائى كه هنوز برايت باز نشده استدلال و تفسير كن ، يعنى عواملى كه در ميان گذشتگان ، نقش اساسى و عمده اى را در موفقيت و سعادت آنان ، ايفاء نموده ، و آنها را با بهترين زندگى به تمام ارزشها و زيبائيهاى واقعى نائل ساخته ، همان نقش را در زندگى شما، نسل هاى آينده هم مى تواند داشته باشد و نسل جوان بايد با علاقمندى زياد، و بدون از دست دادن اوقات عمر گرانقدرشان ، از اين گوهر ارزشمندى كه عصاره رنجها و زحمتهاى گذشتگان است نهايت استفاده را بعمل آورند تا زندگى و تمامى امكاناتشان را در شعاع شخصيت سالم بكار بندند و بهترين فايده و نتيجه را باتمام وجودشان دريافت نمايند.
سوال : شخصيت چگونه قابل تعريف است و معنى سالم بودن آن چيست ؟
اين كلمه در ميان انسانها با تمام زيبائى هائى كه دارد چندان تعريف نشده است و تعريف آن مطابق با فرهنگ دينى بايد صورت پذيرد تا هيچ نوع نقص و يا نارسائى نداشته باشد.
بخاطر اينكه گروه زيادى از دانشمندان در طول تاريخ ، به استاد افكار و انديشه هاى خودشان اين كلمه را تعريف نموده و هر كسى معناى خاصى را مورد توجه قرار داده است كه در مجموع هيچ كس نتوانسته تعريف مناسب و مطلوبى را براى شخصيت عرضه كند و ما در اين بحث به فرهنگ دينى مراجعه مى كنيم و شخصيت را از ديدگاه اسلام تعريف مى نمائيم تا اينكه حق مطلب ادا شود و مردم به واقعيت آن آگاه شوند كلمه شخصيت ، با اينكه در ميان مردم يك حقيقت بديهى و آشكار است ليكن در مقام تعريف در قالب جملات و كلماتى كه انسان از آن ها ياد مى كند نمى گنجد و بعبارتى كلمه شخصيت مانند زيبائى است كه قابل درك هست ولى انسان قادر به تعريفش نمى باشد، اگر بتوانيم با سخنان كارشناسان معصوم پروردگار مانوس بشويم تعريف شخصيت ممكن خواهد بود چون آنها به اذن الهى مى توانند غير ممكن را ممكن سازند از جمله قدرت نفوذ به حقيقت شخصيت انسان را دارند.
شخصيت عبارت است از حقيقتى كه هر انسان از اولين زمان بلوغ در چهار چوب قوانين الهى در خودش ايجاد مى كند، و بعبارت ديگر، مجموع احترامى كه يك انسان در مقام بندگى خداى متعال بدست مى آورد شخصيت اوست بخاطر اينكه هدف اصلى و يا فلسفه خلقت انسان از نظر قرآن ، شناخت خداوند و اطاعت از او مى باشد و هر اندازه معرفت و آگاهى در وجودش رشد و توسعه مى يابد تا جائى كه مراتب عاليه اى ، از ايمان و يقين بپروردگار جهان هستى را، بخود اختصاص مى دهد بهمان مقدار شخصيت پيدا مى كند بنابراين در فرهنگ اسلام شخصيت همان كمال و ارزشهاى انسانى است كه از طريق بندگى خداوند نصيب او مى شود.
حضرت امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد:
.... فَاِنَّ الشَّريِفَ مَن شَرَّ فَتهُ طاعَتُكَ والعزَيزَ مَن اَعزَّتهُ عِبادَتُكَ ... .(167)
حضرت در اين دعاى شريف مى گويد خدايا مرا از انديشه و تفكرهاى نامناسب باز دارد و توفيقى نصيبم فرما، كه در مورد انسانها بينش سالمى داشته باشم ، نه اينكه مردم فقير و تهى دست را خوار و ضعيف بشمارم و ثروتمندان دنيا طلب را داراى فضيلت و شخصيتى بدانم ، زيرا فضيلت و شخصيت در پيشگاه تو، مخصوص كسانى است كه در اطاعت و بندگى تو باشند و شخص شريف و با شخصيت كسى است كه در اطاعت تو باشد و عزيز آن كسى است كه در بندگى كامل تو قرار گيرد پس عبادت و اطاعت الهى اگر با معرفت و آگاهى كامل صورت بگيرد نشان دهنده شخصيت انسان است . اما در مورد هدايت افكار انسانها بسوى درك معناى شخصيت ، حضرت على صلوات الله عليه مى فرمايد:
ذُوالشَّرَفِ لاتُبطِرُهُ مَنزِلَةٌ نالَها، وَ اِن عَظُمَت كَالَجَبَلِ الَّذى لا تُزَعزِعُهُ الرِّياحُ وَالدَّنِىُ تُبطِرُهُ اَدنى مَنزِلَةٍ كَالكَلاَءِ الَّذى يُحَرِّكُهُ مَرُّ النَسيمِ .(168)
انسان با شخصيت به هر پايه و مقامى برسد خود را نمى بازد و به كفران و ناسپاسى روى نمى آورد هر چند آن مقام و منزلت خيلى بزرگ باشد زيرا وى مانند كوهى است كه هيچ طوفانى نمى تواند او را تكان دهد ولى افراد پست و دنى با كوچك ترين مقام مانند گياه ضعيف در برابر هر نسيمى به لرزش مى افتد و خود را مى بازد.
در مورد اينكه سلامتى شخصيت به چه معناست بايد بگوئيم كه طلا بعنوان يك فلزپر قيمت زمانى ارزش دارد كه مطلا نباشد يعنى ظاهرش طلا ولى باطنش آهن پوسيده نباشد، گاهى گروهى در جهت رسيدن به شخصيت و ارزش هاى بزرگ انسانى ، از راه خُدعه و نيرنگ وارد مى شوند و خيال مى كنند كه با تشابه قيافه و يا تظاهر و ريا مى توان به اوج ارزشها صعود كرد اما وقتى كه وارد صحنه زندگى مى شوند مى بينند كه بدون ابزار واقعى رشد و ترقى ممكن نخواهد بود فشار چرخهاى زندگى را نمى توانند تحمل كنند در نتيجه زندگيشان مانند اتومبيل پنچر شده از قافله عقب مى ماند بخاطر اينكه رشد و ترقى و آسايش زندگى انسان با شخصيت او بطور كامل ارتباط دارد و هيچ انسانى نمى تواند بدون داشتن شخصيت سالم زندگى خويش را بسوى سعادت و موفقيت رهنمون سازد.
براى اينكه بتوانيم به نتيجه گيرى مطلوب برسيم بايد پايه هاى اصلى زندگى را بطور روشن مطرح كنيم تا ارتباطشان با شخصيت انسان آشكار گردد.