تذكر مهم
بهر حال اين نهايت بى انصافى و يا جهل و نادانى به برنامه هاى دينى است كه كسى مدعى شود دين به بخشى از نيازهاى بشر توجه نكرده بلكه دين تمام توجه خود را به تمام احتياج هاى بشر مبذول نموده ولى ، ما از آن جاهل هستيم و در تصور و پندار خودمان از دين يك قيافه خشك و ضعيف درست كرده ايم كه به هيچ وجه دردى را درمان نمى كند اما وجود كارشناسان الهى مانند نبى اكرم اسلام (صلى الله عليه و آله ) و حضرت على و فاطمه و يازده امام معصوم صلوات الله عليهم اجمعين ، مفسر قوانين الهى مى باشند آنان با اخلاق و رفتار خود، تمام دستورات اسلامى را تفسير مى كنند مثلاً دوست داشتن زن خويش و توجه به مسائل زناشوئى و احساس شديد به عشق و علاقه و لذت از عيال خود و و ....... بزرگترين وظيفه انسان مسلمان است چون ضمن اجراى خواسته هاى غَريزى و طبيعى ، به ثواب بزرگى هم نائل مى شوند زيرا لذت و خوشحالى و عشق بازى وو..... اگر مطابق دستورات دينى صورت پذير بدنبال خود پاداش الهى دارد بنابراين نيازهاى شهوانى ، و لذائذى كه انسان در عمق وجودش احساس مى كند براى او در فرهنگ دينى نقص و يا عيب نيست بلكه در مكانيزم وجودش اين حقايق آفريده شده است و بايد براى كسانى كه دين را بدرستى نشناخته اند گفته شود، پروردگار عادل و حكيم كه در وجود انسان زمينه هاى عشق و علاقه و لذت وو...... را آفريده چگونه او را براى مخالفت و يا بى اعتنائى به اين نيازهاى مهم غَريزى مكلف ساخته است چون چنين برخورد، يك عمل غير معقول بلكه محال است در صورتى كه خداى متعال در تمام موارد زندگى وجود انبياء و امامان معصوم عليهم السلام را به عنوان معيار، در جهت تامين خواسته هاى مشروع و معقول ، در اختيار انسانها قرار داده است تا اينكه آنان بتوانند از طريق سالم به نيازهاى خويش پاسخ بدهند.
اگر در برنامه هاى زندگى كارشناسان الهى مطالعه صحيح صورت پذيرد بر همگان روشن مى شود كه با اجراى دستورات دينى در تمام موارد زندگى بشر هيچ مشكلى او را تهديد نخواهد كرد.
1 - عن ابيعبد الله (عليه السلام ) قال : مِن اَخلاقِ الاَنبياءِ حُبُّ النِّساءِ .(180)
پيامبران زنان خود را دوست مى داشتند و به حقوق آنها توجه كامل مى كردند.
پيامبران در مسئوليت خودشان حقايق دينى را با زبان و اعمالشان تفسير نموده و علاقمندان را به آن متوجه مى ساختند و در معاشرت با زنان خود نهايت علاقمندى را اظهار مى كردند.
بخاطر اينكه هر لذتى كه در چهار چوب قوانين الهى پياده شود اجر و پاداش معنوى را بدنبال دارد.
در بعضى از احاديث آمده است ايجاد محيط عشق و لذت با زن براى شوهرش يك امر لازم و واجب است چون زن بطور طبيعى نيازمند است كه از طريق شرعى خواسته هاى غريزى خويش را تامين نمايد و اين وظيفه شوهر اوست كه با ايجاد محيط سالم ، وسوسه هاى خطرناك گناه و معاصى را از ذهن وى بزدايد چون اگر او در برابر همسرش به وظائف خود عمل نكند در پيشگاه الهى مؤ اخذ خواهند شد و در تاريخ زندگى انسانها مسئله زناشوئى بعنوان يك موضوع خيلى حساس مطرح گرديده تا جائى كه كمترين بى توجهى به اين مسئله ، حوادث ناگوارى را بدنبال داشته است .
قال رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه و آله ) :
اِغسِلُوا ثِيابَكُم وَ خُذُوا مِن شُعُورِكُم واَستاكُوا وَ تَزيَّنُوا تَنَظَّفُوا فَاِنَّ بَنى اِسرائيلَ لَم يَكُونُوا يَفعَلُونَ ذلِكَ فَزَنَت نِسائُهُم .(181)
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به مسلمانان دستور ميدهد: لباسهايتان را بشوئيد و آنها را پاكيزه نگهداريد موهاى سر و صورت را كوتاه كنيد مسواك بزنيد و هميشه خودتان را تميز و پاك و بازنيت و نظافت كامل حفظ كنيد بخاطر اين كه در قوم بنى اسرائيل ، مردان به اين گونه برنامه هاى دينى اهميت نمى دادند در نتيجه زنانشان به زنا و فحشاو فساد اخلاقى گرفتار شدند،
پس وقتى كه خداوند متعال مى فرمايد چه كسى زينت هاى الهى را كه به بندگانش در نظر گرفته ، تحريم كرده است ؟
يعنى خالق متعال به تمام خواسته هاى بشر عنايت فرموده است و نبايد از طريق رياضت و رهبانيت انسان را در جهت مخالف با دستورات الهى قرار داد.
عدم امنيت
ريشه ديگرى كه براى پيدايش حجاب و پا پوشش زنان گفته شده است عدم امنيت است كه در دوران قديم در اثر نااَمنى و بيعد التى مردم ، ناموس چتى پول خود را در پوشش هاى خاصى قرار ميدادند و مراد از پوشش در اين جا براى زنان داشتن يك پارچه اى بلند بصورت چادرهاى امروزى نبود بلكه براى نگهداشتن نواميس خود از شر اجانب و بيگانه از فرهنگ انسانى ، آنها را در گوشه اى از منزل مخفى مى كردند تا كسى آنها را نبينند چون مطابق نقل تاريخ اكثر شاهان و شاهزادگان و وابستگان دربار، اگر زن زيبائى را در جائى ميديدند بسويش حمله ور مى شدند و آن را از دست شوهرش مى گرفتند و در اين زمينه مورخان مطالب شرم آورى را از دوران قديم نقل مى كنند مانند [ ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن ] گفت گو بينو در كتاب سه سال در ايران ]
آنچه مسلم است اينكه علت پوشش و حجاب زن نمى تواند در اين گونه ادعاها گنجانده شود براى اينكه در دوران قديم ناموس مردم امنيت نداشتند و لذا تحت پوشش واقع مى شدند. حالا اگر روزى احساس امنيت كردند در اينصورت ميبايست بدون پوشش و حجاب ظاهر شوند بررسى علت ناامنى در ايجاد حجاب نشان مى دهد كه اين علت در يك بخشى مى تواند صادق باشد و عصر حاضر از تمام قرون گذشته وضع خطرناكى بر عليه امنيت مردم پيش آورده است و از اغلب اوقات دادگسترهاى دنيا سرگرم رسيدگى بپرونده هاى تجاوز به عنف وو...ميباشند و تمامى رسانه ها اخبار وحشتناكى را از سرتاسر جهان در اين زمينه مخابره مى كنند پس با وجود اين همه نا امنى چرا پوشش زنان حذف شده است ؟
اگر، بخواهيم عدم امنيت را موجب حجاب زنان بپذيريم بايد قوانين سخت ترى در مجالس قانونگذارى امروز، براى رعايت پوشش و حجاب زنان تصويب گردد زيرا هر چه زمان پيش مى رود نا امنى ها زيادتر مى شود چون از خدا فاصله مى گيرند و جامعه انسانى در اثر ايمان بخداى متعال مى تواند محيط امنى را بوجود آورد تا هر كس به حقوق و حريم ديگران احترام قائل شود در حالى كه امروز، روح جامعه و دلهاى مردم از ايمان بيگانگى پيدا كرده و بسوى تجاوز و ظلم و ستم پيش مى رود بنابراين طرفداران اين نظريه بايد به حجاب اهميت بيشترى قائل شوند چون امنيتى واقعى در جهان وجود ندارد
اما اسلام براى ايجاد امنيت ناموسى ، نقش زنان را بيشتر مى داند و دستور حجاب را براى او صادر مى كند زيرا زنان بى حجاب و يا لخت و عريان از مهمترين علل نا امنى بشمار مى روند چون آنان با اين شرائط زمينه هاى تجاوز و تعدى و رشد وسوسه هاى شيطانى در جامعه ايجاد مى كنند و مردانى كه با كمبود ايمان مواجه هستند از اين صحنه ها تحريك شده و حوادث ناگوارى را در ارتباط با نواميس مردم ببار مى آورند، و در ادامه بحث به علت حجاب از نظر اسلام اشاره خواهيم كرد.
نظريه سوم :
3 - گروهى را عقيده بر اين است كه پوشش و حجاب زن علل اقتصادى دارد كه از دوران عهد مالكيت و تسلط مرد بر زن بيادگار مانده است و او براى بزنجير كشيدن زن وى را تحت پوشش خاصى قرار ميدهد وزن حق نداشت در كنار مرد قرار بگيرد و با او درسخن گفتن هم رديف شود و در تاريخ قبل از اسلام نمونه هاى روشنى از اين حركات جاهلى مشاهده ميشود تا جائيكه زنده بگور كردن دختر يكى از مرسومات عمده آن عصروزمان بوده است بهر حال اين گونه مطالب هر چند در يك عصر و زمانى ، واقعيت داشته است ولى نمى تواند دليلى براى پوشش و حجاب زنان باشد.
نظريه چهارم :
4 - گروهى معتقدند كه علت پوشش حسادت بوده است .
يعنى مردها درباره زنانشان تحليل ويژه اى داشتند و نمى خواستند او را مانند اموال و يا امكانات ديگرشان ، بديگران بذل كنند و علت اينكه مرد زن را بدين شكل و قيافه اسير نگه داشته ، حس خود پرستى و حسادت وى نسبت بمردان ديگر است مرد علاقمند نيست بلكه ناراحت مى شود كه مرد بيگانه اى هر چند بوسيله نگاه و يا سخن گفتن با زنى كه در اختيار اوست استفاده كند.
برتراند راسل مى گويد: بشر توانسته است تا حدى در مورد مال و ثروت و يا امكاناتى كه در اختيار خود دارد بر خود خواهى و بَخالت غلبه كند و از اين ها بديگران بذل كند و مخصوص خود قرار ندهد ولى در مورد[زن ] نتوانسته است به غرور و خود خواهى خود تسلط پيدا كند از نظر راسل [غيرت ] يك صفت ممدوح و زيبانيست چون ريشه آن بخل ورشك و امساك است .(182)
توضيح سخن ايشان اين است :
انسان همانطوريكه توانسته در سيستم زندگى رشد پيدا كند و در آمدهاى خود را بطور رايگان در اختيار علاقمندان قرار دهد ولى چرا نمى تواند خودش را قانع كند كه زن خويش را بديگرى بذل كند بهر حال اخلاق نتوانسته از خود پرستى بشر بكاهد بلكه خود اخلاق جذب خود پرستى شده است كه بنام [ غيرت در مردان و عفت و حجاب در زنان مورد تحسين قرار گرفته و از امتيازات آنان بشمار مى آيد]
سوال : غيرت يعنى چه و چگونه در وجود انسان شكل مى گيرد؟
ج غيرت و يا حَميت هر دو، به معناى ننگ و عار است و بعضى غيرت را به معناى رشك گرفته اند يا اينكه اين كلمه را در فارسى رشك گويند،
گاهى انسان براى خود ننگ و عار مى داند كه بيگانه اى با زنان و دختران او، در محافل غيش و يا در هر موردى ، ارتباط نادرستى داشته باشد و هم چنين راضى نمى شود كه خودش با زنان و نواميس ديگران ، روابط نا مشروعى داشته باشد.
پس اگر كسى نسبت به چيزى و عملى احساس ننگ نمايد و براى رفع آن ، قيام كند فرد غيرتمند است چون در تفكر وى ، و رود مرد و پسران جوان به محيط خانه او، براى ارتباط نامشروع با زنان و دختران ، يك نقص و عيب بزرگى است كه بر شخصيت او، وارد مى شود و براى رفع و يا دفع اين نقائص ، هر حركتى صورت پذيرد آن را به [غيرت او ]نسبت مى دهند.
در احاديث اين كلمه ، بصورت زيبا تعريف شده است :
1 غَيرَةُ الرَّجُلِ ايمانٌ غيرت داشتن مرد از ايمان است .(183)
2 غَيرَةُ المُؤ مِن بِاللهِ سُبحانَهُ غيرت مؤ من از براى خداى سبحان است .(184)
از اين دو حديث استفاده مى شود كه غيرت در چهار چوب دستورات الهى ارزش مهمى دارد چون در اين صورت معناى آن وظيفه شناسى و ادا تكليف مى شود نه اينكه در ميان طايفه اى بعضى از كارها يا ازدواج ها و و .... را ننگ مى دانند و از دست زدن به اين كارها براى هميشه خودشان را، محروم مى كنند اين در معناى غيرت ، جاى گزين نمى شود بلكه هدف از اين صفت كمالى حفظ دستورات الهى است .
و ممكن است عِرق مذهبى در يك خانواده آن چنان تقويت شود كه در نسلهاى بعدى هم ظاهر شود ولى اگر كسى از علاقه هاى دوران جاهلى حمايت كند، تعريف غيرت شامل وى نمى باشد.
در هر حال غيرت يك صفت ممدوح و ارزشمند است و چون تمامى ارزشها در وجود انسان از ايمان مايه مى گيرد و لذا وجود ژنهاى حامل غيرت در طول يك نسل ، هيچ مخالفتى با موضوع ايمان بخداى متعال ندارد بخاطر اينكه انتخاب اثر لذيذ و پر قيمتِ عقايد مذهبى توسط كسى مى تواند نسل هاى بعدى را متاثر سازد و خانوادهاى وى ، با اين زيبائى معنوى در جامعه بدرخشند و چون اين صفت براى انسان بعنوان كمال و يا ارزش محسوب مى شود نمى تواند از قوانين مذهبى فاصله داشته باشد.
پس غيرت يك صفت كمالى است و آثار مفيد و مثبت آن در تمام جوانب زندگى مشهود است و تنها در مورد حفظ نواميس مردم ، بكار گرفته نمى شود بلكه كسى كه درباره دين و آئين الهى خود، وقتى احساس مسئوليت مى كند و براى حفظ حريم مذهب خويش ، خود را به اعمال حرام و گناه ، آلوده نمى سازد گفته مى شود كه فلانى غيرت دينى و مذهبى دارد
يا در مورد وطن خويش جانفشانى مى كند يا به حكومت و نظام اسلامى در هر نكته جهان كه باشد احترام خاصى قائل مى شود باز اين كلمه مفهوم پيدا مى كند و انسان هاى غيور هميشه ، پاسدار و حافظ ناموس و دين و كشور و حكومت اسلامى خويش هستند.
ولى بايد يقين داشت كه پايگاه و ريشه عمده آن ايمان است حضرت على (صلى الله عليه و آله ) ميفرمايد:
يا اَهلَ العِراقِ نَبِّئتُ اِنَّ نسائَكُم يُدافِعنَ الرِّجالَ فى الطَّريقِ اَما تَستَحيُونَ .(185)
اى مردم عراق ، با خبر شدم كه زنان شما در كوچه و خيابان با مردان بر خورد مى كنند آيا از اين كار زشت خجالت و شرم نمى كنيد.
رعايت حال زنان به عنوان يك فرهنگ در آئين آسمانى مطرح است و نبايد اجازه داد كه مردها، از طريق نامشروع ، به حريم آنان وارد شوند و در اين موارد، غيرت معنا پيدا مى كند تا فحشا و منكر زندگى مسلمانان را آلوده نسازد.
عن ابى عبدالله (صلى الله عليه و آله ) قال :
اِنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالى غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ وَ مِن غَيرَتِهِ حَرمَ الفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها .(186)
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: همانا خداى تبارك و تعالى غيور است و تمام غيرتمندان را دوست ميدارد و از غيرت خدا اين است كه فحشا و اعمال فاسد را در ظاهر و باطنش حرام كرده است .
بنابراين حريم و مرز غيرت ، رعايت حلال و حرام الهى است و اين مسئله تحت عنوان يك حقيقت دينى در تمام زمينه ها، قابل استفاده مى باشد وقتى كه آقاى [ راسل ] مى گويد كه غيرت از حسادت مردها، آغاز مى شود چون ننگ و عار مى دانند كه كسى به زن او نزديك شود و ارتباط نامشروع ايجاد كند و بخاطر اين ننگ ، غيرتمند مى گردند.
بايد در پاسخ به او گفته شود:
1 - رعايت حريم چيزهائى كه از مشخصات انسان است يك امر فطرى است چون هر كسى در برنامه هاى زندگى ، اختصاصاتى دارد و در هر شرائطى حاضر نمى شود. آن را در معرض ديد عموم مردم قرار دهد زن اسرار مرد است و هيچكس راضى به افشا اسرار خويش نمى باشد.
2 - زن در فرهنگ دينى مانند مرد مسئوليت دارد و بوسيله ازدواج سلب اختيار نمى شود تا بصورت كالا، در اختيار شوهرش باشد و او آن را بديگران بذل كند. بلكه و حفظ حقوق زناشوئى مخالف چنين كار زشت است .
3 - وجود زن ، محيط پرورش و توليد نسل انسان است اگر مراقبت هاى ويژه اى در مورد آن ، صورت نگيرد و او در اختيار عامه مردان قرار بگيرد. هيچ تضمينى بر سلامتى نسل هاى آينده نخواهد بود پس او در عين زن بودن مادر است براى حفظ شئونات مادرى ، غيرت لازم است تا موجبات طهارت نسل بشر را با رعايت نظم زندگى انسان كه همان مراعات دستورات الهى است فراهم كند.
4 - انسان بعنوان يك موجود مسئول آفريده شده است و هيچ كس منكر آن نمى باشد آيا رعايت نكردن مسئوليتها، عقوبتى ندارد؟ پس چرا زنان فداى شهو ترانى مردان بى بند بار شوند آيا راه درست و متناسب با مسئوليت آنان وجود ندارد؟
بهر حال مشكلات روحى عده اى نبايد با سخنان مسمومشان ، وارد جامعه و افكار جوانان باشد و آن ها را در موقعيت حساس و لغزنده ، گرفتار امواج خروشان فتنه و فسادها سازد.
حجاب و پوشش زن از ديدگاه اسلام
علل و عواملى كه در مسئله پوشش و حجاب زن عنوان شده بود بطور اختصار مطرح كرديم و معلوم شد كه اين دعاوى براى قانونِ مهم و معقول و منطقى حجاب ، نمى تواند دليل واقعى باشد و انسانها بايد اعتراف كنند كه از درك كاملِ حكمت و مصالح دستورات الهى عاجز و ناتوان هستند و نبايد عصاره فكر و انديشه محدود خويش را علت و يا عامل يك قانون ارزشمندى بدانيم كه مى تواند وجود زن را به لياقت و شايستگى هاى لازم و فوق تصور نائل سازد.
و آنچه در مقام تحقيق و بررسى موضوعات و فهم درست آنها، ضرورت دارد اينكه انسان بايد ابتداء نظر و عقيده كارشناسان مسئله را به بيند و سپس برداشت هاى خويش را با معيارهاى واقعى و معصوم تطبيق دهد تا اينكه بتواند در مقام اظهار نظر، راه معقول و مقبولى را انتخاب كند.
در اين بحث دو موضوع بايد بخوبى تعريف شود: 1 - زن 2 - حجاب .
زن به عنوان يك انسان چه خصوصياتى دارد و چرا بايد از مرد متفاوت باشد ، آيا مگر هر دو انسان نيستند ؟
ج هيچ كس در اينكه زن و مرد از نوع انسان هستند و در آئين آسمانى مكلف مى باشند شكىندارد و قرآن هم در اغلب موارد هر دو را عنوان مى كند [مَنعَمِل صالِحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى ...] و از نظر اسلام كلمه انسان در لسان آيات و احاديث به هردو شامل مى شود وقتى كه مى فرمايد: [اِنَّ الانسانَ لَفى خُسرٍ ...] مراد مرد و زن است پسمعلوم شد كه زن در مقام انسان بودن هيچ چيز از مرد كم ندارد ولى تفاوتهاى فاحشى كهدر ميان آنان وجود دارد نشان دهنده اهداف عاليه خالقمتعال است كه بدينوسيله بركات و عنايات خويش را نصيب بندگان خود مى نمايد و لازمبذكر است اين تفاوتها ملاك ارزش و امتياز نيست كه كسى ادعا كند شما چون زن هستيدارزش و امتيازتان پائين است و شما چون مرد هستيد امتيازتان بيشتر است و اسلام از ابتداىورود به جهان بشريت ملاك و معيار سنجش ارزش و امتياز را در ميان نوع بشر [اعم از زن ومرد] تقوا و پاكدامنى آنها تعيين فرموده است پس معلوم شد كه وجود تفاوت در ميان زن ومرد، مقتضاى طبيعت وجودى آنهاست نه اينكه مرد و يا زن بودن ملاك ارزش آنانست .
وقتى كه پذيرفتيم سيستيم وجود مرد، با سيستيم وجود زن فرق دارد بنابراين لازم است هر كدام متناسب با خود آئين نامه اى داشته باشد مثلاً : در محيط زندگى هر كسى درخت و گل كارى وجود دارد ولى برخورد ما با آنها متناسب با وضع و احوال آنهاست اگر چه همه آنها در عنوان كلمه [نباتات ] مشتركند ليكن تفاوتهاى موجود، نيازمندى آنها را روشن مى سازد.
مثلاً: در بعضى از فصول سال گلها را از باغچه به اطاق منتقل مى كنيد ولى به درختان موجود در حياط دست نمى زنيد اگر به شما اعتراض كنند چرا اين گُل ها را تحت پوشش و حجاب اطاق قرار مى دهى ؟ خواهيد گفت حجاب و پوشش نياز و احتياج او بوده است اگر اينكار را نمى كردم نابود مى گشت .
نكته دوم از نظر دينى حجاب بعنوان نياز و احتياج قطعى زنان مطرح است وقتى كهبراى رشد و پرورش استعدادهاى زنان ، برنامه ريزى مى شود ابتداء بايد بهاحتياجات قطعى و ضرورى او توجه كرد شما گُلدان را درمقابل شدت حرارت آفتاب يا سردى هوا و و ..... به محيط اَمنمنتقل مى نمائيد تا مانعى بر سر راه رشد و كمالات آن ايجاد نگردد حجاب نياز و احتياجقطعى جنس زن است چون بدون آن از رشد و تعالى و شكوفائى استعدادهايش محروم مىشود.
شارع مقدس شرائط پوشش و حجاب را بيان مى فرمايد مبنى براينكه زن نبايد خود را در تيررس شياطين قرار دهد همانطورى كه سرو صورت و بدنش بايد پوشش داشته باشد صدا و راه رفتن ، طرز برخورد و و .... همه و همه بايد حجاب داشته باشند يعنى زن نبايد در اندرونش چنان آسيب پذير باشد كه ابزار شياطين و منشاء وسوسه ها، و مانع تكامل و رشد ارزشهايش قرار گيرد خداوند در قرآن مى فرمايد:
قُل لِلمُؤ مِنِينَ يَغُضُّوا مِن اَبصارِهِم وَيَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِكَ اءَزكى لَهُم اِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِما يَصنَعُونَ # وَ قُل لِلمُؤ مِناتِ يَغضُضنَ مِن اَبَصارِهِنَّ و يَحفَظنَ فُرُوجَهُنَّ ولايُبدِينَ زِينَتَهُنَّ اِلا ما ظَهَرَ مِنها وَليَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ ولايُبدِينَ زِينَتَهُنَّ اِلا لِبُعُولَتِهِنَّ اءوابَآئِهِنَّ اءَو ابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ اءواءَبنَآئِهِنَّ اءواءبنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ اَو اِخوانِهِنَّ اَوبَنى اِخوانِهِنَّ اَوبَنى اَخَواتِهِنَّ اونِسائِهِنَّ اءومَا مَلَكَت اءيمانُهُنَّ اءَوِالتَّابِعينَ غَيرَ اُولىِ الا ربَةِ مِنَ الرِّجالِ اَوالطِّفلِ الَّذينَ لَم يَظهَرُوا عَلَى عَورا تِ النِّسآءِ وَلا يَضرِبنَ بِاءرجُلِهِنَّ لِيُعلَمَ مَا يُخفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ و تُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعا اءَيُّهَ المُؤ مِنُونَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ .(187)
به مردان مؤ من بگو، چشمان خود را از نگاه كردن به نامحرم باز دارند و دامن خويش را از آلوده شدن به گناه محافظت نمايند اين عمل براى آنان پاكيزه تر است و خداوند به هركارى كه انجام مى دهند آگاه است .
در آيه بعد مى فرمايد: به زنان مؤ منه بگو، چشمان خود را از نگاه كردن به نامحرم باز دارند عفت و پاكدامنى خويش را حفظ نمايند و زينت هاى خود را آشكار نسازند مگر آن چه خود پيداست و بايد روسرى [هر نوع پارچه اى كه مى تواند سر و موهاى يشان را تحت پوشش قرار دهد] خود را بشكلى قرار دهند تا اينكه سر و اطراف گردن كه بخشى از سينه را نيز شامل مى شود آشكار نباشد زينت هايشان را ظاهر نكنند جز براى شوهران خود، و پدرانشان و يا پدر شوهرانشان و يا بفرزندانشان و يا فرزند شوهرانشان [كه از زنان ديگر است ] و يا به برادرانشان و پسران آنها، و يا به پسر خواهرانشان ، و يا براى زنانشان يا مملوكاتشان ، يا مردان خدمتكارى كه در اثر ضعف عقل متوجه مسائل امورات زنان نمى شوند [مسائل جنسى را درك نمى كنند] و يا كودكانى كه هنوز از مسائل عزائز جنسى آگاهى ندارند، زنها نبايد در هنگام راه رفتن پاهاى خود را طورى حركت بدهند كه زيورهاى موجود در آن [مانند خلخال و و ...] بر نامحرمان آشكار گردد اى مؤ منين همگى در مقابل خطاهايتان بدرگاه خدا توبه كنيد تا اينكه در هر دو سرا خوشبخت شويد.
نكاتى كه در آيات مطرح است :
1 - نگاه كردن بنامحرم بر مرد و زن حرام است نبايد زن بيك مرد بيگانه با چشم شهوت نگاه كند و هم چنين براى مرد، نيز حرام است كه به زن اجنبى ، با نگاه شهوت بنگرد بنابراين حكم حرمتِ نگاه كردن منحصر به مرد نيست بلكه زن هم مانند مرد در اين حكم شريك است ام سلمه كه يكى از زنان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) است نقل مى كند كه بعد از نزول آيه حجاب ، من و ميمونه (188) نزد رسول خدا بوديم ناگاه ابن مكتوم كه يك مرد نابينا بود وارد منزل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به ما دستور داد خودتان را مخفى كنيد وقتى كه ما به خدمتش عرضه داشتيم كه او نابيناست و ما را نمى بيند حضرت فرمود: آيا شما او را نمى بينيد؟(189)
2 - نگاه كردن با ديدن تفاوت دارد آنچه از نظر اسلام حرام است نگاه كردن است چون با اراده و اختيار انجام مى گيرد اما [ديدن ] بدون اراده محقق مى شود اگر كسى بگويد من زنى را ديدم يعنى يكى لحظه چشمم به او افتاد اما وقتى كه مى گويد من به او نگاه كردم ، يعنى با اختيار و قصد خاصى به او نگاه نمودم ،
3 - مراد از زينت در آيه شريفه محل آن است چون نگاه به گردن بند و يا نشان دادن آن حرام نيست بلكه مراد از اينكه زنان زينت خودشان را آشكار نسازند يعنى محل زينت را به نامحرم نشا ن ندهند مانند گردن و سينه ، مچ دستان يا لباسهائى كه بر تن دارند.
و اما مواردى كه اجازه شرعى دارد و زن مى تواند آن را آشكار نمايد، صورت و دست ها از مچ به پائين است و اگر به روايات اهل بيت عليهم السلام در تفسير اين آيات مراجعه شود مى فرمايند: باز و آشكار بودن صورت و دستان زن شرائطى دارد چه اگر مورد توجه مردان اجنبى و يا موجب وسوسه و گرايش به فساد باشد بايد در پوشش آنها هم ، بقدر امكان تلاش كنند.
دختر: در اينجا لازم مى دانم ازدواج و سنگين بودن مسئوليت آن را برايم توضيح دهيد تا بهتر بتوانم قدرت و توان خود را در تصميم گرفتن به اين امر مهم ، ازريابى كنم ؟ و اصلاً ازدواج يعنى چه ؟
پسر: در آيات قرآن مسئله ازدواج مرد و زن وقتى عنوان مى شود نكات ظريفى را در كنارش مورد توجه همگان قرار مى دهد و مى فرمايد:
خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزواجَا لِتَسكُنُوا اِليها و جَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِقومٍ يَتَفَكَّرُونَ .(190)
خداوند متعال براى شما [مردان ] از جنس خودتان زنانى آفريد تا بوسيله آنها آرام بگيريد و در ميانتان محبت هاى قلبى و عفو و گذشت قرار داد و در اين كار نشانه هائى از خدا بر متفكران وجود دارد.
مسئله اول مسئله اسكان يافتن و آرام گرفتن توسط زنانيكه از طريق ازدواج بعنوانعيال مطرح مى شوند از نتائج اين وصلت است .
نكته دوم تحقق مودة و مهربانى و گذشت در ميان دو انسانيكه از طريق ازدواج با همآشنا گرديده اند از نشانه هاى توحيد است و درطول بحث بشرح آنها اشاره خواهد شد يكى از موفقيتهاى انسان درمسائل زندگى توجه به اين سؤ ال است به جهت اينكه اساستشكيل خانواده بر مسئله ازدواج مبتنى است و هر كس به هر اندازه در آن دقت كند بهآسايشهاى آينده خود كمك كرده است مسئله ازدواج با اينكه در ظاهر بهمسائل جنسى و شهوانى نسبت داده مى شود و يك فرد در هنگام نياز براى ارضاء غرائز،بسوى آن كشانده مى شود ليكن در مقام دقت از طريق ازدواج ، مسئوليت سنگينى بردوشانسان گذاشته مى شود و پيوسته او را به مشكلات و گرفتاريهاى بزرگىمشغول مى سازد. اگر از راه صحيح به معنا و مفهوم ، ازدواج توجه شود آن را يك مسئوليتسنگين پيدا مى كنيم و از اولين روزهاى زندگىِ مشتركِ زناشوئى ، اين حقيقت به چشم مىخورد. در اين صورت بر همگان لازم است كه در موردمسائل ازدواج به حقائقى ، دور از هواى عشق و غرائز جنسى ، مطالعه نمايد و در تحقق چنينعلاقه طبيعى كه كوهى از مسئوليت را بردوش آدمى مى گذارد به نكات قرآنى يعنىآرامش و محبت هاى قلبى در ميان زن و شوهر توجه نمايند تا روزى بعد از آرام شدننيازهاى شهوانى به آتش سوزناك انتخاب نادرست خود گرفتار نشوند.
قالَ رَسُول الله صَلَّ الله عَلَيه و آله :
النِّكاحُ رِقُّ فَليَنظُر اَحَدُكُم اَينَ يَضَعُ كَرِيمَتَهُ .(191)
ازدواج نوعى تسليم است پس هر يك از شماها بايد دقت كنيد كه خود را به چه كسى تسليم مى نمائيد يا با چه كسى در يك جايگاه قرار مى گيريد. از ديدگاه اسلام ، ازدواج پذيرفتن يك مسئوليت است هر انسانى اعم از دختر يا پسر، به چنين عمل وقتى علاقه پيدا مى كند، ابتداء بايد آمادگى هاى خود را در اجراء اين مسئوليت مهم مورد مطالعه قرار دهد مبنى براينكه :
1 - آيا او مى تواند با يك فردى ماءنوس شده و اين مسئوليت سنگين را بطور اشتراكى انجام دهند؟
2 - آيا در برابر بدرفتاريهاى شريك زندگيش مى تواند تحمل كرده و از راه مناسب پاسخ دهد.
3 - در روزهاى سخت زندگى تا چه حد مى تواند از لغزشهاى فكرى خود را نگهدارى كند و با آرامش كامل به فكر پيدا كردن راه نجات باشد؟
4 - از معناى ازدواج چه تصويرى در ذهنشان ترسيم شده است آيا به آن بعنوان يك مسئوليت مى نگرند يا اينكه ازدواج را فقط ارضاء شهوت مى دانند؟
5 - هدف عمده اى كه شما را بسوى ازدواج كشانده است چيست ؟
اگر به اين چند سؤ ال جواب قانع كننده اى داشته باشند مى توانند از ميان پاسخها تصميم خود را روشن كنند و از آمادگى و عدم آن ، آگاه شوند و از آن جائى كه بار سنگين ازدواج بردوش دو جوان نورس و تازه به دوران رسيده گذاشته مى شود بايد با رعايت تمامى احتياطهاى لازم و نگاه عميق به مضمون اين سؤ الات و پاسخهاى آن ، و مشورت با انسانهاى آگاه و روشن ، و خود آزمائيها براى پيدا كردن اعتماد بيشتر، بر آمادگى و پذيرفتن مسئوليت ازدواج ، به سوى معيارهاى واقعى و انتخاب شريك زندگى حركت كنند.
معيارهاى ازدواج در اسلام
براى هر كارى متناسب با خودش ، معيار و الگوئى وجود دارد و در انجام هر كارى ، توجه به الگوهاى آن ، ضرورى است چون بدون معيار، نمى توان كارى را انجام داد و از آن استفاده هاى سالم و مطلوبى بدست آورد و اين يك امر معقول و منطقى مى باشد و احساسات را در اين مورد نمى توان پايه و اساس كار خود قرار داد زيرا در مسائل زندگى ، كاربُرد احساسات دائره مخصوصى دارد و نبايد بر آن منكر شد و يا بطور كلى محكومش كرد مبنى بر اينكه احساسات كار را خراب مى كند و بر هر فرد عاقلى سزاوار نيست ، كارهاى خود را با احساسات انجام دهد بلكه بايد عقل خويش را بر آن حاكم سازد به جهت اينكه خود احساس از نعمتهاى بزرگ الهى است و اكثر كارهاى آدمى را در زندگى همين احساس پرورش مى دهد و اگر احساسى در كار نباشد هيچ فردى علاقمند به فعاليت و كنجكاوى در مسائل زندگى خود نمى شود و اين احساس است كه در آدمى شور و شوق و هيجان قابل وصفى ايجاد مى كند و عضلات بدن را به حركت در مى آورد اگر احساسات را در وجود آدمى محكوم و ريشه كن سازند هيچ فردى به سوى علم و دانش ، كار و تجارت و مسائل زندگى ، حتى عبادات و مانند اينها علاقه اى نخواهد داشت و ازدواج از كارهاى مهم و مسئوليت انگيز است و هر فردى بر آن ، علاقه نشان مى دهد و تمام اين علاقه ها از راه احساس است . ولى بايد، با تعقل بيشتر احساسات را به سوى صلاح خويش هدايت كرد.
بنابراين مسئله احساس در وجود انسان از بزرگترين نعمتهاى خداونديست كه براى حيات و زندگى بشر ضرورت دارد و بندگان كامل خداوند انبياء و امامان معصوم عليهم السلام از اين نعمت بزرگ الهى برخوردار بودند و هيچ اقدامى را در نابود كردن احساسات و غرائز، جائز نمى دانند و آنكه در آيين الهى آمده ، تعديل غرائز و احساسات است انسانى كه احساس نداشته باشد و از معناى عشق و علائق دست كشيده به گياهان پژمرده اى مى ماند كه هيچ زمينه اى براى رشد و ترقى او، وجود ندارد، احساسات بشر در تمام مراحل زندگى داراى ارزش است مشروط بر اينكه در چهار چوب قوانين الهى واقع شود.
دختر: معيار و الگوهاى دينى را در انتخاب همسر بيان كنيد تا در تصميم گيرى گرفتار برنامه هاى تجملاتى نشويم ؟
معيارهاى انتخاب همسر
پسر: ضمن تشكر از دقتى كه در بيان مطالب داريد بايد بگويم عمده ترين معيارهائى كه مى تواند در اين مورد مشكلات را حل كند عبارتند:
1 - ايمان بخدا ، 2 - هماهنگى در افكار و انديشه ، 3 - داشتن انصاف ، 4 - تعهد و امانتدارى ، 5 - كُفو و هم شاءن بودن .
در اينجا لازم است بتوضيح و تفسير الگوهاى دينى بپردازيم تا هر كدام از ما بتوانيم به معناى واقعى آنها، كه در تشكيل زندگى زناشوئى نقش عمده اى را ايفاء مى كنند دست پيدا كنيم .
معيار اول :
دختر: اولين معيارى كه در شخصيت شناسى به كار گرفته مى شود داشتن ايمان بخداوند است حالا از شما مى خواهم مسئله ايمان را تعريف كنيد تا به نكته هاى سؤ الى پاسخ مناسبى باشد؟
پسر: [ايمان ] همانطوريكه در آيات و احاديث آمده است بداشتن يقين و معرفت به خداى متعال دلالت دارد و در جايگاه خاصى از وجود انسان بنام قلب شكل مى گيرد و داراى مراتبى است كه هر مرتبه آن ، به اندازه معرفت انسان به خداوند متعال تعيين مى گردد و در واقع ايمان يعنى باور كردن به وجود خالق هستى و به آن تمسك نمودن ، چه اگر كسى خدا را باور كند و در مقام عمل به باور خويش پايبند شود يعنى اطاعت و پيروى كامل از امامت حضرت على (عليه السلام ) را داشته باشد مؤ من است چون محك و الگوى ايمان تسليم شدن و اطاعت نمودن امامان معصوم عليهم السلام از قرآن مى فرمايد:
1 فَاَما الَّذينَ آمَنُوا بِاللهِ وَاعتَصَمُوا بِهِ فَسَيُد خِلُهُم فِى رَحمَةٍ مِنهُ وَ فَضلٍ وَيَهدِيهِم إِلَيهِ صِراطا مُستَقِيما .(192)
آنانكه بخدا ايمان آورده و بدان تمسك كرده اند پس بزودى داخل رحمت و تفضل الهى ، در دنيا وآخرت خواهند شد و آنها را به صراط مستقيم هدايت مى كنيم .
صراط مستقيم در آيات قرآن مطابق تصريح روايات ، قبول ولايت حضرت على (عليه السلام ) است .(193)
چون با پذيرفتن ولايت آن حضرت ، حقايق ايمان به پروردگار متعال در اخلاق و رفتار و شخصيت انسان آشكار مى گردد.
2 يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا مَعَ الصادِقينَ... .(194)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و تقواى او را رعايت كنيد و هميشه با صادقين باشيد.
تمامى مفسران خاصه و عامه ، معتقدند كه مراد از [صادقين ] امام معصوم (عليه السلام ) است فخر رازى در تفسير كبير مى گويد: مراد از [كونوا مع الصادقين ] امام معصوم (عليه السلام ) است اگر در مورد ايمان مطالعه شود روشن خواهد شد كه ايمان يعنى باور و يقين داشتن بخدا و نشان دادن صبر و تحمل در برابر حوادث و خواسته هاى نفسانى و شيطانى مى باشد.
اين حقيقت الگو و معيارى لازم دارد يعنى رعايت تقواى الهى و اجراء كردن خواسته هاى ايمان جز با تبعيت از امام معصوم (عليه السلام ) كه حجت و كارشناس خداى متعال است معنى پيدا نمى كند با امامت بودن يعنى خود را با او تطبيق دادن كه در هر عصر و زمان نشان دهنده رشد ايمان است و احاديث فراوان در تفسير اين آيه آمده است كه با صراحت ، تبعيت كامل از امام معصوم (عليه السلام ) را در هر عصر و زمان شرط اصلى ايمان معرفى مى كنند.
مؤ منين مى توانند ايمان و اخلاق و شخصيت و تمام جريانات زندگى خودشان را اعم از نكاح ، انتخاب دوست و رفيق و و .... از طريق راهنمائى حجت الهى بدست آورند و اين بعنوان يك امر الهى در آيه شريفه آمده است [كُونُوا مع الصادقين ] يك فرد مسلمان تنها در سايه اطاعت از امام معصوم (عليه السلام ) مى تواند تمامى اعمال خود را مورد خوشنودى خالق متعال قرار دهد در غير اين صورت هيچ عملى از او پذيرفته نخواهد شد چون رضا و خوشنودى خداى سبحان از بندگانش هنگامى محقق مى شود كه آنها اطاعت كامل خود را تواءم با مودت قلبى پيشوايان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين به مرحله ظهور برسانند عده اى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيدند و عرضه داشتند كه ما خدا را دوست مى داريم ولى به شما علاقمند نيستيم خالق متعال فرمود:
قُل اِن كُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونى يُحبِبكُمُ اللهُ .(195)
اى پيامبر، به آنها بگو، اگر در ادعاى دوستى خداوند صادق هستيد پس از من [پيامبر] پيروى كنيد تا اينكه محبوب خدا واقع شويد.
محبوبيت انسان در پيشگاه الهى وابسته به تبعيت كامل از حجت خداوندى است چه اگر كسى از اين مسير وارد نشود با هيچ عملى نمى تواند خود را محبوب پروردگار قرار دهد.
بنابراين عمده ترين تفسير براى حقيقت ايمان انسان بخداى متعال اين است كه تمام كارهايش را با اطاعت كامل از امامان معصوم عليهم السلام انجام بدهد يعنى در اخلاق ، رفتار، زندگى ، عبادات ، ازدواج ، انتخاب همسر يا دوست و در كليه برنامه هايش با عشق و مودت قلبى ، مطيع اولياء خدا باشد.
و حضرت امام زين العابدين صلوات الله عليه مى فرمايد:
وَاجعَلنا لَهُم سامِعينَ و مُطيعينَ كَما اَمَرتَ .(196)
پروردگارا : توفيقى برايم عنايت فرما تا با تمام وجودم شنونده سخنان آنها [محمد و آل محمد صلواتك عليهم اجمعين ] بشوم و از تمامى دستوراتشان اطاعت كننده كاملى باشم همانطورى كه خودت ما را به اين كار ماءمور كرده اى .
يك مسلمان در چهار چوب مودت و محبت و اطاعت كامل از حضرت على و يازده فرزندان معصومش [صلوات الله عليهم اجمعين ] مى تواند به نور ايمان مزين باشد چون در چنين شرائط هدايت وى به صراط مستقيم الهى ثابت مى شود.
اگر كسى به صراط مستقيم كه تمام زيبائى هاى واقعى را با خود دارد هدايت پيدا كند به شخصيت واقعى نائل گرديده است و الگو قرار دادن آن ، در انتخاب همسر، موفقيت هاى بزرگى را نصيب آنان مى سازد.
دختر: آيا معناى شخصيت انسان خلاصه و عصاره ايمان اوست ؟
پسر: آنچه از مجموع آيات و روايات استفاده مى شود شخصيت هر كس در ايمان او خلاصه مى شود و افرادى كه از مفهوم ايمان برخوردار نيستند يعنى از داشتن شخصيت واقعى كه مورد احترام خالق متعال و بندگانش و حتى ساير مخلوقات است محروم هستند، دختر و پسرى كه قصد ازدواج دارند لازم است شخصيت و يا ايمان يكديگر را، مورد مطالعه قرار دهند براى اينكه عمده ترين ابزار زندگى سالم ، همان شخصيت آنهاست .
وقتى كه ازدواج آنها با ثابت شدن ايمانشان شكل بگيرد بطور يقين ، تمام خواسته هاى معقول و شرعى آنها محقق خواهد شد و طرفين با اطمينان و اعتماد خاصى به يكديگر، سرنوشت جديدى را شروع خواهند نمود و به لذت و شيرينى و آسايشهاى لازم زندگى ، كه مولود ايمان است نائل مى شوند. و در آيات قرآن به ويژگيهاى مؤ منين اشاره شده است .
دختر: ضمن تشكر از شما مى خواهم به خصوصيات مؤ من و يا آثار و لوازم ايمان اشاره كنيد تا اينكه به اهميت آن پى ببريم و از بركاتش استفاده هاى شايان توجهى را بدست آوريم ؟
پسر: خداى سبحان در اين زمينه مى فرمايد:
قَد اَفلَحَ المُؤ مِنُونَ، اَلَّذينَهُم فى صَلاتِهِم خاشِعُونَ، وَاَلَّذينَهُم عَنِ اَللَّغوِ مُعرِضُونَ، وَاَلَّذينَهُم لِلزَّكوةِ فاعِلُون ، وَاَلَّذينَهُم لِفُروُجِهِم حافِظُونَ .... وَالَّذينَهُم لاَِماناتِهِم و عَهدِهِم راعُونَ، وَالَّذينَهُم عَلى صَلَواتِهِم يُحافِظُونَ .(197)
البته كه مؤ منين رستگار شده اند آنانيكه در نماز خود [براى عظمت خدا] خشوع و فروتنى مى كنند و از كارهاى بيهوده و لغو اعراض و پرهيز دارند، زكوة و انفاق را انجام مى دهند، از ناموس و حيثيت خويش پاسدارى مى كنند... وظائف خود را در حفظ امانتها و تعهداتشان بطور كامل رعايت مى نمايند و نمازهاى خود را با حفظ تمام شرائط لازم بجا مى آورند.
اين آيات شريفه شناسنامه مؤ منين است زيرا ويژگيهاى او را بيان مى كند، پس اگر از طريق معلول ، به وجود علت پى ببريم تمامى خصوصيات كه در آيات آمده ، منحصر به آن كسانى است كه به نور ايمان مزين گرديده اند و به عبارت ديگر: اين صفات كماليه ، از ايمان انسان مايه مى گيرد بنابراين با دليل لِمى و اِنى مسئله مذكور قابل اثبات است . يعنى شخصيت مؤ من با اين دو برهان قابل اثبات مى باشد. يعنى اگر از طريق علت اين صفات را بررسى كنيم كه يك فرد مؤ من داراى اين كمالات است آن را [لِمى ] گويند و اگر از معلول پى به علت بيريم آن را [اِنى ] گويند. كه اين خصوصيات به مؤ منين مربوط مى شود.
تخصص
آثار نوشتاری